کانال رسمی گنجور

Description
تنها کانال رسمی سایت گنجور
https://ganjoor.net
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 7 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 months, 2 weeks ago

2 months, 3 weeks ago
2 months, 3 weeks ago

"خاطِر یا خاطَر؟" (در بیتی از حافظ)

به‌یاددارم روزی سرِ کلاس درسِ استاد شفیعی کدکنی نشسته‌بودم. منطق‌الطیر به تصحیح ایشان تازه منتشرشده بود و ازقضا درس هم منطق‌الطیر بود. استاد ضمنِ پرداختن به تلفظِ واژه‌ای در بیتی، به نقشِ کلیدیِ گویش‌ها گریزی‌زدند و ابیاتی را هم شاهدآوردند. به بیتی از حافظ نیز اشاره‌کردند و افزودند: فکرمی‌کنم حافظ متأثر از گویش محلی، "خاطَر" تلفظ‌می‌کرده و نه "خاطِر". آن‌گاه بیت را خواندند و هنگام روایت بر "تَر" تاکید و تکیه‌ای نیز کردند:

کی شعرِ تَر انگیزد خاطَر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

ایشان "کافر" را هم مثال‌زدند و افزودند، فارسی‌زبان‌ها آن را هم بیش‌تر "کافَر" تلفظ‌می‌کنند. پیدا است، استاد براساسِ اهمیت و اصالتی که برای موسیقی در جمال‌شناسیِ شعر و نیز تصحیحِ دیوان حافظ قائل‌ اند، چنان اعتقادی‌داشتند و دارند. بعدها این نکته را با همین نمونه‌ها، در تعلیقات "منطق‌الطیر" یا "این کیمیای هستی" نیز دیدم.
آن روز این حدس و این هم‌آوایی "تَر" و "خاطَر" برای‌ام جالب و حتی فریبنده بود. اما بعدها به چند دلیل آن را چندان صائب ندانستم.

_ نخست آن‌که در بیشینه‌ و دیرینه‌ترین نسخه‌ها و ازجمله ضبطِ مختارِ استاد خانلری، به‌جای "تر" "خوش" آمده. استاد عیوضی نیز در کتابِ بسیار ارزشمندشان ("حافظِ برتر کدام است؟") "تر" را برگزیدند و در توضیح، آوردند:
"ما در دو چاپِ گذشته، به استنادِ نسخه‌هایی که کهن‌ترین نسخه‌ها در رأسِ آن‌ها است و باتوجه به تناسبِ خوش و حزین "شعرِ خوش" را ترجیح‌داده‌بودیم؛ ولی ازآن‌جاکه حافظ در دوره‌ی کمالِ خلاقیتِ خود، به موسیقیِ شعر بیش‌از صنایعِ معهود نظرداشته‌است (موسیقی شعر [اثر استاد شفیعی]، ص ۴۳۷) می‌توان‌گفت که "شعرِ تر" مطابقِ تهذیبِ نهاییِ او است. منابعِ این ضبط هم، ازلحاظِ سندیّت کم‌تر از منابعِ ضبطِ دیگر نیست"* (انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۴، ص ۱۹۴).
البته ایشان نیز هم‌چون استاد خانلری و به‌خلافِ چاپ قزوینی غنی، به‌جای "معنی"، "دفتر" را برگزیدند.

چنان‌که ملاحظه‌می‌شود استاد عیوضی نیز متأثّر از نظرِ استاد شفیعی یا هم‌نظریِ با ایشان، از گزینشِ اولیه‌ی خودشان و حتی از شیوه‌ و روشِ مختارِ خودشان، عدول‌کردند و درنهایت "تر" را برگزیدند.

_ دلیلِ دیگر آن‌که حافظ خود در بیتی دیگر خاطر را در موقعیتِ قافیه نیز به‌کاربرده و آن را با واژه‌هایی هم‌چون ناظِر، ظاهِر، طاهِر که در مکسور بودنشان تردیدی نیست، قافیه‌کرده.

_ نکته‌ی آخر: حتی اگر نظرِ استاد شفیعی یعنی اصالتِ موسیقی را معیار قراردهیم، گاه در ابیاتی دیگر حتی خودِ موسیقیِ واژه‌ها نیز ایجاب‌می‌کند، این واژه را "خاطِر" بخوانیم نه "خاطَر". به ترکیبِ "خاطرِ عاطر" دقت‌کنید:

من که باشم که بر آن خاطِرِ عاطِر گذرم
لطف‌ها می‌کنی ای خاکِ درت تاجِ سرم

بنابراین، به‌خلاف نظرِ استاد شفیعی، ترجیح‌می‌دهم بیت را چنین بخوانم:

کی شعرِ خوش انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این دفتر گفتیم و همین باشد

  • مطابق‌با اشاره‌ی استاد عیوضی، در هفت نسخه "خوش" آمده و شش نسخه "تَر".

@azgozashtevaaknoon

2 months, 3 weeks ago

در خط فارسی حروف «ا»، «د»، «ذ»، «ر»، «ز»، «ژ» و «و» فقط به حروف پیش از خودشان می‌چسبند و امکان پیوستن به حروف پس از خود را ندارند. وقتی واژه‌ای مختوم به یکی از این حروف است و پسوند یا جزء دیگری به آن اضافه می‌شود و آن را تبدیل به واژه‌ی مشتق یا مرکب می‌کند فاصله‌ای در مرز دو جزء (کلمه‌ی نخستین و جزء افزوده) وجود نخواهد داشت. بنابراین، این ساخت‌ها را با عنوان «بی‌فاصله» می‌شناسیم و از «نیم‌فاصله» برای اشاره به آن‌ها استفاده نمی‌کنیم. مثلاً، «هوا» و «ساز» در «هواساز»، «باد» و «بان» در «بادبان»، «کاغذ» و «فروش» در «کاغذفروش»، «روز» و «گار» در «روزگار»، «باز» و «بین» در «بازبین»، «ژاژ» و «خای» در «ژاژخای» و «گرو» و «گان» در «گروگان» «بی‌فاصله» نوشته می‌شوند، نه با «نیم‌فاصله».

حسین جاوید
@Virastaar

4 months, 2 weeks ago

"چرا ایلیاد و اودیسه به عربی ترجمه نمی‌شد؟"

حنّا فاخوری یکی از درخشان‌ترین تاریخ‌ ادبیات‌های زبانِ عربی را تالیف‌کرده‌است. او جایی درباره‌ی علتِ کم‌‌توجهیِ اعراب به ادبیاتِ یونانی و نیز چراییِ ترجمه‌نشدنِ آثارِ هومر به زبانِ عربی در سده‌های گذشته، حدسی‌زده که خواندنی است:

"تأسف این است که جنبش علمیِ عباسی به ادبِ یونانی، آن‌چنان‌که به علم و فلسفه‌ی یونانی پرداخت، توجه‌نکرد. باآن‌که بسیاری از کتبِ علمی و فلسفیِ یونان را به عربی ترجمه‌کردند، از کتبِ تاریخی و ادبی و شعرِ یونانی چیزی به عربی ترجمه‌نکردند. ولی درموردِ ایرانیان و هندیان دراین‌مورد غفلت‌نورزیدند و کتب و رسائلِ مناسبی درزمینه‌ی تاریخِ ایران و اخبارِ شاهان‌شان به عربی ترجمه شد. اما درموردِ یونان نه تاریخ هرودوت را ترجمه‌کردند، نه جغرافیای استرابون را و نه ایلیاد و اودیسه‌ی هومر را. [...] این امر شاید به این دلیل بوده که ادبیاتِ یونانی آگنده از اساطیرِ خدایان است و مسلمانان از چنان اعتقادات تنفرداشته‌اند."
(تاریخِ ادبیات عرب، حنّاالفاخوری، ترجمه‌ی ‌استاد عبدالمحمد آیتی، انتشارات توس، چ دوم، ۱۳۶۸، ص ۲۷۳).

@azgozashtevaaknoon

4 months, 3 weeks ago

?یادداشت
?کلاه نوروزی
محسن احمدوندی

به این عبارت از دیباجۀ گلستان دقّت کنید:

درختان را به خلعت نوروزی قبای سبزِ ورق در بر گرفته و اطفالِ شاخ را به قدومِ موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده (سعدی، ۱۳۸۴: ۴۹).

سعدی در این‌جا آمدن فصل بهار و سبزپوش شدن و شکوفه دادن درختان را با زبانی تصویری و به مدد تشبیه و استعاره بیان می‌کند، امّا در پس این بیانِ تصویری، به رسمی کهن هم اشاره دارد و آن این‌که با آمدن فصل بهار و فرارسیدن عید نوروز، مردها و احتمالاً پسربچّه‌ها علاوه‌بر قبای سبزرنگی که می‌پوشیده‌اند، کلاه نمدیِ سفیدرنگی به رنگ شکوفه‌های سفیدِ بهاری هم بر سر می‌نهاده‌اند که به کلاه نوروزی مشهور و معروف بوده‌است. در لطائف ‌الطوائف، که تقریباً دو قرن بعد از گلستان نوشته شده، به این رسم چنین اشاره شده‌است:

و در آن وقت در هرات پیری بود هفتادساله در کمال برودت و خنکی که او را میروَیس صدر می‌گفتند و عادت او آن بود که هنوز آفتاب در برج حوت بود که کلاه نوروزی از نمد سفید بر سر می‌نهاد و در آن سر به آن برودت که او داشت آن کلاه نوروزی بر سر او عظیم خنک می‌نمود (صفی، ۱۳۴۶: ۲۶۲).

◾️منابع

ـ سعدی، مصلح بن عبدالله (۱۳۸۴). گلستان. تصحیح و توضیح غلام‌حسین یوسفی. چاپ هفتم. تهران: خوارزمی.

ـ صفی، فخرالدّین علی. (۱۳۴۶). لطائف ‌الطوائف. به تصحیح احمد گلچین معانی. چاپ دوم. تهران: اقبال و شرکا.

[یادداشت بالا پیش از این در شمارهٔ بیست‌ونهم فصل‌نامهٔ قلم در صفحهٔ ۲۴ منتشر شده است.]

?شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi

4 months, 4 weeks ago

☝️
??
#واژه‌کاوی_نمر یا پلنگ:

از غروب خفه‌ی عصرگاه امروز، رخوتِ جمعه‌گی بر تنم نشسته بود می‌خواستم از رمانی عراقی که در دست دارم بنویسم دیدم حوصلتی نیست.
نگاهی به آسمان انداختم دیدم ابرها دقیقا چون تصویر بالاست☝️ گفتم کمی با آسمان #واژه‌بازی کنم.

وقتی ابرهای تیره در آسمان به شکل تصویر بالا☝️ در می‌آیند، عرب‌ها از دیرباز می‌گفتند:
((نمرت السماء)) يعني آسمان پلنگینه گشته؛ به معنای ابلق و دو رنگ شدگی ابرها در آسمان.

شاهنامه هم از چنین تصویری تهی نیست وقتی فردوسی می‌گوید:

«چو بینم رخ سیب بیجاده رنگ
شود آسمان همچو پشت پلنگ»

به همین حالت دو رنگی ابرهای پاییزی در آسمان اشاره دارد، اما چرا پاییزی؟
چون فردوسی گفته وقتی که رخساره‌ی سیب به رنگ «بیجاده» درآید، و «بیجاده» یعنی یاقوتی رنگ شود و سیب در پاییز است که یاقوتی‌رنگ می‌شود و ابرها هم در پاییز به دلیل وزش باد بیشتر از هر وقت «نمر» یا پلنگینه می‌شوند.

اما ریشه «نمر» که در عربی به پلنگ گفته می‌شود و همچنین پلنگ فارسی در چیز دیگری است.
معنای اصلی «نمر» در عربی به خال و لکه گفته می‌شود و از آنجا که پلنگ نیز بدنش پر از لکه‌های خال مانند است به او نمر گفته‌اند.
در فارسی هم همین است، زیرا پلنگ ترکیب [پل و أنگ] است و انگ یعنی علامت‌دار و خال‌دار بودن چیزی،وقتی می‌گوییم به او انگِ فلان زدند یعنی آبرویش را لکه‌دار کردند. و »پل» هم با فتح یعنی سرخی آتشین، چرا که خال‌های پوست پلنگ تمایل به سرخی دارد.
ممکن است أنگ مخفف انگشت باشد که در اینجا هم از این روست که متهم را با انگشت نشان می‌دادند و به او انگ می‌زدند یعنی انگشت‌نمای‌اش می‌کردند که باز به معنای علامت‌دار کردن او بوده.
همین‌طور کلمه‌ی ابلق نیز به معنای خال و پیسه است که باز حاکی از دورنگی است.
برای همین در عربی هر لباس دورنگی را «نمرة» می‌گویند.
حتا مسجدی است در عرفات معروف به «النمرة» مي‌اندیشیدم که چرا آنجا را «نمره» گفته‌اند متوجه شدم تنها مسجدی است که پیامبر در مکه نماز ظهر و عصر را در آن با هم خواندند. زیرا به طور معمول نماز‌های ظهر و عصر جدا اقامه می‌شد. باهم‌بودگیِ هر دو نماز در آن مسجد آنجا را به «نمره»و دو رنگی و پلنگینه‌گی مشهور کرد.

بدین‌ترتیب سبب نام‌گذاری عربی و فارسی این کلمه یکسان است و در هردوزبان به واژه‌ی خال‌دار بودن برمی‌گردد.
امروز آسمانِ سمت ما پلنگینه بود یا به قول فردوسی همچو پشت پلنگ که در معجم المعانی عربی هم [نمرت السماء] أمده که آسمان، مضاف بر دو رنگی سطحش خوی غریدن هم می‌گیرد که عرب آن را نیز((تنمر)) نامیده یعنی: خشم گرفتن و تندخو و سرکش شدن چونان پلنگان.

8 months ago

خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند
سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند

عریان ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
این شهر، بی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدار مانده ام
آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند

بیتاب از تو گفتنم آوخ که قرنهاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال دلی خوش کنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمی کند

بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام
حق دارد آفتاب قبولم نمی کند ...

Telegram

attach 📎

8 months ago

«محمد‌علی بهمنی»

محمد‌علی بهمنی از نسلِ غزل‌سرایانی است که پس از نوجویی‌های شهریار، سایه (و تاحدّی رهیِ معیری) به تجربه‌‌گری در این قالبِ باظرفیت پرداخت. البته سیاوشِ کسرایی، حسینِ منزوی، شفیعیِ کدکنی، سیاوشِ مطهری و دیگران نیز از همراهانِ این قافله بودند. سالِ ۱۳۵۰ با انتشارِ «حنجرهٔ زخمیِ تغزّل» اثرِ منزوی و «باغِ لالِ» بهمنی، غزلِ امروز که البته سال‌ها توجه‌‌ها را جلب‌کرده‌بود و به‌رسمیّت‌شناخته‌شده‌بود، حضورش را به‌عنوانِ گونه‌ای جدّی در میان دیگر گونه‌های شعرِ امروز تثبیت‌کرد؛ جریانی که "غزلِ مدرن" خوانده شد و خوشبختانه تابه‌امروز نیز دنبال‌شده‌است. بهمنی در سراسرِ این چنددهه هیچ‌گاه این نوجویی‌ها را رهانکرد. او حتّی از مدافعانِ غزلِ «پست‌مدرنِ» سال‌های اخیر نیز هست! بهمنی برای هرچه نوترشدنِ غزلش، در دفترِ «من زنده‌ام هنوز و غزل فکرمی‌کنم» گاه حتّی برخی مصراع‌ها را پلّکانی ثبت‌کرده‌است.
بهمنی خود تصریح‌کرده نوجویی در غزلش را وامدارِ نگاهِ نیما به شعر است:
_ جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است
در آینهٔ تلفیق این چهره تماشایی است
_ چترِ نیما است به‌سر دارد و می‌بالد لیک
عطشی می‌کشدش از پیِ بارانِ دگر

غزلِ بهمنی در‌قیاس‌با غزلِ سایه و منزوی، زبان و بیانی تازه‌تر و مضامین و حال‌و‌هوایی امروزی‌تر دارد. او گاه مصراع‌ها را با «واو» آغازمی‌کند، از عناوینِ «آقا» و «خانم» برای خطاب بهره‌می‌گیرد و آوردن «ها!» برای بیانِ تأکید، پرسش، اظهارِ شگفتی و دیگر مقاصد، از ویژگی‌های سبکیِ اوست. او گاه حتّی در برخی از غزل‌ها یا بهتر است بگوییم غزل‌واره‌هایش، پرواندارد در برخی مصراع‌ها ارکانی از وزن کم یا زیاد شود:
( ازجمله شعرِ: «حیفْ انسان‌ام و می‌دانم تا‌ همیشه تنها هستم» ).
بهمنی در بهره‌گیری از مؤلفه‌های زبانِ محاوره نیز بسیار دست‌و‌دل‌بازانه عمل‌می‌کند.

از دیگر ویژگی‌های شعرِ او حضورِ پررنگِ دریا و اصطلاحات و مضامینِ وابسته‌به‌ آن (بندر، شرجی، موج، ماهی، ساحل) است. این ویژگی از تجربه‌های زندگیِ شاعر به شعرش راه‌یافته و مقلدانه نیست. در میانِ شاعرانِ معاصر، نیما و آتشی از آغازگرانِ این مؤلفه بودند. او حتی غزلِ زیبایی دریا را «خواهرِ» خود خوانده‌است و خود جایی اشاره‌کرده این تعبیرِ زیبا را از زبانِ مردمانِ جنوب شنیده‌:

دریا شده‌است خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از همیشه نشستم برابرش

خواهر سلام! با غزلی نیمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نیمِ دیگرش

شعرِ بهمنی هم‌چون هر شعرِ خوبی قابلیّتِ بالایی دارد برای به‌خاطرسپرده‌شدن. او خود نیز سروده:
من از تبارِ غزل‌های سهل‌و‌ممتنع ‌ام
که هرکه هوش سپرده‌است، ازبرم‌کرده‌است

طیّ سالیانی که مهمانِ خوانِ بی‌دریغِ شعر بهمنی بوده‌ام، ابیاتِ فراوانی را از او به‌خاطرسپردم یا مضمونِ‌شان را درخاطر دارم. ازجمله این ابیات:

_ زخم آن‌چنان بزن که به رستم شغاد زد
زخمی که حیله بر جگرِ اعتماد زد

_ تا‌ نیمه چرا ای دوست، لاجرعه مرا سرکش
من فلسفه‌ای دارم یا خالی و یا لبریز

_ دیرسالی است که در من جاری است
عاشقی نقلیِ استمراری است

_ وحشت‌نکنید، آدمی‌زاده‌ است
از چهره فقط نقابش افتاده‌است

_ من شاعر‌ ام و روز‌و‌شب‌ام فرق‌ندارد
آرام چه می‌جویی از این زادهٔ اضداد؟!

_ شبیخون‌خورده‌ را می‌مانم و می‌دانم این را هم
که می‌گیرد ز من جادوی تو چون عقل دین را هم

_ پرنقش‌تر از فرشِ دلم بافته‌ای نیست
از بس که گره‌زد به گره حوصله‌ها را

_ در آن هوای دلگیر، وقتی غروب می‌شد
گویی به‌جای خورشید من زخم خورده‌بودم

_ پدرم خواست که فرزندِ مطیعی باشم
شعر پیداشد و من آن‌چه نباید گشتم!

بهمنی هم‌چون سایه و منزوی، در ترانه‌سرایی نیز خوش‌درخشیده‌. ترانهٔ بهارانهٔ «بهار بهار/ پرنده گفت یا گل گفت... » از زیباترین عیدآهنگ‌هایی است که حسرت و اندوهِ تنگسالی‌ها را با خاطراتِ خوشِ کودکی پیوندزده‌است. تمامِ دفترِ «امانم بده» ترانه‌سروده‌های اوست. ترانه‌سرایی چنان ذهن‌و‌زبانِ او را تسخیرکرده که برخی از غزل‌هایش به‌سببِ ظرفیّت بالایِ ترانگی اجرا نیز شده و در یادها مانده‌‌است:

_ « من زنده بودم اما انگار مرده‌ بودم... »
_ «با همهٔ بی‌سروسامانی‌ام... »
_از خانه بیرون می‌زنم اما کجا امشب؟... »

از دیگر توانایی‌های بهمنی سروده‌های گاه کوتاه و بی‌وزن‌ یا سپیدِ اوست. البته او در این میدان همواره خوش ندرخشیده‌ و گاه مضمونی زیبا را در زبانی غیرشاعرانه شهیدکرده‌است. از زمرهٔ قطعات زیبا و کوتاهِ اوست:

_ «زیباییِ تو/ حرف‌ندارد/ باید سکوت کرد».

_ « من آن سنگ‌ام/ که دیوانه‌ای/ به چاه انداخت.»

اما قطعهٔ زیر که البته مضمونی شاعرانه دارد، نثر است نه شعر:

_ « تا به حافظه‌ها/ تحمیل‌نشوم/ اجازه‌نمی‌دهم/ کتاب‌های درسی/ شعرم را چاپ ‌کنند»

@azgozashtevaaknoon

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 7 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 months, 2 weeks ago