حاضرم شوهرم بهم خیانت کنه‌، ازم جدا شه اموالم و بالا بکشه و دوتا بچه‌هامون و بدزده با خودش ببره مکزیک ولی هیچوقت and i mean هیچوقت بست‌فرند بریک‌آپ رو تجربه نکنم و توسط آجی‌هام رها نشم.

دروغ میگم که peace and love. دوهفته زندگی‌م آروم و بی‌دراماست احساس خفگی و مرگ میکنم.

اگر جای آلیس بودم، هیچوقت از واندرلند برنمی‌گشتم.

جدی یه کم دیگه در برابر کمک حرفه‌ای گرفتن مقاومت کنم ممکنه پادکست تروکرایم بعدی‌ای که پلی می‌کنید اسم من رو توش بشنوید.

من خیلی دلم برای همه‌چی تنگ میشه، منتها به روم نمیارم چون برای یه آلفا فیمیل داشتن اینطور احساسات کسر شان محسوب میشه.

نمی‌‌خوام بگم دلم برای گذشته و دغدغه‌های اون زمانم تنگ شده ولی می‌گم کاش الان مشکلم این بود چرا کراشم امروز تو راهروی مدرسه فقط سه‌بار بهم نگاه کرد و نکنه این جلسه کوییز ریاضی داشته باشیم و وای چقدر این هودی جدیده با یونیفرم مدرسه لوک تخمی‌ای داره چرا اون یکی رو انتخاب نکردم؟.

همستر نمی‌خوام. بذار به پیشی‌ت دست بزنم.

حذف قند و نهایت تا نه یا ده شب بتونم ادامه بدم، بعدش یهو یچی بهم فشار میاره یادم میاد چقدر محزون بودم و به چشم برهم زدنی ۵۰گرم شکلات میکنم تو حلقم.

همواره یه جایی بین خارج و داخل شوخی حرف می‌زنم و امیدوارم آدما متوجه بشن چی می‌گم.

می‌خوام صندلی بردارم برم یه پارک رندم بشینم منچ بازی کنم و به ادامه‌ی زندگی‌‌م بعنوان یه پیرمرد بازنشسته بپردازم.