?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago
? چمدان
? داستانی از فردین علیخواه
? تصویر از اکرم فارسی
? ویراستار: مرضیه کهرانی
✅ تبسم و سیامک کلی تمرین کردهاند که چطور از مقابل مأموران گمرگ فرودگاه امام رد بشوند تا اصلاً توجه آنها را به خودشان جلب نکنند. دیشب وقتی در هتل بودند؛ با سولماز، دخترشان، تماس تصویری داشتند و او هم کلی راه و چاه نشانشان داد که اگر اینطور یا آنطور از مقابل مأموران رد بشوند، هیچ مشکلی پیش نمیآید. او حتی موبایل را روی کانتر آشپزخانه به لیوان تکیه داد و جلوی آن راه رفت تا درست و حسابی به آنها یاد بدهد، چطور بدون حساسیت خاصی از مقابل مأموران رد بشوند. گفت که مأموران گمرگ به مسافران استانبول حساس هستند؛ چون خوب میدانند هر مسافر کلی بار از ترکیه همراه خودش میآورد. برای همین در نهایت همه چیز به خود آنها بستگی دارد. اصلاً نباید غیرطبیعی رفتار کنند که اگر سوتی بدهند؛ باید چمدانها را جلوی چشم مأموران باز کنند و هر چه داخل آن دارند، یکی یکی به آنها نشان بدهند.
✅ تبسم سرش را پایین انداخته و چیزی نمیگوید. صورتش مانند کودکانی است که خطایی مرتکب شدهاند. مقابل اتاق بزرگی میرسند. سرباز به صندلیهایی که مقابل اتاق چیده شده است، اشاره میکند و از آنها میخواهد که بنشینند. مرد درشتاندام و شیکپوش دیگری هم به انتظار نشسته است. تبسم و سیامک مینشینند. مرد شیکپوش به سیامک لبخند میزند؛ ولی سیامک بدعنق است و واکنشی نشان نمیدهد. تبسم به سیامک نگاه میکند. انگار تردید دارد حرف بزند یا نه. هنوز نمیداند واکنش سیامک چه خواهد بود. میگوید: «حالا کاریه که شده، اتفاقیه که افتاده. یه راهی پیدا کن خلاص شیم از اینجا.»
✅ برقی در چشمهای سیامک نمایان میشود. انگار فرصتی برای حل مشکل مقابلش قراره گرفته است. به صندلی نزدیک مرد اشاره میکند و اجازه میخواهد که بنشیند. مرد با گفتن بفرمایید، رضایتش را نشان میدهد. سیامک کمی خم میشود و خودش را به مرد شیکپوش نزدیک میکند و دلیلی را که به خاطر آن راهشان به این قسمت از فرودگاه افتاده، شرح میدهد. گاهی خجالت میکشد ادامه دهد؛ با دستش علامتهایی را به مرد نشان میدهد. مرد مؤدبانه تلاش میکند تا جلوی خندهاش را بگیرد. سرش را پایین انداخته و به حرفهای سیامک گوش میدهد؛ ولی لبخند شیطنتآمیزی بر چهره دارد. مرد میگوید: «نگران نباش. بذار من با عموم صحبت کنم. آخه اون خیلی مدیون منه.»...
? لینک داستان کامل در مجله ادبی هنری کافه داستان:
?كانال ادبى هنرى كافه داستان
@CafeDastanMag
? فرناز شهید ثالث در گفتوگو با کافه داستان:
اگر توانایی داستانسرایی نداشتیم، نسل بشر منقرض شده بود
? گفتوگو از: مصطفی بیان
✅ من به تجربه زیسته و ارتباط آن با داستاننویسی از دو وجه نگاه میکنم. یکی اینکه نویسنده هم مثل هر آدم دیگری (شاید کمی بیشتر و آگاهانهتر) تلاش میکند که زندگی را تا جایی که میتواند زندگی کند. انبانش را پر کند. اما همه داستان به تجربه زیسته برنمیگردد. همین محرمانه میلان را مثال میزنم که روایت یک بمبگذاری تروریستی است و فرار یک عکاس مُد که متهم است. من اگر بخواهم تنها به تجربه زیستهام تکیه کنم، فکر نوشتن این رمان را هم نباید بکنم. یا مثلاً هیچ داستان فانتزی یا علمی تخیلی یا بخش عمدهای از داستانهای جنایی نوشته نمیشدند. اما از طرف دیگر، فکر میکنم حتی در دورترین و غریبترین داستانها هم نویسنده – دستکم بخشی از جان نویسنده – حاضر است. وگرنه داستان به جان مخاطب نمینشیند.
✅ هر رمان یا داستانی برای من یک دنیای متفاوت است. پس نمیتوانم دربارۀ جزئیات حرف بزنم. اما غالباً این طوری است که یک موضوع یا مضمون یا تصویر یا جملهای مدتها در ذهنم خیس میخورد، شاید حتی سالها. و بعد طرح اولیۀ داستان خودش را نشان میدهد. در مورد خودم ماجرا این است که اگر طرح یک رمان یا داستان را با جزئیات دقیق بنویسم دیگر سراغ نوشتن رمان نخواهم رفت. انگار ذهنم کار را تمامشده تلقی میکند. اما یک طرح کلی از رمان مینویسم. شروع و پایان و مسیر کلی داستان، همچنین شخصیتها. البته آمادۀ تغییر و تحولات اساسی در طول دورۀ نوشتن هستم. برای من ماجراجویی عنصر بسیار مهمی است، چه برای لذت بردن از خواندن و چه نوشتن. بنابراین به خودم اجازۀ ماجراجویی میدهم. مثلاً در مورد محرمانۀ میلان، میتوانم بگویم بیشتر از پانزده سال قبل از نوشتن، به موضوع مهاجرت فکر میکردم...
✅ اگر صنعت نشر حرفهای داشته باشیم، معرفی کتابها هم حرفهایتر انجام میشود. به نظر من یکی از دلایلی که مخاطب ایرانی رمان، کمتر از آثار تألیفی استقبال میکند همین ناآشنایی با نویسندهها و آثار آنهاست. خود من به عنوان علاقهمند و مخاطب جدی رمان، گاهی اتفاقی رمان یا مجموعه داستانی میخوانم که هم از نظر کیفی سطح قابل قبولی دارد و هم به سلیقهی داستانی من نزدیک است اما سالها از انتشار آن گذشته و من هیچ اسمی از آن نشنیدهام...
? لینک متن کامل گفتوگو در مجله ادبی هنری کافه داستان:
?كانال ادبى هنرى كافه داستان
@CafeDastanMag
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago