|‌‌ مسعود (اف‌تی‌اچ) |

Description
این‌جا، یک دفترچه یادداشت است.

لینک ناشناس:
https://t.me/HarfinoBot?start=abb3a04ee6e4082

شناس: @masoud_fth
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago

6 months, 3 weeks ago

کم‌ترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
در قناری‌ها نگه کن در قفس تا نیک دریابی
کزچه در آن تنگ‌ناشان باز، شادی‌های شیرین است
کمترین تصویری از یک زندگانی:
آب،
نان،
آواز،
ور فزون‌تر خواهی از آن، گاه‌گه پرواز
ور فزون‌تر خواهی از آن، شادیِ آغاز
ور فزون‌تر باز هم خواهی، بگویم باز

آنچنان بر ما به نان و آب اینجا تنگ‌سالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود

•محمدرضا شفیعی کدکنی

6 months, 3 weeks ago

آدم‌های دل‌تنگ به عکس‌ها مراجعه می‌کنند و دل‌تنگ‌تر می‌شوند.

6 months, 3 weeks ago

«ما خانه‌به‌دوشان غمِ سیلاب نداریم»

9 months, 1 week ago

«الدَّهرُ يَومانِ: يَومٌ لكَ و يَومٌ علَيكَ. فإنْ كانَ لَكَ فلا تَبْطَرْ، و إنْ كانَ علَيكَ فلا تَضْجَرْ.». «روزگار دو روز است؛ روزى به كام تو و روزى به زيان تو. چون به كام تو بود، سرمست مشو و چون به زيان تو بود، غمناك مباش؛ زيرا هر دو مايه آزمايش توست».…

9 months, 1 week ago

«الدَّهرُ يَومانِ: يَومٌ لكَ و يَومٌ علَيكَ. فإنْ كانَ لَكَ فلا تَبْطَرْ، و إنْ كانَ علَيكَ فلا تَضْجَرْ.».

«روزگار دو روز است؛ روزى به كام تو و روزى به زيان تو. چون به كام تو بود، سرمست مشو و چون به زيان تو بود، غمناك مباش؛ زيرا هر دو مايه آزمايش توست».

•امیر المومنین، علی بن ابی‌طالب

9 months, 1 week ago

نه به اندازه کافی دوری و نه به اندازه کافی نزدیک.

9 months, 1 week ago

شما فکرش را بکن که در یک مراسمی هستی. حالا عروسی یا عزایش زیاد فرقی نمی‌کند. موقع شام که شد و میهمان‌ها دور سفره جمع شدند همه حالت معذب به خود می‌گیرند. انگار نگاه و توجه بقیه به دهان شما باشد. به ظرف و بشقاب شما. به‌خاطر همین غذا خوردن در این مجالس مصیبت است. حتی برای‌ منی که کم‌تر خجالت می‌کشم و شکم‌ را عضو کلیدی بدن می‌دانم. حالا شما فرض کنید که شام را بیاورند. غذا مثلا چلوخورشت باشد. شما کاسه خورشت را بگیرید بگذارید کنار برنج. با ولع منتظر باشید تا بزرگِ سفره شروع کند. بعد قاشق را فرو کنید در خورشت. قاشق به‌جای تجربه بافت سخت گوشت، یک چیز نرم و لطیف را لمس کند و در آن فرو برود. زیر و رو‌ کنید و ببینید که چربی‌ست. دنبه است. خبری از گوشت نیست. همه‌اش ماش و پیاز و آب خورشت است به انضمام تکه بزرگ چربی که رگه‌های سیاه احتمالا مویرگی روی آن معلوم است. بقیه شروع کرده‌اند به خوردن و خورشت را به صورت متناسب و دقیق می‌کشند روی پلویشان و با نوک قاشق گوشتی می‌کَنَند و با چنگال هل می‌دهند توی قاشقِ پر و می‌لمبانند و خیارشور را پشت‌ش. تو اما هاج و واج در حال ورانداز خورشت و دنبه‌ای هنوز. خجالت می‌کشی به صاحب مجلس بگویی کاسه خورشت‌ت را عوض کند. از یک ورِ دیگر شخصیت‌ت هم قبول نمی‌کند غر بزنی و بدبگویی و بهانه بیاوری. همین‌طور در خود فرورفته‌ای. دیگر بخاری از پلو بر نمی‌خیزد. بطری نوشابه‌ها یکی‌یکی خالی می‌شود و لیوان همسایه‌ها پر و تو عمیق نگاه‌شان می‌کنی.

بله، خدا می‌گوید که اگر در خورشت زندگی‌ات دنبه افتاده نگران نباش که بعد از این مراسم، سفره‌ایست طویل و عریض با غذاهایی لذیذ و شراب‌های مویز و حوریانی عزیز و مکانی تمیز که اسم‌ش بهشت است و آدرس‌ش آخرت. خدا می‌گوید آن تک‌شام دنیاست و این بی‌نهایت سفره آخرت است و پر از گوشت است. خدا وعده داده که دنبه‌ات را جار نزن و شلوغ نکن و با من معامله کن.
من سرِ سفره ساکتم. بقیه را نگاه می‌کنم. بازی با غذای‌شان را. میزان گوشت‌شان را. شانس‌شان را. تقدیرشان را. من آدم عصیان‌گری نیستم. آنی که بخواهد مهمانی را به‌خاطر تکه‌ای گوشت به هم بریزد و گوشت بغل‌دستی را کِش برود و غر بزند و از مرحوم و شامش یا داماد و کارش بد بگوید نیستم. من ساکتم. ساکت نشسته‌ام و در این فکر فرورفته که شاید خدای عزوجل می‌توانست کمی عادلانه‌تر قواعد این مراسم را بچیند. دست آشپز را هنگام تقسیم خورشت به سمت تکه مناسبی بچرخاند. دنبه‌ام را نه به گوشت کامل، که به تکه ضعیفی از گوشت‌های ریز تهِ خورشت مبدل گرداند. این میزان از عدالت ممکن بود اما او قادر متعال است و نکرده و نخواسته که بکند و من همچنان ساکتم و با برنجِ از دهان‌افتاده‌یِ توی بشقاب بازی می‌کنم.

9 months, 1 week ago

تو خورشت زندگی‌مون به جای گوشت همش دنبه افتاده.

9 months, 2 weeks ago

این محیای ما خیلی شکرگزاره. یه املت براش درست می‌کنی هشت بار ازت تشکر می‌کنه.

9 months, 2 weeks ago

نوشته بود: «هم‌خوانی چاوشی و هایده_تو در مسافت بارانی».
طبیعتا رفتم سراغش و عجب!!

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago