?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 2 weeks ago
. سورنا
سورنا !
بزن هلهله کن برقص
باور نمی کنم که این همه سخت و این همه شیرین بوده باشی
تو سورِ حکایت جشن هائی
و برادرت کارنای
در تو به تحقیر می نگرد .
پوست قهوه ئی ات تلخی باده است
و سیم حاشیه هایت خماری بامداد .
می آئی تا حکایت تلخ کامی ها در قلبم حل شود
( تو که هر تلخی را
بدل به دوای شفابخشی می کنی )
و به سوی دلی می روی که برای تو دست می زند .
سورنا !
رفیق راه های دهل !
طوفان شادمانهء اندوه !
با پائی از برف
در قلب دوره گرد گرسنه ئی فرود می آئی
که به جای همه مان صبر می کند
به جای همه مان می گرید
و سپاس می گوید
که این همه شیرین بود و این همه تلخ زندگی
و نمی دانستیم .
محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
انتشارات نگاه
" نی "
از همه سو آتش است
و خانه ها و ستاره ها می لرزند
در حضورت ای نی که زادهء آه های مائی
زادهء زخم ها ، پرچم های پاره ، سرودهای ناشنیده.
تو از میان لبی افسون شده پا به عالم آدمی می گذاری
چرا که تو را نیز از مرداب های سیاه بریدند
از لشگر خواب های کوتاه
از آشیان کسی
که نام عبور را فراموش کرده بود
و از کوچهء بی انتها سردرآورد.
ای نی ، گل بی سخن !
که بر بدنت علائم شلاق های ناشناختهء ایزدان است
دهانت بسته بود تا از خاکت نبریده بودند .
ای خوراک باد ، سخنت باد ، سریرت سرگردانی
دستم را بگیر
و کمی بالاتر بیا
این جا که خون من ایستاده است
و منتظر است مولانا گره هایت را بگشاید
تا از جائی بگوئی
که آدم _ پریانی از خاکش وضو می سازند
گل بی سخن
که زبانت را بریدند
تا به سخن درآئی.
محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
انتشارات نگاه
برای بکتاش آبتین عزیز
آبتین!
مرگ دست های مرا به کجا می کشید
وقتی تو نبودی .
آب ، براده براده بر سر و روی مان می بارید
به هوای تو بود که شکفتن از ما سر می زد .
رفیق من آبتین!
به خاطر توست که قلبم را بر می دارم
سر راهم به گرسنگان می بخشم
تو درخشش قلبم را بی پایان کرده یی
و معنای افق ها و هلهله را بی پایان کرده یی.
ای چراغ تماشایی
دستت را به من ده
دستم دارد تمام می شود
تو تمامی دست هایی که به عمرم دیدم .
ما در غبار راه تو
بدل به مجسمه یی می شویم
که به راه می افتد
دیوار های سر راهش را خراب می کند
بر پیکر خفتگان گام می گذارد
و در صبحی زلال
به معبد زندگی می رسیم .
محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
انتشارات نگاه
آهسته و آرام با خود حرف می زنم
آرام تر اشاره می کنم
اینجا
زیر زبان من
جاسوسی به خیال من دارد گوش می کند .
جعبه پایینی انگور را بردار
آنان همه جا حاضرند
در دود اگزوز اتوبوسی که عبور می کند
در جعبهء شکلات
رزورق های قرص های مسکن .
آرام تر به خیال خود پناه ببر
آنها همه جا حاضرند.
اینجا
من از سکوت ممتد گربه ها می ترسم
وقتی که به دوردستهای تهی خیره اند
از لرزش فواره که بالا می رود
و پودر شده روی لباس مان می ریزد .
آنان زیر زبان من
در جلد شناسنامه ها
و زیر حروف الفبا
چیپ های ذره بینی گذاشته
از گذشته مان عکس می گیرند
ماه را ذوب کرده
در کمپانی های طلا می فروشند .
ساعت چند است
باید بروم به سلولم برگردم
هوا ناظر است که کلماتی با شما رد و بدل کرده ام
محمد شمس لنگرودی
کتاب رقص با گذرنامه جعلی
نشر نگاه
موسیقی
چه کسی می تنید
تار نامریی موسیقی کیهانی را
وقتی که نبودیم
در تاریکی مطلق
در روشنایی شفاف
زه تار را چه کسی می لرزاند
دور از کاربافک حیران .
به صدای رعد ها چه کسی دل می بست
تا دوباره به آسمان برگردد ،
پشه ها به چه خشنود بودند
وقتی که برگ صنوبر و تبریزی نبودند ،
گنجشکان چند بار
به پژواک کهکشانی خود گوش می سپردند در جهان تهی ،
رگبار سکوت را چگونه خدا تاب می آورد
وقتی که هنوز
انگشت های بشر در طرح حیات نبودند .
پس بگو که چرا شیطان از خلقت آدم راضی نیست .
موسیقی و انسان دو برادر و خواهر توامانند
یکی اشک
یکی لبخند
یکی آب
یکی آتش
یکی خشم
یکی مهربانی
دو نیمهء یک پادشاهند
در سرزمینی که کسی
سواد نوشتن و خواندن ندارد .
محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
نشر نگاه
یادش به خیر روز های گرسنگی
سرگردانی
کفش های پاره
اکنون دهانی برای بریدن نانی نداریم
سری برای چرخاندن
پایی برای رها شدن.
پرنده ها بال های شان را به یکدیگر تعارف می کردند
صف های انتظار
برای نوبت مرگ بر تخت های خالی بیمارستان ها نبود .
یادش به خیر روزهایی
که بمب ویران می کرد خانه ها را
اما هنوز زیر زباله ها
زندگی جاری بود .
محمد شمس لنگرودی
کتاب رقص با گذرنامه جعلی
نشر نگاه
صبور
مثل درختی که در آتش می سوزد
و توان گریختن ندارد.
حیرت زده چون گوزنی
که شاخ های بلند
در شاخه گرفتارش کرده اند.
همه ی ،این روزها این چنینیم ...
"شمس لنگرودی"
@cafeparagraph_mag
01.pdfروزنامه آرمان امروز، ۲۰ تیر ۱۴۰۲
07-3.pd روزنامه آرمان امروز، ۲۰ تیر ۱۴۰۲
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 2 weeks ago