?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago
*?? از فواید شراب شاهانی*
*? خاطره ای از یک معلم سپاه دانشی سال 1348*
*??شب برفی روستا سنگین و ملال آور بود . در مدرسه اتاق کوچکی داشتم، یک شب صدای درب حیاط مدرسه آمد*
در را که باز کردم زنی با چشمان خیس سرمازده نالید ?
آقا مدیر کنیزتم تورو خدا یه کاری کنین بچم داره میمیره.
بی انکه نگاهش نمايم گفتم : "خواهرجان من سپاهى دانش هستم نه بهداشت...از مریضی بچه و دوا و درمون هم چیزی سرم نمیشه..."
حرف مرا نپذيرفت و همچنان ناله و التماس میکرد . از سوز سرما چنان میلرزید که ناچار شدم بگویم بیاید بالا تا خود و بچه اش کمی گرم شوند .
از پلههای پوشیده از برف بالا آمد . . داخل جعبهی کمکهای اولیه حتی یک قرص آکسار هم نداشتم چه برسد به دوا و درمان دیگر . زن کوتاه نمی آید همچنان و هی التماس می کرد .
همین طور که فکری بودم چه جوری این مادر هراسان را ساکت کنم یادم افتاد زیر تخت بطری«شراب شاهانی خُلار» نیم خوردهای دارم که دوست سپاهی ام از شیراز برایم آورده بود ، منکه اهل می و دود نبودم الباقی را گذاشته بودم اگر باری دیگر آمد نوشجان کند .
فکری به سرم زد ، رو به زن گفتم : "خانم جان یک شربت دارم اما برای بچهها نیست شاید بشه یه قاشق ریخت تو حلق بچه ، راستش چیز دیگهای ندارم...
زن که دمی از التماس و دعای خیر کوتاه نمی آمد نالید : "آقا مدیر کنیزتانم بچهمو اول از خدا بعدش هم از شما میخوام هر کاری می تونید بکنید بچه ام هلاک شد..."
درنگ نکردم ، دوقاشق شراب شاهانی ریختم میان حلق بچه و استکانی چای از قوری روی علاالدين برای مادرش . هنوز دست به استکان نزده بود که بچه نفس راحتی کشید و شل شد و گویا به خواب رفت . زن یادش رفت چایی ریخته داخل نعلبکی را تمام کند ، دعا کنان بچه را زیر چادرش زد و بلند شد و با خرسندی گفت : "آقا مدیر شما دیگه پایین نیاین من در مدرسه رو میبندم خدا قسمت کنه تو عروسیتون خدمت کنم..."
زن مراد رفت و من در این فکر ماندم که مبادا حال بچه بدتر شود . به اتاق که برگشتم دیگر حالی برای "دن آرام" خوانی نمانده بود ،گردسوز را فوت کردم و خزیدم زیر لحاف . حالا تنها ماه آسمان پس از بارش برف بیدار بود...
صبح داشتم برفهای جلوی در مدرسه را پارو می کردم که سیاهی چادر زن مراد را حس کردم كه بالاى سرم است ، یک سینی بزرگ مسی پر از تخم مرغ محلی و شیر و نان تازه و کشمش و گردو و کلی دعا که آقا مدیر این شربت شما مگر با آب بهشت درست شده بود
بچم تا صبح راحت خوابید وختی هم از خواب جست نشونی از مریضی تو وجودش نبود !
دو روز بعد اهل ده از اثر شربت معجزهگر من با خبر شده بودند و شبی نبود که چند قاشق از آن را به حلق کوچک و بزرگ اهالى ده سرازیر نکنم .
?? نشان به آن نشان که تا آخر دوران خدمت شدم مشتری پر و پا قرص شراب شاهانی در یک مشروب فروشی شهر که پنج شنبهها سراغش میرفتم و او تعجب می کرد چرا هر هفته دهها بطری شراب آن هم فقط شاهانی میخریدم?
خلاصه کارم چنان بالا گرفت که با اسب و قاطر از دهات دیگر هم برای من مریض میآوردند .
همه درمان میشدند البته من هم از این کار درآمد خیلی خوبی کسب میکردم، که از برکت شراب شاهانی صاحب همه چیز شدم در آن دوران خانه ای بزرگ،اتومبیل،مزرعه،گله و رمه و....
حسابی کسب و کارم درآمد داشت،،،
بخاطر خشکبار و لبنیات و سایر چیزهایی که روستائیان برام می آوردند ،در شهر یک مغازه بزرگ زدم که دو کارگر برام میچرخاندش و هر پنجشنبه حداقل یک وانت خشکبار،گندم،تخم مرغ و لبنیات که روستائیها برام آورده بودند به مغازه منتقلشون میکردم.
اینقدر برام مرغ و خروس ،بره و بز و گاهی گوساله می آوردند که همون زمان در دهات خودمون چند هکتار زمین خریدم و در مزرعه خودم هم یک مرغداری و یک دامداری هم زدم*
دوران خدمت تمام شد ,چند سالی هم همانجا ماندم و هم تدریس میکردم و هم بیماران را درمان میکردم، پس از ده سال با ثروت فراوان و خدم و حشم آنجا را ترک کردم
اما اگر شما همین امروز به آن نواحی بروید و سراغ مرا بگیرید شاید از مردم بشنوید : "خدا پدرشو بیامرزه ، یه سپاهی دانش از......داشتیم به نام ......که یک شربت بهشتی داشت و دست شفابخش که مرده هارو هم باهاش زنده می کرد...حیف خدمتش تموم و بعد از ده سال منتقلش کردند...اما در همون سالها اسم اون شربت شفا بخش را به ما نگفت...
كاش كسى از او خبرى مى داشت .....
خاطره ی يک سپاهی دانش در روستاى ....... - مسجدسلیمان زمستان ۱۳۴۸
?????
فقط چند ماه!
✍️ رحیم قمیشی
سه ماه، کشور بدون رئیسجمهور بود، آنقدر کشور خوب گشت که همه متوجه شدیم مقامات در کشور کاری نمیکنند. فقط اوضاع را به هم میزنند!
تازه فهمیدیم کشور خودبهخودی اداره میشود. یعنی مردم خودشان ادارهاش میکنند.
این چیز عجیبی نیست، سومالی هم همینطور است، اتیوپی، لیبی، یمن، افغانستان، خیلی کشورها بدون حکومت مرکزی میگردند، توسعه و آیندهای ندارند، اما اوضاع جاریشان آنقدرها بد هم نیست.
تورمشان هم به اندازه ما نیست.
من طرفدار سلطنت نیستم، اما محمدرضا شاه چقدر عاقلانه دی ماه ۵۷ تصمیم گرفت مدتی از ایران برود، تا مردم تصمیمشان را بگیرند.
نمیدانم مقامات ما جایی دارند بروند یا نه، فقط برای دو سه ماه!
عراق، مسکو، پکن، یا جزایر بیشماری که با پول همه کاری میکنند.
پول اقامتتان را از خزانه میدهیم. کامل! با صبحانه، ناهار شام، حتی میان وعده و چای و میوه مجانی. اصلا همان بهشتی که منتظرید شاید بروید! مگر بهشت را غیر از این برایمان تعریف کردهاید؟
البته سخنرانی نکنید، دشمنتراشی نکنید، کشورها را تهدید نکنید، خط و نشان نکشید، در کارها دخالت نکنید. جلوی ارتباط مسالمتآمیز و پر منفعت دوطرفه با دنیا و بخصوص آمریکا را نگیرید. حجاب حجاب نکنید. وای فلسطین وای اسلام نکنید...
اگر دلار از هشتاد هزار تومان به چهل هزار تومان پایین نیامد.
اگر مقامات و پولدارهای کشورها برای سرمایهگذاری در کشورمان صف نبستند. ایلان ماسک اولین نفر!
اگر مردم شادمانه دست بهدست هم ندادند، برای ساختن ایران.
اگر دودههای کشنده از شهرها نرفت.
اگر با آزاد شدن زندانیان بیگناه و برداشته شدن حصر، مردم شادی نکردند.
اگر دینداران دعایتان نکردند، که دیگر نمازمان را برای دل خودمان میخوانیم. روزهمان را بهخاطر خودمان میگیریم، مسجدمان را بخاطر دلمان میرویم.
آنها که اهل خوشگذرانی هستند هم دعایتان میکنند. دیگر همه چیز را دو سه برابر نمیخورند! نابینا هم نخواهند شد.
جوانها هم پارتیهایشان را از زیرزمین میآورند روی زمین!
به خدا اگر وضع خیلی بهتر نشد.
مردم خودشان دوباره برتان میگردانند.
با عذرخواهی!
که ببخشید.
مثل الان که میگوییم کاش شاه بود!!
آن وقت هم شاید بگوییم خامنهای، صدیقی، علمالهدی، برگردید!! ما بدون شما درمانده شدیم.
فکر میکنید یک شوخی است. نه!
میدانم کارتلهای حرامخور اقتصادی اجازه نمیدهند بروید.
میدانم بسیاری از مقامات تنها عروسکهایی هستند در دست عدهای با منافعی میلیارد دلاری.
اما استعفا که نه، اجازه یک مرخصی چند ماهه هم یعنی ندارید!
سفری به یک بهشت زمینی
با اقامت و خوراک رایگان
و هر آنچه در بهشت به ما وعده دادهاید!
تازه بعدش هم روی دوش مردم لابد برمیگردد.
لابد مردم خواهند گفت بدبخت شدیم دلار شد صد هزار تومان، تورم شد هشتاد درصد.
شما چقدر خوب بودید و ما قدر شما را نمیدانستیم.
چقدر دلمان برای نماز جمعهها و خطابههای اتشینتان تنگ شده بود. برای مرگ بر این و آن، برای جنگ با دنیا...
ما که وقتی شاه رفت گفتیم حکومتی برپا میکنیم پر از عدالت و معنویت، و دیگر به آمریکا باج نمیدهیم، و مستشارانشان را بیرون میکنیم و اقتصاد را سامان میدهیم، دیدیم نشد!
فردا شما را هم خواهیم گفت
یادش بخیر
چقدر انسانهای خوبی بودید
چه بد شد که رفتید
خوبست برتان گردانیم!
دلمان تنگشان شده برای شما...
واقعا شوخی تصورش نکنید!
شما بروید
آن کارتلها میمانند و ما!
اگر نتوانستیم کشور را آباد کنیم.
حق با شما بوده!
برمیگردد.
با عزت!
فاجعه چپاول مملکت
از چه زمانی آغاز شد؟
چگونه می توان یک کشور را دزدید؟ نام کتابی است که دو سال در نوبت انتشار بود و به آن اجاز انتشار نمیدادند تا آنکه سرانجام نویسنده آن را به صورت دیجیتال منتشر کرد.
این کتاب، اطلاعات مهمی را درباره خصوصیسازی در جمهوری اسلامی ارائه می دهد و با خواندن آن می توان دریافت که چرا خصوصیسازی در ایران به شکلگیری یک اقتصاد رقابتی و پویا منجر نشد و زمینه ساز شکلگیری "طبقه جدید"ی از سرمایهداران رانتی شد و بزرگترین جامعه طبقاتی را در ایران بوجود آورد. اکثریتی برده اقلیت و اقلیتی که مملکت را چاپیده است.
این فاجعه، در طول جنگ با عراق بتدریج شکل گرفت و پس از پایان جنگ با عراق و قرار گرفتن سکان ریاست جمهوری بدست هاشمی رفسنجانی و رهبری کشور بدست علی خامنه ای، به سرعت بر کشور حاکم شد. هاشمی رفسنجانی مبتکر خصوصی سازی تحت عنوان برنامه "تعدیل اقتصادی" بود که بانک جهانی آن را به وی دیکته کرد و رهبر جدید جمهوری اسلامی که از هنگام تدوین قانون اساسی مخالف برتری بخش دولتی و تعاونی بر بخش خصوصی بود مبتکر تغییر چند بند اساسی قانون اساسی بدون مراجعه به آراء عمومی (رفراندوم) شد و آنچه را از ابتداء در سر داشت تبدیل به قانون کرد. اصل مهم 44 قانون اساسی با فرمان و امضای او قربانی خصوصی سازی ها شد. ابتداء با توصیه و اعلام نظر به مجمع مصلحت نظام و سپس تائید آن نظرات در این مجمع که هاشمی پس از 8 سال ریاست جمهوری و پیگیری برنامه تعدیل اقتصادی به ریاست آن منصوب شده بود.
چند فرمان و توصیه و هدایت رهبر جمهوری اسلامی، خصوصی سازی ها را کامل کرد. شعار رویش و ریزش نیروها، تقسیم جامعه به خودی و غیر خودی و ارزشی و غیر ارزشی و گماشتن حراست ها در تمام نهادها و ادارات و وزارتخانه ها.
کار در اینجا خاتمه نیافت. در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 میرحسین موسوی که طرفدار اصل 44 و بخش دولتی در قانون اساسی بود و پیشتر در مجمع مصلحت نظامی با تغییر قانون اساسی مخالفت کرده و گفته بود چنین تغییر باید به رفراندوم گذاشته شود، وارد میدان رقابت های انتخاباتی شد و به مصاف احمدی نژاد رفت که در 4 سال اول ریاست جمهوری اش فاجعه در پی فاجعه آفریده بود. در همین دوران بانک های خصوصی مانند بقالی بر سر هر خیابان و گذرگاهی مثل قارچ سبز شدند. آن انتخابات به کودتا علیه نتیجه آن انجامید و مردم معترض سرکوب شدند. سرکوب شدند تا سکان در اختیار احمدی نژاد باقی بماند و فاجعه نیز ادامه یابد که ادامه هم یافت. فاجعه و بحرانی که امروز مثل بختک روی ایران افتاده، حاصل این اشاره بسیار بسیار مختصری است که به گذشته کردیم. کتاب مورد بحث، حتی اگر کاملا بازتاب دهنده مسیری نباشد که جمهوری اسلامی طی کرد تا به مرحله کنونی برسد، حداقل عنوان آن گویای این گذشته و محصول آنست.
اسطوره در متون مقدس
۱.قرآن را می توان حاشیه ای بر متن فرهنگ عرب عصر نزول نامید.منظور از حاشیه بودن متن قرآن بر فرهنگ عرب عصر نزول این است که اطلاعات و گزاره هایی که در قرآن آمده مبتنی بر معهودات و فرهنگ مردم عصر نزول است و البته عهد عتیق و جدید هم اینگونه است.اطلاعات و علومی را بازتاب می دهد که مردم با آن اطلاعات و داستانها آشنایی داشتند و پیامبر هم که خود تربیت یافته در حجاز بود، باداستانهای پیشینیان _که در افواه بود_آشنایی داشت.هیچ داستانی نیست که مسبوق به سابقه نباشد.
هیچ داستانی از مردمان شبه جزیره هند و چین و شرق آسیا در قرآن بازتاب ندارد،چون مردم چندان با آن فرهنگها آشنا نبودند،اما داستانهایی از اوستا را می توان شاهدبود،چون با فرهنگ زرتشتی آشنایی اندک بود.
۲.قصص یا اساطیر حکایت از امر واقع می کند ویا حکمت ها و حقایقی را بیان می دارد؟طبعا وجه تبیین حقایق متعالی در قرآن بر وجه بیان واقعیت ارجح و اولی است.
در قرآن منظور از اساطیر الاولین،اشاره به داستانهای تورات و انجیل است.که در هرسه کتاب مقدس ذکر شده،ولی مثلا در تورات داستانها مفصلتر وبا جزئیات آمده است.
۳. بالطبع میان تعبیر «اساطیر الاولین» در قرآن و کاربرد اسطوره در عصر حاضر تفاوت اساسی وجود دارد. هرگز این دو به یک معنا نیست.همانگونه که اشاره شد وقتی در قرآن سخن از اساطیر الاولین می رود، مراد مسطورات کتاب های مقدس است که مورد اعتقاد مشرکان مکه نبود و حتی خود حضرت محمد(ص) نیز پیش از بعثت به آنها ایمان نداشت.
اما اسطوره در دوره معاصر عبارت از افسانه و خرافه و برساخته ذهن است و آن هرگز مترادف با مندرجات کتاب های مقدس نیست. اگرچه ممکن است پاره ای از مندرجات کتاب های مقدس به معنای امروزی هم اسطوره قلمداد شود.
۴. تعبیر «اساطیر الاولین» در قرآن روی موضوع حیات پس از مرگ متمرکز است. وقتی که پیامبر اسلام(ص) به قریش اظهار داشت که انسان ها بعد از مرگ زنده می شوند و قیامتی بر پا می شود، قریش اظهار داشتند که تو حرف های اهل کتاب را می زنی. اینها را از آنها یاد گرفتی و تحویل ما می دهی. اینها را آنان به تو دیکته کرده اند. آن حضرت هم هرگز منکر این نبود که این موضوع در کتاب های آسمانی پیشین آمده است؛ اما انکار می کرد که آن را از اهل کتاب اقتباس کرده است. آن حضرت اظهار می داشت که این موضوع به من وحی شده است.
۵. امروزه از نگاه برون دینی که به مندرجات کتاب های آسمانی نگریسته می شود ،در آنها مضامینی یافت می شود که با واقعیات انطباق ندارد که مهم ترین آنها مضامین خلاف علم است، آن مضامین،اسطوره ای قلمداد می گردد. مضامینی که امروزه اسطوره ای شمرده می شود، نظیر این است که ابتدا آب بوده و بعد خشکی روی آب پیدا شده و بعد آسمان ها به وجود آمده است و کوه ها به مثابه میخ هایی است که روی زمین کوبیده شده است که آن را از تلاطم حفظ کند یا این که آسمان ها هفت تاست و پیدایش زمین و آسمان ها در شش روز بوده و فرشتگان در آسمان سکنی دارند و ستارگان عبارت از چراغ های برج های شهرهای فرشتگان است و شهاب ها عبارت از ستارگانی اند که به سوی شیاطین پرتاب می شوند.
۶. البته انکار نمی شود که نه ابوجهل بی شعور بوده و نه سایر سران قریش و نه سران یهود. اتفاقاً آنها خیلی آدم های روشنفکری بودند. این مسلمانان بودند که بر آنان برچسب جهل زدند. امروزه هم اگر ادعا شود که استخوان های پوسیده دوباره زنده می شود، مردم با نگاه برون دینی هرگز نمی توانند باور کنند. پنهان نیست که پیامبر(ص) حتی یک نمونه عینی برای این مدعا به دست نمی داد و آخرت را هم هیچ کسی ندیده بود که شاهد زنده شدن مردگان باشند. حضرت محمد فقط یک تشبیهاتی به دست می داد و می فرمود که زنده شدن مردگان مثل رویش دوباره گیاهان است؛ اما او هرگز یک مرده ای را زنده نکرده بود و لذا خیلی طبیعی بود که باور به حیات پس از مرگ از سوی قریش پذیرفته نشود. ایمان قریش به پیامبر(ص) هرگز از سر علم و عقلانیت نبود؛ بلکه قدرت سیاسی و حاکمیتی پیامبر(ص) بود که قریش را در فاصله سال ششم تا هشتم تسلیم کرد.
۷. تردیدی نیست که پیامبر اکرم(ص) با بسیاری از اسطوره ها مبارزه کرد که از آن جمله بت پرستی بود.بت پرستی هم یک اسطوره بود.
۸.نمی توان گفت این که امروزه گفته می شود، قرآن اسطوره است، تکرار همان اتهام قریش است و لذا خالی از هرگونه اندیشه و عقلانیت و غیرقابل اعتناست. بدیهی است که ما در کشف حقیقت نباید دنبال اتهام زنی باشیم. ما باید ببینیم که آیا از نگاه برون دینی می توانیم ثابت کنیم که حیات پس از مرگ یا خدای متشخص انسانوار سخنگو وجود دارد یا نه و آیا آسمان ها و زمین در شش روز پیدا شدند و آیا آسمان ها هفت تاست و آیا ستارگان آسمان عبارت از چراغ های برج های شهرهای فرشتگان است؟
? ن . کاوندی
?نامه ای عاشقانه از دختری در عهد قاجار
نمونه ای از نامه نگاری های قدیمی
?بسم المعطّرٌ الحبیب
تصدقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم وُ زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده. زن جماعت را کارِ خانه وُ طبخ وُ رُفت و روب وُ وردار و بگذار نکُشد، همین بیهمدمی و فراق میکُشد. مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد. پریدُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر امنیهچیها بوده و او بیخبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف میکشیده.
حی لایموت سرشاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده. اوضاع مملکت خوب نیست؛ کوچه به کوچه مشروطهچی چنان نارنجهایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند وُ جواب آزادیخواهی، داغ و درفش است وُ تبعید و چوب و فلک. دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشتهایدُ شب به شب بر گیس میمالیم.
سَیّد محمود جان، مادیان یاغی و طغیانگری شدهام که نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان میکند و نه قند و نوازش بیگم باجی. عرق همه را درآوردهام و رکاب نمیدهم، بماند که عرق خودم هم درآمده. میدانید سَیّدجان، زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یکجا قُرص باشد، صاحاب داشته باشد، دلِ بیصاحاب، زود نخکش میشود، چروک میشود، بوی نا میگیرد، بید میزند. دلْ ابریشم است.
نه دست و دلم به دارچیننویسی روی حلوا و شُلهزرد میرود، نه شوق وسمه وُ سرخاب وُ سفیدآب داریم. دیروزِ روز بیگم باجی، ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز. حق هم دارد، وقتی که آنکه باید باشد و نیست، چه فرق دارد پاچهٔ بُز بالای چشممان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر.
به قول آقاجانمان؛ دیده را فایده آن است که دلبر بیند. شما که نیستید وُ خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند در زیرزمین مطبخ و زهرماری نشود کارخداست. چلّهها بر او گذشته، بر دل ما نیز. عمرم روی عمرتان آقا سَیّد، به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم ولی به واللّه بس است، به گمانم آنقدری که در فالکوتهٔ طب پاریس طبابت آموختهاید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید، به تهران مراجعت فرمایید وُ به داد دل ما برسید، تیمارش کنید وُ بعد دوباره برگردید. دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد وُ شیشهٔ عطری که رو به اتمام است. زن را که میگویند ناقصالعقل است، درست هم هست؛ عقل داشتیم که پیرهنتان را روی بالش نمیکشیدیم وُ گره از زلف وا کنیم وُ بر آن بخُسبیم. شما که مَردید، شما که عقلتان اَتّم وُ اَکمل است، شما که فرنگ دیدهاید وُ درس طبابت خواندهاید، مرسوله مرقوم دارید و بفرمایید این ضعیفهٔ ناقصالعقل چه کند.
تصدقت پریدُخت
بوسه به پیوست است.
?پریدخت، مراسلات پاریس طهران
با یاد خدا و با سلام و احترام
به هر میزان که بیشتر به موضوعات کشور عمیق میشوی و پدیده های چهارگانه استراتژیک رو مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم. و عملکرد مسوولین کشور را نظاره میکنیم ، به یک جمعبندی میرسیم که بنظر میرسد همه ما اعم از مسوولین و مردم و روشنفکران با یک حالت خاص داریم به سقوط اتوبوس ( کشور) فقط نگاه میکنیم و هیچ اقدامی صورت نمیگیرد و اگر کارکردی هم بروز نماید در جهت تسریع در فرستادن به ته دره است .
ی سردرگمی و یک حالت بهت زدگی و یک رها شدگی عظیم در کشور قابل روییت است. و این رها شدگی در مبانی جامعه شناسی ، داری ویژگی ها و تعاریف خاص خود میباشد.
در چنین حالتی فقط یک شوک بسیار عظیم میتواند جامعه را از این حالت بهت آلود خارج نماید . معمولا این چنین شوکی با اتلاف انرژی های زیادی از جامعه مواجه خواهد شد و البته نتیجه این شوک هم نامشخص است. چون مدیریت عقلانی بر آن حاکم نیست.
بر این باورم که دولت محترم کنونی هم استراتژی و برنامه حتی یکساله ونه پنج ساله و بیست ساله ندارد. و بشدت تابع مفروضات حاکم است. ودر حالیکه کشورهای منطقه روز به روز بر توسعه و پیشرفت خود می افزایند ، ما بدنبال مطرح وحل کردن موضوعات بسیار سطح پایین در کشوریم.
با امعان نظر به سرعت تغییر در جهان هستی در شرایط کنونی و عقب رفتن ما ، حتی در مقایسه با کشورهای منطقه که نمونه بارز آن وضعیت چشم انداز بیست ساله است که در سال آینده به پایان میرسد و ما عملا عقب مانده تر از بیست سال قبل شده آیم.و هیچکس ، تاکید میکنم هیچ مسوولی از بالا تا پایین حتی در این خصوص حرف هم نمیزنن ، چه برسد به اینکه دلایل این سقوط رو واکاوی نمایند . به شکلی متحیر کننده از دایره حضور در جهان همچون کره شمالی جدا شده آیم و دنیا به ما بمانند یک کشور ورشکسته بدون مدیریت نظاره میکند.
به واقع چه عواملی موجب شدن که ما به این حضیض ذلت برسیم؟ و آیا ایران بزرگ این شایستگی را ندارد که از این دور باطل خارج شود ؟
بدون تردید هر جامعه ای که نخواهد تغییر نماید و در گفتمان های بی حاصل باقی بماند ، امکان رشد و تعالی نخواهد داشت.
ما نیازمندیم که اولا به مهمترین ویژگی انسانی اسلامی ، یعنی راستگویی رجوعی دوباره داشته باشیم که این ویژگی مهمترین خصوصیت انسانی است بویژه در حوزه مدیریت جامعه و مسوولین و بویژه مسوولین عالی تر و سپس نسبت به اشتباهاتمان بررسی و راهکارهای برون رفت را با تعیین اولویت بندی آنها مشخص و درپی اجرا باشیم.و به یقین مهمترین تغییر ، درخصوص سیاست های کلان کشور میباشد.
امید که خودمان را گول نزنیم و از آنچه هستیم خود را بیشتر به گودال ورشکستگی نکشانیم.
???
پ.ن
# نویسنده: ؟؟؟ ??♀️؟
این نوشته نمونه ایست از صدها متنی که روزانه اینجا و آنجا میبینیم و میخوانیم .
شاید به قلمِ یک معلم، یا کارشناس امورِ اقتصادی، سیاسی، یا یک دانشجو یا عضوی از هیئت علمی دانشگاهی یا مدیر صنعتی، یا یک راننده ی تاکسی یا یک بقال، یک کارمند دولتی یا یک انقلابیِ قدیم و شهروندِ معتقد به نظام و دین اما متعهد به عقل و دریایت و کفایت ، یا یک وزیر یا وکیل ( هرچند در شرایط کنونی بخشی از وکیلان خوابند و اکثریتی از وزیران خراب)?
و و و و و و ،
و شاید به قلمِ یک جانبازِ جنگ ۸ ساله ??♀️
تعلل برای تحول ریشه ای
ایران را به باد خواهد داد!
هیچکس منکر بحران اقتصادی و خشم مردم ایران نسبت به گرانی ها نیست، اما هنوز نشانه ای وجود ندارد که مردم بخاطر این بحران و بویژه گرانی ها دست به شورش و اعتصاب و تظاهرات خیابانی بزنند. درحالیکه این نه تنها آرزوی همه کشورهای غرب و اسرائیل است، بلکه عوامل نفوذی و شبکه دولت سایه نیز همین آرزو را دارد و هر دو از خارج و داخل مشغول زمینه سازی و تشویق چنین شورشی اند.
روز گذشته اعتراض شماری از کسبه بازار تهران را شبکه های تلویزیونی بی بی سی و ایران اینترنشنال سوژه کرده و وسیعا روی آن تبلیغ کردند و در داخل کشور هم برخی روزنامه ها و رسانه های وابسته به جبهه پایداری و اتاق بازرگانی آب به این آسیاب ریختند. چنان که گوئی بزودی اعتصاب و تظاهرات در ایران آغاز خواهد شد و زمینه دخالت از خارج فراهم می شود. در این زمینه، مخالفان و کارشکن های داخلی هیچ تفاوت و اختلافی با شبکه های تلویزیونی خارج از کشور ندارند.
همزمانی این جنجال سازی، با سفر عراقچی به چین و تاکید وزرای خارجه دو کشور چین و ایران بر قرارداد 25 ساله همکاری دو جانبه، و اعلام سفر قریب الوقوع پزشکیان به مسکو برای امضای قرارداد راهبردی ایران و روسیه، جای تردید باقی نمی گذارد که دست های پر قدرت مافیاهای اقتصادی- تجاری داخل کشور از هیچ فرصت و امکانی برای کشیدن آجر از زیر پای دولت و مختلف کردن روند نزدیکی به شرق غفلت نخواهد کرد. اراده ای قوی در حاکمیت لازم است تا بی تزلزل مخالفان این روند را سر جایشان بنشاند که متاسفانه چنین اراده ای در حاکمیت مشاهده نمی شود. بخشی از افزایش قیمت دلار نیز بی ارتباط با دو سفر یاد شده در بالا نیست، درحالیکه این دو سفر می تواند و باید برخی گره های سرمایه گذاری روی صنایع کلیدی ایران را باز کند و چنان پیوند نظامی را برای ایران فراهم سازد که طراحان حمله نظامی به ایران و قسمت کردن ایران به 5 جزیره نا امید شده و سر جایشان بنشینند! تا سدهای سر راه این دو هدف در هم شکسته نشود، بحران اقتصادی ایران و خطر خارجی نیز حل نخواهد شد. در ادامه در هم شکستن این سدها، باید روحانیون مرتجع و مذهبیون همسو با آنها که دستشان در جیب مافیاهای اقتصادیست و بخش مهمی از مجلس و تمامیت صدا و سیما را در اختیار دارند نیز باید از صحنه سیاسی و اقتصادی کشور حذف شوند.
کار دشواریست و تحقق آن اراده ای قوی و از آن مهم تر سازمان و تشکلی منسجم را می طلبد، اما نجات ایران در گرو همین اراده و هدف است. اگر از بخش تحول خواه سپاه و ارتش برای رسیدن به این هدف باید استفاده کرد، تعلل جایز نیست. اگر نتوان روحانیون طرفدار تحولات را جانشین روحانیون مرتجع و مسئله ساز کرد و تریبون های نماز جمعه ها را از چنگشان در آورد، چاره ای جز کنار زدن قاطع آنها از حاکمیت نیست. اگر رهبر جمهوری اسلامی به هر دلیل و بهانه ای نمی تواند با این تحول همراهی مستقیم بکند، این تحول را می تواند به ارگانی مانند شورای عالی امنیت ملی سپرد و او نقش ناظر را داشته باشد. در غیر اینصورت، اوضاع بحرانی کشور و توطئه ها علیه هر تحول مثبتی ادامه خواهد یافت و حریق هر روز به یک بهانه ای در داخل حکومت دامن زده می شود.
یکشنبه، ۹ دی
امروز جلسه هیأت دولت بود. موضوع صحبت را در مورد مسائل نیروی انسانی گذاشتیم. دکتر قائمپناه [معاون اجرایی رئیسجمهور] به عنوان رئیس گزینش در مورد مسائلی که برای استخدامها وجود داشته، صحبت کرد. گفتم نگاه نکنیم که به چه کسی رای داده [یا اصلا رای نداده]، اگر متخصص بود و توانمند، او را استخدام کنیم نه اینکه نخبه را سرخورده کنیم. قبل از جلسه دولت، رفته بودیم بازدید سرزده از مدرسه البرز. خواستم به مدیران دولت بگویم در هر جایی که باشند، ممکن است با یک بازدید سرزده مواجه شوند. در آنجا هم برای بحث [بسط] عدالت آموزشی دارند کاری میکنند و وقتی دیدم این مدرسه که از مدارس سرآمد است، پای این کار آمده، حسابی خوشحال شدم که نخبگان ما هم میدانند که باید برای همه فرصت آموزش [باکیفیت] فراهم شود.
در بحث زیربنایی هم امید خودمان را گذاشتهایم روی دریا و اقتصاد دریامحور، وقتی دیدیم نزد صندوق ذخیره و روی زمین و در هوا و زیر زمین چیزی نداریم و همه چیز ناتراز است، گفتیم شاید از آنجا بتوانیم چیزی برای توسعه کشور به دست بیاوریم، البته اینجا را باید دقت کنیم، دوست دارم با کمک مشاوران خارجی فکر کنیم و این بار حواسمان باشد که استراتژی کشور باید چه باشد.
شورای اطلاعرسانی [دولت] هم انتصاباتش را نهایی کرد و پنج عضو حقیقی هم معرفی شدند. هفته پیش که حضرتی [رئیس شورای اطلاعرسانی] اسامی را اعلام کرد و نظرخواهی کرد، گفتم حاجی! جان من شما چند نفر لازم دارید؟ قسم خورد که [نسبت به دولتهای قبل] یک پست هم اضافه نکرده است. انتصاباتش برعکس من اصلاً با راهبرد وفاق دولت هماهنگ نیست ولی برعکس من که خیلی کش دادم، سریعالسیر بود. اگر الیاس رئیس جمهور شده بود، الان مربی تیم ملی فوتبال که هیچ، تیم پایه حرکات موزون در آب آقایان را هم انتخاب کرده بود.
فعلا در چارچوب وفاق قرار شده که از اقدامات خوب سلبریتیها در فضای مجازی بگوییم، مثلا محسن چاووشی [خواننده*] از همین صفحه اینستاگرام فیلترشده در همین ماه توانسته ۷ میلیارد تومان جمع کند و ۶۰۰ زندانی را آزاد کند. هر بار تلاشهایی را که در این فضاهای فیلترشده برای کار خیر میبینم، ذوق میکنم و میگویم کاش ما هم باز کردن فضای مجازی برای چنین کارهایی، بستر فراهم کنیم و اینگونه گره از کار مردم باز کنیم.
هیأت عالی نظارت [مجمع تشخیص مصلحت نظام]، امروز به بودجه ایراد گرفته است که چرا نرخ ارز ترجیحی اضافه شده است؟ خب چه کنیم؟ کم کنیم؟ بعد عین [قیمت] بنزین میشود که مثل آهو در عسل، در [تغییر] آن میمانیم. اینقدر نهاد و شورای عالی در کشور داریم که هر ساعت با هرکدام در مورد یک موضوع وفاق کنیم هم وقت کم میآید. همین روش خودم که با بالا وفاق میکنم بهتر است. شاید هم به قانون شفافیت ارجاع بدهیم و بگوییم که اسامی موافقین و مخالفین اعلام شود. در مورد فیلترینگ که انتشار اسامی باعث شد دو سه عضو شورا نظرشان را تغییر دهند.
صرفا جهت اطلاع
اندر حکایت فرماندار جدید مشهد
به قلم حسین فرزین
حسن حسینی جوان خوبی است دیر زمانی است می شناسمش .شورای اول شکل گرفته بود و من بر اساس اتفاقی از تشکیلاتی که عضوش بودم تالاپی مامور شدم به شهرداری مشهد و شدم مشاور فرهنگی هنری شهردار وقت و بعد شدم مسئول روابط عموعی شهرداری و بعدتر روابط عمومی شورای شهر هماضافه شد، همزمان مدیر مسئولی و سردبیری هفته نامه شهرآرا هم بنام ما مزین گردید. این ها را آوردم که بدانید ما هم برای خودمان کسی بودیم اما ناکسان اجازهی ادامه راه را ندادند.
بماند از همان بدو ورود به روابط عمومی حسینی معاون بود و ماند . او کمی تا قسمتی متمایل به راست بود و ما کاملا چپه که بعدا مشخص شد که مدعیان چپ هم تاب تحمل ما را نداشتند. بماند .
بعد از حدود سه سالی ما را بردند و بنده در پاسخ به سوال شهردار وقت کهچه کسی را برای ماندن در پست روابط عمومی توصیه می کنی گفتم همین حسینی بهترین است.
بلهایشان شد مسئول روابط عمومی . روزگار گذشت و شورا شهر در انتخابی جدید به دست مثلا اصلاحطلبان افتاد، آن ها حسینی را تحمل نکرده فرستادنش به قبرستان که او آن جا را آرامستان کرد.
حسن در دوران حسن روحانی رفت در طرقبه و شاندیز و شد فرماندار بنا بر اقوالی خوب هم کار کرد. گویا در این جا بود کهصفت اعتدالی بهخود گرفت. اما متاسفانه با آمدن رئیسی دیگر اعتدال بدرد نمی خورد و بههمین علت ایشان به قول خودشان از فرمانداری بر کنار و پرت شدند به گوشه ای از استانداری و در حال گذران بودند که پزشکیان آمد ودولت وفاقی شکل گرفت و احتمالا استانداری اصلاحطلب یا وفاقی بر سرکار آمد و گویا این استاندار با ایشان فامیل یا از قبل آشنا بود.
بله همین اتفاق دوباره نامحسن ما را بر سر زبانها آورد و اولین حکم استاندار جدید برای ایشان رقم خورد و شدند مسئول حوض یا حوزه ی ایشان که صد البته بنده تفاوتش را نمی دانم.
در حال آشنا شدن با اینحوض و حوزه از طریق نوشتههای ایشان بودیم که هاتفی ندا درد داد که های حسن حسینی ما شد فرماندار مشهد حتما با حفظ سمت حوض و حوزه ی استاندار.
برای حسن حسینی شریف آرزوی توفیق روز افزون دارم . حال که از راست به اعتدال و از اعتدال به وفاق رسیده اند . امید آن دارم که بزودی ایشان را در کسوت استاندار، وزارت و حتی بالاتر ببینیم.ان شاالله
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago