?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 1 week ago
هنوز اندکی از نور توی چشم من است
صدای باد هنوز از خروش خشم من است
دوباره بال زدم سنگها به پر که زدید
بله! جوانه زدم بعد هر تبر که زدید
که مانده تکهای از جنگلِ تنومندم
پرندگان من از جای پست بیزارند
که آشیان به بلندای آسمان دارند
اگرچه در دل سرما، اگرچه در دل سوز
ادامه میدهم این راه رفته را و هنوز
صدای چلچله جاریست توی لبخندم
سیاهچالهای از داغ و بغض و اندوهم
جهان حادثه پیوند خورده با روحم
هنوز مانده نفر از سپاه مجروحم
اگرچه خاطرم ابری، هنوز هم کوهم
نمیتوان به سهولت کشید در بندم
بله! پدر به من آموخت رسم دنیا را
به پیش میروم و پس نمیکشم پا را
من ارث بردم از او دل زدن به دریا را
شکستهاند دو پاروی کهنهام اما
تنم به خاک! به خورشید اگر نپیوندم
غلام حلقهبهگوش شما اگر خفه شد
گلوی مردم صاحبعزا اگر خفه شد
به زور سکه و زر هر صدا اگر خفه شد
صدای من خفه اما نمیشود هرگز
طناب دار مگر که شود گلوبندم!
هنوز قهقهه جاریست توی هقهق من
نمردهاند هنوز این دو چشم عاشق من
به گل نشیند اگر هم دوباره قایق من
مصممام که به دریا دوباره دل بزنم
"خلاف آب شنا کردن" ارث فرزندم!
مزدک نظافت
از خواب و خاطرهات یک آن
با بوسهای بِپری بهتر!
از خودخوریِ تهِ پستو
جان را به در ببری بهتر
در مکدونالد پر از آدم!
با پول، غرق ولی در غم
حل کردنِ دو سه قطره سم
در قهوهی قجری بهتر
در لابهلای همین آوار
این سمت و آنور این دیوار
چیزی کشندهتر از اخبار؟!
از خاک بیخبری بهتر
در بین جنگلِ چشم و چاه
با شاخههای فرو در ماه
این سرخراهِ پر از اشباح
در مه شود سپری بهتر!
هر قدر حادثه ظالمتر
هر قدر این تنه قائمتر
هرچه درخت مقاومتر
در انتها تبری بهتر
سخت است پیر شدن در دام
خُرد و خمیر شدن در دام
قبل از اسیر شدن در دام
خود را اگر بدری بهتر
تبعید را به سر آوُردن
جان از سقوط به در بردن
اینها کنار! ولی مردن
در خانهی پدری بهتر!
مزدک نظافت
برای کودکیام گریه کرد من با من
برای برق صداقت درون چشمانم
برای کهنگی اشکهای هر روزه
برای تازگی خیسِ خونِ چشمانم
نمانده هیچ برایم به جز نگاهی مات
نمانده هیچ به غیر از جنون چشمانم
بترس از منِ زخمی و خون در چشمم
که جنگ میطلبم با قشون چشمانم
برای آن همه امیدهای روشن که
خراب شد وسط این جهان آلوده
تلاش کردن من باخت بود از هر سو
نگاه کن! که چه دشوار بود و بیهوده
کجای راه به بیراههها کشیده شدم
که مقصدم رگ خونین این خیابان شد
امید من به بهار و شکفتنِ گل بود
چگونه دست یخم باعثِ زمستان شد؟
چه شد که گریه شدم، دوست شانه خالی کرد؟
چه شد که پشت سرم، جاده خیسِ باران شد؟!
صدای ماتم خرداد و تیر در تقویم
شروع تلخ تداعی سرخ آبان شد
که این منم منِ دیوانهی رها در مرگ
کسی که بعدِ تولد به مرگ مهمان شد
کجا فرار کنم از سیاهی غربت؟
کجا که له نشوم در تباهی غربت؟
من اشتباه به این سرزمین کشیده شدم
من اشتباهم در اشتباهی غربت
کجاست کوه بلندی که فاتحش باشم؟
چه مانده است به جز کوه کاهی غربت؟!
میان همهمهی کوسههای اقیانوس
کجا فرار کند بچهماهی غربت؟
سقوط می کنم از کودکیم به امروز
سقوط میکنم از رنگ به سیاهیها
به آب میزنم اما سراب میبینم
و گریه میکُندَم از نبود ماهیها
دو چشم مانده برایم، دو چشم کودکیام
دو چشم سرد، بدون امید واهیها
دو چشم کوچک من یا دو چشم کوچک او!
که گریه میکندم در جدارهی پستو.
مزدک نظافت - هاتف امامی
…و بچسبی به سینهی دیوار
هر دری وا شود به غم بخورد
گربهی کشورت بگا برود
مثل یک موشِ گیج سم بخورد
با «جوکر» گریهات بگیرد هی
حالت از طنز هم بهم بخورد
دست برداری از تمام جهان
با دو پا روی تیغ گریه کنی
بغض ترکیده را چه باید کرد!؟
هیچچی! حین جیغ گریه کنی
با شهابی که دشمنت شده است
با دو «همنارفیق» گریه کنی
گریه با یادِ خشکی تالاب
گریه از کوچ و مرگِ لکلکها
گریه با سنگِ پای قزوین و
گریهای از وقاحتِ فَکها
گریه با «خندوانه»ی مضحک
گریه با خندهی ملیجکها
گریه با زِرزر کسی در قاب
گریه با نقدِ چندتا بنگی
گریه با «پایتختِ» زیر سپاه!
با هنرپیشههای مافنگی
گریه با خُرخُرِ جماعتِ خواب
گریه با عرعرِ «شبآهنگی»
ریشخندِ «زلال احکام» و
نیشخندِ جهانِ هردنبیل
راه سختِ دخول «سمت خدا»
راه سهلِ حلولِ ازرائیل
نحوهی بچهبازی یک شیخ
شیوههای عروجِ یک پدوفیل
گریه با خندههای «بیبیسی»
چند آخوندکِ کراواتی
گریه با فیلمهای دوزاری
گریه با سینمای اسقاطی
خودفروشی چند تا مجری
کارگردانِ اطلاعاتی!
گریه کن! بیپرندگی سخت است
گریه کن که شکسته بال وطن
گریه کن! انحطاط نزدیک است
گریه کن رو به ابتذال وطن
گریه کن گریه کن به حال خودت
گریه کن گریه کن به حال وطن!
مزدک نظافت
پشت کوههای شمالی به دنیا آمدم
با دریا عاشق شدم
در رودخانهای در ترکیه
آب از سرم گذشت
وقتی که قایق تحمل سنگینی درد مرا نداشت
کوچ چاقوی بزرگیست
کند و بیرحم!
تا کنون
هیچ مادری را دیدهاید که سرِ پیری
به هنگامِ مرگ، کودکی بالغ بزاید؟
مسلمانان محمد را می خوانند
مسیحیان مسیح را
و هندوها
گاوهای دیگری را
و من
در این لحظه که مرگ از بیخ گوشم میگذرد
تنها به سه چیز فکر می کنم
مادرم، دوستدخترم
و همین شعر که زایشش پدرم را در آورد
پدرم!
وای پدرم!
با آن سبیل بلند
که دندانهای نداشتهاش را پنهان میکرد
و آن دستهای پهن
که رفیق گِل و بیل بودند
که گیل بودند
آری پدرم
که هرگز نخوابید
مگر بر تخت بیمارستان
که بیدار بود و بیخدا
پدرم!
من در شب
لباس هایم را پهن کردم
بر جنگل یونان
بر درخت که بند رخت بود!
شاشیدم به هر چه مرز
بعد نشستم
و سیگار آتش زدم!
من کودکان بالغ زیادی را دیدم
که آب از سرشان گذشت
سیگار نکشیدند
و آرام بر آب آمدند
کوچ چاقوی بزرگیست
که میکشد.
کند
آرام
آرام
بر آب میآیی
مزدک نظافت
من از اون اولش گفتم که ما آخر بگا میریم
نه از پایین نه از بالا که از هر ور بگا میریم
گشادهرو شدیم و خشکْخشک آزارمون دادن
ادای تنگها رو در میاریم، تر بگا میریم
نه با مکر و فریب دشمنای خونی این خاک
که ما با حیلهی دوستای همسنگر بگا میریم
نه تنها اون که از دیوارمون اومد بگامون داد
که ما به دست این هم که میاد از در بگا میریم
یه روز تحریم امریکا ما رو تا دسته میذاره
یه روز با نقص عضو دستهی رهبر بگا میریم
ببین فاطیکماندوهای الزهرا چه میجنگن
ما داریم توُ قرارگاهای حاجاصخر بگا میریم
خودیها رو با داروی نظافت خودکشی کردن
ما اونقد پشمامون ریخته که بی مو بر بگا میریم
مزدک نظافت
#مزدک_نظافت
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 1 week ago