?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
*⭕ «بچۀ مردم» چگونه بچۀ ما شد؟*
🔹 فیلم سینمایی «بچۀ مردم» فیلمی است که مثل آیینه، نگاه ما به کودکان پرورشیافته در بهزیستی، زخمها و فداکاریهایشان را نشان میدهد.
🔸 ساخت این فیلم از دغدغهای اجتماعی و انساندوستانه نشئت گرفته و با هنرنمایی بازیگران برجستهای چون رضا کیانیان، گوهر خیراندیش، حسن معجونی، زهرا داودنژاد و بهروز شعیبی به اثری فاخر در عرصۀ هنر تبدیل شده است. درآمد این فیلم به نفع بچههای خیریه بهشت امام رضا (ع) صرف میشود.
این یادداشت را اینجا بخوانید.
صبحزود میتوانستم از خواب بیدار شوم و با گروه کوهنوردی کانون وکلا بروم چینکلاغ، اما نرفتم. برای ننوشتنهایم نرفتم. مسیر سرکار تا خانه، مسیری دوستنداشتنی است، آن را با خرید مایحتاج زندگی یا شناساندنش به یارها و همیارهای موسسه خواستنی میکنم؛ چون همین مسیر نخواستنی، از پیادهراه تا قطار روشنتر و محلهایتر است.
پانصد کلمه خبر مینویسم، بلند میشوم و نیمدایره پرتقال را روی تاج آبمرکباتگیری میچرخانم تا برای بار سوم به دیدار دوست بیمارم بروم.
دستگاه میچرخد، دستم را میچرخاند، ذهنم میگردد توی خانه، روی اشتباهاتم سُر میخورد، از نشست دیروز که درباره مسئولیت اجتماعی معماری و شهرسازی از منظر خاطره جمعی بود و هنوز گزارشش را ننوشتهام، میپرد به احساساتی که هیچوقت تجربهاش نکردم.
چند ساعت بعد به این فکر میکنم که صفحه اکسپلورر هر کسی شبیه نشخوارهای فکری اوست.
مخزن آبپرتقال را توی بطری صورتیرنگ خالی میکنم. دوستم اما گوشی را برنمیدارد. زن همسایه_گلیمامان_ زنگ میزند.
میپرسم: خانهای؟ تنهایی؟
از خداخواسته میگوید: بله و از شادی گفتوگو را کوتاه میکند و تمام!
خوب شد؛ چون ماههاست ندیدهامش و هم خانه خودم بازار شام است و هرچه چندهفته است میخواهم آبادش کنم، ولی خستگی و سنگینی ننوشتن نمیگذارند.
او هم آنقدر پیر است که دیگر پای رفتوآمد نداشته باشد.
آن صورتی نارنجی را برمیدارم و میروم به آن خانه درندشت که بوی گذشته، بزرگ شدن، زندگی کردن، تولد و چند مرگ میدهد، بوی جاپای بچهها، نوهها و مهمانهای راهدورش را که کم به آن خانه رفتوآمد ندارند. با آمیختهشدن در خاطرهگوییاش از تفاوتهای نسلی به خانه برمیگردم.
از حفرههایی که پر نمیشوند، از نسلی که دیگر نیستیم و خارجشدن زندگی از مدار طبیعی به خواب پناه میبرم.
بیدار میشوم. دوستم زنگ میزند و میگوید که مهمان دیگری داشته و بروم با این چرت بیوقتی که زدهام، خوش باشم که لذتش را بردهام.
یاد خانم معمار در نشست میافتم که میگفت لذت، فردی است و شادی جمعی. شادی بخشیدنی است و لذت نبخشیدنی. لذت آنی است و شادی ماندنی و... .
با آن گفتههای پشت تلفنی و موضوعات دیگری که میگوید، همسو نیستم. بحث را به اینجا میکشاند که ببینم چه وقتها که به نیت کسی یا چیزی کاری کردهایم اما قسمت چیزی دیگر بوده است، درست مثل همین آبپرتقالی که بهجای اوی بیمار سهم گلیمامان شد. نمیدانم چرا اینقدر لذتلذت و قسمتقسمت میکند.
فکر میکنم گاهی آدم خودش حفره خودش میشود و بهجای جستوجوی دردِ شادی و سختیِ روشنایی به غارلذت خودش پناه میبرد.
ذهنم دستگاه آبمرکباتگیری است، میچرخد و میچرخد، اما به قله نمیرسد.
پیام خوبی را از همکار قدیمیام دریافت میکنم. بلند میشوم بهشوقوشادی پیدا شدن کاری برای همیاری که در مسیر برگشت از کار به خانه همقدم شده بودیم.
او گذشته من بود که حالا از یکیدوترم آخر کارشناسی از آیندهای که نمیدانست چیست سراغ نور را میگرفت. دوست مسیر نادلپسند کار تا خانهام شده بود و در همین مراوده کوتاه و چرخزدن خواستهاش تا همکاری قدیمی کاری برایش جور شد.
دستگاه را دوباره روشن میکنم تا اینبار ذهنم سراغ اخبار را بگیرد و آن زن معمار رویداد را که در همین محله زندگی میکند که من هستم.
از این همه گردبودن زمین و گشتنش، درتلاطم نباشم چه کنم؟
در نکوهش وسیعنبودن
از کارگاه دیجیتالمارکتینگ در دانشگاه الزهرا درمیآیم، از دهونک قل میخورم به محله بیسیم. برای چیدمان سناریوی کمپین لباس گرم با دوستان صبحرویشیام همفکری میکنم. دارد دیرم میشود. با تاکسی زرد از بیسیم به ایرانشهر میروم تا شعر سپیدی را که استاد از میان شعرهایم گلچین کرده، در خانه هنرمندان بخوانم.
در راه برگشت به خانه، بریدن درخت خشکیدهای در خیابان طالقانی خونم را به جوش میآورد.
مامور شهرداری مثل میتیکمانی بییالوکوپال کارتش را نشانم میدهد و از من میخواهد با ایستادن در خیابان و هوس احتمالی فیلمبرداریکردن از ماجرا برایشان دردسر درست نکنم. بهشان میفهمانم، آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. همانطور که دارد مشخصات سیستمی درخت را از توی گوشیاش بهم نشان میدهد، یواشکی از کارگاه درختبریشان فیلم میگیرم. گفت که قول میدهد تا اسفند در همان خیابان درخت بکارند. گفتم یعنی میخواهد روغن ریخته روز درختکاریاش را نذر این زبانبسته سربریده کند؟
بیشتر که سینجیمش کردم گفت دفترش در خانه هنرمندان است و حالا که گذرم مدام به این خانه میخورد برای ادامه تحقیقات (تجسس) میتوانم سر از آنجا دربیاورم.
چند سال طول میکشد تا درختی رعنا شود؟ چقدر بهدرازا میکشد تا خشک شود؟ چه کسی مسئول فساد جوی آب آن خیابان و خشکیدن درخت است؟
آگهی مربیگری مهارتهای نرم به کودکان با استفاده از نمایش خلاق چشمم را میگیرد. به دوستی زنگ میزنم و میگویم، این ولع یادگیری چند مهارت یا رشته در کنار هم آزارم میدهد. مردم این جغرافیا دید خوبی به امثال من ندارند. از این در اقلیت بودن رنجیدهخاطرم. دلگرمم میکند که حالا که حداقل در یکی دو رشته متمرکزتری، دنبال کردن رشتههای دیگر چه ایرادی دارد؟
شب اتحادیه انجمنهای حقوقی کشور ( یک فرصت آموزش عادلانه برخط در زمینه آموزشهای حقوقی) امیرعباس بزرگمهر را به دیدار آنلاین دعوت کردهاند. توامان دکتر حقوق خصوصی و دکتر روانشناسی سلامت است؛ هم وکیل است و هم درمانگر. دست از هیچکدامشان هم نشسته است.
دغدغههایم را از او میپرسم. میگوید که چون خودش دستش توی کار است و بیطرف نیست؛ پس خواندن علوم دیگر را کنار رشته حقوق درست و ارزشمند میبیند. او برخلاف تفکر سنتی که میگوید یک چیز را انتخاب کن و تا تهش برو، از تنوع تحصیلی حرف میزند و این که چطور روانشناسی در جرح شهود، انتخاب داور، شناخت زبان بدن، لغزشهای گفتاری طرفین دعوا و حتی سروکلهزدن با موکلها به کارش میآید.
کسی هم از او از تاثیر حقوق بر روانشناسی میپرسد. پاسخش غیرمنتظره است؛ حقوق مصرفکننده است و خودش
با تغذیه از علوم دیگر حقوق شده است. از حقوق انتظار نمیرود کاری از پیش ببرد.
نگاهی شعروار به حقوق دارد. گروس عبدالملکیان هم میگفت اگر میخواهید شعرهایتان شبیه شاعرهای دیگر نشود، جامعهشناسی، تاریخ، فلسفه و .... بدانید.
بزرگمهر هم وکیلیِ ادیب را با وکالت کسی که فقط وکیل است، همسنگ نمیبیند.
دست آخر از این که رشنه روانشناسی حقوق در کشورهای مدرن هست و در ایران برچسب همه کاره هیچکاره زدن به آدمهای چندرشتهای خودش یک دانشگاه آباواجدادی است، تاسف خوردم.
همکار عزیزی هم که با چندشغلی و چندرشتهای بودن چندان دمساز نیست، بهوقت ناهار میگوید، بهمانجای دیوان، حافظ شیرازی نه از در ادیبیاش که از در حکیمیاش شعر گفته. از خود میپرسم که مگر میشود ادیب باشی و حکیم نه و اصلا حالا چرا حکیم بودن اینقدر خوب شد؟
در پایان نشست برخط، دکتر بزرگمهر از نتیجه یک تحقیق روانشناسی اجتماعی در دانشگاه هاروارد پرده برمیدارد: عوام و خواص به این توجه میکنند که چه کسی گفته و نه چه گفته.
در دنیایی که به این فکر نمیکنند چه گفتهای، بلکه چه کسی هستی، چرا نباید خودت باشی؟ چرا برای خودت کس نباشی؟ راستی مسئول پیوند علوم به همدیگر و کاربردی کردن آنها چه کسی است؟ متخصصهای یکراهرونده؟
به درخت فکر میکنم که اگر مدیرها و مردمی برایش مادری میکردند، حالا سرپا ایستاده بود. مادری کردن نزدیکترین و دقیقترین قلمرو به مفهوم وسعت است.
@mahdierashidi
چندان اهل استفاده از رب صنعتی نیستم.
نوبرانه من از پاییز، این رب خوشرنگ و داغِ تازهازتنوردرآمدهاست. یکی از دختران همسایه آن را در حیاط آماده کرده.
اگر می خواهید درباره نمایشگاه زنان مستقل ایرانی در پاسداران، حراج «چیزها»، بیشتر بدانید، در پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، مفصل نوشتهام که چیزها چیست.
⭕ تجلی نیکاندیشی در نمایشگاه «چیزها»
?محلۀ پاسداران تهران این روزها میزبان نمایشگاه «چیزها» ست که در آن، محصولاتی فرهنگی و هنری باکیفیت اما با قیمت مناسب به فروش میرسد.
این گزارش را اینجا بخوانید.????
https://kheiriran.ir/post-1577
چه شعری _بهجز شعر بالا_ درباره نظریه انتخاب، به ذهن ظریفتان میرسد؟
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago