ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 2 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 month, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 weeks, 5 days ago
🗯 از سال 2010، یه جایزهای توی جشنواره فیلم کن وجود داره به اسم «نخل کوئیر» (Queer Palm). این جایزه مخصوص فیلمهای مرتبط با الجیبیتی هست و فقط به این فیلمها اهدا میشه. توی سال 2023 این جایزه به یه فیلم ژاپنی داده شد به اسم «هیولا» (Monster). البته «هیولا» به غیر از این جایزه، جایزۀ بهترین فیلمنامۀ کن رو توی سال 2023 برد. فیلم با محوریت یه مادر شروع میشه که بعد از مدتی یه سری تغییرات توی رفتار بچۀ 10 یا 12 سالهش میبینه و به معلم مدرسه شک میکنه که احتمالاً داره بچه رو اذیت میکنه. اسم این مادر سائوری هست. توی فیلم خبری از همسر سائوری نیست؛ یا طلاق گرفته و یا فوت شده. ما توی این خونه فقط سائوری رو میبینیم و پسرش، میناتو.
🗯 سائوری چه رفتارهای عجیبی از پسرش میبینه؟ مثلاً میبینه که میناتو به صورت ناگهانی میره حموم و شروع میکنه موهاشو کوتاه میکنه، یا یه روز میاد خونه و فقط یه کفش پاشه (و لنگۀ دیگه پاش نیست). یکی از شبها اصلاً پسره خونه نمیاد و همین باعث میشه که سائوری نگران بشه و راه بیفته و بره بگرده که ببینه پسرش کجاست. سائوری در نهایت پسرش رو توی یه تونل متروکه پیدا میکنه. حدس سائوری اینه که معلم میناتو، به میناتو تعرض کرده که میناتو داره چنین رفتارهایی از خودش نشون میده. سائوری میره مدرسه تا موضوع رو با مسئولین مدرسه در میون بذاره، ولی به طرز عجیبی میبینه که آدمهای مدرسه با این موضوع خیلی سرد برخورد میکنن و حتی معلم وقتی میخواد بابت رفتارش عذرخواهی کنه، این کار رو به صورت خیلی مصنوعی انجام میده. داستان به این صورت شروع میشه.
🗯 تا اینجای داستان مؤلفههای قصه مشخص میشه: یک نوجوون بیآزار که قربانی شده، یک مادر مظلوم که به کسی بدی نکرده، و یک معلمِ هیولا که دانشآموز رو مورد تعرض قرار داده. اما این قصه از زاویۀ دید مادره. ما از دو زاویۀ دیگه هم به این داستان نگاه میکنیم. میشه گفت فیلم از این جهت شباهتهایی به فیلم «راشومون» کوروساوا داره که یک اتفاق از چند زاویه تعریف میشه. منتها تفاوت «هیولا» با «راشومون» اینه که یک اتفاق کوچیک که مثلا دو سه ساعت طول کشیده، با روایتهای مختلف تعریف نمیشه؛ بلکه یه ماجرای طولانی چند هفتهای از زوایای مختلف تعریف میشه. روایتهایی که یه جاهایی با هم تلاقی میکنن، یه جاهایی با هم یکسانن، یه جاهایی با هم متضادن، و یه جاهایی اصلاً تکمیلکنندۀ هم هستن.
🗯 اما فیلم «هیولا» به یه فیلم معروف دیگه هم شباهتهایی داره؛ فیلم «شکار» (Hunt). داستانی درخشان در مورد یه روستای کوچیک توی دانمارک که توی اون، یه مرد به اشتباه به تجاوز جنسی به یه کودک متهم میشه. داستان از این جهت درخشانه که چیز جدیدی در نسبت با این موضوع بیان میکنه. «هیولا» از این جهت به «شکار» شبیه هست که در ابتدا داستان اینه که یه معلم به یه دانشآموز تعرض کرده، ولی داستان کمی جلوتر که میره، مادره از زبون معلم میشنوه که میناتو (پسر همین مادر) یکی از دانشآموزهای دیگه رو اذیت میکنه. و اینجا داستان یه پیچ خوبی میخوره. و نکتۀ جالب اینه که اینجا ما هنوز توی روایت مادر قرار داریم و هنوز به سراغ روایتهای دیگه نرفتیم. اگه میخواین داستان فیلم اسپویل نشه، بقیۀ متن رو نخونین.
📢 یکی از جذابیتهای داستان «هیولا» برای من اینه که هر دفعه منو با این پرسش روبهرو میکنه: «هیولا کیه؟». چه کسی توی این ماجرا اون موجود بیاحساس و بیرحمیه که دیگران براش مهم نیستن و حتی از آزار دیگران لذت میبره؟ معلمی که به دانشآموز تعرض کرده؟ دانشآموزی که با آبروی معلم بازی کرده؟ معلم و مادری که دانشآموز رو درک نمیکنن؟ استدعا دارم به سراغ پاسخهای کلیشهای نریم که «ما همه قربانی جامعهای عقبافتاده هستیم که به ما آموزش نداده». من فکر میکنم دو جواب برای سوالِ «هیولا کیه؟» میشه مطرح کرد؛ یا هیچکس هیولا نیست، یا همه هیولان. به همین دلیل، من به هر روایتی که ماجرا رو طوری تعریف کنه که یک هیولا / ظالم و یک قربانی / مظلوم داشته باشه، مشکوکم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«خیره میشه قفل یه لحظه به در؛ میگه گرمه چقدر؛ میبُرم با قیچی یه تیکه هوا؛ میدم بهش مکث میکنه؛ میگه توش درده چقدر» (آخرین وسوسه / سورنا)
به قول دکتر طاهری مشاورمون توی دانشگاه رجایی: مرغِ زیرک چون به دام افتد #تامل بایدش (تامل: تحمل+تعقل)
🗯 [سیاستهای فرهنگی دورۀ پهلوی اول به دو شیوۀ اجباری و اقناعی اجرا میشد. سیاستهای اجباری عموماً خیلی شتابزده و سریع انجام میشد و به خاطر همین، بخشهایی از جامعه در برابر این سیاستها مقاومت میکردن. نقل قولهایی از رضاشاه وجود داره که نشون میده از این مقاومتها اطلاع داشت. مثلاً جایی گفته «کوشش من این است که ایران را در طریق ترقی و قبول تمدن جدید وارد کنم. آیا مردم حاضر نیستند خود را برای زندگی جدید حاضر نمایند؟» بعضیها معتقدن که بخشی از این سیاستها موفق بود و حتی تضعیف جایگاه روحانیت توی جامعه رو به سیاستهای فرهنگی پهلوی اول نسبت میدن. مثلاً روحالله خمینی چنین عقیدهای داشت و توی اولین سالهای بعد از پایان سلطنت رضاشاه مینویسه:]
🖋 خطای دیگر آنها [دولت] بدبین کردن تودۀ جوان به روحانیین بود که دولت با تمام قوا کوشش در آن کرد که به واسطۀ آن تفکیک قوۀ روحیه و مادیه از یکدیگر گردید و زیانهای کمرشکن به کشور وارد شد. از دست دادن این قوۀ معنوی و مادی کار مملکت را عقب انداخته و تا این دو قوه را برنگردانیم، به همین حال هستیم. ما نمیتوانیم باور کنیم که این اساس از مغز خشک خود رضاخان بود؛ زیرا که این شالودۀ متفکرانهای بود که بیدستور مدبرانۀ دیگران انجام نمیگرفت و اکنون هم پیروی از آن نقشه کمک به خرابی مملکت است. ...
تبلیغات دستگاه مطبوعاتی رضاخان و روزنامهها بر روی مردم اثر کرد و ایشان [روحانیون] را از نظر مردم انداخت تا آنجا که روحانیان را سوار اتومبیل نمیکردند و اگر اتومبیل عیبی میکرد، آن را از بدقدمی آخوندها تلقی میکردند... من خود دیدم که در بین راه بنزین تمام شد، شوفر گفت از نحوست این آخوند است. من چون سید بودم، مورد اعتراض واقع نشدم. بیچاره ملاها ساقط شدند و میدان برای بازیگران عصر طلایی باز شد.
📚 از کتاب «کشفالاسرار»، نوشتۀ روحالله خمینی 📚
? [داوری اردکانی معتقده جهان بعد از جنگ جهانی دوم وارد دوره پست مدرن شده. علم توی وضع پست مدرن، متفاوت با علمِ زمانِ گالیله و دکارت و نیوتنه. توی دوران پست مدرن، کشورها، مؤسسات بزرگ مالی و سوداگری وارد رقابت علمی شده و بازارِ نظارت بر کار علم به وجود اومده. بخشی از متن داوری رو ببینیم:]
? سیاست علم که از زمان تأسیس دانشگاه کم و بیش به وجود آمده بود، به تدریج کم رنگ میشود. این سیاست در دوره پست مدرن صورت جهانی ساده ای پیدا کرد و از آن پس کشورها دیگر نیازی به داشتن سیاست مستقل در علم احساس نکردند، زیرا برنامه علم از پیش، معین شده است و دانشمندان باید پژوهش کنند و حاصل آن را به صورت مقاله درآورند و در نشریاتی که به آنان معرفی میشود درج کنند. یعنی سیاست علم به این صورت در می آید که همه کشورها حاصل علم خود را به بازار مرکزی علم بفرستند.
? در رقابتی که بین دانشگاهها و کشورها پدید می آید طبیعی است که کالای بنجل هم گاهی تولید شود. اما، به نظر نمیرسد که کسی در فکر تشخیص و تمییز صحیح از سقیم و مؤثر از غیرمؤثر و تحقیقی از غیرتحقیقی باشد. نکته قابل تأمل این است که این پیشامد را پیشرفتی بزرگ و مجالی مغتنم برای پیشرفت بیشتر علم و مشارکت جهانی در آن میدانند. از یک جهت هم درست میگویند و مگر نه اینکه در همه کشورها و مخصوصا در کشور ما تعداد دانشجویان و دانشگاهها افزایش فوق العاده یافته، هر سال دهها هزار مقاله به مجلات و نشریاتی که در فهرست مؤسسات ناظر علم جهانی قرار دارند ارسال میشود. اکنون پرسش این است: با این مقالات که هزینه تهیه اش را کشور میدهد کدام درد از دردهای کشور درمان شده است؟
? از کتاب "نقد فرهنگ توسعه نیافتگی: پژوهش علمی و سیاست علم"، نوشته رضا داوری اردکانی ?
سلام رفقا
من یه سری کتاب ادبیات و فلسفه دارم که تصمیم گرفتم برای فروش بذارم
همشون کاملا نو یا در حد چند نوشته ی کوچیک هست و تمیز نگه داری شده
اسم کتاب و قیمت رو در یک لیست براتون نوشتم
❌اسطوره سیزیف ۸۰
✅تاریخ سیر فلسفه در اروپا ۱۰۰
✅مسخ کافکا ۵۰
✅قول فردریش دورنمات ۶۰
✅در انتظار گودو ۱۱۰
❌کاپلستون از ولف تا کانت ۱۸۰
✅کاوشی در مبانی اخلاق ۱۰۰
✅ایده پدیده شناسی هوسرل ۲۰
✅نقد عقل محض نوشته میشل گریر ۲۰
✅فلسفه کاپلستون فیلسوفان انگلیسی ۱۵۰
✅پدیدارشناسی هوسرل ۶۰
✅زیباشناسی اسکوبا ۱۳۰
✅مقالات داوودی ۱۰۰
✅فیلسوفان مسلمان کندی نوشته یوحنّا قمیر ۵۰
✅فیلسوفان مسلمان ابن رشد نوشته یوحنّا قمیر ۵۰
✅بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق کانت ۱۱۰
✅ماکس شلر و پدیدار شناسی ۸۰
✅در کون و فساد ارسطو ۵۰
✅منطق اکتشافات علمی پوپر ۶۰
✅آلمانی در سفر آموزش زبان ۲۰
✅فلسفه مشا با تکیه بر آرا ابن سینا ۵۰
✅طبیعیات ارسطو ترجمه دکتر فرشاد ۱۰۰
✅تاریخ فلسفه کاپلستون جلد چهارم ۱۹۹
✅درباره فلسفه هگل مجموعه مقالات ۵۵
✅دکارت و فلسفه ی او نوشته مجتهدی ۲۰
✅نقد عقل محض کانت نوشته نظری ۳۵۰
✅تحلیل ذهن برتراندراسل ۱۳۰
✅آخر شاهنامه اخوان ثالث ۵۰
✅آموزش زبان یونانی از کیومرث پارسای ۱۲۰
از طریق این آیدی باهام در ارتباط باشید
@Saraah_si
مو برفم تو افتو، بزن تا بچیروم
? [ویکتور شکلوفسکی، رمان نویس و منتقد روس، میگه قهرمانِ بی نام "یادداشتهای زیرزمینی" مثل خیلی از قهرمانهای داستایفسکی، نویسنده ست. قلم به دست حرفه ای نیست، ولی به خاطر جبر شرایط قلم به دست گرفته تا سعی کنه چیزی با کلمات درست کنه. مردِ زیرزمینی تازه کاره، ولی پرشوره، به همین دلیل نمیتونه خودش رو کنترل کنه و بعضی موقعها نزاکتش رو از دست میده. بخشی از متن رو ببینیم:]
? حالا این گوشه افتاده ام، سرگرم گذراندن باقی عمر، به ریش خودم میخندم با این دلداری یکسر بیهوده و بدخواهانه که، آدم باهوش امکان ندارد با شکلی جدی تبدیل به چیزی شود و فقط احمقها چیزی خواهند شد. بله آقا، انسان باهوش قرن نوزدهم، به ضرورت اخلاقی، باید از بُن موجودی بی شخصیت باشد و انسانی که شخصیتی دارد و چهره ای فعال است، باید از اساس موجودی محدود باشد. این باورِ چهل ساله من است. حالا چهل ساله ام و چهل سال عمری است تمام؛ هر چه باشد نهایت سالمندی است. زندگی بیش از چهل سال بی آبرویی است، بی مزه و زشت است! چه کسی بیش از چهل سال زندگی میکند؟ - جوابم را بی ریا بگویید، با صداقت. خودم میگویم چه کسی: احمقها و اراذل.
? این را صاف، رودرروی تمام مسن ترها، خواهم گفت؛ تمام این بزرگترهای قابل احترام، تمام پیرهای مونقره ای خوشبو! این را رودرروی تمام دنیا خواهم گفت! حق من است که این طور حرف بزنم، برای آنکه خودم تا شصت سالگی زندگی خواهم کرد. تا هفتاد سالگی! هشتاد سالگی!... صبر کنید! بگذارید نفسی تازه کنم...
بدون شک فکر میکنید، آقایان محترم، که میخواهم شما را بخندانم. اینجا را هم اشتباه میکنید. اصلا آنطور که فکر کرده اید آدم خوش مشربی نیستم... کار میکردم تا چیزی برای خوردن داشته باشم (فقط همین)، و پارسال که یکی از اقوام دور شش هزار روبل برایم به ارث گذاشت، درجا استعفا کردم و در این گوشه آرام گرفتم.
? از کتاب "یادداشتهای زیرزمینی"، نوشته فئودور داستایفسکی، ترجمه علی مُصفا ?
دیولت:حال که درباره فیلسوفان بد سخن میگوییم ،شما این پدیده را چگونه توضیح میدهید که حتی در ایالات متحده آمریکا، که دارای سنت بسیار بزرگ تحلیلگرانه و ضد متافیزیکی است فیلسوفانی چون هگل و هوسرل تا این اندازه پیرو دارند؟
پوپر:عمدتاً به این دلیل که با زبان فلسفه هگل هوسرل و هایدگر می توان مؤثر ولی غیر قابل فهم حرف زد. این امر باید برای ما روشن باشد که جوانان اصولاً خواهان ادغام در جمع هستند در جمع تروریستها، یا در جمع افرادی که دانش دارند در اینجا استفاده از واژههای دشوار و نامفهوم بسیار کارآمد است. حتی افرادی بسیار متشخص هم از این موضوع بهره برداری میکنند.
به عنوان مثال، کتاب بسیار جالبی نوشته فیلسوفی به نام پارمنیدس وجود دارد که من علاقه ویژه ای به آن دارم پارمنیدس اثری دارد به نام دربارۀ طبیعت که آن را میتوان به زبان آلمانی کنونی این گونه ترجمه کرد: «دربارهٔ گوهر موجودات».نام کتاب بسیار نافذ و گیراست زیرا فهم آن بسیار دشوار است. زبان این کتاب این گونه است طبیعتِ یک شیء، چیزی است شبیه گوهر آن شیء، و طبیعت طبیعت عبارت است از طبیعت موجودات یا گوهر موجودات.
خوب، طبیعتاً ما می توانیم از این کتاب حتی با وجود چنین جملاتی دفاع کنیم. اما به نظر من اگر این زبان را به عنوان زبانی بهتر، عالیتر و عمیق تر عرضه کنیم دچار بدبختی بزرگی شدهایم.پارمنیدس بیچاره واقعاً فقط درباره طبیعت نوشته است،نه درباره گوهر موجودات.یعنی او قصد نداشته است با زبانی فهم ناشدنی بنویسد. او میخواست تا حد امکان قابل فهم حرف بزند و هرگز از کلمات و جملات مؤثر و نافذ اما فهم ناشدنی ارزش نساخت.در حالی که فیلسوفان آلمانی پیچیدهگویی و نوشتن به طرزی فهمناشدنی را تبدیل به ارزش کردهاند،یعنی اکثر این فیلسوفان،پیچیده اما بیمحتوی مینویسند.
#میدانم_که_هیچ_نمیدانم
#کارل_پوپر
#گفتگوهایی_درباب_سیاست_فیزیک_وفلسفه
#ترجمه_پرویزدستمالچی
#بخش_اول_نه_تنهافیزیکدانان_بلکه_فیلسوفان_نیز_ممکن_است_فیلسوفان_بدی_باشند
? [ترجمه تحت اللفظی عنوان روسی "یادداشتهای زیرزمینی"، یادداشتهایی از زیر تخته های کف هست. تصور کنین کسی داره با شما حرف میزنه که اون رو نمیبینین، فقط صداش رو میشنوین؛ اونم نه از بین یه چیز محترم مثل پنجره، بلکه از لای شکافی توی تخته های کف زمین. این فرد از لای همین شکاف داره در مورد بدجنسی خودش، وقتی که توی یه اداره دولتی کار میکرد، حرف میزنه. متن رو ببینیم:]
? وقتی ارباب رجوع برای پیگیری شکایتشان سراغ میز من می آمدند، برایشان دندان قروچه میکردم و هنگامی که موفق میشدم کسی را دلخور کنم لذتی بی پایان میبردم. به تقریبی همیشه در این کار موفق بودم. اغلب مردمانی کم رو بودند؛ میدانید دیگر، مردمانی که شکایتی دارند. اما میان ازخودراضی هایشان افسری هم بود که به طور خاص نمیتوانستم تحملش کنم. تن به تسلیم نمیداد و به شکلی زننده مدام صدای تلق تلقِ شمشیرش را در می آورد. یک سال و نیم با او سر شمشیرش جنگ داشتم. آخر سر او بود که سپر انداخت و تلق تلق را تمام کرد. با این حال، این مربوط به زمانی است که هنوز جوان بودم. اما آقایان، میدانید نکته اصلی بدجنسی من چه بود؟
? تمام ماجرا از این قرار بود: بزرگترین زشتی درست در آگاهی شرم آور و لحظه به لحظه من نهفته بود، حتی لحظاتی که از خشم لبریز بودم. آگاهی از اینکه نه تنها بدجنس نیستم، بلکه عصبانی هم نیستم و فقط بیهوده گنجشکها را میترسانم و خودم را با آن دلخوش میکنم. وقتی کف به دهان آورده ام، عروسکی به دستم برسانید، استکانی چای با قدری شکر، شاید آرام بگیرم. حتی نرم و خوش قلب خواهم شد. هر چند در پی آن، به حتم، به خودم دندان قروچه خواهم کرد و چند ماهی از شدت شرم بی خواب خواهم شد. این رسم من است.
و همین حالا به خودم دروغ بستم وقتی گفتم صاحب منصبی بدجنس بودم. دروغم از بدجنسی بود. فقط داشتم بازیگوشی میکردم، هم با ارباب رجوعی که شکایتی داشتند و هم با آن افسر، اما در واقع هرگز توان بدجنس شدن را نداشتم.
? از کتاب "یادداشتهای زیرزمینی"، نوشته فئودور داستایفسکی، ترجمه علی مُصفا ?
? [به نظرم اگه دُن کیشوت، هملت و فاوست رو سه شخصیت مهم ادبیات اروپا در نظر بگیریم، قطعا چهارمین شخصیت مهم راوی "یادداشتهای زیرزمینی" هست. در واقع این چهار شخصیت رو میشه اولین پیامبران وجدانِ امروزی دونست. اینجا منظورم از "وجدان" معنای سنتیش نیست که ما رو دعوت به کارهای اخلاقی میکنه. چون مثلا راوی "یادداشتهای زیرزمینی" بیشتر از اینکه یه دعوت کننده به اخلاق باشه، ضداخلاق به نظر میرسه. بخشی از متن رو ببینیم:]
? من مردی مریضم... مردی بدجنسم. مردی نچسب. به گمانم کبدم درد میکند. با این حال چیزی از بیماری ام نمیدانم، و یقین ندارم دردم از چیست. تحت هیچ مداوایی نیستم، هرگز نبوده ام، هر چند برای علم پزشکی و پزشکان احترام قائلم. اضافه بر اینها، بی نهایت خرافاتی هم هستم؛ خب، دست کم این قدری که به پزشکی احترام بگذارم (به اندازه ای درس خوانده ام که خرافاتی نباشم، اما هستم). نه آقا، تن به درمان ندادنم از بدجنسی است. البته حالا، حتم دارم شما آن قدر مرحمتی ندارید که این را بفهمید. اما من، آقا من میفهمم. البته نخواهم توانست برایتان توضیح دهم که، در این مورد، چه کسی از بدجنسی من رنج خواهد برد؛ به خوبی میدانم که به هیچ روی با سرپیچی از درمان اطبا نمیتوانم رویشان را کم کنم.
? بهتر از هر کسی میدانم که به این ترتیب فقط به خودم آسیب میرسانم و نه هیچ کس دیگر. اما باز هم اگر درمانی نمیپذیرم، از بدجنسی است. کبدم درد میکند؛ بسیار خوب، بگذار دردش از این هم بدتر شود!
مدت مدیدی است که اینطور زندگی میکنم- حدود بیست سال. حالا چهل ساله ام. سابق بر این کارمند دولت بودم؛ حالا دیگر نیستم. صاحب منصبِ بدجنسی بودم. بی ادب بودم و از بی ادبی لذت میبردم. رشوه که قبول نمیکردم پس، به جبران مافات، این کمترین پاداش را به خودم روا میدانستم (شوخی بدی بود، اما خطش نخواهم زد. به این خیال آن را نوشتم که خیلی زیرکانه از آب درآید؛ اما حالا، خودم میبینم که فقط میل زننده ای به خودنمایی داشته ام- به عمد خطش نخواهم زد!)
? از کتاب "یادداشتهای زیرزمینی"، نوشته فئودور داستایفسکی، ترجمه علی مُصفا ?
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 2 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 month, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 weeks, 5 days ago