حسی که زیر چادر داشتم رو آخرین بار فک کنم شیش سالگی داشتم
اونموقع یادمه یه طوفان بزرگ اومده بود و یکی از درختای کوچه به شکلی شکسته بود که میشد رفت زیرش و شبیه این چادرای سرخپوستا شده بود
و من با دوستام تا روز ها میرفتیم داخلش و از سرپناهش لذت میبردیم تا اینکه درخته رو جمع کردن

حال و هوای امروز رو خیلی دوست داشتم

اینجوری بود که وسط فستیوال، درحالی که یه بارون شدید میبارید زیر یه چادر بزرگ نشسته بودم و با رافائل شطرنج بازی میکردم
و معلما و همکلاسیامونم هر از گاهی تماشا میکردن یا خودشونو قاطی بازی میکردن
حتی وزیر آموزش پرورش هم اومد نگاه کرد و به رافائل گفت اوف وضعت خرابه

معلم هنرمو توی اخبار دیدم???

ولی امروز مشخص شد رافائل ظرفیت پلانک نداره
بعد مینداخت گردن من میگفت تو میخندونیم نمیتونم ادامه بدم

از شیفتگی اسکار وایلد نسبت به زیبایی همینقد بگم که دو ساعت داشت از جنس پارچه های داخل اتاق میگفت
پارچه های ابریشمی ایتالیایی
پارچه توری نفیس
پارچه های مخملی

من: جون بکنننن

شیشمین کتاب 1403 هم خونده شد دایی جان ناپلئون?‍♂ وسطاش رکب خوردم و فهمیدم سریالش از کتابش پر طرفدار تره چون مال قبل از انقلابه، ولی کتابش هم خیلی خنده دار و همزمان هوشمندانه بود به همه پیشنهادش میکنم

واژه ی "lyrik" یا لیریک به اشعار غنایی (سرود و نغمه) گفته میشه که به وسیله ش احساسات رمانتیک با یه ریتم و آوای خاص بیان میشن
یا بطور خلاصه تر موزیکی که به کلمات تبدیل شده/ کلماتی که موزیکالیزه شدن

حالا ریشه ی lyrik برمیگرده به یه ساز موسیقی توی یونان باستان به اسم "چنگ رومی" یا "لیرا"
که یعنی اونموقع به اشعاری میگفتن "لیریک" که میشد موقع سرودنشون توی پس زمینه لیرا نواخت

دلیل اینکه امروزه به متن آهنگا میگیم لیریک هم همینه

بذارید یه فکت جالب بگم

از بارنی هیچی بعید نیس?

میگه از سال بعد تو با هر معلمی کلاس برداشتی منم با همون برمیدارم
چون وقتی معلما میبینن تو باهام دوستی اتوماتیک از منم خوششون میاد