و یک روز
خدا،
ما را
با خوشی‌های
تهِ جیبش
خوشحال
خواهد کرد...

#Gn ✨

با دوست دخترم مشغول ویدیوکال بودیم، مامانم از پیشم رد شد گفتم بیا ببین عروس آینده اتو، اومد نشست سلام علیک کرد گفت دیشبی خوشگل تر بود...!

«مگه خیلی از چیزایی که امروز داری، همین پارسال و سه سال پیش و ده سال پیش آرزوت نبود؟! پس شاید به‌جای چشم‌بسته دویدن دنبال کسب یا کشف خوشبختی در پس فتح قله‌ی بعدی، لازم باشه وایسی ببینی چرا بلد نیستی حتی دمی هم که شده از «رسیدن» درست لذت ببری.»

چند وقته حالم مثل قبل نیست
انگار اون شوق زیستن تو وجودم مرده
نه تنها زندگی حتی دیگه حوصله مرگ رو هم ندارم
فقط منتظرم روزا بگذره ببینم تهش چی میشه...

‏اگه همه تاییدت کردن و باهات موافق بودن از دو حالت خارج نیست:
یا پولت زیاده
یا بحث کردن باهات فایده‌ای نداره

ادم وقتی move on میکنه باورش نمیشه واسه چه مارمولک فلجی خودشو جر میداده..

‏دلم می‌خواد با صورت، دستای یخ‌ زده و لباسای خیس برسم خونه، برم کز کنم بغل شوفاژ چایی بخورم. آه زمستان عزیزم.

‌
برایِ امشب؛

-بی کلام

Darknamikonina