محمد حسین امیری

Description
وقت هایی برای گم شدن در مه
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 days, 2 hours ago

4 weeks ago
محمد حسین امیری
1 month, 2 weeks ago
2 months, 2 weeks ago
بیدار می‌شوی

بیدار می‌شوی
حالا،
هزار سالِ بعد است
اگر بخواهی جای استخوان، آهن بگذاری
اگر بخواهی به دردت،
دارو بِدَهی.
اگر بخواهی خنده‌های کوچک بخری
اگر بخواهی بی‌هیچ ترسی
برای رود شدن
رگی به رگی پیوند بزنی
و روبروی حالِ بی‌قراری شبیهِ خودت
بایستی و برای همیشه بگویی دوستت دارم...
حالا،
هزار سالِ بعد است
اگر بخواهی نفس بِکِشی
اگر بخواهی زندگی کنی
اگر بخواهی چیزی بخواهی
یا حقی داشته باشی...

درد، ادامه می‌دهد
قلب،
رگ‌های خونی‌اش را از دست می‌دهد.
و دل،
قرص‌های غم می‌خورَد
و دوست داشتن را
با حالی سوگوار
به وقفه می‌اندازد...

هر شب،
یکی از کبریت‌هایت را
آتش می‌زنی
و در کابوس می‌خوابی
شب،
هزار ساعت است که نمی‌گذرد
روز،
بیدار شدن در تاریکی‌ست
و تو فکر کن
به جای پرنده‌ها
و صداهایشان
خفاش‌ها را هر‌بار
از شاخه‌های فراوانِ روز
آویزان ببینی...

در کابوس می‌خوابی
و می‌دانی
فردا،
هزار سالِ بعد است...
هزار سالِ بعد
با جیب‌هایی
پُر از
سکه‌های قدیمی‌ی بی‌ارزش.

|م. حسین امیری|
۲۲ اردی بهشت ۹۹

https://telegram.me/Amiri_mh

6 months, 2 weeks ago
می‌خواهم قدم بردارم

می‌خواهم قدم بردارم
کسی در سرم تیر می‌خورد
می‌خواهم نروم
باقیمانده‌های خاک را
به عهد‌نامه‌های جدیدی
می‌بخشند...

کجای جهانم
که خدای خود را به یاد نمی‌آورم
و از هر طرف که می‌روم
باید،
دست‌های کمی که دارم را
زیر اشک‌ها و خون‌ها و تاول‌ها
کاسه کنم...

می‌ایستم
با قلبی پُر از هیچ
پای درختی خشک
آب می‌ریزم،
سنگ‌های بیابان را
به شاخه‌هایش
می‌آویزم
و نامش را
«ایران» می‌گذارم...

می‌ایستم
دست‌هایم را مُشت می‌کنم
برای زندگی
برای آزادی
برای «ایران»

سرم،

تیر می‌خورَد...

|م. حسین امیری|
۷ تیرماه ۱۴۰۳

https://telegram.me/Amiri_mh

12 months ago
با گودالِ شن حرف می‌زنم

با گودالِ شن حرف می‌زنم
با آبی
که از سرِ کوه می‌گذرد...

هادس، خدای جهان است
هیاکل لایعقلی
که گوش‌هایش را
گرفته است...

خاکیم و خاشاک
و زندگی
تاریکای بزرگِ شبی‌ست
که سر نمی‌شود...

تو، ملتقای جان منی
بادِ بیدارم
و آبی
که از سرم می‌گذرد،
تویی...
ستاره‌ای
شبنمی
شقایقی
آفتابی و ماه
الاهه‌ای
الهامی
خنکای در غمگینِ تنگنایی...

ریسه‌ای از ستاره‌ها را
گرداگرد جنگلی از مه
و قاصدک‌های زیاد
به جعد جعدِ گیسوهات
و بنشینم
به تماشای تلالو هستی
در تیله‌های مبارک چشم‌های تو
مِه، تو باشی...

هادس،
خدای جهان است
و رودها
از سرزمین مردگان می‌گذرند
و با خود،
آرزوهای ما را
به نیستی می‌برند...

تو ملتقای جان منی
و دلتنگِ توام
و گوش‌هایت را
گرفته‌ای
انگشت‌هایت را می‌بوسم
بند بندِ جانم
بند بندِ انگشتانت را...
صدایت که می‌زنم
صدایت
که بند بندِ جانم
برمی‌گردی
دست هایت را برمی‌داری
اما،
جهان،
تمام می‌شود...

ما، بزرگتر از رود و کوه و آب‌ها
نیستیم
و حق،
با تاریکی‌ست
و تاریکی
بالا نشسته است
بالا...

|م. حسین امیری|
۷ مهر ۱۴۰۲
۱۱:۰۲

https://telegram.me/Amiri_mh

2 years, 6 months ago
4 years, 6 months ago
4 years, 9 months ago
بیا وانمود کنیم عدالتی هست

بیا وانمود کنیم عدالتی هست
بچه‌ها شادند
آب هست
نان هست
آبرو هست
کسی، کُلیه نمی‌فروشد
و نیاز نیست هیچ کودکی
کنار خیابان
ترازو بگذارد...

بیا وانمود کنیم عدالتی هست
روزنامه‌ها دروغ نمی‌نویسند
تریبون‌ها دروغ نمی‌گویند
صندوق‌ها، درستکارند
میانِ مسجد و میخانه
انتخاب با خودمان است
و مردم،
خیلی دچارِ خوشبختی‌اند
و خیلی در فراوانی‌ی بیش از اندازه‌اند...

بیا وانمود کنیم عدالتی هست
اینجا، شِعب نیست
روی شکم‌هایمان، سنگ نگذاشته‌اند
و استخوان‌ها،
به مرگِ طبیعی مُرده‌اند
مثلن بر اثرِ پیری
یا نقصی مادرزاد
نه بخاطرِ خوردنِ آمونیاک
نه از تزریقِ هوا
و نه بخاطرِ فرو کردنِ تریاک در پُشت...

بیا وانمود کنیم عدالتی هست
خداها خوبند
کدخداها خوبند
ما،
بر دشمنانی که برایمان ساخته‌اند
پیروز می‌شویم
و در بهشت،
دست بر کِشاله‌های اُرگانیک و پاکت‌های چیپس
به خوشبختی‌های ابدی لبخند می‌زنیم
پهلو به پهلوی هم
شکم به شکم...

بیا وانمود کنیم عدالتی هست
و این‌ها
که از ترسِ گلوله
و دیگر ندیدنِ عزیزانشان
به کُنج‌ها می‌گُریزند
ما، نیستیم...

بیا وانمود کنیم، عدالتی هست...

|م. حسین امیری|
۱۸ تیرماه ۹۸
ساعت ۲۲
https://telegram.me/Amiri_mh

4 years, 9 months ago
۱)

۱)
بد را تحویل می دهیم
تِشتَر،
دعای باران می خواند و چانه می اندازد
با دلی بادکرده از ناامیدی
یا مُقابل القلوب
اَپوش،
در چشم هایش
تخمِ اندوه دارد و آب ها را می کُشد
آب ها بالا نمی روند
یا مُحوّلِ الحال
یا مُدبّرِ الروز...
۲)
نامعلوم را
تحویل می گیریم
و با تمامِ ترس
چشم به شب های آسمان داریم
چشم به روزهای آسمان
چشم به ابرها و شهر ها و شیب کوه ها
به لرزه های زمین
به پرنده هایی که روی بال هایشان
کودک سوار کرده اند...
۳)
عنکبوتِ کهنه در آسمان ها سرگردان است
بد را به آب می دهیم
هزاران دروغ سیزده
هزاران وعده و فریب
هزاران سبزه ی جوان
رها شده بر آب های سدها
هزاران قلب، قلب، قلب
در سردخانه های اجاره ای
و فریادهایی
که پا بر خط قرمز
تمرینِ تحمل می کنند...
۴)
تفنگ های بد، گُل نمی دهند
از شمار آدم ها می کاهند
(کشور،
جایی برای همه کس نیست...)
تفنگ های بد
راه دهان ها را بلدند
راه سینه ها را
و سرها را...
تفنگ های بد،
ادامه را تحویل می دهند
با انگشت های اشاره، عمود و سربالایی
که روی صورت دارند
(هیس...)
۵)
قلب هایی که فرو می ریزند
از بیرون
دیده نمی شوند.
فقر، که در حدقه های چشم ها
در کفِ دست ها
و در پوست صورت ها متراکم می شود
و جان ها،
که در حلق ها و بینی
منتظرِ طاق شدن از تصمیم ها هستند.
۶)
بد را تحویل می دهیم
نامعلوم را تحویل می گیریم
و شب
همچنان شب است
از بد
به نامعلوم
از شب
به شب
هیچ کس،
مراقب هیچ کس نیست
ما،
جان هایی نیمه ایم
که به لب رسیده ایم.
۷)
..................................
|م. حسین امیری|
۱ فروردین ۹۹
۰۴:۱۷
https://telegram.me/Amiri_mh

4 years, 11 months ago
[#علیه\_فراموشی](?q=%23%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87_%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4%DB%8C)

#علیه_فراموشی
--------------------------
تا همیشه در سرهای ما
هواپیمایی آتش گرفته سقوط می کند
و تا همیشه قلب هامان
به یادِ جان های خونینِ آبان ها می تَپَد...

کافی ست فکر کنی
به جای فرزندت
پاکتی خاکستر
تحویلِ تو می دهند
کافی ست فکر کنی
بجای تماشای موهای در باد رهای زن و فرزندت
بایددد،
با خاطره ی آخرین صدا
آخرین خواسته
آخرین شب بخیر زندگی کنی...

یا در سد می میریم
یا در خیابان
یا در نی زار
چه فرق می کند
وقتی بر خوانِ نعمت ننشسته ایم
وقتی همه چیز برای برابرترهاست
و خیلی برابرترها...

حالا،
نیمه ی دوم سال است
و ریه‌هات،
به هوای بهتر احتیاج دارند
پس،
چمدانت را ببند و برو
برای دوزیست ها
زندگی،
دشوار نیست...

چمدانت را ببند و برو
چمدانت را ببند و بیا
اما نان،
در خون ما نزن
ما،
خیلی وقت است
سوگواری را
یاد گرفته ایم...
|محمد حسین امیری|
۲۲بهمن ۹۸
یک دقیقه بعد از صفر
https://telegram.me/Amiri_mh

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 days, 2 hours ago