?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago
در ستایش رویادیدن با چشمهای باز
یا
چگونا فردا را روشنتر ببینیم؟
در گذشتهها ژانری وجود داشت که نام و عنوانش را نمیدانم. حتی نمیدانم چطور باید سرچش کرد. خودم بیست سی سالی شده که ندیدهام آن را. یک برگهای بود که از مخاطبش میخواست حلقهای در انتشار باشد و با کپی کردن و پخش کردنش، حقیقتی ماورایی را به اطلاع بشر برساند. بعد هم وعده و وعید میداد که اگر این حلقه را بشکنی، فلان میشوی و اگر نشکنی بیسار خواهد شد.
کسانی که یاد دارند این ژانر را، از ترس و از بیم مواجههی انسانها با چنین برگههایی آگاهند.
اما برخلاف آن برگهها، چرا برگههای اولی و دومی، چنین کارکردی ندارند؟ نه میترسانند و نه خوشنود میکنند!
مساله فراتر از باور است.
نگرش سیاسی تو مهم نیست. همراهی تو با تولیدکنندگان این برگهها هم بر نتیجه تاثیری ندارد. چه همراهشان باشی و چه نه، نتیجه تنها آن لبخندیست که میزنی و میگذری. حالا دو تا تیتر و خبر فرضی را بیشتر بخوانی یا کمتر، فرقی نمیکند.
برای آدمهایی که همیشه منتظر اخبار آیندهاند، چرا این دو نمونه، هیچ میلی بر نمیانگیزاند؟
این فالنامهها در همان نگاه اول هم آنقدر از واقعیت دورند که شوخی میرسند تا هشدار.
اما مخاطب این را از کجا میفهمد؟
پاسخ سادهست: از ظاهر!
اگر فرم ظاهری حرفت با محتوای آن نخواند، جدی گرفته نمیشوی.
این دوستان رسالهصدر پشتشان به ماست. برخلاف آنکه از آینده میگویند، همین لحظهی کنونی را هم نمیتوانند ببیند، زیرا رویشان، سوی نگاهشان به گذشتهست.
من تصویری از شبنامهها را ندیدهام. تنها توی رمان سورهالغراب میخوانی که روزنامه اگر تصویر نداشته باشد، میشد شبنامه.
آگاهی ما از شبنامهها به پیش از مشروطه میرسد و میدانیم کاغذهایی را بر تیرها و بر دیوارهای گذرها و سوقها میچسباندند تا مردم را به چیزی آگاه کنند.
اعتمادالسلطنه در مواجهه دربار با این شبنامهها، از ترس اهالی حرم سلطان و دربار خبر میدهد.
شبنامهها همزمان دلهرهآورند و امیدبخش.
پس چرا رسالهصدر نتیجهاش سخره و شوخیست؟
خیلی از ما، به گذشته رجوع میکنیم برای آموختن، برای پیوندخوردن، و برای عبرتگرفتن. مثلش آن سخن معروف که ملتی که تاریخش را نخواند محکومست به تجربهش. هرچند که ما تاریخخوانان هم محکومیم به تجربه چراکه یاد نگرفتیم چگونه بخوانیم.
تاریخ (تاریخ هر چیزی، تو بگو هنر، علم، مذهب، فلسفه و..) هیچ ارزشی ندارد. اصلا نیازی نیست به تاریخ رجوع کنیم تا ندانیم قرارست با آن بازگشت و شناخت چهکار کنیم.
ما تنها باید به یک دلیل، و آن شناختن امروز و حالمان فرو شویم در گذشته... (از موضوع دور افتادیم)
به این شبنامهها دقت کنیم.
فونت نوشتهها، لیاوت صفحه، انتظار سردبیر از همکارانی که خبر تولید کردهاند، همه و همه برمیگردد به سالهای چهل و پنجاه. بهعلاوهی آنکه ترس از انحلال مجلهشان هم هست و نیازست تنگ هم تا جای ممکن خوراک آماده کنند برای مردم.
در جهان پیشاکامپیوتر، مجلات حتی با اندک تصویر و با محدودیت بزرگ کردن نوشته، چشمنوازتر رفتار کردهاند (تصویر سه چار پنج)
حتی توی دو تصویر بعدی هم زمختی فونتهای اولیه و چاپ سنگی آنقدر برای چشمهای ما خشک و آزاردهنده نیستند که این رسالهصدر.
جدا از مسایل فنی، بهنظر ادمها پایشان روی زمین بود و سر و نگاهشان سوی فردا. آن روزنامهها میخواستند جسمیت بیابند و لمس شوند. برخلاف ناصرالدینشاه که هنوز امیرارسلان میخواند و از مردی که چون خیار دو تکه شد خندهاش میگرفت، هر سری که از تن جدا میگشت و هر تنی که شمعآجین میشد، یک نفس از نفوس زنده بود برای این "روز-شب-نامه"ها.
رسالهصدر هنوز نمیفهمد هزار نفر چند نفرست یا جشن ۵۶سالگی با وجود هجده فاسد ممکن نیست. برای ایشان عدد گندهتر واقعیت نزدیکتر است و ایدهالشان نه در فردا، که در گذشته اتفاق افتاده.
القصه
مثل رسالهصدر نباشیم
اگر نخواستیم با چشم باز رویای فردا را ببینیم، حداقل فرزند زمان خودمان باشیم و رو به سال ۵۷، از سال ۱۴۵۷ خواب نبینیم.
@SOOReEsrafil
ارادتمند
نمیدانم آنجا که میگوید
درون موزهی تاریخ و روی کرسی نقد
به جای خویش نشینی تو و نشینم من
فقط بمانی و آن روز را ببینی تو
فقط نمیرم و آن روز ببینم من
دارد نفرین میکند یا کسان را تهدید میکند
هر چه هست آرزوی قشنگیست برای منی که جوانیاش را داده و فقط میخواهد هر کسی سر جای خودش قرار گیرد و ببینیم همه...
قصیده "زهی قصیدهی بالابلند آزادی" از حامد احمدی را سرصبحی عزیزتری برایم فرستاد
شنیدنش کم لذت نداشت و این لذت چرا برای شما نباشد
#زهی_قصیده_بالابلند_آزادی
@SOOReEsrafil
عجب آدمایی پیدا میشن
براشون ایمیل زدم که برای ایران چجوری میتونم کتاب و سی دی رو داشته باشم.
جواب داد ایمیلش رو که من خودم دکتر فلانی هستم و امکانش نیست توی ایران. اگر کسی هست توی اتریش. برات بگیره پست کنه.
این دومین باره که توی اروپا یه نویسنده ناشری، وقتی کتابی ازش توی ایمیل خواستم، چون توی ایران بودم، نداده.
منم ناراحت شوم توی امضای نامه نوشتم
PhD. Meisam Alipour
لوس برا من دکتر دکتر میکنه
@SOOREESRAFIL
اجرایی کمتر شنیده شده از تصنیف"بیا ساقی" در
ایتالیا و به سال ۱۳۶۸ با صدای سروش ایزدی و آهنگسازی حسین علیزاده.
متن خبر به این شرحه
فرماندار نیشابور مدعی شد: فردی که در نیشابور با امام زمان مرتبط است، در شب سانحه سقوط بالگرد حامل رییس جمهور و همراهانش، امام غائب را در قالب مثلثی دیده که یک ضلع مثلث محل استقرار امام عصر (عج)، ضلع دیگر، محل سقوط بالگرد و ضلع دیگر آن حرم امام هشتم(ع) بوده است.فرماندار نیشابور: فردی که با امام زمام در ارتباط است گفته که آن حضرت هنگام سقوط بالگرد رئیسی در آن مسیر با اضطراب رفت و آمد می کرد!
به گزارش «خیامنامه»، مهدی دونده در مراسمی که شنبه ۵ خرداد در خیابان موعود (بلوار فضل) برای بزرگداشت شهدای سانحه سقوط بالگرد برگزار شد، گفت: یکی از بزرگان نیشابور این مکاشفه را برای فرماندار از قول فردی نقل کرده که با امام زمان در ارتباط است.
معاون استاندار و فرماندار ویژه نیشابور افزود: از قول او برای من نقل شده که در شب حادثه، امام زمان را دیده است که در مسیر سقوط بالگرد با استرس و اضطراب در رفت و آمد است؛ اما نهایتا گفتهاند که قرار نیست کارمان را با معجزه پیش ببریم.
مقام ارشد دولت سیزدهم در نیشابور ابراز کرد: مصلحت کشور ما و آیتاله رییسی در شهادت بود.
دونده با بیان این که امام جمعه نیشابور این فرد را میشناسد، ابراز امیدواری کرد که به زودی به اتفاق یعقوبی (امام جمعه) با این فرد بیشتر گفتوگو کند.
حضرت حزین میفرمایند که
نمیگنجد خیال دیگری در سینهی تنگم
نگین دِل ندارد جای نقشی غیر نام تو
چندروز پیش نامهی ابراهیم گلستان (که در نوز آف پوئم دیدم) نگرانم کرد به ایام دهه سی و چهل و خب به ادبیاتش.
چرا متن ابراهیم گلستان که چنین از درد و از مرگ پر بود و در ایام عزای فروغ نوشته شده بود، برایم محترم شد؟ بیشک متنی عاشقانه است و همانطور متنی در تعزیت خودش. اما حاوی بخش زیادی از انسانیت است که تمام طول نیم قرن و چند دهه بیشتر، تاریخ ادبیات ما خواسته بود از چهره ابراهیم گلستان بزداید، حالا شاید نه خواسته و نه با این نیت اما در نهايت از ابراهیم گلستان چهرهای سنگی و سنگین ساخت.
تماممدت کسانی که میشناسیم، از هر سو و از هر فرقه، خواستهاند خطی بر چهرهی گلستان بیندازند اما این گلستانی که من میشناسم، نه اخمی بر پیشانی آورد و نه خمی بر ابرو. آنگونه که خیال شد چاقوهای آهنین بر سطح فولاد اثری نخواهند گذاشت و آنچنان که باور کردیم این سنگ خارا را به ضربات طفل کلوخ به دست نتوان آزرد.
باری که چهره ابراهیم گلستان فیلمساز و نویسنده و فعال در عرصههای مختلف چنان ساخته شده بود که گویی محکمترین دیکتاتورهای جهان معاصر. و ما از یاد برده بودیم که این آدمآهنی بدون قلب چگونه توانسته ظریفترین صحنهها و زیباترین داستانهای فارسی را بسازد؟
خود من در قبال این چهره سنگین چه میکردم؟ راستش برای من سخت بود این غول زیبا را نقد کنم و داستانهایش را بفهمم، برای همین توی خودم به او که ابراهیم گلستان بود میگفتم "ابی گلی" تا حداقل توی سرم با او خودمانی شوم و جرات کنم دست ببرم توی داستانهاش و حلاجیاش کنم و بهتر بفهممش.
وقتی که با ابی گلی مواجه میشدم باز داستانهایی به کمال میدیدم از او و ساختاری محکم و سترگ و بدون چک و چانه زنیهای بیفایده.
این چهار صفحه نامه اما ابراهیم گلستان را یکهو از کوهی سنگین بدل کرد به مردی که گوشت داشت و عاطفه، تنها فقط از لوسبازیهای شاید پر در دهه چهل خالی. گلستان این چهار صفحه، برایم با "سنگی بر گوری" آلاحمد که برترین کار اوست یکسان است. ابراهیم گلستان این چند سطر با خودش رک و راست است و با چوبک هم، آنقدر خودمانی که حتی میترسد که لوس بهنظر آید. این راستی گلستان تنها با ریتوریک و محتواش معلوممان نیست بل با نیمقرن خموشیش ثابتمان شده است. کسی که دست تو را میگیرد و فرو میکند در پنهانترین بخشهای قلبش تا نشانت دهد آن بخش خشک شده و دیگر خونی به درونش تر و تازگی نمیآورد.
ایکاش زودتر میشد این نامهها را خواند و ایکاش زودتر میشد به یاد آورد آن طوطی مرده را و طنازی لطیفش در داستانش. ایکاش زودتر ابی گلی را با آن سکس میان دیوانگانش که انسانیترین نقد به جامعه ایرانی بود با این ابراهیم گلستان عاشق قیاس میکردیم و کاشکی آن گوز بچه در جمعی بزرگسال را تنها به خنده نمیگرفتیم که خب انگاری از دستش در رفته و چنین صمیمیتی ساخته است.
اینجا جای بیشتر ازین گفتن نیست اما این چهارصفحه نامه نشان داد که جمعیت منتقدان ابراهیم گلستان نتوانستند به اندازه خود ابی گلی چهره پرلغزش یک نویسنده را نشان ما دهند.
#ابراهیم_گلستان
#صادق_چوبک
#فروغ_فرخزاد
@SooreEsrafil
احتمالا یه مدت این صفحه و اینستام تعطیل بشه
امیدوارم زود برگردم
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago