?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 4 weeks ago
سخنرانی علیرضا سید احمدیان و هومن قاسمی در باب کتاب روشنفکری: ایدهئولوژی و آگاهی کاذب
https://t.me/owl_of_Minerva1770
قانون حجاب و فراز و فرود خاورمیانه
پیشنوشت: ابتدا ویدئوی پیوست را ببینید.
از عجایب خاورمیانه همین بس که "حجاب اجباری" در دهه ۱۹۶۰ میلادی آنقدر نامعمول بود که رئیس ناصر، رهبر کاریزماتیک مصر، میتوانست در جمعی بزرگ حجاب اجباری و رهبر اخوانالمسلمین را اینطور به سخره گیرد. شک ندارم که در ایران و حتی افغانستانِ دههٔ ۱۳۴۰ نیز حتی برای افراد مذهبی، حجاب اجباری خواستهای نامعقول و ناممکن مینمود.
این البته نتیجهٔ این واقعیت است که در دوران ورود خاورمیانه به عصر جدید در همهٔ کشورها قدرتهایی سکولار حاکم بودند. هنوز چند دهه مانده بود تا اخوانالمسلمین و مجاهدین و فداییان اسلام ظهور کنند — یعنی هنوز چند دهه مانده بود تا حسنالبنا و نواب، سیدقطب و شریعتی ظهور پیدا کنند. اما شد، آنچه ناممکن پنداشته میشد...
این روزها که بحث ابلاغ و اجرای قانون حجاب و عفاف ذهن جامعه را درگیر و مضطرب کرده، یاد این گفتگوی رئیس ناصر با مرشد اخوانالمسلمین افتادم.
قانونی نوشتهاند که هر بند آن شوکهکننده است. من نمیدانم انگیزهٔ واقعیِ پشت این قانون چیست، وقتی هر نظارهگر عاقلی میفهمد این قانون شهروندان را بسیار میآزارد. نمیدانم رقیبان سیاسی میخواهند زیر پای دولت جدید را سست کنند و نارضایتی ایجاد کنند تا بازی تکراریِ ناامیدسازی که در دور دوم روحانی رخ داد تکرار شود، یا قصد نهایی این است که دولت سوپرمن ماجرا شود و با مقاومت در برابر این قانون محبوبیت بخرد — واقعیت را بخواهید برایم اهمیتی هم ندارد قضیه چیست. ما نه سر پیازِ وفاقشانیم و نه تهِ پیازِ شقاقشان.
فقط هر چه هست من به اندازهٔ یک نفری که هستم، به اندازهٔ یک صدا، به عنوان یکی از مردهای ایرانی، در طرف خواهرانم میایستم و با قانونی که حقوق آنها را محدود کند و باعث آزار و اذیتشان باشد، مخالفت میکنم. رنج و نارضایتی در ایران زنانه–مردانه نیست؛ گرچه جای سر سوزنی تردید نیست که زنان همیشه با مشکلات و معضلاتی دستبهگریبان بودهاند که در مخیله منِ مرد نمیگنجد. اما مسئلهٔ حجاب و مسئلهٔ زنان بخشی از مسئلهٔ آزادیهای فردی است که تفکیک آن به زن و مرد، تضعیف آن است. زنان را آزار ندهید. همین چند سال پیش میخواستید با جبر و اجبار دکمه را به مانتو بازگردانید، خود مانتو پرید! زنان آزار میبینند، اما به هدفشان میرسند...
مهدی تدینی
قطعه رهایی از آلبوم شور عشق با آهنگسازی فریدون شهبازیان
به مناسبت سقوط حلب
از مقاله: روسیه و وضع کنونی ما، ۱۴٠۱
در سوریه و کشورهای عربی منطقه، که همه مستعمرههای سابق اروپا هستند، ناسیونالیسمی وجود دارد که در ایران ناشناخته است. بسیاری از مسئولان ایران نیز تاریخ نمیدانند که بدانند بخشهایی از خاور میانه، که اینان گمان میکنند ناحیههایی از امّت هستند، بزرگترین دشمنان همدیگر نیز هستند. مذهب مختار در بسیاری از این کشورها ناسیونالیسم سدۀ نوزدهمی قدرتهای استعماری اروپاست که آن را با عصبیت عربی و اسلام خلافت درآمیختهاند. ایران، به دلایل پیچیدۀ تاریخی، کشوری ناسیونالیست نبوده است و از اینرو گروهها و سازمانهای کوچکی که در دهههای گذشته با ایدئولوژی ناسیونالیستی تشکیل شدهاند هیچ یک نتوانستهاند به حزب یا گروه فراگیر تبدیل شوند. ایران، به لحاظ اینکه یک واحد بزرگ فرهنگی بود و نیروی جاذبهای نیز که اجزای آن را به ربط میداد فرهنگی بود، مکان مناسبی برای رشد اندیشۀ ناسیونالیستی نبود. حکومتکران ایرانی نمیتوانند ندانند کجا حکومت میکنند. به دو دلیل وضع تاریخی، و پیآمدهای ناسیونالیسم در زمان ما، ایران، بویژه در شرایط کنونی، که تباهی و عدم کارآیی در درون مرزهای آن بیداد میکند، توان درگیر شدن در مناسبات کنونی مبتنی بر ناسیونالیسم را ندارد. این درگیری تنها میتواند نیروهای کشور را به هدر دهد و، در شرایط بحرانی ناشی از هدر دادن امکانات آن، کشور را تا لبۀ پرتگاه فروپاشی از درون سوق دهد.
اشتباه کشورهای اروپایی این بود که نفهمیده بودند که با وارد شدن بیرویّۀ مهاجران از کشورهای اسلامی چه لانۀ زنبورهایی را به دست خود ایجاد میکنند. امروز میگویم اگر مهاجران افغان غربالگری نشوند این خطر وجود دارد که گروههایی از مهاجرانی که طالبان گزینش و وارد کشور کردهاند بتوانند هستههایی برای پشتیبانی از ترورهای خارجی ایجاد کنند و در آینده شاهد بیثباتی در کشور باشیم که تنها میتواند آب آسیاب ائتلاف تورکیـ نوعثمانی بریزد. ما در قبال آن افغانهایی که همزبان و همفرهنگ ما هستند مسئولیت اخلاقی داریم. در حدود امکانات کشور، باید آنها را با احترام بپذیریم، اما در ازبکستان بزرگ اردوغان جا برای ترکتباران طالبان زیاد است.
مرز آزادی
در گفتاری با عنوان "مرز آزادی" برای مدرسه تردید، به بررسی این پرداختم که اساساً آزادی چیست و قبض و بسط آن چگونه است.
در این فایل صوتی میتوانید این گفتار را بشنوید. پیشتر مضمون کلی این گفتار را در این پست مختصر شرح داده بودم.
تزلزل ارزش روبل
کلیپ بالا دال بر بحرانی بودن ارزش روبل، واحد پولی روسیه دارد. از وقتی قبول کردند که روبل را برای مبادلات با روسیه بپذیرند، یک نگرانی اینجانب این سناریو بوده است که در پایین توضیح داده شده:
بسیاری کالاها از جمله مواد غذایی از کشور به روسیه صادر می شود (بخشی از گرانی غیر متناسب مواد غذایی هم به این دلیل است). روسیه در شرایط معمول و بخصوص اکنون کالای چندانی برای صادر کردن به ایران ندارد به جز ابزار جنگی که دیدیم در مورد پدآفند ضد هوایی عملا ارزش عملیاتی آن صفر بوده است (بهای آن را هم به ریال نگرفته به ارز های معتبر بین المللی گرفته). پس بخش خصوصی صادر کننده با این روبل چکار می کند؟
چون نمی تواند به قیمت رسمی به ارز های معتبر مانند دلار و یورو تبدیل کند (ظاهرا به بهانه تحریم، روسیه حاضر به این تبدیل نیست)، دو حالت فرضی دیگر وجود دارد (مقامات هم توضیح وافی ارائه نمی کنند باید حالت های مختلف را بررسی کرد). یا این که صادر کننده روبل را به سیستم بانکی بفروشد که ذخائر روبل در سیستم بانکی انباشته میشود. دوم در کشور های همسایه که روبل را پذیرا هستند دارایی مانند ملک خریداری کند. در حالت اول با کاهش ارزش روبل ارزش ذخائر روبل سیستم بانکی تنزل می یابد. خصوصاً بعد از پایان جنگ روسیه علیه اوکراین لاجرم یک تنزل ارزش روبل رخ خواهد داد مانند مورد تمام جنگ های پر هزینه. در این صورت معادل کاهش ارزش ذائر روبل سیستم بانکی مثل این است که ایران بخشی از هزینه جنگ روسیه را از این طریق نیز پرداخت کرده است.
در حالت دوم اگر این روبل ها در کشور های آسیای میانه و قفقاز و سایر کشور هایی که پذیرای روبل هستند سرمایه گذاری شود، عاقبت این دارایی ها در کشور هایی که سیستم های سیاسی بی ثبات دارند جای تردید دارد. حتی اگر هم ایمن باشد، برای ایران هزینه است چون از یک طرف کالا خارج شده و از طرف دیگر در مقابل نه پول نه کالا هیچکدام به کشور وارد نشده است.
این می شود معامله دو سر سود؟
(ادامه از پست پیشین) طبعاً وقتی این اتفاق افتاد، حزب توده از همه خوشحالتر بود و بیانیهای ستایشگرانه صادر کرد و گفت: «حزب تودۀ ایران اشغال سفارت آمریکا، مرکز توطئه علیه انقلاب ایران را تأیید و مذاکرات هیئت نمایندگی دولت موقت با برژینسکی، یکی از توطئهگران…
«حزب توده و رابطه با آمریکا»حالا که ۴۴ سال از انقلاب گذشته است، میتوان دربارۀ رؤیاهای حزب توده داوری کرد. طبیعی بود که «کمونیستی» و «سوو˚یتی» (شورایی: شوروی) شدن ایران به این سادگیها تحققیافتنی نبود و به یک مرحلۀ گذار نیاز داشت ــ همانطور که لنین با یک مرحلۀ گذار (یعنی حدفاصل انقلاب فوریه تا انقلاب اکتبر) به آن دست یافت. البته با توجه به بیش از هزار کیلومتر مرز مشترک با «برادر بزرگتر» ــ همانا شوروی ــ میشد در ایران نیز پروژۀ افغانستان را پیاده کرد. یعنی پس از اینکه چپها قدرت را در دست میگرفتند، میشد در مقام صاحب قدرت، از کشور دوست و همسایه و برادر، یعنی شوروی، کمک نظامی طلب کرد و تانکها میآمدند به مهمانی سرخ. به همین دلیل یکی از شعارهای همیشگی چریکها این بود که «IRAN WILL BE VIETNAM» (ایران ویتنام خواهد شد). ذهنیت بخش عمدۀ چپها برای چنین روزی آماده بود ــ و جامعه را هم آماده میکرد. اما به هر حال، تودهایها که مثل جوانان چریک جوزدگی کمتری داشتند و مناسبات قدرت را بهتر درک میکردند، میدانستند چنین خیالاتی فعلاً شدنی نیست.
پس باید آرزوها را به شیوۀ تاکتیکی دنبال میکردند. در واقع، هدفشان را روی این گذاشتند که سیاستهای کشور بعد از انقلاب را به گونهای ریلگذاری کنند که ایران به مسیر مطلوبشان برود. آن مسیر مطلوب هم چیزی نبود جز همان تبدیل ایران به کشوری کمونیستی و یکی از اقمار شوروی ــ و چهبسا تبدیل ایران به «ایرانستان»؛ یعنی مجموعهای از حکومتهای خودمختار.
حداقل یکی از رؤیاهای تودهایها در چهار دهۀ اخیر تمام و کمال ــ حتی شاید ایدئالتر از آرزوی آنها ــ تحقق یافته است و آن «دشمنی با آمریکا»ست. از میان انقلابیهای ۵۷ فقط چپها بودند که از اول دشمنی با آمریکا را بخشی قطعی از انقلاب میدانستند. جریان نزدیک به «جبهۀ ملی» خصومتی با آمریکا نداشت و نهضت آزادی هم با آنکه آشکارا اسلامخواهتر از جبهۀ ملی بود و رابطۀ بهتری با روحیانیون داشت، در دولت موقت دنبال عادیسازی روابط با آمریکا بود. جناح روحانی یک رویکرد ضدآمریکایی یکدست نداشت. روحانیت قطعاً بیشتر ضدکمونیست بود تا ضدآمریکا. تنها چپها بودند که ضدیت با آمریکا را پیشاپیش و ماهیتاً بخشی از انقلاب ۵۷ میدانستند ــ بقیۀ بخشها فقط نگران بودند آمریکا کودتا نکند.
اما بهتر است مثالهایی عینی و مستند ذکر کنم.
میتوان این مرور را از اردیبهشت ۵۸ آغاز کرد. حزب توده در بیانۀ خود در آخر اردیبهشت اعلام کرد «مردم خواهان بسیج نیروها در جبهۀ متحد خلق برای مقابله با امپریالیسم آمریکا هستند.» قضیه از این قرار بود که سنای آمریکا در قطعنامهای به اعدامهای انقلابی در ایران اعتراض کرده و گفته بود در صورت تداوم این نوع اعدامها «روابط دوستی و نزدیک» بین ایران و آمریکا به خطر میافتد. حزب توده از این بیانیۀ سنا به شدت عصبانی شده بود و تندترین بیانیۀ ضدآمریکایی قابلتصور را صادر کرد. حزب توده گفته بود این بیانیۀ سنای آمریکا «زوزه تشنجطلبان و جنگافروزان و تجاوزگران» و «نمود درددل صهیونیسم» و چه و چه است. حزب توده گفته بود، واکنشهای دولت موقت کافی نیست! بلکه اینطور توصیه کرده بود:
«اینک برای قطع امید امپریالیسم، صهیونیسم و ضدانقلاب داخلی باید اقدام کرد. دولت نباید به تهدید اکتفا کند. در مقابل این توهین بیپروا و گستاخانۀ امپریالیستها و صهیونیستها، مردم بیتابانه در انتظارند که دولت جمهوری اسلامی ایران توددهنی سختی به امپریالیسم جهانخوارِ یانکی بزند.»حزب توده در ادامه به شدت شکایت کرده بود که چرا سه ما پس از انقلاب هنوز قراردادهای ایران و آمریکا لغو نشده است؟! ــ طبعاً بیاعتنا به ماهیت این قراردادها و هزینههای لغو آن. هدف روشن بود: تیرهسازی روابط ایران و آمریکا تا کار به دشمنی شدید برسد. برویم جلو...
حزب توده در ۲۶ مرداد ۵۸ به مناسبت سالگرد فاجعۀ سینما رکس آبادان بیانیه داد و یادآوری کرد ما بودیم که در نشریۀ «نوید» «این جنایت شاه مخلوع» ــ یعنی آتش زدن سینما رکس ــ را فاش کردیم. و بعد یادآوری میکند سلطنت که دفن شد، اما خطر باقی است! خطر چه بود؟ طبعاً آمریکا. در بیانیۀ حزب توده آمده است: «این خطر امپریالیسم، به سرگردگی امپریالیسم آمریکاست که تا وقتی کاملاً از ایران ریشهکن نشده، همواره ایران را تهدید میکند.» یعنی حزب توده، از یادبود سینما رکس هم به ریشهکنی آمریکا میرسید.
نهم آبان ۱۳۵۸، چند روز مانده به اشغال سفارت آمریکا، حزب توده از همه دعوت میکند در تظاهرات «عید قربان علیه امپریالیسم آمریکا و انگلیس» شرکت کنند. کمتر کسی میدانست قرار است سه چهار روز بعد اتفاقی بیفتند که رؤیای تودهایها را تحقق بخشد: اشغال سفارت و سپس قطع رابطۀ همیشگی میان ایران و آمریکا.
(ادامه در پست بعدی)
بخشی دیده نشده از خاطرات جوانی جواد طباطبایی در تبریز،
مصاحبه با مهرنامه (1392)
من با عمویم عصرها به آن مغازه میرفتیم که کانون گرد آمدن برخی از بازرگانان تبریز بود و محفل بحث و گفتوگو درباره قیمت عمده فروشی شکر، برنج و... و البته بحث سیاسی و تبادل اطلاعات درباره وضع جهان. صورت و سیرت چند نفر از آنها به دلایلی هنوز پس از نزدیک به ۶۰ سال از نظرم محو نشده است. یکی از این افراد معتبر و مورد احترام این محله «سیدجواد ولوی» بود که بازرگانی بسیار متشخص و خوش لباس و خوش سخن و مطلع بود. در نظر کودکی مثل من، او به نوعی مظهر تجدد به شمار میآمد، یعنی این طور حس میکردم نه اینکه دقیقا بفهمم متجدد یعنی چه. او ترکی را چنان زیبا صحبت میکرد که انگار دوگل دارد فرانسوی صحبت میکند.
حاجی بازاری و بازرگانی سنتی بود، اما هرگز او را بیکراوات ندیدم. بعدها که بزرگتر شدم و به مدرسه رفتم متوجه شدم که چه مرد جالبی بوده است. از این حیث از او نام بردم که به یک مطلب دیگر اشاره کنم. او از یک خانواده ملّاک تبریزی بود و دو برادر دیگر داشت که یکی از آنها در همان طرف اعیان نشین که گفتم خانه داشت. یک برادر دیگرش روحانی محترمی بود. در واقع آیتاللهی بود که چند بار دیده بودم وقتی از خیابان رد میشود، همه به احترام او تمامقد میایستند و سلام میکنند. این شخص حاج سید مرتضی نام داشت و همانطور که گفتم از روحانیون بلندمرتبه تبریز بود که در نجف نزد آیتالله خویی و... تحصیل کرده بود. در اواسط دبیرستان که تا حدی مقدمات را یاد گرفته بودم از عمویم خواستم که مرا برای تحصیل فقه و اصول پیش او بفرستد. تصور نمیکردم در تبریز استاد خوب حکمت وجود داشته باشد. گفته بود بیاید ببینم میخواهد چه کند. اولین بار که رفتم، با حدود سی نفر درس تفسیر داشت. چند ملا و طلبه و نیز حدود ده نفر از اهل فضل تبریز. بعد از درس اندک صحبتی شد و رفت اندرون و گفت بر میگردد، چون درس دیگری دارد. اما گفت که فقه درس نمیدهد، ولی شاید بتواند به خاطر عمویم ارفاقی قائل شود. وقتی برگشت جمعیتی دیگر آمده بودند و با حیرت دیدم که همه منظومه حاجی را در دست دارند. گفتم حاج آقا منظورم از فقه همان فلسفه بود، من شاگرد فلسفهام. درس به اواخر امور عامه رسیده بود. از همان جا شروع کردم، بسیار مسلط بود، اما آنچه نظر مرا جلب میکرد عربی فصیح او بود که با لهجه حجاز صحبت میکرد. میدانید که آذری زبانها عربی را بسیار بد تلفظ میکنند، اما او ابیات عربی منظومه را بسیار زیبا میخواند و به ترکی توضیح میداد.
باری، گم شده خودم را به تصادف یافته بودم. البته پیشتر بسیار خوانده بودم، اما با نظمی که استاد دنبال میکرد، دانستههایم سامانی پیدا کردند و تازه فهمیدم که فلسفه خواندن یعنی چه؟ کم کم لطفی به من نشان داد و موجب پررویی من شد.
روزی گفتم حاج آقا قرار است برای ادامه تحصیل دانشگاه تهران بروم و خیلی علاقهمندم پیش از رفتنم منظومه را تمام کنم، اگر ممکن است یک درس هم از اول منظومه به من بدهید. موافقت کرد. صبحها یک درس را به تنهایی میگرفتم، بعد از ظهرها هم با گروه قبلی پای درس منظومه مینشستم. یکی دو بار وقتی در پایان درس دوم ملا یا طلبهای سوالی از او میپرسید، میگفت من خستهام و با اشاره به من که کمتر از هجده سال داشتم و با کت و شلوار و کراوات و غیره، گفت از این بپرسید! بعدا به من گفت که خیلی خوششان نیامده بوده که یک فکلی به آنها توضیح دهد. اما به خیر گذشت، ولی همین امر موجب پررویی مجدد من شد. دوباره گفتم حاج آقا چون باید به تهران بروم، اگر ممکن است یک درس از آخر منظومه نیز به من بدهید.
این بار از بخش نفس منظومه شروع کردیم. هفتهای شش روز و روزی سه درس، یک بار صبح و دو بار بعد از ظهر منظومه را پیش آیتالله میخواندم. در فاصله دو درس بعد از ظهر، ساعتی استراحت میکرد و در همان اثنا من به کلیسا میرفتم و پیش کشیش ارمنی زبان فرانسه میخواندم (با خنده) اینگونه کمی هم به آخرت میرسیدم، چون فلسفه آخرت آدم را بر باد میدهد!
متن کامل مصاحبه?
https://t.me/JavadTaba/77
@JavadTaba ?
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 4 weeks ago