چند روزه معده درد و ریفلاکس و سردرد نوبتی میان سراغم اون وسط مسطا هم بغض میکنم و چند باری هم گریه کردم، فکر کنم الان فهمیدم دلیلش این استرس کوفتی لعنتیه
کاش زودتر تکلیف این داستان کثافت معلوم شه?

الکی دلخوش بودم بچه‌ها، الکی به به خیر گذشتن زنان دلخوش بودم، انقدر ناراحتم که حد نداره

چیزی که نصف شبی با تموم احساسم دارم برای همخونه میخونم:
وقتی میگن به جوجه
که جوجه قهرمانه
جوجه خودش میدانه
قدقدا
قدقدا
قدقدا

اگر تا آخر این ماه جان سالم به در بردم شاید از رنج های این چند وقت براتون بگم

برای گذروندن این کشیک های سم یا باید معتاد بشی یا دیابتی گزینه سومی وجود نداره.

اینکه چرا با تهوع ناشی از بیخوابی نشستم ویدیوهای شیما کاتوزیان رو تو ساعتای آخر کشیک میبینم چیزیه که خودمم نمیدونم دلیلشو?

هیچ عکس خوبی نگرفتم? هر چی میگردم یه عکس درست ندارم بفرستمممم

بچه ها اینجا یه دوغ دونفره داره که واسه ی ما ۴ نفر هم زیاد بود و تمومش نکردیم و میتونم بگم خوشمزه ترین دوغی بود که تو زندگیم خوردم

مریض باردار ساعت یک و نیم شب اومده با لحن شاکییی
میگه آره من سه روز پیش اومدم شما منو معاینه ی داخلی کردین خونریزی دارم، بعد میگم از کی خونریزی داری؟ میگه امشب
یه کم بعد تر به ماما میگه راستش نزدیکی داشتم بعد اون خونریزی پیدا کردم? لعنتییییی?
چرا از اولش نمیگی خب؟