شعر سپید افغانستان

Description
نمونه‌هایی از شعر سپید افغانستان را این‌جا بخوانید. شعرها بدون هیچ تعصبی نسبت به محتوا، فرم و اندیشه در دسترس قرار می‌گیرد.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 4 weeks ago

7 months, 4 weeks ago

برای پناهندگان

ده چهارتا، چهل تا
از کتاب «به دهانم در آینه نگاه می‌کنی»

1980 - ۱۳۵۹
نفت
از درز بشکه های شکسته
نشت کرده بود روی کفپوش سرد
جنگ
از خاورمیانه
روی کودکی ما
بیچاره پدر
که می خواست ما را
از آتش
دور نگه دارد
دور از چشمان او اما
جنگ تکه تکه کرده بود ما را

سرهامان، لهجه‌مان، دستهای حنا‌‌بسته مان
جامانده بود در قندهار
پاهایمان بی موزه و یخ زده
بند مانده بود
در گل و لای مشهد فقیر

از باغ های انار
از درختان توت سایه دار
از بالای چهل زینه
پرتاب مان کردند
در صف های شیر و نان و ناسزا
ما یک افغانی بودیم

1990- ۱۳۶۹
جنگ مثلا تمام شد
در سرهایمان اما
کارد و کینه باقی گذاشتند
برخاسته بودیم به جنگ با همه چیز
هر صبح سر ساعت هفت و نیم
فریاد می‌کشیدیم

مرگ بر آزادی
مرگ بر آفتاب

‌ و شب ها گریه می کردیم
مرگ بر بدن‌هایمان
که روز به روز
بزرگ‌تر می شد
مرگ بر پستان‌هامان
که چون زایده‌ای شوم
خمیده خمیده پنهانشان می کردیم

ما چیزی نبودیم
جز مورچه های کوچک سیاه
که
هر صبح
خمیده
به خط می شدیم
به سوی
مدرسه
که یاد بگیریم
زندگانی
تنها
در زیر خاک جریان دارد

چه می دانستیم
که‌ ما
دختران دشت های گل سرخ بوده ایم ‌
و در ساق هایمان
طنین طبله و رباب
آماس کرده‌ است

2000-۱۳۷۹
بر صفحه تلویزیون ها
برج‌ها فرو می ریختند
برج ها آباد می شدند
در وسط صفحه حوادث روزنامه‌ها
اما
پدر ناگهان
از داربست پایین می افتاد
برادر
زیر آوار مترو جان می داد
پسر
در چاهکنی خفه می شد

در خبرهای سیاه هفت شام
شوهر
غیر مجاز بود
قاتل فراری

اردوگاهها
پر بود
از مردان ما
که سخت کتک می خورند و گلوله
زایشگاه‌ها
از ما
که صبورانه کتک می خوردیم
و بچه های
بی نقص می زاییدیم

زندگی
درخانه تنگ دیگران
لجوجانه جا باز می کرد

2010 - ۱۳۸۹
باید بر می گشتیم
حتی وقتی برجستگی ماین ها
را زیر قدم هایمان حس کردیم

خانه
بوی گوشت و استخوان سوخته می داد
اما خانه بود
باز گشتیم
کوهها را بغل کردیم
و دشت ها را بوسیدیم

گلیم انداختیم
زیر آسمان
و آفتاب
چای سبز نوشیدیم
و پس از سال‌ها
سیر خوابیدیم

جنگ بیدار بود
اما
با پسران حرامزاده اش
طالبان
انتحاری ها

کوچ
میراث پدرانمان را
به دوش کشیدیم
و از نو
پریدیم

‌. 2020- ۱۳۹۹
بازوان سبزه زار
آغوش دریاچه
و چشم های رفیق چشم آبی من
جایی است برای زندگی
جایی است برای مردن

#محبوبه_ابراهیمی
@shersepidafg

7 months, 4 weeks ago

چشم‌هایم را می‌بندم
شعرهایم را قورت می‌دهم
و خودم را می‌زنم به خواب
ناگاه میله‌ی تفنگی شانه‌ام را تیر می‌کشد
و کلاغ‌های قندهاری
خیره به چشم‌های بادامی‌ام
از من تذکره می‌خواهند!

قلبم لس آنجلسی در حال سوختن
غزه‌ای در حال خاکستر شدن
ارزگانی پر از کله منار
برچی برچی انفجار
با گذرنامه‌ای بی‌ربط
تیر می‌شوم از مرز
و این طرف‌تر
برای سربازی که با من همزبان است
شعر میخوانم
تا شاید شبانگاهان
کبوتران بی گذرنامه‌ی عاشق را
به گلوله نبندد

چشم‌هایم را باز میکنم
زمان به شکلی توپی
مرا پرتاب کرده‌است
در قهوه‌خانه‌ای در کاشان
پیش پای تو
که تاریخ را پشت گوش انداخته با غربت خود ساخته‌ای
و نوزده سال است از وطن
تنها نقشه‌اش را دیده‌ای
نامش را شنیده‌ای
و گاهی در روزنامه‌ها سر و صدایش را

دلتنگ که می‌شوی
جای "زیارت سخی"
میروی "مسجد آقا بزرگ"
جای "قلعه‌ی اختیارالدین"
میروی "خانه‌ی تاریخی‌ها"
در "بام کاشان" بادبادک نخ بریده‌ای میشوی
که بچه‌های محل
این سو و آن سو دنبالت می‌دوند
و من پیرمردی
که بچه‌ها را برنمی‌تابم

"شیرین" شیرین می‌خندی
می‌خندی
و مرا از کوه‌ها
به دره‌های زندگی می‌خوانی

سلام می‌دهیم به هم
من اسب چموشی که خنده‌هایت
سر به زیرم می‌کند
سر به زیرم می‌کند
و دست‌هایت
رد شلاق‌های داخل مترو را
از بدنم می‌زداید
قلبم شروع میکند به تپیدن
دب
دب
دب
می‌پرسد از من
این همان وطنی نیست
که تو تنها نامش را شنیده بودی
عکس‌هایی از او دیده بودی؟

خیره می‌شوم به تو
مثل گنجشک جنگلی
در حال سوختن آمده‌ام
برای آتشی که سال‌ها در من
روشن کرده‌ای
از خنده‌هایت آب بردارم

این گنجشک لاغر تنها
صد سال سیاه است که عاشق است
اما هنوز جیکش را در نیاورده است!

#محمدباقر_قلندری
@shersepidafg

9 months, 2 weeks ago

منتظرم صدای تو‌‌ بیاید
هواپیماها اما
شدت انفجارها
شلیک مستقیم به مغز کودکی

آری عزیزم
این‌جا خاور میانه است
و تنها صدای مردگان به گوش می‌رسد
صدای شکستن جمجمه‌ها
زیر چَین تانک‌ها

این‌جا خاور میانه است
در غزه اگر نمرده باشی
در بیروت از هم جدا می‌شوی
از عشقت تنها پیراهن پاره‌پاره‌یی می‌ماند
حتا اگر مهم‌ترین شاعر جهان باشی

در «بیروت» اگر نمرده باشی
در «حلب» از هم جدا می‌شوی
تو و معشوقت را نه
جمجمه و بدنت را می‌گویم

منتظرم صدای تو بیاید عزیز من
از کابل
از پایتخت جنگ جهان با زنان
و با خشم بگویی
تو سرزمینت را رها کردی‌و
به دامان قاتلت پناه بردی.

#وحید_بکتاش

3 years, 4 months ago

گل روی دامنت نشسته بود
بوسه روی لب‌هایت
زیبایی جاذبه است
همه می‌بینند، یکی کشف می‏‌کند.

#احمد_بهراد

@Shersepidafg

4 years, 2 months ago

خط‌های عمودی
راه می‌افتند تا بروند به مهاجرت
در بین راه در کافه های یونانی می‌نشینند
برای هم از خشکسالی می‌گویند
که رفیق سومالیایی تعریف کرده است
دل آدم به درخت‌های دو طرف جاده بند است
و شبهی با جیغ‌هایی که در زمین رد می‌اندازد
او را می‌ترساند
در کافه نشستن
به صندلی چوبی فکر کردن
دل برای کاغذ کتاب‌های وطن تنگ شدن

خط‌ها شروع به موعظه می‌کنند
انگار می‌دانند چطور می‌شود به انتهای کیسه‌ی آوارگی گره زد
تا گندم زندگی نریزد از آن
خط های عمودی شب پیمایند
در نور جیپ‌های سبز رنگ گشتی دیده نمی‌شوند

کامی خشک
لبانی بی یار
دل پر آشوب
دروازه را باز می‌کند

ما بر می‌خیزیم
از گرمای کافه به خنکای فرار پس می‌رویم
می‌شویم مثل خط‌هایی که شکسته باشند
ما بر زانوی خود می‌مانیم
صدایی هولناک می‌آید
چون ضجه بابلیان در آن قحطی بزرگ

ما گره‌هایی هستیم که سنگین شده می‌رویم
تا به وقت گسیختن برسانیم خود را

تشویش ها به پایان می‌رسد عباس
تشویش نکن
مثل گرمی صدای یک دوست
وقتی به پایان می‌رسد.

#عباس_رضایی

@shersepidafg

4 years, 6 months ago

???

می‌کوشم به یاد بیاورم تو را
چون گرمای آخر بهار.
چون خوشه سنگین از گندم
 در مزرعه کنار جاده.
یادت سنگین‌
چون اناری که از شاخه فرو می‌افتد
چون
خداحافظی با چشم‌هایت
بر زینه‌های بهار.

پنهان می‌کنم دوست داشتنت را
چون ماهی سرخی در قلبم.
نمی‌توانم بگویم دوستت دارم، یار یگانه‌ام!
نمی‌توانم بگویم
گرسنگی چه می‌کند با لبخندهامان
آوارگی چه می‌کند با قلب‌هامان
 با حنجره‌ای که نباید سخن بگوید
که شنود می‌شود گرمای نفس‌هامان
و صدای لرزان ما
در این سوی خط.

رد تو اما
 در کتابخانه
در پیاله چای
در پیراهن خیس عرق
در صدای دمبوره
در انگشت‌هایم

یادت در جانم
چون کشمش تر شده در شراب
روشن است.

تو را پنهان کرده‌ام
چون بیماری لاعلاجی در خونم.
دوستت دارم
و باید سکوت کنم
با جنگلی آتش گرفته در سینه‌ام.

بگذار زخم‌های تو را ببوسم از دور
بگذار دوستت بدارم
در نهان‌گاه سینه‌ام
چون گناهی تازه در مسجد شهر.
چون آخرین کلمات پیش از مرگ.

جهان به کام ما نیست
تو در آن سو
دلتنگی‌ات را می‌شماری
به زبان بیگانه سخن می‌گویی
و خواب می‌بینی:
صلح است و کابل؛ رنگین
صلح است و مزار؛ سرخ
صلح است و  کوه روشن از صدای دمبوره‌ات.

من این‌جا
در سرزمینِ «پارسی شکر است»؛
تلخ می‌شوم از اندوه
و چشم‌هایم را
زنده نگاه می‌دارم برای دیدنت.
یار!
یار!
یار!
پنهان می‌کنم دوست داشتنت را
چون ماهی سرخی در قلبم

بگذار صدای تو را بنوشم از دور
چون کشمش تر شده در شراب.

#زهرا_زاهدی

@shersepidafg

4 years, 6 months ago
4 years, 9 months ago

«بی‌خوابی»

دریچه‌ی ذهنم را باز کن
زنبوری آن‌جا می‌چرخد دور گلی
بگو آرام‌تر وِزوِز کند
می‌خواهم بخوابم
صدای تلویزیون لعنتی همسایه اگر بگذارد

چراغ‌های خیابان روشن‌اند
در سرم،
زمین را کسی با انگشت می‌چرخاند
در آفریقا مردانی لاغر
از تاریکیِ معدنی پایین می‌روند
می‌خواهم بخوابم
صدای تلویزیون لعنتی همسایه اگر بگذارد

مرد گاریچی اسبش را شلاق ‌زد
نیچه دوید
اسب را بغل کرد و بی‌هوش شد
بودا گفت زندگی شبنمی است
که می‌لغزد پایین از برگ گلی
و کیست این شخص
که در ذهن من در قطار برلین نشسته
و چهره‌اش پیدا نیست؟
می‌خواهم بخوابم
صدای تلویزیون لعنتی همسایه اگر بگذارد

بر فراز کاج کلاغی می‌خواند:
از آسمان کابل
همراهِ راکت، برف می‌بارد
یادم می‌آید بخاری پدرم هیزم ندارد
و ترامپ نمی‌خواهد لاشه‌اش را از چَوکی بردارد
و هزاران‌ ‌پنگوئنِ گم شده در قطب جنوب
به کجا ممکن است رفته باشند؟
می‌خواهم بخوابم
صدای تلویزیون لعنتی همسایه اگر بگذارد

آرام کن آن زنبور را
خاموش کن چراغ‌های خیابان را
نگذار زمین را بچرخانند
شلاق را بگیر از دست گاریچی
خانه‌ی پدرم را گرم کن
چهره‌ی مسافر برلین را نشانم بده
و از پنگوئن‌های گم‌شده خبری بیاور
می‌خواهم بخوابم
صدای تلویزیون لعنتی همسایه اگر بگذارد
———
چَوکی: صندلی

#سید_ضیاء_قاسمی
@shersepidafg

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 4 weeks ago