[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 month ago
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 4 days ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 weeks, 2 days ago
کثرت حوصله را به کنج میبرم
پروسه ای چلوار
دور آستین ام پیله میکند
من وقفه ای در حاشیه ی ناامن ام
برهنه که میشوم
عافیت لباس سیاه ام
درد میکند
رویامولاخواه
...و تو
سیر میشوی از سیاحت تن
بر سیاست کثیف ظن،
در دگردیسی راه
رخصت میشوند کفشها
به رهایش پا...
فراخوان باش/
بالهایِ ملولِ بند را
و در چشمانداز عبور
بدوز/ قامت پرواز به قیامت نور...
#شادیہ_غفارے
#رویا_مولاخواه
رویا جانم بازگشت برادر بزرگوارتون رو به دیار باقی تسلیت عرض میکنم
و بازمیگردیم به دنیایی که از آن آمدهایم به جایی که به آن تعلق داریم. زمین سرا و آسایشگاه ما نیست، زمین ظنکدهایست ضیق، مسافریم و میهمان، دوباره بازمیگردیم و این بازگشت چون در آوردن کفشها، رها میکند جانِ محبوس را ...
پرواز برادر عزیزت پر از آرامش ابدی نازنینم?
از این پس، به شکل ناراحت کننده ای ناتوان از هیجانزده شدن خواهم بود.
?خاطرات سوگواری
رولان بارت
@royamolakhaH
پا به ماه
نشسته ام در انبارکاه
با ممیز دستان بیل
گندمها را با رفتاری سفید
در این ساعت یوم الشک
برباد میدهم
این شروعِ از دست دادن است
شروع پهناور خط اخم
روی پوست
از کجا باز میشوم؟
جواب من مردد است
با یک حرف لاتین شبیه نه هرگز..
به نفع لیوانهای کاغذی روی میز
کنار میروم
با عقاید کهنهای از باگتهای شفته
به نفع هرکسی که میتواند روبه رویم بایستد
و با میلی آغشته تو روغن
بیهودگی رویایی را توی سینی بریزد
در ادامهی سه نخ لیچار
مثل فاصله ای که دود توی دهان خواهدریخت
حرفهای زیادی را چانه میبندم
و بقیه را با الک توی کاسه میپاشم
میبینی عاشق هیچ ام
شیفتهی دوباره توی خالی لیوان
و ناامیدی ام ورآمده
پفی آب افتاده رو تردی نان
آن حرف مجروح را با تردستی قلمیدهم
روی دستگیره ها
غلتیدن واوی زیر زخم زبان
با پنجهای روی شفافیت آدمها
من بلد بودم از رگ گردن
به صدای کسی نزدیک تر شوم
سبزی خواهشی توی طاقت گندمها بریزم
و با فرضی آمیخته به شک
روی پلههای غروب خونریزی کنم
رگی روی دستم
وا شده
با دسته ای از چوب روس...
روی آستانه ام
با نافی برآمده
کمی ِ آهستهای
پابه ماه....
⚪️عنایت چرزیانی
?در اخلاق اسپینوزا، "قهر" آن عاطفهایست که هنگامی که کسی بر دیگری شرّی میرساند در انسانها به وجود میآید. در آن لحظه که شورهای غمگین به غایت رسیده باشند و انسان و یا دقیقتر طبیعت آدمی برای پایداری در هستی خود، بنابر اصل کناتوس، بیشترین نیروی دفع کردن شرّ و اندوهی که بر او مستولیست را تولید میکند. آن لحظهی ضربهی بزرگ که انبوه خلق حرکت میکند و "امر اشتراکی" را علیه هرگونه "ارگانیسم"، ماشین "بدن بدون اندام" را علیه هرگونه بدن تکین اجتماعی مبتنی بر "وحدانیت" به کار میاندازد و به کلمات فردریک لوردون بدنهایی که تا لحظهای پیش در وضعیتی دیگر متعین میشدند(در خدمت ارباب-میل، در شکلی از بندگی شورمندانه) اکنون در وضعیتی دیگر تعین مییابند(در جنبهی ایجایی قدرت برسازنده و بازپیکربندی میل خود). شاید برای ما کمی آرمانی به نظر میرسد اما نه! اینکه تصور میکنیم وضعیت مذکور یوتوپیایی دستنایافتنیست از دو بنانگاره نشات میگیرد که هر دو بن انگاره، مستقیم یا غیرمستقیم بر حفظ و نگهداشت بندگی شورمندانه -و مؤکدا باید گفت شورمندانه و نه خودخواسته- دستی دارند. از اسپینوزا و وضعیت مولکولی قهر گفتیم و سپس حرکت انبوه؟ از وضعیت تکین و ذرهای قهر یک نفر در یک کارخانه گفتیم و سپس تولید امر اشتراکی؟ بله! همینطور است و باید تکلیف آن دو بنانگاره را روشن کنیم.
بخش زیادی از ما "قدرت" را اینگونه میفهمیم: قدرت مطلقا سلبیست(ممانعت و سرکوب محض است) و دیگر اینکه قدرت مایملک طبقه و یا گروه خاصیست و به شکل Local در جایی چون دولت انبار و انباشت شده است. از ادغام این دو طرز فکر، همیشه در خلوت خودمان یا در صحبتهایمان چنین پیرنگی میسازیم: قدرت چیزیست که دولت یا طبقهی حاکم برای سرکوب و ممانعت(سلبی) استفاده میکند و با این پیرنگ یک داستان همیشگی از قدرت شکل میگیرد. اما این نگرش مبتنی بر خوانشی ساده و تا حدودی کاریکاتورگونه از مسالهی قدرت است. در این یادداشت مختصرا سعی میکنیم با تکیه بر آرا فوکو و با شرح دلوز بر وی، دو بنانگارهی مایملک بودن و محلی(موضعی) بودن قدرت را مسالهمند کنیم. به پرسش گرفتن مسالهی قدرت توسط فوکو بنانگارهی مایملک بودن و منطقهای بودن قدرت را از یکسو، و سلبی بودن(ممانعت و سرکوب) قدرت را از سوی دیگر کنار میزند. در این چشمانداز جدید قدرت نه مایملک افراد طبقه و یا گروه خاصیست و نه در جایی خاص همچون اتاق مدیران و یا دولت انبار و انباشت شدهاست بلکه شبکهی قدرت در کانونهای ناپایداری و نقاط بیشمار رویارویی(خرده فیزیکهای قدرت) منتشر است و کاملا جنبهی ایجابی دارد. طرح چنین موقعیتی توسط فوکو ناظر بر جوامع انضباطیست که قدرت در این جوامع بیش از هرچیز نوعی function است. تغییر منظر از تمرکزگرایی و تمامیتبخشی به کارکردگرایی قدرت، آن دو بنانگارهی سنتی را محو میکند و نگاههای خیره به یک نقطهی تکین مکانمند و سوژهمحور را وادار میکند به تمامی شبکه و سطح نگاه کند(تبارشناسی فوکویی نیز چنین است: تبیین چگونه پدیدار شدن پدیده در نسبتها و تلاقیهای گوناگون در تمامی سطح) با این تفاسیر برگردیم و مواجهه را ایجاد کنیم: برآمدن عاطفهی قهر در نسبت با مورد شر واقع شدن یک نفر در یک اجتماع، قهر یک اجتماع از آن که بر تمامی آنها یا احدی از آنها شری رسانده باشد -تا اینجا در بررسی انفعالات نزد اسپینوزا ماندهایم و باید مواجهه را ایجاد کرد: 1)کانونهای ناپایداری و نقاط بیشمار رویارویی قدرت و مقاوت که هر نقطهی مولکولی خطر خود را دارد. 2)یکی از آن نقاط بیشمار میتواند هر مکانی باشد که در آن شرّی واقع شود و قهری رخ دهد. 3) خطر درگیری در آن نقطه و حرکت بدنها در آستانهها و استوانههای خشم. 4) گشوده شدن مسیر همآیی نیروهای انفعالات و دترمنیسم نیروهای جمعی. 5) سرایت عاطفهی قهر و خشم به سایر نقاط و دربرگیری نقاط مولکولی دیگر. 6) مشتعل شدن یک نقطه در مناسبات قدرت و تسری آن به سایر نقاط هم ارز و در تناظر با برآمدن عاطفهی قهر در یک اجتماع هرچند کوچک. 7) وارونگی مناسبات نیروها.
برگردیم و ببینم حرکت انبوه خلق در آرا نگری و هارت، عاطفهی قهر در فلسفهی اسپینوزا و این دو در تناظر با پروبلماتیک قدرت نزد فوکو(نقاط بیشمار رویارویی و کانونهای ناپایداری در سطح مولکولی) چه اتصال و تناظر وثیقی برقرار میکنند و ببینیم که به چه نحو میتوانیم ساختارها و ماشینهای اجتماعی را در نسبت با قسمی انسانشناسی اسپینوزیستی در باب انفعالات بررسی کنیم. یعنی در یک افق بدنمند. ?
منابع
اخلاق اسپینوزا، محسن جهانگیری
انبوه خلق آنتونیو نگری و مایکل هارت، رضا نجف زاده
تآتر فلسفه میشل فوکو، نیکو سرخوش و افشین جهاندیده
فوکو ژیل دلوز، نیکو سرخوش و افشین جهان دیده
بندگان مشتاق سرمایه فردریک لوردون، فواد حبیبی و امین کرمی
Telegram
میزانسن کلمات/ صحرا کلانترے
اجرای شعر "رفلاکس" از مجموعه شعر مشترک پنجآه به دیدهبانیام بیا جایی در اواسطِ محبوس نشستهام در شکنندگیِ دو بخش جایی که مادر به دو بخش تقسیم گردید>> ما+در و دختر به دو بخش >> دخ+تر تا پشت به سنگر در انتظارِ خط مقدمی به انتحار بگوید: "ببارید ای تیرهایِ…
شعر غسال خانه
از کتاب
#پنج_آه
#نشر_آفتاب_نروژ
#نشر_بدون_سانسور
چهار در چهار قدم،
روبروی غسال خانه ام..
ژرف ایستاده ام روی پله ها
پرنده را به انبوه می برم،
لای خیزاب ابرهای نمور
رو میکنم به پرتِ بام..
این روزها به جفت گیری ابرها
تز داده ام
و پرنده مستقیم ترین روایتِ
ازکف رفتن است..
پرت میشوم توی چُرت...
تاب می خورم از مهره ی چهارم گردن ام
خاک مشاء
یک فروند از تن ام را
بلند می کند
و خاک پذیرنده
نیمی دیگر را می بلعد
سایه ای توی سایه ای دیگر
از فرو رفته ام
کمی دور /خیلی نزدیک..
شبیه پاشیدن به آب های جهان،
لخت و زهم...
لیچ و نوچ...
غوطه ای توی شناورم
به آبها /آب بخشیدن ،
جانی را توی بدن ام وا شده
می روم تا آستانه ای منتج...
واو هایی زیر بغل ام درآمده
با عناوینی شبیه پر
چار طاق ورآمده ام از بدن ام
روحم فکاهی است
و دهان ام از دو ور
ورامده ...
به کاکل ذرت دست می برم،
روز بلند می شود
قوت لایموت ام
در نفس هایی جا نیامده
دکان ظرف را وا می کنم
کسی لای قفل ها
کلید را می دهد دستم
من از هر ایوانی
چند پله /بالاترم
فکرم را از حواس خودم
پرت می کنم
بوی ظهر از چاه می زند بالا
به رگ هایم کارد خورانده ام
روی دمارم
فضیلت استخوان می جوشد
پهن می شوم روی ضرب ها
غلت می زنم روی پله ها
نقاره می زنم توی دف ام
پاچین ابرها می شوم
توی بلندی ها
می روم روی خواب نردبام
دلم مرگی تمیز دست و پا کرده
اگر به کاکل پشت بام دست بزنم،
چند پرنده رو به غسال خانه/
می پرند؟!
برای دریافت نسخه الکترونیکی یا کاغذی کتاب??
https://shop.mahgereftegi.com/sp-109-27-%D9%BE%D9%86%D8%AC-%D8%A2%D9%87.html
Mahgereftegi
پنج آه | فروشگاه ماه گرفتگی
از نشر آفتاب نروژ؛مجموعه شعر
از فاصله ی بهت می ایم
با چهار گام صبور
و در جمجمه ام یک سوم از هرچیز
سوت می کشد
نرده می بندم به پنج نت خفیف
و روی پوست کلفت چیزها
سه بار با صدای بلند
تیر می کشم
آهسته ام می افتد به دور تند
و دهان ام با حروف درشت
صدایی را ورز می دهد
زیر زبان
گوشتی ورآمده ام تو بیات صدا
و دوست دارم سرهرچیز خفیف
زیر گریه بزنم
انگشتم را توی عبور
کوک می زنم به دور خش ام
پرنده ای لای ترقوه ام
بند آمده
خلوت بالکن را پس می زنم
همین جا توی لباس های بنفش
گریه می کنم
تابستان دست هایی را
به خاطر می آورم
که تو شهسوار عافیت ام
پرتقال ها را می چید
امروز فالش هر خشی
روی پوست ام باز می شود
و روزهایی کبود دگمه های کلمه
را زیر یقه ام چفت می کند
آن صدا گفت:زیر پوستت
ابری وا شده
دوست دارم باز هم گریه کنم
تو خفگی توسی
پیراهن ام....
رویامولاخواه
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 month ago
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 4 days ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 weeks, 2 days ago