ولی اون اخرش به عمل و کاری ک کردین توجه میشه نه حرفی ک میزنین

دیدن خوابِ آدمی که دلتنگشی
از دردناک ترین انفاقاتیه که میتونه بیوفته ‌.

چارلز بوکوفسکی:
همه چیز؛
در آخرین آدمی خلاصه می شود
که در تنگنای شب به یاد می اوردید؛
قلب شما آنجاست.

پند امشب: نوشته بود؛ «همه چیز برای کسی که می داند چگونه صبر کند، به موقع اتفاق می افتد.» خلاصه که ریلکس باش، ببین، بشنو، بگذر، جدی نگیر و یادت بمونه که گاهی صبر خود تلاشه...

الهی قربونت برم خسته نباشی هکور پکور???

امروزم تموم شدا(: پرونده این ۴ سالم سر اومد.... یه حس عجیبیه، حس خوشحالی ناراحتی خوشحالم برای اینکه دیگ قرار نیست تو گرما نفس نفس بیفتی از کوه بری بالا ناراحتی برای اینکه دیگه قرار نیست با دوستات تمام این مسیرو بگی و بخندی(: این ۴ سال برای من به شخصه شاید…

امروزم تموم شدا(:
پرونده این ۴ سالم سر اومد....
یه حس عجیبیه، حس خوشحالی ناراحتی
خوشحالم برای اینکه دیگ قرار نیست تو گرما نفس نفس بیفتی از کوه بری بالا
ناراحتی برای اینکه دیگه قرار نیست با دوستات تمام این مسیرو بگی و بخندی(:
این ۴ سال برای من به شخصه شاید اونجوری که میخواستم پیش نرفت، شاید اونجوری که تمام دوران بچگی و نوجوونی تصور میکردم نبود،
شاید لحظه های سختش بیشتر به چشم میومد ولی کلی خاطره های خوب و قشنگ برای من به یادگار موند
از اولین گم شدن توی محوطه دانشگاه بگیر
تا جوگیر شدن برای پیاده برگشتن اون همه مسیر توی برف...
از کلاسای ۴ ساعته بگیر
تا پیچوندن لحظه آخری کلاس
از برنامه ریزی برای تقلب سر امتحان بگیر
تا تقلب گرفتن مراقبت و استاد
از دعواهای به نظر جدی بگیر، تا آشتی کردنای صب بعدش...
از عکسای یهویی سر کلاس بگیر
تا رفتن تو آسانسور برای گرفتن عکس یادگاری و به قول خودمون استوری...
از قهوه های اول صبح بگیر
تا غذاهای تکراری و سیب زمینیایی ک هیچوقت قسمتمون نشد...
و در آخر از رفاقتایی بگیر، که فکر نمیکردیم یه روز اینقد خداحافظی برامون سخت باشه(:
الان که فکر میکنم اینقد زیاده که نمیشه نوشت...
و من واقعا از همین الان دلم تنگ میشه،برای همه لحظاتی که توی اون دانشگاه پرماجرا گذروندم(:

_ "بماند به یادگار - ۱۴۰۳/۰۴/۱۶?"

یکی از عجیب ترین حس‌ها،
اونجاییه که پیش خودت فکر میکنی "چقدر دلم واسه این لحظه تنگ میشه "
در حالی که هنوز تموم نشده(: