Philosophy Cafe ♨️

Description
مکانی متفاوت برای آدم‌های متفاوت

1. @NaderiOmid66

2. @Ali_soltanzadeh

3. @khadem_ar

4. @M_H_Tavassoli

5. @AmiraliEbrahimzadeh

6. @Amin_sbu


telegram.me/PhilosophyCafe ♨️
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months, 4 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 8 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 4 months, 1 week ago

3 months, 3 weeks ago
***🖋*** میه‌لانتز با کنار هم گذاشتن …

🖋 میه‌لانتز با کنار هم گذاشتن تمامی مثال‌های «عتیق» از سرمایه [یعنی نمونه‌هایی از ظهور سرمایه‌داری قبل از قرن شانزدهم] این پرسش را مطرح می‌کند که «وقتی از پیدایش سرمایه‌داری سخن می‌گوییم، چرا نتوانیم از این دست معیارهای مربوط به نظام‌های جهانی برای پیش از سدۀ شانزدهم استفاده کنیم؟» استدلال میه‌لانتز مسئلۀ جالبی را پیش پای نظریۀ نظام جهانی می‌گذارد: تا کجا می‌توان یک واکاوی مبتنی بر تاریخ درازمدتِ سرمایه‌داری را با واکاوی‌ای ترکیب کرد که به شکلی واضح حدود خاص بودن و از همین رو، گذرا بودن سرمایه‌داری را روشن کند؟ بسیاری از مؤلفانی که در سنت نظریۀ نظام جهانی مشغول به کار هستند این مسئله را به کلی دور می‌زنند و به سادگی هر برداشتی از خاص بودن تاریخی را کنار می‌گذارند.

🖋 استفادۀ فرناند برودل از مفاهیمی همچون «سرمایه‌داری» و «مرکز-پیرامون» برای تاریخ پیش از سدۀ شانزدهم برای همه شناخته شده است. کِی‌ژا اکهولم و جاناتان فریدمن استدلال می‌کنند نظام‌هایی که با انباشت سرمایه و ساختارهای مرکز-پیرامون مبتنی بر چنین انباشتی سرشت‌نمایی می‌شوند از زمان نظام‌های باستان وجود داشته‌اند. آندره گوندر فرانک و بری گیلز به شکلی مشابه چنین اظهار می‌کنند که همواره در تاریخ جوامع انسانی، نوعی نظام جهانی حضور همیشگی داشته است و به این ترتیب، آشکارا امکان هرگونه گسست کیفی را [در شکل نظام جهانی] منتفی می‌سازند. این دو استدلال می‌کنند که «همین نظام جهانی‌ای که اکنون در آن زندگی می‌کنیم، دست کم به 5000 سال پیش باز می‌گردد» که در آن «انباشت سرمایه ... نقشی اساسی ایفا کرده است.»

📚 از کتاب «غرب چگونه حاکم شد؟»، نوشتۀ الکساندر آنیه‌واس و کرم نیشانجی اوغلو، ترجمۀ علیرضا خزائی 📚

@philosophycafe

3 months, 3 weeks ago
Philosophy Cafe ♨️
3 months, 3 weeks ago

🗯 هنریک ایبسن، نمایشنامه‌نویس نروژی (و به عقیدۀ بعضی‌ها، پدر تئاتر مدرن) نمایشنامه‌ای داره به اسم «دشمن مردم» که در سال 1882 منتشر شده و چند بار به فارسی ترجمه شده. من ترجمۀ اصغر رستگار رو خوندم. موضوع نمایشنامه دربارۀ تضاد بین ارزش‌های شخصی و هنجارهای اجتماعیه. شخصیتِ محوری این نمایشنامه توماس استوکمان هست که یه آلودگی جدی رو توی حموم‌های آب گرم شهرش کشف کرده؛ آلودگی‌ای که سلامت عمومی رو به خطر میندازه. توماس خیلی شجاعانه تصمیم می‌گیره که باید این خبر رو به گوش همۀ هم‌شهری‌هاش برسونه، ولی با واکنش سخت مسئولین محلی روبه‌رو میشه. یکی از این مسئولین محلی، پیتر استوکمان، برادر توماس هست که شخصیت سیاسی پرنفوذی توی شهره. برادر در مقابل برادر.

🗯 ما توی نمایشنامه با جامعه‌ای طرف هستیم که با مشکلات اقتصادی و زیست‌محیطی دست و پنجه نرم می‌کنه و این حموم‌های آب گرم یه رونق اقتصادی برای این شهر به ارمغان آورده. اون چیزی که توی نمایشنامه خیلی پررنگه، تبعات تند و تیزیه که برای کسی پیش میاد که نظام‌های تثبیت‌شده رو به چالش می‌کشه. به نوعی میشه توصیف ایبسن رو از درگیری‌ای که توی داستان وجود دارد، همون تنش قدیمی بین «حقیقت» و «مصلحت» دونست. ایبسن شخصیت پیتر استوکمان رو که توی نمایشنامه شهرداره و در جبهۀ «مصلحت» ایستاده، از عموی خودش، کریستین کورنیلیوس پاوس، اقتباس کرده. عموی ایبسن هم مثل پیتر استوکمان یه قدرت و نفوذ سیاسی توی شهر داشته. ایبسن شخصیت پیتر استوکمان رو که توی جبهۀ «حقیقت» ایستاده، تا حدودی بر اساس خودش نوشته.

🗯 ایبسن توی نامه‌ای که به ناشر نوشته بوده، میگه که مطمئن نیست این نمایشنامه رو باید توی چه ژانری قرار بده؛ نمایشنامه هم مؤلفه‌های کمدی داره و هم مؤلفه‌های جدی. اینکه ژانر نمایشنامه دقیقاً مشخص نیست، به عقاید پیچیدۀ قهرمان داستان، یعنی توماس استوکمان، دربارۀ اخلاق و مردم برمی‌گرده. از این جهت توماس تصویری از خود ایبسن محسوب میشه که ایبسن بعد از نمایشنامۀ «اشباح» که یک سال قبل نوشته بود، از این جهت با انتقادهای زیادی روبه‌رو شد که هنجارهای اجتماعی رو خیلی تند نقد کرد. گویی ایبسن هم مثل توماس در مقابل شهری که جلوش قرار داشت، احساس تنهایی می‌کرد. ولی نکتۀ جالبی که توی داستان وجود داره، اینه که طراح اصلی این حموم‌های آب گرم خود توماس بوده؛ یعنی توماس چیزی رو ساخته که امروز خودش نمی‌تونه اون رو نقد کنه و با واکنش تند شهر روبه‌رو میشه.

🗯 شاید یکی از اصلی‌ترین بخش‌های نمایشنامه رو باید جایی بدونیم که توماس استوکمان یه سخنرانی عمومی برای مردم شهر داره و اونجا می‌خواد مشکل اصلی شهر رو توضیح بده. اونجا میگه که اولش به اشتباه فکر می‌کرده مشکل اصلی شهر، باکتری‌هایی هستن که توی آب حموم وجود دارن. بعدش نظرش عوض میشه و به این نتیجه می‌رسه که مشکل اصلی شهر «حماقت» و «کثافت‌کاری»های مسئولین شهره. اما باز هم نظرش عوض میشه و میگه که حتی این مسئولین و رهبران هم اون مشکل اصلی جامعه نیستن. به تعبیر خود توماس «خطرناک‌ترین دشمنان حقیقت و آزادی اینان نیستند.» پس کیا هستن؟ توماس ادامه میده: «خطرناک‌ترین دشمنان حقیقت و آزادی، اکثریت جامعه است! بله، همان اکثریت قاطع، همان اکثریت آزادی‌خواه، همان اکثریت ترقی‌خواه، همان اکثریت کوفتی! از این [اکثریت] باید ترسید!»

📢 اینجاست که جمعیت عصبانی میشه و توماس رو «هو» می‌کنه و حتی رئیس جلسه بابت «بیانات زشت و توهین‌آمیز» به توماس تذکر میده. یه نفر فریاد می‌زنه «اکثریت همیشه حق داره» و توماس جواب میده «اکثریت هیچ وقت حق نداره. هیچ وقت! این هم یکی از آن نیرنگ‌های اجتماعی است که انسان‌های آزاده و روشنفکر موظف‌اند با آن دربیفتند.» بعدش توماس می‌پرسه «اکثریت جامعه را چه کسانی تشکیل می‌دهند؟ فهمیده‌های آن جامعه یا نفهم‌هایش؟» و خود توماس جواب میده که «فکر می‌کنم همۀ ما باید قبول کنیم که در همه جای دنیا اکثریت وحشتناک با نفهم‌هاست!» و بعد این پرسش رو مطرح می‌کنه «این درست است که نفهم‌ها بر فهمیده‌ها حکومت کنند؟» و اینطور میشه که صفت «دشمن مردم» به توماس استوکمان می‌چسبه؛ منتها توماس این صفت رو نه یه اتهام، بلکه یه افتخار برای خودش می‌دونه. اون خودش رو دشمن اکثریت می‌دونه، و معتقده که باید با اکثریت مبارزه کرد.

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«حکومت فاسد، جامعۀ بی‌شعور! متنفرم از همه‌تون که یه کشوری ساختین که مظهر ظلمه؛ روزی نیست که زندگی‌مونو حراج نکنه؛ هر گُهی می‌خوریم همه‌ش جرمه؛ زنده نمی‌مونه کسی که خلاف نکنه» (مهلکه / بهرام نورائی)

@philosophycafe

3 months, 4 weeks ago
***?*** نمونه‌های اولیه از توسعۀ سرمایه‌داری …

? نمونه‌های اولیه از توسعۀ سرمایه‌داری منحصراً نمونه‌هایی محلی نبودند. میه‌لانتز ادعا می‌کند که زیرنهشتنِ سرمایه‌دارانۀ مناطق غیرسرمایه‌داری «از طریق مستعمره‌سازی، فتح یا غلبۀ اقتصادی و سیاسی» را همچنین می‌توان در فعالیت‌های دولت-شهرهای ایتالیایی سده‌های چهاردهم و پانزدهم در دریای مدیترانه و دریای سیاه مشاهده کرد. او همچنین این ادعا را مطرح می‌کند که ریکونکویستای ایبری [بازپس‌گیری آندلس از مسلمانان در سده‌های میانه] اقداماتی را به نمایش گذاشت که مشابه با شکل «جهانی»تر استعمار آتلانتیکی بود، هر چند در مقیاسی کوچک‌تر. به همین منوال، طبق نظر بناجی، سلطنت پرتغال در سدۀ پانزدهم «نیروی محرکِ انقلاب سرمایه‌داری» تأسیساتِ تجاری دورافتاده‌ای محسوب می‌شد که با استحکامات نظامی تقویت می‌شد.

? امپراتوری پرتغال به «پیش‌گام نظام استعماری مدرن بدل می‌شود که سنت جنگاوری صلیبیِ متعلق به یک اشرافیت به حاشیه‌رانده‌شده را درون آمیزه‌ای ویژه از سلطنت و سرمایه‌داری تجاری مهار می‌کند.» همچنین این امکان وجود دارد که مراحلی از «تقسیم کار» جهانی را شناسایی کنیم که پیش از پیدایش نظام سرمایه‌داری جهانی موجود بوده‌اند. میه‌لانتز با اشاره به تقسیمات نابرابر بین دولت-شهرهای ایتالیایی و بالتیک استدلال می‌کند که مناسبات نطفه‌ای مرکز-پیرامون در اروپای سده‌های میانه وجود داشته و بالتیک فراهم‌کنندۀ مواد خام بوده که با کالاهای نهاییِ دولت‌های ایتالیایی مبادله می‌شده است. ظهور اروپای شرقی به عنوان «انبار غلۀ اروپای غربی» خود ریشه در تکاملی طولانی‌مدت‌تر داشت که با دولت-شهرهای ایتالیایی در سده‌های سیزدهم و چهاردهم آغاز شده بود.

? از کتاب «غرب چگونه حاکم شد؟»، نوشتۀ الکساندر آنیه‌واس و کرم نیشانجی اوغلو، ترجمۀ علیرضا خزائی ?

@philosophycafe

3 months, 4 weeks ago
۶۴

۶۴

گتسبی بزرگ

اسکات فیتزجرالد

رضا رضایی

@PhilosophyCafe ♨️

4 months ago

? میه‌لانتز در نقدی هم‌دلانه [به نظریۀ نظام‌جهانی از امانوئل والرشتاین] متذکر می‌شود که این تقابل سفت و سخت [بین امپراتوری‌های جهانی و نظام‌جهانی] باعث می‌شود که بسیاری از عوامل مهم مربوط به توسعۀ سرمایه‌داری، که از پیش در دوران پیشاسرمایه‌داریِ امپراتوری‌های جهانی مستقر بوده‌اند، نادیده گرفته شوند. او استدلال می‌کند که می‌توان در چرخه‌های درازمدتِ بین 1100 و 1500 [میلادی]، دوره‌های «گذار»، «شتاب» یا «انقلاب» تجاری را تشخیص داد. در این دوران نه تنها شاهد تغییرات اساسی در ساختار زراعی جامعه بودیم، بلکه تولید شهری و تجارت نیز تحولاتی را تجربه کردند که برای تحکیم و غلبۀ آتی سرمایه‌داری امری حیاتی محسوب می‌شد.

? برای مثال، فلورانسِ سدۀ دوازدهم تحت سلطۀ منافع تجاری و مالی‌ای قرار گرفته بود که منجر به توسعۀ صنایع بافندگی و ریسندگی پیچیده‌ای شده بود، در حالی که فلاندر بر مبنای «تقسیم کار گسترده‌ای که گروه بزرگی از کارگران نیمه‌ماهر و ناماهر را به کار می‌گرفت»، موفق شده بود به یک صنعت منسوجات صادراتی ریشه‌دار توسعه بخشد. علاوه بر این، صنعت معدن در توسکانیِ سدۀ دوازدهم با شراکت خصوصی اداره می‌شد که از کار مزدی و حقوق مالکیت سرمایه‌داری استفاده می‌کرد. احیای زمین‌ها -استفاده از «زمین به عنوان کالایی که می‌توان آن را تصاحب کرد، ارتقا داد و از آن سود برد»- قوام‌بخش جنبه‌ای مهم از صورت‌بندی سدۀ چهاردهمیِ سرمایه هم در فروبومان و هم شمال ایتالیا بود. عمق این تحولات در زمین، منسوجات و معادن چنان بود که میه‌لانتز را واداشت فلاندر و شمال ایتالیا را «شیوۀ تولید واقعاً سرمایه‌داری» توصیف کند که مبتنی بر کار مزدی است.

? از کتاب «غرب چگونه حاکم شد؟»، نوشتۀ الکساندر آنیه‌واس و کرم نیشانجی اوغلو، ترجمۀ علیرضا خزائی ?

@philosophycafe

4 months ago
کتاب این هفته مترو و اتوبوس

کتاب این هفته مترو و اتوبوس

گتسبی بزرگ

اسکات فیتزجرالد

رضا رضایی

@PhilosophyCafe ♨️

4 months ago
نامه به کودکی که هرگز زاده …

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

اوریانا فالاچی

یغما گلرویی

@Philosophycafe ♨️

4 months ago
۱۰۹

۱۰۹

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

اوریانا فالاچی

یغما گلرویی

@Philosophycafe ♨️

4 months ago
***?*** چند روز پیش فیلم «شهر …

? چند روز پیش فیلم «شهر زیبا» ساختۀ اصغر فرهادی رو دیدم. این فیلم سال 1382 ساخته شده و دومین فیلم سینمایی فرهادی بود و اون زمان هنوز فرهادی به عنوان یه کارگردان تلویزیونی شناخته می‌شد و خیلی توی فضای سینما تحویل گرفته نمی‌شد. از طرف دیگه ترانه علیدوستی اون زمان هنوز یه بازیگر جوون 20 ساله بود که تعریف کردن از بازیش توی محافل هنری کمی جرئت می‌خواست؛ گویی افراد نگران اینن که تعریف کردن از افراد کم‌سن و سال ممکنه اون‌ها رو پررو کنه. فضای فیلم از یه جهت شبیه و از یه جهت متفاوت با اون چیزیه که امروز تحت عنوان «سینمای اصغر فرهادی» شناخته می‌شه. برای اینکه این شباهت و تفاوت بهتر معلوم بشه، اول باید بگم که قصۀ این فیلم چیه.

? توی یه کانون اصلاح و تربیت (مرکزی که نوجوون‌های مجرم رو اونجا نگه می‌دارن تا کنار مجرم‌های بزرگ‌سال نباشن) چند تا نوجوون تصمیم می‌گیرن که یکی از دوستاشون به اسم اکبر رو برای تولدش سورپرایز کنن. سورپرایز با موفقیت انجام میشه و همه در حال خوشحالی و رقص و بزن و بکوب هستن که یهو اکبر حالش بد میشه و یواشکی میره یه گوشه که گریه کنه. اکبر به جرم قتل توی کانون اصلاح و تربیت هست؛ قتل دوست دخترش. اکبر وقتی 16 سالش بود، مرتکب این قتل شده. اکبر حالا 18 سالش شده و دیگه زمانش رسیده؛ زمان قصاص. اون باید اعدام بشه. علا، یکی از دوستای اکبر که توی کانون اصلاح و تربیت بوده، همون موقع آزاد میشه و دنبال اینه که از ولی دم رضایت بگیره تا اکبر نجات پیدا کنه. ولی در ادامۀ داستان، علا به صورت ناخواسته عاشق خواهر اکبر میشه؛ زنی که دور یکی از انگشت‌هاش حلقۀ ازدواج هست.

? فیلم از این جهت شبیه به «سینمای اصغر فرهادی» هست که مثل خیلی از فیلم‌های دیگۀ فرهادی، شخصیت‌ها توی موقعیت‌های اخلاقی گیر می‌کنن که نمی‌دونن کدوم تصمیم رو بگیرن؛ مثل راضیه (با بازی ساره بیات) توی «جدایی نادر از سیمین» که نمی‌دونست قسم دروغ بخوره یا نه؛ یا عماد (با بازی شهاب حسینی) که توی «فروشنده» نمی‌دونه پیرمرد «گناه‌کار» رو مجازات بکنه یا ببخشه. شاید «شهر زیبا» رو از این جهت باید «فرهادی‌ترین» فیلم فرهادی دونست؛ چون چندین شخصیت توی چنین موقعیتی قرار می‌گیرن و موقعیت‌هاشون به هم گره می‌خوره. اما این فیلم از این جهت با «سینمای اصغر فرهادی» متفاوته که چون فرهادی با فیلم «دربارۀ الی» مشهور شد، عموماً در موردش گفته می‌شه که سینمای فرهادی بازتاب‌دهندۀ زندگی طبقه متوسط جامعۀ ایرانه. ما توی این فیلم شاهد زندگی طبقۀ متوسط نیستیم؛ بلکه جاهایی مهم از فیلم مربوط به زندگی حاشیه‌نشین‌‌هاست.

? تقریباً میشه گفت که «شهر زیبا» هم مثل بقیۀ فیلم‌های فرهادی قرار نیست درس اخلاقی خاصی رو به مخاطب یاد بده و «نکات آموزنده» مثل بخشش، انسانیت، حیا یا مفاهیمی از این دست رو توی صورت مخاطب تف کنه. سعی فیلم بیشتر روی این متمرکزه که یه موقعیت پیچیدۀ اخلاقی رو برای مخاطب ترسیم کنه. ولی به نظرم یه جایی از قصه یه مقدار خامی می‌بینیم که توی فیلم‌های بعدی فرهادی دیگه نیست. این خامی جاییه که گویی فرهادی عقیدۀ خودش رو توی دهن یکی از شخصیت‌های فیلم می‌ذاره که میگه: «آدم راجع به بقیه خیلی راحت می‌تونه بگه "فراموشش کن". قاضی‌هایی هم که حکم اکبر و شاهین و این بروبچه‌ها رو دادن، همین فکر رو می‌کردن. ... من اگه جای تو بودم، خواهر اکبر رو فراموش می‌کردم. اما ممکنه یه روزی خودم هم عاشق بشم، خودم هم نتونم فراموش کنم؛ حتی به قیمت مرگ یه آدم دیگه باشه.»

? فرهادی یه جایی در مورد این فیلم گفته «خیلی از آدم‌هایی که شما فکر می‌کنید محق هستند، از نظر فرد دیگری محق نیستند. کاملاً نسبی است. بستگی دارد شما زاویۀ دیدتان و نسبت‌تان با فرد مورد قضاوت چه باشد. این روی قضاوتتان تأثیر دارد.» من اگه بخوام این فیلم و بقیۀ فیلم‌هایی که از فرهادی دیدم رو توی یه کلمه خلاصه کنم، از کلمۀ «تردید» استفاده می‌کنم. به همین دلیل هم توی قسمت نهم پادکست مداخله (که سالار خوشخو و من می‌سازیمش)، سینمای اصغر فرهادی رو به عنوان بازتابی از فضای ذهنی سوژۀ ایرانی از دهۀ هفتاد شمسی به بعد معرفی کردیم؛ سوژه‌ای که دچار تردیده و به همین دلیل نمی‌تونه شبیه سوژۀ ایرانی دهه‌های چهل و پنجاه شمسی انقلابی باشه. سوژۀ انقلابی چنان امیدی به آینده داره که میره توی خیابون و حاضره از جونش بگذره؛ ولی سوژۀ غیرانقلابی قبل از اینکه بخواد بره توی خیابون، از خودش می‌پرسه «از کجا معلوم، که اگه اینا رفتن، بدتر از اینا نیان سر کار؟».

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«زیر سایۀ سبز قصه‌ها؛ شعرِ شَبه که میده بهم صدا؛ رنگ از رُخَم می‌پره از فرط ظلم؛ سیاه می‌پوشم واسۀ زنده‌ها» (نه / بهرام نورائی)

@philosophycafe

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months, 4 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 8 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 4 months, 1 week ago