DFG دکتر فرنود گودرزی

Description
دکتر فرنود گودرزی، رادیولوژیست ،فلوشیپ پستان

تماس با ادمین
@DFGcenter
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago

7 months ago
خودکشی خوشه ای

خودکشی خوشه ای

مترادف پیمان خودکشی، خودکشی گروهی، سرایت خودکشی، تقلید از خودکشی، خودکشی های دسته جمعی.

اصطلاح "خودکشی خوشه ای " وضعیتی را توصیف می کند که در آن خودکشی بیش از حد انتظار از نظر زمان، مکان یا هر دو اتفاق می افتد. تعریف دقیق یک خوشه دشوار است. یک خودکشی خوشه ای معمولاً شامل تعداد سه یا بیشتر مرگ می شود. با این حال، دو خودکشی که در یک جامعه خاص یا محیط خاص در یک دوره زمانی کوتاه اتفاق می‌افتد نیز باید از نظر پیوندها و تأثیرات احتمالی (حتی اگر مرگ‌ها ظاهراً نامرتبط باشند) بسیار جدی گرفته شود، به ویژه در مورد جوانان (PHE، 2019).

اصطلاح خودکشی جمعی را می توان برای توصیف موقعیت هایی استفاده کرد که در آن یک جمعیت یا گروه اجتماعی خاص به ظلم یا استثمار (واقعی یا درک شده) توسط گروه یا عامل دیگر واکنش نشان داده است. بنابراین خودکشی های دسته جمعی را می توان به عنوان خود القا شده (ادراکی) طبقه بندی کرد.
نمونه ای از جمعیت های شکست خورده و جامعه مستعمره شده که مجبور به فرار از واقعیتی هستند که در آن کرامت انسانی به رسمیت شناخته نمی شود (مانسینلی و همکاران، 2002).

تفاوت های اساسی در الگوی روش های خودکشی در سطح بین المللی وجود دارد (Ajdacic-Gross et al., 2008).

تعیین تعداد خودکشی در خوشه ها و میزان مشارکت خوشه ها در نرخ کلی خودکشی دشوار است. تقریباً 5 درصد از تمام خودکشی ها در نیوزلند به صورت خوشه های نقطه ای و 2.4 درصد از خودکشی ها در استرالیا این چنین رخ می دهد. برآورد چنین ارقامی تقریبی است. مشخص نیست که چه تعداد خودکشی در خوشه های جمعی رخ می دهد زیرا شناسایی دقیق افراد آسیب دیده ممکن است غیرممکن باشد زیرا آنها از نظر جغرافیایی دور هستند. گاهی اوقات مرگ های مرتبط در کشورهای مختلف رخ می دهد (PHE، 2019).

بسیاری از خودکشی‌ها به صورت تکانشی اتفاق می‌افتند و در چنین شرایطی، دسترسی آسان به ابزار خودکشی می‌تواند تفاوتی در مورد زندگی یا مرگ یک فرد ایجاد کند (WHO، 2014).

سازمان بهداشت جهانی در سال 2016 نزدیک به 793000 مرگ ناشی از خودکشی را در سراسر جهان گزارش کرده است (WHO، 2017). این نشان‌دهنده نرخ استاندارد خودکشی جهانی سالانه 10.5 در هر 100000 نفر است (WHO، 2017).
به ازای هر خودکشی، افراد بیشتری ( حدود بیست برابر) هر ساله اقدام به خودکشی می کنند (WHO، 2019).
خودکشی سومین ( و گاهی دومین) علت مرگ و میر در سنین 15 تا 19 سال است (WHO، 2019).
79 درصد از خودکشی های جهانی در کشورهای با درآمد کم و متوسط ​​اتفاق می افتد. (WHO، 2019).

محرک های اصلی خودکشی های دسته جمعی با انگیزه های سیاسی و مذهبی و سلامت روان مرتبط است (مانسینلی و همکاران، 2002). و همچنین گزارش رسانه ها از خودکشی افراد مشهور و دسترسی به ابزار خودکشی اثر گذار می باشند.به عنوان مثال مطالعه Niederkrotenthaler و همکاران( 2020) نشان داد که گزارش مرگ افراد مشهور به دلیل خودکشی باعث افزایش 8 تا 18 درصدی تعداد خودکشی ها در 1 تا 2 ماه بعدی می شود و اطلاعات مربوط به روش خودکشی با اثر رسانه ای با افزایش 18 تا 44 درصدی در خطر خودکشی همراه است. (لی و همکاران، 2014).

اختلالات روانی و استفاده مضر از الکل به بسیاری از خودکشی ها در سراسر جهان کمک می کنند (WHO، 2014). تنوع فرهنگی در خطر خودکشی نیز آشکار است، به طوری که فرهنگ هم در افزایش خطر و هم در محافظت از رفتار خودکشی نقش دارد (WHO، 2014). در نیم قرن گذشته، بسیاری از کشورها خودکشی را جرم‌زدایی کرده‌اند و کمک گرفتن را برای کسانی که رفتارهای خودکشی دارند آسان‌تر کرده‌اند (WHO، 2014).

بهداشت عمومی انگلستان توسعه یک طرح واکنش خوشه ای خودکشی (PHE، 2019) را توصیه می کند.
(PHE, 2019. Identifying and Responding to Suicide Clusters: A practice resource. Public Health England (PHE)Accessed 9 October 2020.)

علیرغم شواهدی مبنی بر اینکه بسیاری از مرگ‌ها قابل پیشگیری هستند، خودکشی اغلب برای دولت‌ها و سیاست‌گذاران اولویت پایینی دارد(WHO، 2014).

https://t.me/farnudgoodarziMD

7 months ago
غریب

غریب

✍️دکتر فرنود گودرزی

🔺پنجاه سال پیش و در اولین روز بهمن ماه ۱۳۵۳، وقتی در مراسمی از یک خاکسپاری رسمی، محمدرضا شاه پهلوی به همراه خودروهای دربار مسیر تهران تا گورستان شیخان قم را طی و شخصا پیکر مردی بزرگ را همراهی نمود، همه چیز به نام قریب بود.

فرنگ برگشته ای که با وجود فعالیت اجتماعی و سیاسی و حتی مخالفتش با کودتای ۲۸ مرداد اما نامش با دانش پزشکی، درد، بیمار و درمان و بخصوص پزشکی نوین کودکان و نیز راه اندازی بیمارستان مرکز طبی اطفال ایران در هم آمیخت.

قریب، سالها قبل در زمره اولین دانشجویان ایرانی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و از آنجا که با غریبی میانه ای هم نداشت به وطن بازگشت و شد همان دکتر محمد قریب که باید می شد.

🔺پنجاه سال از آن خاکسپاری می گذرد، حالا اگرچه پزشکی نوین کودکان پر از شاخه های پربار میوه است و مرکز طبی اطفال همچنان به کودکان و آیندگان این میهن زندگی می بخشد اما به دور از آن قریب، روزگار، روزگار غریبی است.

من یک شیرازی می شناختم که در همدان غریب بود…حتی در کنار خونگرمی های زندگی بخش مردم جنوب مثل اهواز و امیدیه چندین غریب می شناختم..
باور کنید من یک خوزستانی می شناختم که در کرمانشاه غریب بود و حتی یک تهرانی که در دلفان غریب تر .. آنهم کنار مردمانی که جز مهمان نوازی چیز دیگری نمی دانند…
و حتی یک قمی عراقی در یزد که به درد غریبی مبتلا گشت…
و بسیار آدم‌هایی که هم اکنون در شهر خود و کنار آنانی که دوستشان دارند هستند اما همچنان در درد غریبی به خود می پیچند …

🔺شاید آخرین فرصتی باشد که آیندگانی بمانند و پنجاه سال بعد از خاکسپاری قریب و غریب چیزی به یادگار بنویسند…

https://t.me/farnudgoodarziMD

8 months ago
برگی از زندگی

برگی از زندگی

✍️دکتر فرنود گودرزی

🔺به مانند تمام صفحات رنگارنگ و واژه های ریز و درشت خاطرات ما، خودِ زندگی هم پر است از قصه های جدی نگرفته بازی روزگار.
قصه هایی که در مقام آموزگار به طرز عجیبی مدام در چرخش و تکرارند و آغاز و پایانشان بیش از هر چیز دیگری تهی از رنگ و بوی درس گرفتن...

🔺پاییز سال ۱۳۶۳ وقتی به دبیرستان پا نهادم، خود را در ترکیب کلاس سی نفره ای از بچه های سیزده و چهارده ساله ای دیدم که برخی از آنها همکلاسی های قدیمی و برخی دیگر دانش آموزان جدید بودند.
مسعود با چهره ای دوست داشتنی، نجابتی بی مانند و لبخندی نقاشی شده بر لب یکی از آن همکلاسی های جدید بود.

یکی از همان روزهای پاییزی گفتگویی صمیمانه درباره کیک خانگی و دست پخت مادر مسعود در کلاس پیچید که پایانی نداشت جز یک دعوت کودکانه و شوخی وار از طرف مسعود به یک مهمانی در خانه شان.

غروب فردایش مشغول بازی فوتبال بودم که خبر آمد مسعود نیاز به کمک جدی دارد. تجسم چهره نجیب و خجالت زده مسعود مقابل خانواده اش کار سختی نبود. خیابان پژمان تا رودکی را یکسره دویدم. با وسایل ارتباطی آن زمان چهار نفر خود را به مهمانی رساندیم.

حیاطی بزرگ و ساختمانی در مرکز آن، محاصره توسط بوته های فراوان گل، درختانی در لباس رنگارنگ پاییزی و باغچه هایی که غرق در برگ های زرد و قرمز گشته بودند.
به رسم آن روزها اتاق پذیرایی با دری جداگانه به حیاط زیبا راه داشت. سپاه چهار نفره ما با کمال تعجب به سفره ای بزرگ، پر از کیک خانگی، انواع شیرینی و میوه مواجه شد که سی بشقاب در حاشیه آن چیده شده بود. وقتی زنی جوان و زیبا آمد و سراغ آن بیست ‌‌پنج نفر دیگر را گرفت خجالت مسعود به ما هم سرایت کرد.

دوستی من و مسعود ادامه داشت. او بر خلاف من اهل بازی بسکتبال بود. اولین باری که به دقت بازی او را دیدم احساس کردم که در زمان دویدنِ سریع به طور بسیار خفیفی می لنگد.

چهار سال دبیرستان به سرعت سپری شد و وقت کنکور آمد. با قبولی در دانشگاه و آن ماراتن دوران تحصیل عمومی و تخصص زمان کافی برای دیدن دوستان برایم فراهم نشد اما پس از آن وقتی برای اولین بار به بیمارستان شهر پا گذاشتم مسعود با دسته ای گُل در دست به دیدنم آمد.حالا موقع راه رفتن نیز کمی می لنگید.

امان از یلدای امسال، مسعود آذر ماهی است، بنابراین قبل از غروب آخرین روز پاییز و آمدن طولانی ترین تاریکی غیبت خورشید به سراغش رفتم. دراز کشیده بر تخت مشغول نماز خواندن بود. با کمک دیگران بر ویلچر نشست،
مادر با گَرد پیری بر چهره، گیسوانی سفید و عصایی در دست میزبان همیشگی و خوش ذوق ما بود.

🔺بی شک مسعود نمادی از زلالی و بی آلایشی نسلی خاص و بی تکرار از بشر است. سرشار از آرزوهای زیبا برای دیگران،
پر از امید برای درنوردیدن پستی و بلندی های پیش روی این سرزمین،
پاک و البته بسیار پاک،
آنقدر که در این شرایط سخت و طاقت فرسا هم مشغول به جا آوردن نماز قضا شده نزدیکان است.

موقع خداحافظی در دلم گفتم، مسعودم عبادت کافی است.
تکانی بخور ، مثل آن روزها بلند شو،
برای پرتاب های بلند چند امتیازی،
برخیز تا برای تحقق آرزوهای بزرگ مشترک این چهل سال و بلندای این سرزمین تمام دنیا را بدویم…….
اما افسوس که خوب می دانستم پلاک ها هم در مغز منتشر هستند و هم در نخاع.
پلاکهای شومی که تمام داشته ها و آرزوهای کوچک و بزرگ همه ما را بر باد داد.
در آغوشش گرفتم، پاسخش مثل همیشه بود، لبخندی پر رنگ و فشردن گرم دستانم.

https://t.me/farnudgoodarziMD

9 months, 1 week ago

منشور حقوق جامعه پزشکی

  1. حق برخورداری از احترام و منزلت حرفه ای
  2. ⁠حق برخورداری از امنیت و حمایت حرفه ای
  3. ⁠حق دسترسی منصفانه به امکانات مالی و رفاهی
  4. ⁠حق دریافت آموزش های لازم و کارآمد
  5. ⁠شفافیت و حق مشارکت در تعیین سرنوشت
  6. ⁠حق استقلال در تصمیم گیری حرفه ای

https://t.me/farnudgoodarziMD

9 months, 3 weeks ago

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرشی دارد اندازه عشق

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد

زندگی شستن یک بشقاب است

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما

زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست...

https://t.me/farnudgoodarziMD

9 months, 3 weeks ago

خودکشی

پس از پرواز تلخ پرستو در بهار امسال، غمی بزرگ بر دل تمامی ما نشست.
در سحرگاه دهم فروردین با تماس دکتر رییس زاده رییس کل محترم، عازم شهرستان دلفان در غرب لرستان شدیم و شاهد اتفاقی بودم که چندی بعد در بازدید از شهر یزد دیدم و در این بین در چند شهر دیگر نیز رخ داد.
خودکشی با گامهای سنگین به یکی از مهم‌ترین چالشهای روزهای تنگ جامعه پزشکی تبدیل گردید.

در این زمینه کم تجربه که نه بلکه کاملا بی تجربه بودم پس روی به مطالعات روانشاختی خودکشی آوردم.

فایل پیوست حاصل جمع آوری آخرین تحقیقات پژوهشگران روانشناسی در خصوص خودکشی است که هفته پیش در برگزاری مجمع عمومی سازمان نظام پزشکی آنرا ارائه نمودم و بابتش ۳ امتیاز بازآموزی به شرکت کنندگان محترم تعلق گرفت.

تلاش نمودم به صورت خلاصه و با بیانی ساده آخرین نگاهها به خودکشی را برای خوانندگان مهیا سازم.

به گمانم داشتن این مقدار آگاهی در خصوص خودکشی برای همه ما ضروری است.

https://t.me/farnudgoodarziMD

1 year, 2 months ago

غم و شادی

✍️دکتر فرنود گودرزی

?محال است با شنیدن کلمه جنگ
قصه عاشقانه های خرمشهر
پایکوبی های سوم خرداد
حصر غم انگیز آبادان
فاو و سقوطش
دستان بسته غواصان و گورهای دسته جمعی اش
شاخ شمیران و همه روزگاران یخبندانش
حلبچه و جنازه های فراوانش
حمله هوایی به شهرها و تخریب خانه هایش
شکستن دلخراش دیوار صوتی و آن صدای زمخت آژیر قرمز …
برای یک ایرانی تداعی نشود.

در کنار پیوند این کلمات ‌‌و خاطرات آن اما در یک شگفتی بی نظیر، هستند قصه هایی بسیار نگفته و ناشنیده که همچنان رازآلود در سینه ها و صفحه های تاریخ پنهان مانده اند.

?بیست و سوم اردیبهشت سال ۶۵ است.
عراق در تدارک حمله ای سنگین با حضور ۷ لشگر و تیپ منظم و ۱۲ گردان کماندویی با حمایت آتش توپخانه و پشتیبانی نیروی هوایی ترمیم یافته و جدید خود به سمت ارتفاعات بسیار مهم ۲۵۱۹ و حاج عمران حمله ور می‌شود.
مقاومت فراوان ایرانی ها کارساز نبوده و با آن عدم توازن قوا خیلی زود ارتفاعات به تصرف عراقی ها در می آید.
پیرانشهر آن شهر کردنشین مرزی اکنون در آستانه سقوط است.
زنگ خطر برای کل شمال غرب ایران به صدا در می آید.
همه چیز به نفع عراقی ها پیش می‌رود.
بهار است اما کوههای بلند ناحیه به مانند قله های پر چین و شکن زاگرس همچنان در تسخیر برف و یخ.
شکل کوهها و دره ها به فرمی است که امکان دفاع زمینی و هوایی برای ایرانیان فراهم نیست.
اکنون همه چیز برای یورش نهایی عراقی ها فراهم است.
حالت خاصی از جنگ رخ داده است. عراقی ها با دستی برتر آماده نبرد و ایرانی ها هم این برتری را خوب میدانند.
در اتاق جنگ ایران تصمیمی عجیب گرفته می‌شود.
تحرکی جنگی که نه نامش تک است و نه پاتک.
نه شبیه حمله است و نه شباهتی به ضد حمله دارد.
چیزی شبیه راه رفتن داوطلبانه روی دشتی بزرگ از مین.
با دستوری نظامی عملیات نیروهای داوطلب لرستان در نقطه ای دیگر لغو میگردد و نیروها با اتوبوس و کامیون راهی نقده و پیرانشهر می‌شوند.
هدف،زدن به دل عراقی ها، ایجاد مزاحمت و سرانجام انصراف آنها از حمله نهایی است.
ذره ای مقایسه از نظر تعداد نفرات و تجهیزات جنگی برای آن دو آرایش رو در رو امکان پذیر نیست به همین دلیل هیچ شانسی برای یورش یک شبه هم متصور نیست.
بنا می‌شود در نیمه شب تا سپیده دم یک هفته خونین، هر شب یک تا دو گردان با همان تفنگ‌های سبک به جنگ تجهیزات روز بروند.
عراقی ها برای هر سناریویی دست پر دارند.
شبهای خونین در حاج عمران آغاز میگردد. شبهایی که با بارش خمپاره ها و شلیک توپ‌ها و گلوله های منور در طول نیمه شب تا سپیده دم هیچ شباهتی به شب و تاریکی ندارند.
گردانهای الیگودرز،ازنا،خرم آباد،بروجرد ،کوهدشت، دورود…یکی پس از دیگری به قربانگاه پای می نهند. غلطیدن در خون رنگین خود که هیچ ،دیدن سرهای بی بدن و بدن‌های بی سر، دست‌ها و پاهای قطع شده به منظره ای عادی تبدیل می شود.
دره ها،شیب های تند و صخره های تیز و بلند میزبان نامهربان بدن‌های بی جان عزیزان جوان و نوجوان ما می‌شوند .
همان چند آمبولانس سرگردان در دره ها نیز همراه با مجروحین به آسانی شکار توپ‌های عراقی می‌شوند. بخت برگشتن به حداقل خود می رسد.
سماجت ایرانی ها سرانجام عراقی ها را خسته کرده و آنها مجبور به عقب نشینی و ترک ارتفاعات مهم ناحیه می‌شوند.
در آن شبهای خونین بهاری سیصد گل سرخ لرستانی جان خود را تقدیم وطن می‌کنند. تعداد زیادی مجروح و تعدادی هم اسیر می‌شوند.
سهم الیگودرز از شهدا ۶۳ نفر است. شهری کوچک که حتی در مجموع ۶۳ خیابان و کوچه ندارد.
خبرهای تلخی به شهرهای لرستان می‌رسد. در شهرها غوغا به پاست. کسی از سرنوشت دقیق عزیز خود خبری ندارد.
همه شوک زده، ماتم گرفته و منتظر دریافت جنازه عزیزی.
رخت عزا بر تن همه میرود.
اتوبوس‌هایی که نقده را خالی ترک می‌کنند پیام دردناکی برای زاگرس مرکزی دارند.

به درستی نمیدانم آیا در آن شرایط گزینه بهتری برای نجات پیرانشهر و شمال غرب ایران مهیا بود یا خیر اما وقتی پیرانشهر پا بر جا ماند شادی و غم در هم آمیخت.
درست شبیه لحظه خبر آزادی خرمشهر و تحویل جنازه ارسلان به خانواده اش در محله ما.
و درست شبیه آمیختن لبخند های کم شمار و غم های پر شمار این روزهای مردم ما.

?مردم شهر شبی تا سپیده دمش برای پیرانشهر مُردند و برای بودنش هم شادمان.
از دیر باز غم و شادی در این دیار در هم آمیخته است.
در کنار حجله های شهدای آزادی خرمشهر پایکوبی کردیم و در بخش‌های کرونا در یک رکورد تاریخی مرگ و میر رقصیدیم.

گذری کنید بر چین و شکن های ارتفاعات حاج عمران و بنگرید سوگند نامه ای که بهر وفایی عمیق نگاشته شد و با استخوان‌های فراوانی به امضا رسید،استخوان‌هایی که گذران سالها از عهده فرسایش آنها بر نیامد.
شاید که غمی از غمها بکاهید.

Telegram

📎

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago