کسرای گیلانی ❈♔

Description
کسرای گیلانی،
فرزند ایران... ❈♔


https://www.instagram.com/gilanik_husraw

t.me/Gelanig_Husrav
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

10 months, 4 weeks ago

**از خونِ کسی‌است این سرافکندگی‌ام
افتاد به خاک و زاد درّندگی‌ام

باری، منم آن سروِ کهن‌خاکِ مغان
کز کینِ شماست سخت سرزندگی‌ام**
#کسرای_گیلانی
۵۴۰۳/۸/۲۳

**تازی که از ایدر منشِ ایر سترد
بس سیم و زرِ سرای بربود و ببرد

با این همه ما مغان نخواهیم افسرد
سرو از تمِ زَمسِتان و زَم کی پژمرد؟**

#کسرا
۵۴۰۳/۸/۲۳

10 months, 4 weeks ago

ذیل یادداشت پیشین

آقای فرحی، از دوستان بنده، فرمودند که آیا ممکن است که توسن از همین ریشهٔ taus مشتق باشد؟ ظاهراً که شدنی است. جایی به اشتقاق توسن برنخورده‌ام، ولی بلحاظ آوایی و معنایی گویا مانعی بر سر این اشتقاق نیست.
اگر چنین باشد، و چنانکه بعضی محققان معتقدند ترکی نباشد، توسن صفت فاعلی است از همین ریشهٔ taus، یعنی از taus-ana و قابل مقایسه با
ni-tośana
در هندی باستان و پسوند آن همان است که در پرویزن و نهنبن و پوشن* باقی است (مقایسه شود با پَیموزن پهلوی به معنای جامه).

  • این nitóśana نیز گاه با اسب به کار رفته و این ظاهراً ارتباط آن با توسن فارسی را تقویت می‌کند. دربارهٔ nitóśana مأخذ ما این کتاب است:
    T. Gotō, Die I. Präsensklasse im Vedischen, Wien, 1987, S. 167, Anm. 273.

پوشن**، به معنای پتو و لحاف و مفرش یا جامه، تا صد سال قبل در تهران نیز استعمال داشته. امروز فقط در بعضی لهجات رایج است.

10 months, 4 weeks ago

آتوسا، توس

بعضی دوستان خواسته‌اند که گاهی چیزی از اشتقاق نامهای خود یا فرزندانشان در این یادداشتها عرضه شود. به این سبب گاهی چیزهایی را که دربارهٔ این نامها خوانده‌ام یا در دسترسم است یادداشت خواهم کرد. این یادداشتها ممکن است قدری دشوارخوان شود.

نام دختر کورش، که داریوش او را به زنی کرد و خشیارشا از او زاد، در تاریخ هرودوت و بعضی نوشته‌های دیگر Atossa است. از دو قرنی قبل از این می‌دانیم که این همان نام است که در فروردین یشت و گوش یشت و رام یشتِ اوستا به شکل Hutaosā مذکور و مزبور است و در آن جا نام زن گشتاسپ است، و امروز می‌دانیم که نامی که به‌ املای Xwdws در اسناد اشکانی هست نیز همان نام است.
این هُتَوسا که در اوستا هست مانند گشتاسپ از خاندان نوذر (نَوتَرَه در اوستا) است. فرد دیگر که در سنّت بعدی از این خاندان به شمار رفته توس است که احتمالاً نامش با هُتَوسا* از یک ریشه باشد به شرحی که خواهد آمد.

معادل نام Hutaosā در فارسی باستان یا بایست همین Hutausā باشد یا Hutauthā. این دو اختلاف لهجه‌ای دارند و به نظر بعضی یکی را (صورت اول را) باید از لهجهٔ مادی دانست. چنین نامی را، در کنار نامهایی مانند پشوتن و اردشیر و جز آنها، دلیل گرفته‌اند بر آشنایی هخامنشیان با سنن و روایات اوستایی و زردشتی.

اما در اشتقاق آن آنچه امروز در نزد محققان پذیرفته‌تر است این است که آن را مشتقی از ریشهٔ taus بدانند که در هندی باستان صورت toś دارد و معنای آن شتافتن و به حرکت درآمدن است و اگر بتوان معنای متعدی نیز برای آن تصور کرد، شتابانیدن و به حرکت درآوردن. پس دو احتمال را می‌توان در نظر آورد: الف. آنکه نیک شتابنده است (hu هم بر معنای "خوب" دلالت دارد هم بر مبالغه، مانند همین نیکدر فارسیِما)؛ ب. آنکه نیک به شتاب آورنده است. ایناحتمال دوم مخصوصاً از آن جهت بی‌وجه نیست که ریشهٔ toś در هندی باستان معمولاً در مورد اسبان و گاوان به کار می‌رود.**

همین را دربارهٔ نام tusa، یعنی توس*، نیزمی‌توان گفت. این نام احتمالاً صورت مرخّم tusāspa است که آن را به دو شکل می‌توان تجزیه کرد: اول آنکه آن را ترکیبی ملکی (bahuvrīhi) بدانیم به معنای "دارای اسب شتابنده"؛ دوم آنکه آن را ترکیبی از نوعخشیارشا(xšaya-aršan)، به معنای "شاه مردان"، و barō.aspa، به معنای "برندهٔ اسب؛ سوار"، بشماریم که جزء دومش، بلحاظ روابط نحویِ اجزایِ ترکیب، وابسته است به جزء اول: "آنکه به شتاب آورنده است اسب را". این احتمال دوم مبنی است بر اینکه ریشهٔ taus را در آن متعدی فرض کنیم.

پس ظاهراً نام توس و هُتوس (صورت نام مورد بحث در کتابهای پهلوی) همریشه‌اند و مشتقاتی از ریشهٔ taus. آن Atossa صورت یونانی است و پرهیز از نهادن آن بر فرزندان ایرانیان (اگر چیزی از ایران باقی بماند) بهتر است.

نظر قدیمی که از جیمز دارمستتر است و می‌گوید هُتَوسا به معنای "دارای رانهای زیبا"ست امروز منسوخ است. مبدأ این تصور مقایسهٔ جزء دوم این نام با کلمات thigh در انگلیسی و dioh در آلمانیِ علیای کهن (به معنای "ران") بوده است.

اطلاعات نویسنده دربارهٔ این نام مأخوذ است از این کتاب:
U. Remmer, Frauennamen im Rigveda und im Avesta.

  • گویا نامهایی مانند نوذر کمتر جلب نظر کسانی را کرده که دربارهٔ قواعد دال و ذال در فارسی تحقیق کرده‌اند. اینکه این نام نام خاص است مانع شده که صورت نودر را نیز یکی از اشکال احتمالی این نام در فارسی، و احتمالاً در شاهنامه، به شمار آورند.
    ** نام gh'wtws در سغدی را نیز می‌توان این جا متذکر شد، اگر معنای آن "به حرکت درآورندهٔ گاوان" باشد. نیز مقایسه شود با این عبارت از کتاب وید:
    átya ná tośate
    یعنی "مانند اسبی می‌تازد (یا می‌شتابد)".

اینکه در اوستا مصوّت این کلمه کوتاه است و در فارسی بلند از اشباع ضمه پیش از شین و سین ناشی شده که پیشتر به نمونه‌هایی از آن (مانند فراموش و کاوس*) در همین یادداشتها اشاره شده است.

مبنی را ما در چنین مواضعی معادل آن چیزی به کار می‌بریم که در فارسی معاصر مبتنی می‌گویند. مبتنی اسم فاعل است و ابتناء در عربی مصدر متعدی است، نه لازم آن طور که در فارسی معاصر معمول شده.

1 year, 1 month ago

**آن سرو که بود خانِ خوش‌خیمی‌ها ¹
در پاکیِ دل داشتی آسیمی‌ها ²

از خونْش مرا مانده سیه‌دیمی‌ها ³
بِی‌ هُسرَو اَوِش کُخشِد اَبِی‌بیمیها...!** ⁴

#کسرای_گیلانی
۵۴۰۳/۵/۲۶

1_خان: خانه
2_آسیمی: استادی
«آسیم» در پهلوی زند و پازند به معنی استاد بزرگ و بلندپایه‌است چنانکه برهان‌ تبریزی آورده.
3_سیه‌دیم: روسیاه، شرمنده.
«دیم» در دری کهن و گیلکی به معنی روی و رخسار است‌.
4_ ترجمه از پهلوی به پارسی:
«لیکن کسرا برای او بی‌ترس و هراس می‌ستیزد.»
bē hurav aviš kuxšed abēbīmīhā

1 year, 1 month ago

**به کهنه‌باغ هنوز آن درختِ دیرینم
همان زَم‌افکن‌سروِ ستبرِ پُرچینم

وزید بادی و بر جای مانده‌ام ستوار
نه من ز باد که بربادرفته من ز اینم

به آزِ زر نفروشیم خویشِ زرّین را
در این زمانه چو «مهتا»ستم، نه «افشین»ام

فسرده از فَرَمِ «اَردَوانِ» اشکانم
که گر بُدی نبُد امروز چشم، اشکینم

همیشه گریه به مستی بهانه کردم لیک
ز بس گسارده‌ام همچو جام دلخینم

کجاست هندویی کاو بسوزد این تنِ من؟
به گورخانه نخواهم که گوشه بگزینم

دَمم بمانَد و گند از هوای پارس بَرَد
اگر به باد روم همچو عود مشکینم

مباد کز بدِ گَه نیش خود زنم بر خویش!
چو کژدمی‌استمی کآتش است پَرچینم

مباد کاندُه در خود فروبَرَد ما را!
از این هریمه‌سران باید آختن کینم

مراست دل سپر و موی خود و دست ستیغ
که خویش جنگی و خود کارزار و خود زینم

بمیرم ار، نرود هم روانِ من ز ایدر
بدین سرای بُوَم تا که مرگشان بینم

مدار ایدون کاین شامِ تار پاینده‌است!
به نزدِ من که در این آسمان چو پروینم

خوشا چکامه بدین کِلکِ خسروان‌خسرو!
که بیخته‌‌است شَکَر زآن زبانِ دیرینم

سخن ز خونِ دل ای دل! شود شرابِ مُغان
به پاسِ این گهران آفرین و نفرینم

چو خنده بر لبِ من دیوساست سختِ سخن
که آهنینه‌نقابی‌است بر فَرَمگینم

وِداغ در دلِ خویش افکنم به خامه‌ی خویش
کز این گجسته‌زمان دل فتاده چرگینم

چکامه‌‌ای خوان کِش نیست هم یکی تازی
به پارسی خَه و وَه‌وَه ز کیش و آیینم!

خدایی از دریِ نغز آفریدم من
که در فرازِ گِرَو گشته کفرِ او دینم

اگر دری بسرایند پهلوی‌ گویم
که در دری پس و در پهلوی نخستینم:

پِد اِین تَزَر اود اَبَر گاه گِیل‌هوسرَو ماند
خوَد پِد اِیچ نِداد اود سرود: «اَن اِین‌اَم!»

پِد اوش باش! هَمِیشَگ چیُون نِی‌مانِد
پِد اِین زیوَم کوتان سَخت کِینِینَم! ***
#کسرای_گیلانی
۵۴۰۳/۲/۱۷

*ترجمه از پهلوی به دری:
«کسرای گیلانی در این کاخ و بر اورنگ ماند.
او خود را به هیچ نفروخت و سرود: «من اینم!»
بهوش باش که همیشه چنین نمی‌ماند!
بدین زنده‌ام که از شمایان سخت کین آزم.»
آوانگاری لاتین:
ped ēn tazar ud abar gāh gēl husrav mānd
xvad ped ēc nē dād ud srūd: «an ēn-am!»
ped uš bāš! hamēšag ciyōn nē māned
ped ēn zīvam kū-tān saxt kēnēnam!

1 year, 1 month ago

جانور به قلمروی‌است ویران‌خانه!
**بی‌نان شده‌ایم و گشته بی‌جان خانه

این بی‌رگی‌ِ تو کرده ویران خانه
این خانه‌ی ماست؛ نیست مهمانخانه...**

#کسرای_گیلانی
۵۴۰۳/۵/۲۴
.
.
.
**اکنون که شده‌است گاو را گوشت گران
هم هرچه که بود روزگاری ارزان

بایست کباب کردن این زادِ مغول
گُه‌مزّه‌تر ارچه نی شکاری زَ افغان!**

#کسرای_گیلانی
۵۴۰۳/۵/۲۴

1 year, 1 month ago

*بِنهُفته پسِ نقابِ خنده‌استم من
دیریست ز زیست دل بکنده‌استم من

مرگم دِه! مرگ؛ کآنچه‌ رفت ایدر را
خواندم همه و هنوز زنده‌استم من...!**
#کسرای_گیلانی
۵۴۰۳/۳/۵

  • «نقاب» پارسی‌است. (ابوالقاسم پرتو)
1 year, 2 months ago

یادی کنیم از چکامه‌ای که خسروِ گیل نزدِ شاهنشاهِ کرمانشاه، «زروانِ» بزرگ، #استاد_کزازی خواند و اوستادان‌اوستاد او را شرمنده‌ی مهرِ خود ساختند: همچو مُردارم و نی بر رُخِ من رنگ بوَد جانِ خونینِ غمین، زخمیِ بس جنگ بود نه به گفتارِ کسان هیچ هَی‌ام اندریافت…

1 year, 2 months ago

یادی کنیم از چکامه‌ای که خسروِ گیل نزدِ شاهنشاهِ کرمانشاه، «زروانِ» بزرگ، #استاد_کزازی خواند و اوستادان‌اوستاد او را شرمنده‌ی مهرِ خود ساختند:

همچو مُردارم و نی بر رُخِ من رنگ بوَد
جانِ خونینِ غمین، زخمیِ بس جنگ بود
نه به گفتارِ کسان هیچ هَی‌ام اندریافت ¹
نه به کردارِ کهن‌گرگ مرا هَنگ بود ²
نقشی از زیستنم نیست به یاد اندر هیچ
همچو گور استم و این کالبدم سنگ بود
بَلَمی مُرده‌بَلَمرانم و مُرده‌‌است کَران ³
همچو سروی که ز سر بی‌گنه آونگ بود
از دو سو بر زَنَدَم کوههٔ آهنگ و سخن ⁴
گاه پهلَو سخن و گَه یَلِه آهنگ بود
این دو نبوَند ز ناهید و نجنگند بِهَنگ ⁵
خیزِ معنی‌است که جنگی و دُژآهنگ بود ⁶
کان فراخیزد و بر آید اگر از پایاب ⁷
هر که بگرفت، وُرا نَستنش آهنگ بود ⁸
لیک در هم شکند مرگ‌فزا بحرِ ادب
ذاتِ گوینده چو با مرگ هماهنگ بود
سال‌ها پیش به دیدارِ رُخِ مرگ شدم
از بسی رفته وُرا رُخ همه پُرننگ بود
مرگ چون کِلک سیه‌رو بُوَد از لاشهٔ سرو
غمگن از آنک به کُشتش نه به کس هنگ بود⁹
این همه چامه نز این چانه کز این خامه‌‌‌استم
این همه ناله‌‌ام از غَرو و نه از غنگ بود ¹⁰
بس فراخ آمدشان گاه و مرا تنگ آمد
زین فراخیِ غمان خستهٔ دل، تنگ بود
سَرِه‌گویا! دمِ خود بند و مَمو بیش و منال!
کَسَت از جرگهٔ مردم نه پیِ هنگ بود ¹¹
یاد بادا لبِ آن سروِ مَزالی کاو را
روی لعل است و به خو کندویِ زَرزَنگ بود ¹²
گیسِ پُرچینْش چنان نقش و نِقَشن آرد نغز ¹³
به یکی کسمه‌ بسی ژنگ و بس ارژنگ بود
مَست چونم که همه‌ نقش دو بیند چشمان
مُست چونم که هنوزم یکی آن شنگ بود
گاه یخچه‌است و گهی لَخشِه و لخچه‌است ز عشق ¹⁴
دل زِ آرَمدن و آرُغدنِ وی منگ بود ¹⁵
هیزمی تَر منم و اشکِ نژندم ژابیژ ¹⁶
مر نه آویژه‌ترم ژیکی از این ژنگ بود ¹⁷
زآتشِ سوگِ تو گریانم و سوزم چون شمع
موم اندر بَرِ آتخشِ گران، سنگ بود ¹⁸
داغِ تو ساخت چنین سخته‌ و سُتوار سخن
کز حَدِ تَفّ و تَبِش سنگ گرانسنگ بود
خامه‌ام در دلِ سنگان همه کرده‌است هِنا ¹⁹
آه! کاندر سَنَهِ سینهٔ وی لَنگ بود ²⁰
یا بُوَد خامهٔ من سست چنان تیغی کُند
یا دلِ سختِ صنم سخته‌تر از سنگ بود
مهرِ من چون گهری در شَسَنی سخت شمار!²¹
گیل را با پری و دیو سرِ جنگ بود
آبگین‌سان دلِ ما مانِ وَراغ است و فروغ ²²
که دروغ است وُروغی که به دل زنگ بود ²³
خواهم افکند ددان، بهرِ من این پیروز‌ی‌است
واپسین داشته‌ام آزِ دگر مَنگ بود ²⁴
نشناسد سیه و ابلق از اسپید جهان
که کهن‌تختِ زمین تختهٔ شترنگ بود
چامه‌ام خوان و یکی واژهٔ تازیش مَیاب!
بونِ من با تو بسی فرسخ و فرسنگ بود ²⁵
«اوگ‌سَگ‌گیگ‌گَه» تا هست جهان، پابرجاست! ²⁶
هیتیایم که نمرده‌است و نُسَش هنگ بود ²⁷
گرچه شَه بودم و از سر شدم آن تاجان‌تاج
نوز در جوهره آن فرّه و فرهنگ بود
هاون اندر کفِ راخی‌است کهن، زو در من ²⁸
گَردوار استه ز سر تا به شتالنگ بود ²⁹
برگسسته‌است چو شاخی ز بُن این دیرین‌دار
چاره‌گر نوشگواری نه بدین هنگ بود ³⁰
نِیکُنِد اِین دَریگ اُو تو وَس هاوَندیه ³¹
پهلوی‌بانگ نه همچون دری آرنگ بود ³²
همچو کسرا رَوَم اندر دلِ این خاک بنام
کِایدر آوخ! که چنین زیستنم ننگ بود
او که در شعر و هنر هست توانگر و آتاوْ ³³
او که در سیم و زر از شرّ زمان وَنگ بود ³⁴

#کسرای_گیلانی
۵۴۰۲/۱۱/۲۲

1 year, 2 months ago

**ای چشمِ تو لخشهٔ آتشِ در خَوِ پارس!
نامِ تو ز مصر؛ پیکرت زین گَوِ پارس

همواره تو را زَوار و زاوَر باشد
کیخسروِ گیل، آن برین‌پهلَوِ پارس**

#کسرای_گیلانی
۵۴۰۳/۵/۱۲

لخشه: شرر، شعله
گو: مغاک
زوار و زاور: خدمت‌گزار
خَو: نگاهداری آتش در خاکستر(شوشتری)

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago