Akuma | Tenshi

Description
This World is cruel..But also very Beautiful.

?سرنوشت نوشته شده
روز های اپ= شنبه | چهارشنبه.

پارت گذاری شیاطین آزادی?
هر یکشنبه و پنجشنبه

چنل نظرات??

https://t.me/+sxXEucsZOVQwMzIy
Advertising
We recommend to visit

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 6 days, 23 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month, 3 weeks ago

7 months, 2 weeks ago

چنل نظرات?? https://t.me/+sxXEucsZOVQwMzIy

7 months, 2 weeks ago
7 months, 2 weeks ago

پارت جدید...?

8 months ago

چنل نظرات?? https://t.me/+sxXEucsZOVQwMzIy

8 months ago

#part81
#jiyu_no_akuma

صدای باز شدن در نگاه ها رو به سمت در برد...
بچه های شناسایی پشت سر آرمین ایستاده بودن...
آرمین احترام نظامی داد و مشتش رو به قلبش کوبید:فرمانده!
آروین سر تکون داد و بچه ها وارد اتاق شدن و هر کدوم رو یه صندلی نشستن...
ارن رویه روی راینر نشست...
راینر با نگاهش سعی می کرد بفهمه داخل ذهن ارن چی میگذره ولی فقط با چشمای خنثی و بی روح ارن مواجه شد...
آروین:حالا که بچه ها اومدن میریم سر وقت توضیحات لازم...
همونطور که میدونید خائن و جاسوسی که باعث بخشی از ناکامی ها تو ماموریت هامون شد کسی نبود جز زیک یگر یکی از اعضای با سابقه مارلی...
البته که به گفته زیک فقط خودش نیست...
جاسوس های دیگه ای هم هستن که حتی زیک هم هویت اون ها رو نمی دونه...
البته این فعلا چیزی نیست که باید نگرانش باشیم...
آروین سکوت کرد و چشماش رو بست...
از سکوت و تأمل آروین وحشت بین بچه ها فرا گرفت...
آروین با آرامش چشماش رو باز کرد...
آروین:خطر بزرگی در کمین ماست...یه کابوس جدید قراره برای بشریت خلق بشه...
ارن:چی؟
آروین:اون رژلب در واقع یه سرم بود...
یه سرم که کلید ساختن یک چیز وحشتناک بود...
چیزی که گریشا و لیسا سعی کردن از ساخته شدنش جلوگیری کنن...
با استفاده از میکرو تایتان پورکو و سرم و همچنین...
آروین اهی کشید: خون زیک...
ارن:خون زیک؟
اروین:درسته...
خون سلطنتی زیک ظاهرا کوهی از قابلیت ها داره که تمومی ندارن...
جان:با این سه مورد قراره چی کار کنن؟چی قراره ساخته بشه؟
آروین:شیطانی که تمام این سال ها با اون مبارزه می کردیم...
آرمین بعد از کمی فکر ناگهان ترسی به جونش افتاد...
بدنش از شدت چیزی که به ذهنش رسیده بود به لرزه افتاد...
آرمین:امکان نداره... فرمانده...
آروین متوجه شد که آرمین منظورش رو فهمیده...
آروین:درست فهمیدی...
آروین:اون ها قراره یه تایتان جدید خلق کنن... یه تایتان عاقل...
#Tenshi

8 months ago

#part80
#jiyu_no_akuma

آرمین و بچه ها به سمت اتاق تسلیحات رفتن تا خودشون رو برای ماموریت آماده کنن...
جان:معلوم هست این جا چه خبره؟از کجا تونستن بفهمن اون پسره احمق کجاست؟...
آرمین:تو دلم آشوبه...جوری که ارن پشت تلفن با من صحبت کرد متوجه شدم اتفاق های خوبی نیفتاده...
میکاسا با نگرانی به آرمین نگاه کرد:چرا؟ما که جای پورکو رو پیدا کردیم!...
آرمین:همش همین نیست!...
نگاهی به بچه ها انداخت:از این جا به بعد قراره با عجیب ترین چیز ها مواجه بشیم...
جان:آرمین چرا نسیه حرف میزنی مثل آدم توضیح بده ی شده؟
آرمین ولی سکوت کرد و دیگه هیچی نگفت...
به اتاق رسیدن و در رو باز کردن...
ارن رو صندلی با لباس مشکی مخصوص ماموریت هاشون نشسته بود...
آرمین با دیدن نگاه خالی و پوچ ارن ته دلش لززید...
احساس میکرد خیانت بزرگی در حق ارن مرتکب شده که بهش نگفته بود...
میکاسا:ارن، اینجا چیکار میکنی؟
ارن نگاه پوچی به بچه ها انداخت:زود باشید آماده ماموریت بشید!بعدش باید بریم اتاق کنفرانس تا فرمانده آروین نقشه ماموریت رو برامون بگه!...
و بعد بدون هیچ حرف دیگه ای رفت سمت کمدش...
بچه ها از دیدن ارن تو اون وضعیت حتی جرئت نکردن به ارن چیزی بگن و بی صدا سمت کمد هاشون رفتن تا لباساشون رو عوض کنن..
آرمین:ارن...
ارن با صدای آرمین به سمتش برگشت...
آرمین دستاش رو روی شونه ارن گذاشت:من رو ببخش باید زودتر بهت میگفتم
ارن:پس تو هم خبر داشتی...
آرمین:آره، اطلاعات مربوط به زیک رو من در آوردم، میخواستم بهت بگم ولی فرمانده...
ادامه حرفش رو خورد...
ارن بدون هیچ حرفی به آرمین نگاه کرد...
توقع نداشت آرمین بهش چیزی نگه ولی میدونست آرمین کسی نیست که به ضررش کاری رو انجام بده...
آرمین:ارن هر چی بشه من اینجام!
باهم دیگه از پسش برمیایم، باشه؟...
ارن لبخند ساختگی زد تا آرمین از حال   احوال داخل دلش هیچی نفهمه:باشه!...
آرمین ولی باهوش تر این حرفا بود که بدونه چی تو دل ارن میگذره...
شک و تردید...
ترس از آینده...
ترس از آدم ها...
نباید ارن رو به حال خودش میذاشت...
باید ازش محافظت میکرد...
اون نباید تنهایی این بار رو به دوش بکشه...
مارکو:آرمین ما آماده ایم!...
به بچه ها نگاه کرد که با تجهیزات کامل و نگاه مصمم آماده ماموریت بودن...
آرمین :خوبه، پس بریم!...
و همه بچه ها پشت سر آرمین راه افتادن...

آروین از اتاقش بیرون امد...
از حجم اطلاعاتی که از زیک به دستش رسیده بود نیاز داشت یکم به مغزش استراحت بده...
ولی وقتی نبود که تلف بشه...
سریع به سمت اتاق کنفراس رفت...
وارد اتاق شد و لیوای و هانجی و ماگات و تیم مارلی رو تو اتاق دید...
خطاب به هانجی گفت:بچه های ما کجان؟
هانجی:دارن آماده میشن به زودی میرسن!
ماگات:با زیک قراره چیکار کنیم؟
اروین:تا جایی که ممکنه ازش استفاده میکنیم!...
پیک با تعجب گفت:یعنی قرار نیست تحویلش بدیم؟
آروین:تحویل دادنش چه سودی برای ما داره؟این که فقط یه مهره با ارزش رو از دست بدیم و از کلی اطلاعات مهم بی بهره بشیم!
ماگات ادامه داد:میشه از این موش موذی استفاده کامل رو برد اون تنها کسیه که انقدر به تاسیسات اون ها نزدیک شده...

#Tenshi

8 months ago

پارت جدید تا چند ساعت دیگه?

8 months, 1 week ago

عید باستانی نوروز رو پیشاپیش به همه شما عزیز های دل تبریک میگم??

ممنون که در این سال ها با تمام کم کاری ها و کم و کسری هامون در کنارمون بدید و حمایتمون کردید??

پارت جدید شیاطین آزادی دو فرودین تو چنل قرار میگیره??

9 months ago

چنل نظرات?? https://t.me/+sxXEucsZOVQwMzIy

We recommend to visit

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 6 days, 23 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month, 3 weeks ago