هیچوقت رابطه دوستی واقعی نداشته‌ام. من از دوستی هایم با دیگران دردناک ترین خاطرات را دارم، به جز دوست هایی مثل هوریکی که باهاشون خوش‌گذرانی می‌کردم. برای اینکه خودم از این روابط دوستانه‌ی زجرآور خلاص کنم به طرز دیوانه‌واری دلقک‌بازی درمی‌آوردم اما در این بین فقط خودم را خسته می‌کردم.حتی اگر همین حالا هم در خیابان کسی را ببینم که کوچک‌ترین شباهتی به یکی از آشناهایم داشته باشد شوکه می‌شوم و یک مرتبه چنان لرزی بدنم را می‌گرفت که به سرگیجه می‌افتادم. مطمئنم که دیگران از من خوششان می‌آید، اما ظاهراً من نمی‌توانم دیگران را دوست داشته باشم. این راهم باید بگویم که واقعاً بعید می‌دانم انسان ها همچین قابلیتی داشته باشند. به سختی می‌شد انتظار داشت که کسی مثل من بتواند رابطه دوستی صمیمانه‌ای برقرار کند؛ بعلاوه، من حتی نمی‌توانستم به دیدن کسی بروم. در ورودی خانه‌ی دیگران من را بیشتر یه وحشت می‌انداخت تا دروازه‌ی جهنم در آن فیلم ترسناک. غلو نکرده‌ام اگر بگویم در درگاهی در آن خانه اژدهایی را می‌دیدم که بوی زننده‌ای می‌داد. من هیچ دوستی نداشتم. جایی برای رفتن نداشتم.
ـ اوسامو دازای

پنیک حرومزادع کیرس توروخدا ولم کن

Dear me stop bothering me n eat ur fucking corn

یعنی اگر یه روزم اتفاق بدی نیفتاده باشه بدنم به طور خودسری به افسردگی ادامه می‌ده

سیگار می‌خوام

مگر موقع صحبت کردن رو در رو می‌تونید استیکر بدید حتی وقتی صحبت چندان جدی ندارید