𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago
جنگ های نیابتی...
مبتنی بر نظریه نظام های جهانی؛ که امانوئل والرشتاین یکی از توسعه دهندگان آن است. ایران امروز را باید در مجموعه نَه کشورهای مرکزی این نظام، نَه در مجموعه کشورهای نیمه حاشیه ای، بلکه در در بین کشورهای حاشیه ای محسوب داشت. کشوری که در عصر صفوی، حتی نزدیک به مرکز این نظام قابل ارزیابی است، در مسیر توسعۀ ناموزون و جهت دوری از وابستگی به کشورهای مرکزی، اما در عین وابستگی مطلق، در مسیری ناکارآمد و در الگوی ناموفق از توسعه قدم برداشته است. بر طبق این نظریه، و در یک سلسله مراتب، کشورهای حاشیه ای توسط قدرت های درون مرکز و هم نیمه حاشیه ای به شکل های مختلف استثمار می شوند و مورد استفاده ابزاری قرار می گیرند. به واقع هر کدام از این کشورها حتی در مجموعه ای که نیز قرار دارد میتواند توسط کشوری در همان طبقه نیز به شکل دیگری غارت و مورد استفاده ابزاری قرار گیرد. انقلاب سال پنجاه و هفت، با شعار نه شرقی و نه غربی، بر مبنای یک ایدئولوژی غلط، نه به دنبال پیوند درست و مبتنی بر منافع ملی با دیگر کشورهای جهان بود. بلکه دنبال استقلال و خود کفایی بدون دست یابی به الزامات پایه آن بود و آنچه امروز زیست ما ایرانیان است، محصول همین رویکرد غلط است.توسعه امری جهانی و محصول تجربیات جمعی است. گریز از آن، به بهانه استقلال، به بهانه رهایی از وابستگی، در حالی که فقط وابستگی از غرب به شرق شیفت کرده ، خسارت های ویرانگری به بار آورده و تا زمان اصلاح اساسی آن هیچ تغییر مثبتی در ایران رخ نخواهد داد. در این نظریه کشورهای نیمه حاشیه ای جولانگاه قدرت نمایی کشورهای مرکز و نیمه حاشیه ای بر علیه یکدگیر نیز هستند. جنگ های نیابتی، را شاید بتوان محصول همین رقابت ها در زمینی جز منطقه امن کشورهای قدرتمند محسوب داشت. که در سلسله مراتب های مختلف در حال رخ دادن بوده و است.
جنگ روسیه و اوکراین، کشیدن طولانی مدت روسیه به زعامت پوتین در باتلاق این نبرد، و همراهی وابستگان این دو کشوردر این جنگ، به شکل ارسال تسلیحات و دیگر کمک ها و عدم تلاشی جدی برای برقراری آتش بس را باید از نمونه این نبردها دانست. همچنان که تشکیل سازمان های فراحکومتی چون بریکس و درگیری ایران و اسرائیل، و بهانه هایی که در نهایت به تهاجم اسرائیل به ایران منجر شد، را نیز باید در همین خط ارزیابی کرد. ایران استثمار شده، ابزار و زمین بازی خوبی برای بزرگان است. اگر روایت طرف غربی را بپذیریم، که سامانه های پدافندی روسی در ایران آسیب جدی دیده اند و کارخانه ها و تاسیسات ساخت موشک، نیز از این حملات مصون نمانده اند. آنگاه میتوان آنچه در این یک سال در تشدید تنش ها رخ داد را بیشتر درک کرد. ایران موشکی ابزار خوبی برای روسیه و بهره برداری از امکانات آن بود و باید در این جنگ نیابتی یکی از قربانیان می شد. یادمان نرود پوتین حتی حاضر بود بین اسرائیل و ایران میانجیگری کند تا فرصت بیشتری برای خود بخرد. و آنچه دیروز اتفاق افتاد، در وهلۀ اول قدرت نمایی آمریکا و روسیه بر علیه یکدیگر در زمین ایران بود و نتیجه هم مشخص. نتیجه ای که نمیتوان آن را کوچک شمرد و باید منتظر تبعات آن بود.
#جنگهای_نیابتی
#مدرسه_تاریخ
@history_school_1402
درد بی درمان...
یکی از اخبار واکنش برانگیز یکی دو هفتۀ اخیر، نامۀ فائزه هاشمی از زندان اوین در توصیف شرایط بند نسوان سیاسی این زندان بوده است. واکنش هایی در تایید یا انتقاد از نامۀ خانم هاشمی در این دو هفته بحث برانگیز شده است. هدف این نوشتار وارد شدن به این جواب ها یا راستی آزمایی نظرات نیست. اما در نامۀ فائزه هاشمی چند نکته مشهود است و برای من که سالها با خاطرات درگیری مستقیم پژوهشی داشته ام، این نامه سندی در تایید یک عدم تغییر بزرگ است؛ آن هم روحیه استبداد ستیزی ودرعین حال مستبد پروری ما ایرانیان است. ما از هر مبارزه ای، یک بت و دیکتاتور خلق کرده ایم و دوباره برای به پایین کشیدن آن، هزینه داده ایم و یکی دیگر را به جایش نشانده ایم.
اینکه ما ایرانیان در اوج آزاد اندیشی میتوانیم خود تبدیل به دیکتاتورهایی کوچک شویم. اینکه به بهانۀ شرایط حساس کنونی، دیگران را وادار به پذیرش افکار و عقاید خود کنیم. اینکه حتی اگر در زندان سیاسی سابقه دار شدیم، و کسی نخواست بر سابقۀ ما احترام بگذارد و بزرگی ما را پذیرا باشد، هم از قدرت خود استفاده کنیم و دست به طرد جمعی او بزنیم. اینکه نه شرایط کنونی افراد و هزینه هایی که یک فرد مستقل به خاطر افکارش را میدهد، معیارارزش گذاری و قضاوت در مورد او بدانیم، بلکه به سابقۀ خانوادگی او توجه داشته باشیم و با برچسب هایی چون اشراف زاده، آقا زاده، به تقبیح فرد مذکور بپردازیم. قصد حمایت از فائزه هاشمی را ندارم. اما شرایط او برایم یادآور مریم فیروز، دختر مبارز عبدالحسین میرزرا فرمانفرمائیان است. خاطرات مریم را بخوانید، تا سختی های یک زن اشراف زاده را جهت قبولاندن خود در جمع مبارزین عصر پهلوی درک کنید! خاطرات مبارزین سیاسی دورۀ پهلوی را بخوانید، تا فضایی که فائزه هاشمی توصیف میکند را بیشتر درک کنید. هر گروهی، هر جناحی، در زندان برای خود رسته ای داشت. کسی که به افکار حزبی، مرامات گروهی پایبند نبود، طرد جمعی میشد. مقاومت در زندان، به شکلی خود خواسته و آزاردهنده گاه ادامه داشت، چون هر نوع استفاده ازامکانات زندان همراهی با رژیم بود. همه رفیق بودند! اصلا واژگان هم باید با دقت استفاده میشد! خاطرات اشرف دهقانی و راضیه ابراهیم زاده را برای نمونه بخوانید تا فضای گفته شده را بهتر درک کنید. خاطرات زندانیان دهۀ شصت را بخوانید تا از زندانِ در زندان بیشتر آگاه شوید. خاطرات اسرای جنگ ایران و عراق را بخوانید. تا متوجه شوید سرکرده های اردوگاههای اسراء چگونه شرایط اسارت را برای «کودک سربازان» ایرانی گاه به مراتب سخت تراز ظلم بعثی های عراقی می کردند! آنچه فائزه میگوید، حتی اگر در منظر کلان آن اغراق باشد، اما حقیقتی است از زندان و روح جمعی ایرانیان. انکار واقعیت و واکنش های احساسی درمان دردی تاریخی نیست. همین دو سال پیش به چشم خود دیدیم، که گروهی دنبال برکشیدن ولعیهد سابق ایران به عنوان یک دیکتاتور جدید برای ایرانیان بودند و البته همچنان با آن توهم سر میکنند و هرکس جز در دایره طرفداری از او بوده و هست را چگونه بیرحمانه تخریب کرده و میکنند.
#مدرسه_تاریخ
#خاطرات_زندان
#فائزه_هاشمی
@history_school_1402
جلال آلاحمد؛ غوغاییِ دانشگاه ستیز!
بهقلم زندهیاد سید جواد طباطبایی
نویسندگان غوغایی مانند جلال آل احمد سخنان بی معنای بسیاری درباره وضع دانشگاه در ایران گفته و نوشته اند، اما آنچه ناگفته مانده است این است که در شرایط تاریخی زمان تأسیس دانشگاه در ایران، اگر به معجزه اعتقاد نداشته باشیم که گویا باب آن تا اطلاع ثانوی مسدود است، جز آن دانشگاه نمی توانست تأسیس شود. در رأس آن غوغائیان جلال آل احمد قرار داشت که به ویژه در غربزدگی سخنان یاوه بسیاری درباره دانشگاه گفته است. او بر آن بود که دانشکده های ادبیات در ایران «نبش قبر کن» تربیت میکنند و از این حیث نوشت که «دانشکده های ادبیات را نیز باید جزو آن دسته از دانشکده ها شمرد که سر-و-کارشان با حقوق و معارف اسلامی و فرهنگ ایران و تتبع و تحقیق در آنهاست، یعنی دانشکده «حقوق و معقول ومنقول». او آنگاه درباره نقش این دانشکده می نویسد: «درست همچون مدارس اسلامی که ذکرشان گذشت و دیدم که گمان میکردند که تنها با تدریس و تبلیغ دین و اصول دینی میتوان از خطر بی دینی، که تنها یکی از عوارض غربزدکی است، جلوگرفت. دانشکده های حقوق و معقول و منقول ما گمان کرده اند که با پناه بردن به عربیّت و ادبیّت و عنعنات و سنن، جلوی همین خطر را میتوان گرفت. این است که مثلا دانشکده های ادبیات با همه فضلای استادانش تمام همّ و غم خود را مصروف نبش قبر و غور در گذشته ها و به تحقیق در عن الفلان و الفلان میکنند» (غربزدگی، تهران، رواق، ۱۳۵۶، ۱۸۳-۱۸۴).
آل احمد تنها سطح علمی یکی از دانشکده های ایران را قابل قبول میدانست و دربارۀ آن نیز نوشت: «شاید بتوان گفت که دانشکده طب نیز در سطح بین المللی چندان دست کمی از دیگر دانشکده های طب .ندارد ولی فوراً باید بیفزایم که این رجحان خود را مدیون نسبت بسیار بالای مرگ و میر در این ولایت است(آل احمد، همان، ص ۱۸۲ ).
گویا آل احمد که نه دانشگاه رفته بود و چنانکه از این عبارتها میتوان دریافت نه میدانست که دانشگاه چیست پیشرفت علمی دانشکده پزشکی را از رونق غسالخانه قیاس میگرفت که شمار مردگان دلیل بر آن باشد این نظریه بدیع در توضیح سطح علمی یک دانشکده که تصور نمیکنم به مخیله هیچ گسسته خرد دیگری خطور کرده باشد از مهمترین دستاوردهای نظریه غربزدگی است. یکی از پی آمدهای این نوع منفی بافی درباره دانشگاه پناه بردن به افیون تعهد برای تصفیه حساب با تخصص بود که نتیجه ای جز هبوط در تفنّن نمیتوانست داشته باشد این که آل احمد نمی دانست که در دانشکدۀ حقوق تبلیغ دینی نمیکنند و هیچ ملتی نمی تواند دربارۀ میراث گذشته خود تحقیق نکند دلیل این است که او دانشگاه نرفته بود اما این که نظریه پرداز غربزدگی در پایان رساله خود گمان کند که فیلم مُهر هفتم اینگمار برگمن، رمان طاعون آلبر کامو و ... ابزارهای شکستن طلسم غربزدگی هستند مبین این است که او یا تا این حد نادان بود یا مغرض!
دانشگاه زمانی تأسیس شد که سده ها پیش از آن نهادهای «تولید علم تعطیل شده بودند این خود داستانی طولانی دارد که چگونه در کشورهایی مانند ایران علم به قهقرا رفت و تعطیل شد غوغاییان که هر واقعه ای را با توطئه بیگانگان و دست نشانده های داخلی آنان توضیح می دهند دریافت درستی از نسبت علّت و معلول پیدا نکرده اند و البته ایدئولوژی آنان نیز مانعی بزرگ در برابر فهم درست این معضل است در این بخش از جهان پیش از آنکه قدرتهای بیگانه سلطه خود را اعمال کنند علم تعطیل شده بود؛ به خلاف آن چه کسانی مانند ادوارد سعید که تاریخ جهان اسلام را بسیار اندک میدانست اما سنگ آن را بسیار بر سینه می زد، گفته اند سلطه خارجی علت تعطیل علم نبود، بلکه معلول آن بود. شرقشناسی زمانی به تنها افق فهمیدن شرق تبدیل شد که شرق، علمی تولید نمیکرد و خود را نیز نمی فهمید.
مأخذ: جواد طباطبایی، تأملی در ترجمه متن های اندیشه سیاسی جدید، مورد شهریار ماکیاوللی، انتشارات مینوی خرد.
در خلوت مصدق...
آنچه از مصدق گفته می شود، در طیف غالب، روایت مردان اهل سیاست است. و بیش تر مرتبط با دوران فعالیت های سیاسی اوست. اما بر مصدق در احمد آباد چه گذشت؟ باز هم داده های پراکنده ای وجود دارد. هرچند خوشبختانه، دراین میان، خاطرات شیرین سمیعی؛ همسر محمود، نوۀ محمد مصدق، که در روزهایی از زندگی در تبعید او، در کنارش بود، میتواند تا حدودی پاسخگوی سوال بالا باشد.
شیرین سمیعی رئیس تحقیقات و امور بینالملل سازمان زنان بود؛ پستی که اشرف پهلوی به او داده بود، که به خاطرش تا زمان انقلاب در ایران بود و با حکم اخراجش که از سوی اعظم طالقانی صادر شد، ناچاراً از ایران خارج گردید. خاطرات او مرتبط با دوران کهنسالی او و خارج از ایران است. در این خاطرات نه شیرین سمیعی، بلکه مصدق و خانوادۀ او در مرکز روایت قراردارد.شیرین سمیعی که یک دهه بعد از مرگ پیر احمد آباد، با داشتن فرزند از محمود جدا شد، تنها دلیل این ازدواج را علاقۀ خود به محمد مصدق میداند! و می نویسد:« من خیلی زود دریافتم که محمود، محمد نیست و من در اشتیاق دیدار محمد مصدق بودم، پیرمردی که شاید ناخودآگاه به عشق او، تن به ازدواج با نوه اش داده بودم».
مصدق از دریچۀ عروس خانواده، فردی بود که در گفتار و کردار ملاحظۀ ادب را داشت. و دلیل محبوبیت وی در آن زمانه صداقت و آلوده نبودن او به فساد؛ مشخصه ای که دیگر سیاستمداران به آن شناخته شده بودند، هست. شیرین سمیعی مصدق را فردی توصیف میکند که هیچ کس نمی توانست او را وادار به کاری کند و معتقد به آزادی بیان بوده است.و لذا از این منظر در مورد آنچه روزنامه ها بر علیه اش می نوشتند ابایی نداشت. در دیدگاه راوی، مصدق«آنطور که من او را شناختم، کاری به مذهب و معتقدات کسی نداشت و هیچگاه از برای مبارزه با آن برنخاست و درگیری با مذهب را به صلاح ملک و ملت نمی دانست. ندیدم کسی را به خاطر آن ملامت و یا مذهب را به خاطر مذهب بکوبد، اما به جدایی دین از دولت اعتقاد تام داشت و کتمانش نمی کرد. تکیه بسیار بر آموزش، دانش، آزادی و رفاه ملت می کرد. بارها از او شنیدم که میگفت با اسلحه به جنگ خرافات رفتن خطاست». در این کتاب منهای روزمرگی های مصدق در احمد آباد، کل خانواده او مورد توصیف بوده است. و مطالعه اش شناخت کلی از خانواده ای خواهد داد که برای عده ای، بزرگ مرد آن، چون بتی پرستیده می شود و برای گروهی او خائن به مشروطه و وطن است! اما مصدق؛ در میانه این دو تفکرقراردارد. او را باید با تمام عملکرد درست و نادرستش مورد قضاوت قرارداد و در فضای زمانه اش مورد سنجش قرار گیرد...
تاریخ جنگ و ناگفته های آن...
سی و چهار سال پیش، در چنین روزی؛ بیست و شش مرداد، اولین گروه اسرای جنگ ایران و عراق وارد خاک وطن شدند. شاید باورکردنی نباشد، اما این فرایند تا سال هشتاد و دو نیز طول کشید!! اینکه جنگ چگونه شروع شد و به چه دلایل شروع شد و ادامه یافت، هدف این نوشتار نیست.اما جنگ همیشه پر از خشونت است و پر از نابودی زندگی هایی که زندگی نشدند. اسرای جنگ ایران و عراق از مظلوم ترین قربانیان این جنگ بودند. طیف غالب آنها، جوانان زیر بیست و پنج سال و بخشی چشمگیر«کودک سرباز»بودند.رفتن آنها به جنگ، بدون تجربۀ نظامی و آموزش اصولی، باعث شد که این عدم تجربه در اسارت زود هنگام آنها تاثیر گذار باشد.این«کودک سربازان» و البته بقیه اسرای ایرانی تحت شدید ترین شکنجه های غیر انسانی رژیم بعث عراقی قرار گرفتند.اغلب آنها با مجروحیت اسیر می شدند و به دلیل عدم رسیدگی مطلوب، دچار نقص عضو می شدند.بخشی از آنها از شدت این شکنجه ها یا در اسارت کشته شدند یا دچار جنون شدند. میزان خشونت عراقی ها مسئله ای بود که از سمت صلیب سرخ جهانی نیز در گزارش های رسمی منعکس شده است. اما این تمام ماجرا نبود.اسرای ایران از سمت خودی هم تحت خشونت بودند.این روایت ناگفته را بر اساس خاطرات هر چند هدایت شده و ایدئولوژیک اسراء میتوان به روشنی به دست آورد.آنها به ویژه کسانی که سن پایینی داشتند، حتماً از این خشونت های دو طرفه بیشتر آسیب می دیدند.این خشونت ها فیزیکی نبود. اما دردی به مراتب بالاتر از خشونت های فیزیکی داشت. اسیران ایرانی محکوم به حفظ یکدستی افکار و عقاید در اردوگاهها بودند. هر نوع مخالفت با وحدت جمعی، طرد جمعی را به بدترین شکل ممکن به همراه داشت.اسرای محروم از یک تغذیه مناسب حتی در سالهای اولیه شانس استفاده از حداقل اقلام غذایی اهدایی صلیب سرخ را که اغلب شامل شکلات یا بیسکویت بود را نیز نداشتند! آنها را کفار فرستاده بودند و از دیدگاه برخی از تندروهای اردوگاه،شاید به شیوه غیر اسلامی تولید شده بودند!! مجلات و کتاب هایی که به اردوگاهها ارسال میشد، ابتدا از سمت گروهی از ارشد های اسراء چک و مورد سانسور قرار می گرفت تا اسراء هر چیزی را نبینند و نخوانند!! درست است که برخی از این مجلات حاوی تصاویر مستهجن و تعمداً در بین اسرای ایرانی پخش می شد، اما شدت سانسور بیشتر از حذف این موارد بود.اسرای ایرانی حتی وقتی به ایران بازگشتند، هم به دلیل آنکه از فرماندهان ارشد جنگ نبودند و اتفاقاً از ضعیف ترین اقشار جامعه بودند مورد حمایت های چندانی قرار نگرفتند و بسیاری از آنها امروز با دردهای ناشی از اسارت طولانی مدت روزگار تلخی را میگذرانند.آنها با شرف ترین نسلی بودند که برای حفظ ایران، زیباترین سالهای جوانی خود را هدیه کردند.آنها را با حکومت یکی ندانیم و حرمت وجودشان را نگه داریم...
#مدرسه_تاریخ
@history_school_1402
یک چهره؛ دو انتخاب
بخش دوم
تلاش بختیار برای حفظ ایران از «دیکتاتوری نعلین» به تعبیر خودش، بیش از موافق، مخالفان بسیار داشت. هم حزبی های او و اکثریت مردم اما آنچنان که گفته شد، همراه او نبودند.گزاره فرار او، یا خواست او برای خروج شاه از کشور، را نیز بسیاری، از تصمیم های نادرست بختیار اعلام کرده اند.اما شتاب حوادث چنان بود،که بختیار هم چاره ای جز همراهی با آن نداشت.او مبارزۀ خود را به خارج از مرزهای ایران کشاند. به واقع او شاید اولین فردی بود، که به صورت منسجم نقش اپوزیسیون رژیم جدید را بر عهده گرفت. اولین اقدام عملی، بعد از سردرگمی های ابتدائی؛ همراهی با طراحی کودتایی بود که بعدها به نام نوژه معروف شد. به بیان یکی از نزدیکان بختیار، یعنی سیروس آموزگار که در کابینۀ او نیز نقشی داشت، بختیار ذکر کرده بود که برای مبارزه با اهریمن جمهوری اسلامی حتی حاضر است از شیطان هم کمک بگیرد! برای همین او برای کمک رساندن به این کودتا هم از خواهر شاه اشرف کمک گرفت، هم برادران رشیدیان که در کودتای مرداد سی و دو نیز بر علیه مصدق نقش فعال داشتند!! و البته از صدام رئیس جمهور عراق!! کودتا شکست خورد و کمتر از دو ماه بعد صدام به ایران حمله کرد. مورخینی چون مجید تفرشی با تکیه بر گزارش های محرمانه وزارت خارجه انگلیس، از جمله گزارش های دیوید مرز و کریس رندل، بر سفرهای چند گانۀ شاپور بختیار در طی جنگ ایران و عراق به بغداد تاکید دارد. عباس میلانی می گوید اسنادی متقنی دراین باره ندیده است و آن را در حد شایعه میداند. اما اسناد انگلیسی، بختیار را از افراد موثر در مورد مشورت دادن به صدام جهت حمله به ایران در آن زمان حساس معرفی میکند.مجید تفرشی در مورد میزان تاثیر بالای آن تردید دارد. البته نزدیکان بختیار به مانند آموزگار این مساله را شایعه میداند و سفر چند باره بختیار به بغداد را صرفاً برای راه اندازی رادیو ذکر میکند! منوچهر رزم آرا هم دلیل این سفرها را تلاش بختیار در متقاعد کردن عدم حمله صدام به ایران میداند! به هرحال اما آنچه که قطعی است کمک های مالی دولت بعث عراق به بختیار است که تا زمان جنگ خلیج فارس ادامه داشت و این مورد را هیچ کدام از نزدیکان او انکار نکرده اند و همین مساله در عدم همراهی اپوزیسیون با او تاثیر گذار بود.آنها نمی توانستند بپذیرند کسی عاشق ایران باشد اما از حمایت مالی دشمن مردم و خاک ایران استفاده کند.البته این کمک ها هم صرفاً از سمت عراق نبود و تا زمان ترور در مرداد ماه سال هفتاد ادامه داشت. انیس نقاش به صراحت حکومت تهران را صادر کننده این دستور میداند که توسط او و تیم همراهش اجرا شد...
#مدرسه_تاریخ
@history_school_1402
چیستی قشر خاکستری؟
«به خدا منم فکر نمیکردم به من برسه؛ امابه منم رسید».!!
جملۀ بالا؛ حرفهای مادر سیاوش محمودی یکی از جانباختگان جنبش مهسا است. و به نظرم رساترین توصیف از هویت«قشر خاکستری» است. قشری که در یک تعریف عام به« تودۀ اکثریت مردمی اطلاق می شود که کنشگری سیاسی و اجتماعی ندارند». ندارند؛ چون فکر میکنند، اگر خود را در حاشیه تند باد حوادث به هر شکل آن نگه دارند، نوبت به گزند آنها نمی رسد!! به واقع این وضعیت امروز جامعۀ ایران است. جامعه ای که در طی پانزده سال اخیر، شاهد چهار اعتراض وسیع بوده است و اما در خوشبینانه ترین حالت، صرفاً یک درصد مردم، حضور فعال اما غیر مداوم در این جریانات داشته اند. سوال این است؛ آیا آن نود و نه درصد از شرایط راضی هستند؟ حتی اگر باز هم به صورت خوشبینانه، حامیان حکومت را بیست و پنج درصد در نظر بگیریم.حدود هفتاد و پنج درصد جامعه درزیر مجموعۀ همین قشر خاکستری تعریف می شوند. اکثریتی اغلب ناراضی اما منفعل. نارضایتی آنها نهایت به شکل غرولند های علنی در فضاهای عمومی شهری،یا اغلب به شکل مجازی در پشت یک اکانت بی نام و نشان در فضای مجازی مطرح می شود. انفعال این اکثریت دلایل متعددی دارد. اما مهترین آن وابستگی آن ها به منافع حداقلی است که حتی در شرایط بد، هنوز وجود دارد.مثل یک شغل دولتی، مثل یک مغازه ای که برای امرار معاش باید باز بماند، مثل آینده تحصیلی و کاری که با هر اکتی میتواند در خطر قرار گیرد و مهمتر از آن هیچ کسی دوست ندارد خود یا عزیزانش قربانی شود.
قشر خاکستری؛ نظاره گر خاموش وقایع است. در ظاهر و در جمع های صمیمی خود را مخالف و منتقد هم اگر نشان دهد. اما در باطن منافع خود را در اولویت قرار میدهد. و سعی میکند خود و عزیزان خود را در دایره امن فرضی قرار دهد. در انتخابات اخیر رای های باطله، دارای آماری چشمگیر بوده اند. و طبیعتاً کسانی این رای ها را به صندوق انداخته اند که حاضر به از دست دادن هیچ چیز برای ایجاد هیچ تغییری نیستند. آنها میخواهند دیگران به جای آنها انقلاب کنند!! عده ای در جاهلانه ترین شکل ممکن امید به اپوزیسیون خارج نشین بسته اند و عده ای دیگر امید نجات را درحملۀ اسرائیل و آمدن ترامپ می بینند! عده ای از فرط درگیر بودن در شرایط استیصال، دلخوش به گذشته ای که وجود خارجی به آن شکلی که برایش روایت کرده اند، ندارد و اما با آن رویاء ارضاء میشود و دوست ندارد خدشه ای بر آن وارد شود! و هرکس با رویکرد منتقدانه آن گذشته را نشانه بگیرد، را از دایره زیست خود خارج میکند.
آنها شهامت حتی لایک زدن با اکانت واقعی خود را در شبکه های اجتماعی در زیر پست های انتقادی ندارند. چون ممکن است برایشان خطر آفرین باشد. آنها در خیابان نظاره گر بردن دختران توسط گشت ارشاد هستند و چون به آنها نرسیده است، کاری ندارند و فقط نگاه میکنند یا در بهترین حالت فیلم می گیرند! آنها در سردر مغازه هایشان مینوسند: لطفا جهت عدم پلمب این واحد حجاب اسلامی را رعایت کنید! آنها اگر در دانشگاه باشند، در حالی که در کلاس هایشان درس استبداد ستیزی و انسانیت میدهند،دانشجوی کنشگر خود را طرد میکنند و همکار منتقد خویش را، از دایره زیست در آن رشته به بیرون پرت میکنند تا از او، آسیبی به ایشان نرسد.
قشر خاکستری؛ در مراسم های حکومتی شرکت میکند اگر منافعش ایجاب کند، در هنگام احساس خطر اقتصادی و امنیتی به صرافی ها و طلا فروشی ها حمله میبرد برای حفظ همان سرمایه اندک خود و یا به صف پمپ بنزین ها برای بی نصیب نماندن از یک باک بنزین ارزان تر یا قابل دسترس تر. رای میدهد، چون به زعم خود میخواهد زندگی کند. و فکر میکند اینگونه همان حداقل ها برایش محفوظ خواهد ماند و این ویژگی عمومی جامعه است. پناه بردن به زندگی حتی در شرایط استیصال. سرزنشی بر این امر نیست. اما برای آنها که از پیشامد وقایعی چون حضور همین قشر در یک رویداد حکومتی تعجب میکنند و عصبانی میشوند، باید پرسید برای همراه کردن، فقط پنج درصد از این قشر جهت یک اتفاق تغییر آفرین چه کرده اید؟ به واقع به بیان آصف بیات؛ پژوهشگر جنبش های انقلابی«گذر از امر«قدیمی» سرکوبگر به امر«جدید» رهایی بخش بدون تلاش بی امان و درگیر شدن بی وقفۀ مردم در عرصۀ عمومی و خصوصی،در فکر و عمل، و به نحو فردی و جمعی رخ نخواهد داد» و در تمام این سالها، کنشگران واقعی ما در این امر ناموفق بوده اند و وقت باز اندیشی در یک مسیر تکراری است.
#مدرسه_تاریخ
@history_school_1402
جنبش سبز؛ ویژگی ها و دستاوردهای آن
آلن تورن؛ جامعه شناس فرانسوی، یکی از ویژگی های مهم جنبش های اجتماعی را کشمکش بازیگران یا گروه های اجتماعی برای دست یافتن به منابع موجود در جامعه میداند. او به مفهوم کنش و تاریخیت در جنبش های اجتماعی توجه ای ویژه دارد. و از این منظر هر جنبش اجتماعی را دارای سه ویژگی هویت، اصل مخالفت و عمومیت می پندارد.جنبش سبز که با اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و هشت در ایران رخ داد و ماههای طولانی جکومت را به چالش کشید، بی شک یکی از مهمترین جنبش های تاریخ معاصر ایران است، که میتوان آن را در انطباق با نظریات تورن نیز دانست. این جنبش اعتراضی که با حضور گستردۀ مردم در تاریخ بیست و پنجم خرداد هشتاد و هشت، شکل تاریخیت یافت در وهلۀ اول هویت آن با طبقۀ متوسطی گره خورد بود که در آن جوانان و زنان نقشی پر رنگ داشتند. اعتراض به نادیده گرفتن حق شهروندی و تقاضای انتخابات آزاد و مبتنی بر دموکراسی؛ خواست مشخص این جنبش بود که با شعار«رای من کو؟» تجلی یافت. ویژگی دیگر این جنبش مثل نمونه های مشابه هدف گرفتن ساختار سخت قدرت از سوی معترضان بود. که برای اولین بار در تاریخ بعد از انقلاب رخ میداد. و البته این مسیر، مسیری تکاملی بود و به نوعی با هر واکنش خشونت آمیز حکومت به معترضین، این هدف گیری گامی به جلو می رفت. و اصل مخالفت شکلی ویژه به خود می گرفت. گستردگی و عمومیت این جنبش، همان گونه که ذکر گردید به حضور فعال طبقۀ متوسط در آن باز می گشت و در این گستردگی بدون شک نقش شبکه های اجتماعی بسیار تاثیر گذار بود. و عرصه ای را به روی معترضان و البته حکومت گشود که تا آن زمان دارای نمونه ای نبود. کنش فعال نسل حاضر در جنبش، گاه رهبران را نیز از سیر اتفاقات عقب نگهه می داشت و همان وابستگی رهبران به لایه هایی از قدرت نیز که باعث تردید آنها جهت گرفتن تصمیم های قاطعانه بود، نیز در خاموش شدن جنبش با تمام پایداری زمانی آن نقشی مهم داشت. الگو برداری از جنبش سبز ایران در بهار عربی و البته جدایی نسل جوان معترضان ایرانی از روشنفکران و نسل قدیم سیاسی نیز از دیگر مسائلی است که در ارتباط با جنبش سبز می توان به آن اشاره کرد. و آن را از دستاوردهای تجربی این جنبش دانست.
#مدرسه_تاریخ
#جنبش_سبز
@history_school_1402
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago