• خاطرات دانشجویی •

Description
◾️ خاطرات دانشجویان! | خاطراتتو حتما تعریف کن!

▫️ ارسال خاطره: @Khaterat_Ad

◾️ ارسال ناشناس خاطره: Bit.ly/2GvjGLq

▫️ وابسته به مجموعه "خاطرات": @Khaterat_Group
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 5 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 4 weeks, 1 day ago

1 year, 4 months ago

?️ من از دانشجوهایی هستم که ترم‌های اولمون رو مجازی گذروندیم و از اواسط ترم ۴ حضوری شدیم. هفته های اول که هنوز با هیچ جای تهران اشنا نبودم تو سرویس بهشتی به سمت خوابگاه خوابم برد و وقتی که سرویس به خوابگاه رسید کسی منو از خواب بیدار نکرد?
خلاصه من ساعتها تو اتوبوس خواب بودم? بر اثر یه صدایی یهویی از خواب بیدار شدم و با راننده‌ای که توی صندلیش بود مواجه شدم? اون آقا انقدر ترسیده بود که پشت سر هم سه بار گفت یا حضرت عباس???
بعد گفت تو کجا بودی گفتم من اینجا خواب موندم اینجا خوابگاه فلانه؟ گفت نه خیر اینجا دانشگاه امیر کبیره???? و منی که هنوز گیج خواب بودم و قدرت تفکر رو از دست داده بودم?? پیاده تا خوابگاه ۴ ساعت رو رفتم?

? تو هم خاطراتتو تعریف کن.? خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | ارسال خاطره

1 year, 4 months ago

?️ من مهر میرم ترم ۵ . از الان اگه حساب کنید برا ترم دومم دلتنگم از خاطراتی که با بچه ها داشتم از اینکه هنوز داغ بودیم و درگیر حواشی و اکیپ اکیپ شدن نبودیم، اون موقع ها بیرون میرفتیم با هم و میخندیدیم و میخندیدیم.
الان دیگه اونجوری نیست، سوا از مشکلات شخصی خودم جو بچه ها عوض شده و دیگه چیزی مثل سابق رنگ و بو نداره برام، اومدم خاطرات بهشتی رو بخونم که یکم از فضای ناراحتیم دربیام، دست بر قضا دیدم همه مثل خودمن و دارن با یه لبخند تلخ از خاطراتشون می‌گذرن، من که حالم بهتر نشد، فقط انقد که همه این دلگیری رو دارن، کاش بتونن آدما حرف بزنن، بتونن دلتنگی هاشونو بگن! ای خدا
چی تو دل آدما می‌گذره که دیگه حرف هم نمیشه زد

? تو هم خاطراتتو تعریف کن.? خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | ارسال خاطره

1 year, 4 months ago

?️ من هم لیسانسم و هم ارشدم بهشتی بودم و با اینکه ۶ سال اونجا بودم الان ک نزدیکه دفاعمه دل کندن از بهشتی واقعا برام سخته،یادمه یسری تو بارون شدید داشتم سر بالایی دانشگاه رو می اومدم پایین تنهایی،یهو احساس کردم صدای نفس نفس پشت سرم میاد،با خودم گفتم این ادمه چرا انقد بلند نفس میکشه همینجوری که تو فکر بودم دیدم نه گرمای نفساش داره میخوره به دستم،داشتم فکر میکردم خدا کنه اون چیزی که من فوبیا دارم نباشه ،بله متاسفانه برگشتم و دیدم یه سگ گنده داره دنبالم میاد، شروع کردم به تند رفتن دیدم داره میاد دانشگاهم خلوت بود، شروع کردم ب دوویدن و جیغ زدن ،سگ هم همراهیم میکرد ،خلاصه در اخر جلو دانشکده الهیات یه بنده خدایی شرایط اسف بار من رو دید و جلوی سگ رو گرفت،خلاصه اگه تو زمستون دیدید یکی که نفساش گرمه داره همراهیتون میکنه اولش زیاد احساساتی نشید شاید سگه ??‍♀️?

? تو هم خاطراتتو حتما تعریف کن!

?@Khaterat_Beheshti | اینستاگرام

1 year, 5 months ago

دانشجوی ترم دوم بودم سال ۹۳...
از یکی از هم دوره ای هام خیلی خوشم اومده بود...سربه زیر واروم بود...کاری به کارکسی نداشت ولی بازم دور وبرش شلوغ بود..
باهم سریه کلاس درسی مینشستیم..بگو بخند داشتیم..
دوترم به چشم چرونی من گذشت..زمزمه اینکه میخواد انصراف بده به گوشم رسید..چون ازاین دانشگاه میرفت ودیگه نمیدیدمش...رفتم سراغش..
توجمع دوستاش بود..صداش زدم..اومد سمتم وگفت:بله..
گفتمش اگه کسی ازکسی خوشش بیاد چاره چیه!
گفت خیلی خره اگه نگه بهش!؟
گفتمش حالامن ازتو خوشم اومده چیکارکنم..!؟خندید،گفت تو خرتری چرا بهم نگفتی!؟
هیچ موقع پشیمون نشدم که خودم ابراز علاقه کردم...
خیلیا الان میدونم چیا ردیف میکنین ?
ولی این واقعیتی بود که برام اتفاق افتاد والان ۴ سال ازاون موقع میگذره وهنوزم باهمیم...
بعضی اتفاقها میافته بدون اینکه انتظارش رو داشته باشیم...فقط امید داشته باشیم همه چی بروفق مراد بچرخه...
دوستانی دراین کانال خاطرات پیدا کردم که هیچ موقع فراموششون نمیکنم...
این خاطره از من برای دوستانم به یادگار.. ?

? تو هم خاطراتتو تعریف کن.? خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | ارسال خاطره

1 year, 5 months ago

?️ تو کلاسشون تازه وارد بودم و معمولا سر همه کلاس‌ها صندلی جلو می‌نشستم، اما اتفاقی اونروز دیرتر رسیدم و وسط کلاس نشستم، توجهم بهش جلب شد، دختر ریزنقشی بود، ابروهای کمانی، بینی قلمی، گونه‌های استخوانی، چانه‌ای کوچک و لب‌های باریک... بدن ظریفی هم داشت، مچ دستش باریک بود و از روی مانتو راحت می‌شد تشخیص داد که کمر خیلی باریکی داره، رفتارش خاص بود، سنگین بود و با وقار، اما مثل همه دخترها به توجه حساس بود و وقتی دید توجهم بهش جلب شده موقع تنفس کلاس برای برداشتن کیفش تماماً چرخید و برای چند لحظه کامل تو چشمهای سیاهش خیره شدم و اجازه دادم نگاه تحسین کننده‌م رو کامل جذب کنه، آخر کلاس رفتم سمتش و با شروع صحبت تا لرزش صداش رو احساس کردم، فهمیدم الان زمان مناسبیه، بهش گفتم ورودی جدیدم و برای تهیه مطالب قبلی که گفته شده دوست‌دارم کمکم کنه و شماره‌ش رو گرفتم؛ همون روز براش شعری رو اس‌ام‌اس کردم و یکی دو روزی اس‌ام‌اس بازی کردیم-اونموقع فقط فیسبوک بود-خلاصه بعد از سه چهار روز تو پارک نزدیک دانشگاه باهش قرار گذاشتم و شروع به صحبت کردیم، هر چه بیشتر حرف زدیم، بیشتر متوجه معصومیت و ساده‌دلی و عفتش شدم، و واقعا ناراحت شدم! کوچولو بود و معصوم و پاک‌دل، بهش گفتم: دختر فوق‌العاده‌ای هستی، فهیم و محترم‌تر از تمام همکلاسی‌هات، دوست‌داشتنی هستی و خواستنی، صورت زیبایی داری و از رفتارت معلومه خانواده اصیلی داری، من خیلی برات احترام قائلم اما احساس میکنم تو رابطه با من بهت آسیب وارد میشه، ممکنه با من چیزهایی رو تجربه کنی که باید با کسی تجربه کنی که برای اون هم اولین بارهاش باشه، حال و هوای دلدادگی خیلی محترمه و باید این رو باکسی تجربه کنی که مثل خودت معصوم و پاک‌دل باشه...؛ خلاصه بهش گفتم من دوستت هستم اما احساس میکنم ارتباطمون بیش از این نباید بشه.
گذشت، چند ماهی گذشت؛ تا یک روز یکی از دوست‌هام پیام داد که راستش رو بگو با فلانی چیکار کردی؟ متعجب موندم، و آخرش فهمیدم که این دوستم اون رو میخواسته و اون هم تا تونسته پشت سرم بدگویی کرده و تهمت‌های عجیب زده، گفته افکار منحرفی داره و دیگران رو از راه به‌در می‌کنه، آدم سالمی نیست و... نباید به هیچ‌وجه باهش ارتباط داشته باشی؛
ناراحت شدم، از اینکه ناخواسته اینطور بهش آسیب زدم.

? تو هم خاطراتتو تعریف کن.? خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | ارسال خاطره

1 year, 5 months ago

?️ ترم یک دوران کارشناسی یک پسری بود جواب سوالمو تو گروه دانشگاه در مورد خوابگاه و یسری چیزای دیگه داد
منم هربار سوال داشتم ازش میپرسیدم
اوایل به دلایلی خیلی بحث میکردیم و اصلا از هم خوشمون نمیومد و دیگه بهش پیام ندادم
کم کم نمی‌دونم این سرنوشت چجوری ما رو هل داد که باهم خوب شدیم انگار نه انگار اون دو نفری بودیم که حاضر نبودن حتی باهم حرف بزنن (عشق اول بود دیگه یهویی شد?)
معمولا تو مراسما و کلاسا مختلف همو می‌دیدیم
دو تا آدم مغرور که از هم خوششون میومد ولی نمیگفتن یبار رفتیم باهم بیرون غذا بخوریم و یکم بیشتر باهم آشنا بشیم ولی بازم همون دوستی معمولی موند
بعد از سه ترم یبار بهم گفت من ازت خوشم میاد منم نمی‌دونستم واقعا درسته یه رابطه شروع کنم یا نه گفتم نمیشه میترسیدم کلا وارد داستان های عشقی بشم
اما ول کن نبود منم هربار بیشتر محو شخصیت و اخلاق این پسر میشدم حامی آقا متین درس خون?❤️
دیگه ?‍❤️‍? شدیم و خوش می‌گذشت
باهم می‌رفتیم کلاس و سلف و کتابخونه
بهترین رفتاری که تصور میکردم باهام داشت جوری که همیشه میگفتم خدایا چه آدم خوبی سر راهم گذاشتی
گذشت و پیشنهاد ازدواج داد ولی شهرامون از هم دور بود و اختلاف فرهنگی و خانوادگی داشتیم قرار شد بعد کارشناسی دوباره با خانواده ها صحبت کنیم
اون ارشد قبول شد و رفت
من یکسال دیگه داشتم بازم صحبت کردیم و خانواده اوکی ندادن رفتم بهش گفتم بیا تمومش کنیم تا بیشتر وابسته نشدیم و هرکسی زندگی خودشو بکنه قبول نکرد گفت من راضیشون میکنم ،برام یه اتفاق بد خانوادگی افتاد و شرایط بدتر شد بهش گفتم من دیگه نمیخوامت گفتم راحت بشه علاف من نشه
فک کردم جدا شدن به نفعمون باشه ولی قلبشو شکستم گریه کرد ( این بدترین چیز بود برام)
دیگه جواب زنگ و پیاماشو ندادم
باور کنید وقتی دو نفر جدا میشن برای اونی هم که گذاشته رفته سخته، قطع ارتباط کردیم ?
چند وقت یکبار پیام میده منم یکی در میون و معمولی جوابشو میدم ولی هربار دلم می‌ره براش و پشیمون میشم
سرنوشت عجیبه امسال منم همون دانشگاهی ارشد قبول شدم که اون هست دارم فکر میکنم چجوری از کنارش مثل یک غریبه رد شم؟!
با خودم میگم برگردم شاید درست شد ولی میترسم که بازم نشه
واقعا هیچکس جاشو تو قلبم نمیگیره
خدا مهر آدمایی که قسمت هم نیستن رو تو دلشون نندازه?

? تو هم خاطراتتو تعریف کن.? خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | ارسال خاطره

1 year, 5 months ago

?️ بعضی از دوستای ما هروقت ورودی های جدید وارد دانشگاه میشدن کرم درونشون گل می‌کرد.مثلا هرکی می‌آمد میگفت دستشویی کجاست میگفتن باید ژتون تهیه کنید?.یکبار هم یادمه یکی گفت خوب از کجا ژتون تهیه کنم بعد بهش یه آدرسی دادن تو پرت ترین و دورترین نقطه دانشگاه?.از برانداز کردن و شماره دادن به بهانه جزوه و نمونه سوال هم هیچی نمیگم.این ترم هم فعلا مجازی شروع شده و فعلا برای اونایی که هنوز دانشگاه ندیدن ناراحتم ولی یادتون باشه رفتین دانشگاه دنبال ژتون دستشویی نگردین خلاصه?.

? تو هم خاطراتتو تعریف کن.? خاطرات دانشجویی | کانال تلگرام | ارسال خاطره

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 5 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 4 weeks, 1 day ago