ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 2 days, 23 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 3 weeks ago
پیراهنت یک توده آتش می زند بر جان،
جانِ مرا زندانیِ پیراهنت کردی
جانِ مرا بر جان خود، آرام می دوزی
نخ های گیسوی مرا، در سوزنت کردی
با من تصور کن، لباست بر تنم باشد
آری،تو هم در آتشِ این وصل می سوزی
بختِ بلند بالایِ من، پیراهن توست
وقتی که تو ،با شیوه ای دلخواه می دوزی
گرمایِ پیراهن نِشست،بر دوش و شانه
زلف سیاهِ من شُدست یک خانه بر دوش
این غیرت از پیراهنِ مردانه ی توست
مِن بَعد می گیرد فقط، من را در آغوش
در تارو پودِ پیرهن، عطر تو مانده است
مُهرِ جُنونِ عشقِ تو ، بر نامِ ما خورد
حالا ، دگر نزدیکِ نزدیکیم هر شب
هُرمِ تَن و پیراهنت بر جان ما خورد..??
کافه های امروز،
خانه های دیروزند..
خانه های قدیمی با دیوارهای آجری..
خانه ای که جغرافیایش
با حوض فیروزه ای
وسط حیاط معنا می شد..
با دورچینِ شمعدانی های رنگارنگ و
ریحان های بنفش انتهای باغچه..
خانه ای که عکسِ آسمانش،
در میان حوضِ کوچکی افتاده بود..
و گلیم های سُرخش ،
تن پوش جسم و جان بود..
سکوتِ نیم روزش را
ناودان های باران خورده
و قُمری های مستِ
بالای دیوار می شکستند..
و رَد پای نگاه ِ دختر همسایه را
هنوز هم می شَود در بالکن روبه رو
به وقت نوشیدن چای دید..
خانه هایی که هنوز هم بو دارند
عطر زعفران و بوی دارچین..
بوی خاک و هندوانه ی عصر تابستان..
غروب ها سنگفرش آب پاشی شده حياط
بوی دست های مادر را می داد..
و انتظار ، برای رسیدن پدر
هنوز همان معنای قدیم را داشت..
و پستوی خانه مأمن دلتنگی ها بود..
خانه ای که ستاره های آسمانش،
تنها با یک پشه بند نازک
از زمین جدا می شد..
و میشد تمام شب را
به تماشایِ رقص شب پره ها
به دور شمعدان های نقره نشست...
خانه ای که پشت بامش
فقط پشت بام نبود،
جایی بود برای خواب های آرام و
پُک های عمیق به سیگار و
رازهای سر به مُهر ..
چگونه بدون این خانه ها دوام آورده ايم؟
خانه هایی که درختان انار و انجیر ،
و تاک های انگور صاحبانش بودند..??
وقت تنگ است ،با من دیوانه بنشین ساعتی
حرفها دارم برایت، جنگجوی بی سپاه
از همان روز نخست و آن قرار اولی
یکدگر آزرده ایم، هر بار با یک اشتباه
جای خوبی و بدی این روزها تغییر کرد
یا که آدابی و رسمی نو ،تو بر پا کرده ای؟
جنگ و صلح و کینه هامان یکطرف
گفته اند با دشمنانِ من مدارا کرده ای؟
بین کار خوب و بد دیگر برایت فرق نیست؟
بین جنگ و صلحِمان این پا و آن پا می کنی ؟
آفتاب رفته از بام است، دگر حرفی نماند
عشق از دست رفته را تا کی تماشا میکنی؟
دستِ پیش و پای پس را، دیدم از تو بارها
اندکی بگذر ز آشوب دل و آرام باش
دست و پا دیگر نزن ای مظهر آشفتگی
دیگر اکنون با سکوتت بهترین پیغام باش..??
اول بار در بهار بود، که عشق به خانه ام آمد.. ??
نگارش متن: " زهرا "... ?
خوانش: " الهام"... ?
شلوغی دنیا را در کوزه ای باید ریخت
در انتهای چاهی عمیق،
و بر رویش ،گلِ بابونه باید کاشت..
بابونه های وحشی ،دوستِ
خوبِ خلوت گزیده هایند..
همچون موسیقی بی کلام
رسا و سرشار از نگفته ها..
من خلوت گزیده ها را دوست دارم...
آنان که پشت سکوتشان
نَه سفیهانه نگاهت می کنند ؛
نَه عاقلانه تاییدت...
مرموز بودن دلخواهی
در چشمشان پیداست..
و قدرت جهانشان
از لابه لای سکوت،
عجیب می درخشد...
من سکوت جهان را دوست دارم ...
و هر شب در خواب از درخت توتِمان
میوه های سکوت بر می دارم..
جهان، نَسَخِ سکوت است
و جهان دار در پی سکوت..
و مردمانی غریبه با سکوت..
در این جهان شلوغ،
پناه می برم به اندکی سکوت..
سکوت ، اقدامی نهفته است??
گاهی آدم دلش جای دیگری را می خواهد
مثلا میان کتاب های قصه
یا حتی نقاشی کودکی هایمان
گاهی دلمان می خواهد
دست دراز کنیم وسط نقاشی
و ابرهای نرم بالای کوه ها را برداریم
برای خودمان
شاید گاهی دلمان بخواهد قدم بگذاریم
به خانه دودکش دار پایین کوه
با پرده های گلدارش...
گاهی هم کنارِ دستِ کًبری بنشینیم
که اگر کتابش باز خیس شد
بگوییم فدای سرت
بر سر تصمیم نَماندَنمان هم
سرخوشی عجیبی دارد...
گاهی اگر دلمان سفره کوچک
کوکب خانم را خواست
میشود کنار سفره شان،
با خودمان دمپختکی ببریم
تا بساطمان حسابی جور شود...
بیا عصرها با حَسنک به صحرا برویم
و آنقدر دور شویم که دیگر
صدای بره ها و بزغاله ها را نشنویم
و فارغ از تمام کارهایمان،
ساعتی نِی بزنیم و به آن دورها خیره بمانیم
گاهی هم با جودی آبوت از شیروانی
مدرسه بالا برویم
و دماسنج بازیگوشیمان را
خود خواسته دستکاری کنیم..
و در آخر دست در دست آنه شرلی
کنار دریاچه نقره ای بنشینیم
و به پُر حرفی های شیرینش گوش بسپاریم
گاهی آدم دلش جای دیگری را می خواهد
جایی که صبح هایش با صدای هیزم
و بوی چوب، بیدار شویم...
و عصرها بوی ياس و عطر کاهگل،
به کوچه تنگ و قدیمی بِکِشاندمان
گاهی آدم دلش پونه های وحشیِ
اطراف رود را می خواهد..
خوب است اگر گاهی پایمان را
از جهان جِدی کمی فراتر بگذاریم
و قدمی بزنیم در تمام خیال های شیرین..??
جَهان با "تو" اِلی اَحسنِ الحال می شود??
نگارش متن: " زهرا "... ?
خوانش: " الهام"... ?
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 2 days, 23 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 3 weeks ago