?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
*❇️دليل جلوگیری از انتشار «مجموعه مقالات هزارۀ فردوسی»، به روايت عيسیخان صديق در کتاب «يادگار عمر»:
🔻*کنگره روز پنجشنبه 12 مهر 1313 در تالار بزرگ دارالفنون با نطق ذکاءالملک فروغی نخستوزير و رئيس انجمن آثار ملی گشايش يافت. حضّار عبارت بودند از چهل نفر دانشمند و خاورشناس خارجی و هيئت دولت و رجال کشور و چهل تن از فضلای مملکت که شش نفر از آنها استاد دارالمعلمين عالی بودند...
🔻وزارت فرهنگ عدهای از مقالات را با ديباچهای که فروغی بر خلاصۀ شاهنامه نوشته بود، و قسمتی از مقالات تقیزاده که قبلاً در مجلۀ کاوه چاپ برلن انتشار يافته بود، و تحقيقات فاضلانۀ محمد قزوينی در باب مقدمۀ قديم شاهنامه که از پاريس فرستاده بود تا اواسط 1314 در سيصد صفحه به قطع بزرگ به زيور طبع آراست، ولی از صحّافی و تجليد و انتشار آن خودداری کرد.
🔻علت منتشر نشدن مقالات کنگرۀ فردوسی اين بود که تقیزاده در مجلۀ «تعليم و تربيت» در شمارۀ مردادماه 1314 مقالهای تحت عنوان «جنبش ملی ادبی» در چهارده صفحه درج کرده بود. موضوع مقاله اصولی بود که بايد در اختيار کردن لغات جديد به جای کلمات عربی و خارجی رعايت شود. در مقالۀ مذکور اين جملۀ «توسل به قوای اجباری و مداخلۀ شمشير در کار قلم، خلاف ذوق و متانت ايران است» به نظر رضاشاه رسيده و ناپسند افتاده بود؛ زيرا در همان ايام، لغات و اصطلاحات تازهای چون «پرچم» و «تيمسار» و «آرتش» به پيشنهاد وزارت جنگ و تصويب شاه و حکم دولت در کليۀ مکاتبات و محاورات رسمی معمول شده بود.
🔻در نتيجۀ انتشار مقالۀ مذکور، مدير مجله مورد مؤاخذه قرار گرفته و نسخههای آن جمعآوری شده بود. بدين سبب وزارت فرهنگ از روی حزم، مجموعۀ مقالات کنگره را که حاوی مقالۀ مبسوط تقیزاده بود، منتشر نکرد.
🔻نه سال بعد، در دیماه 1322 که وزارت فرهنگ به عهدۀ من بود، در اثر يادآوری دکتر صورتگر استاد دانشگاه تهران، مجموعۀ مقالات کنگره از انبار وزارت فرهنگ بيرون آورده و صحافی شد و تحت عنوان «هزارۀ فردوسی» انتشار يافت و برای دانشمندان ايرانی و خارجی که در کنگره شرکت کرده بودند، ارسال گرديد.
❇️جشن تولد «رابيندرانات تاگور» در ایران از زبان عيسیخان صديق در «يادگار عمر»
🔻از نويسندگان و شعرای نامی که به ايران آمدند، از همه معروفتر «رابيندرانات تاگور» حکيم شهير و سخنسرای نامور هندوستان ... از بزرگترين مظاهر امتزاج و آميزش فرهنگ شرق و غرب بود.
🔻تاگور در 25 فروردين 1311 به دعوت دولت ايران و به همراهی جلالالدين کيهان سرکنسول ايران در بمبئی، از راه بندر بوشهر وارد شد و قريب چهل روز مهمان ايران بود. از طرف دولت، ابوالحسن فروغی (برادر ذکاءالملک فروغی وزير امور خارجه) رئيس پيشين دارالمعلمين عالی و وزيرمختار سابق ايران در سويس، و از طرف انجمن ادبی ايران ملکالشعرا بهار، به استقبال تاگور از تهران به شيراز رفتند...
🔻تاگور پانزده روز پس از پياده شدن از کشتی در بوشهر، روز هشتم ارديبهشت 1311 وارد تهران شد...
🔻اعتمادالدوله قراگزلو وزير امور خارجه و جمعی از فضلا و اعضای انجمن ادبی ايران در باغ «نزهتيه» در شهر ری، از تاگور استقبال کردند و پس از ايراد نطق و پذيرايی، مهمانان را به محل انجمن مذکور، يعنی باغ نيرالدوله واقع در ضلع شمالی خيابان ژاله که برای سکونت آنان معين شده بود، با شکوه تمام وارد کردند.
🔻... تاگور قامتی بلند داشت و لبادۀ دراز سادهای که میپوشيد بر قامتش میافزود. با گيسوان سفيد نقرهفام و پيشانی بلند و چهرۀ باز و گشاده و چشمان جذاب و نافذ ومحاسن بلند و ظريف و صدای ملايم و آهنگ مطبوع و سخنان شمرده و سنجيده و حرکات موقّر و متين.
🔻تاگور شخصيت بسيار برجسته و مؤثری داشت و انسان را به ياد حکما و عرفای بزرگ و انبيای عهد عتيق میانداخت. نه سيگار میکشيد و نه مشروب میآشاميد و زندگانی بسيار سادهای داشت. غذای نباتی و حيوانی ساده تناول میکرد. فکر و ذکرش پيوسته متوجه شعر و موسيقی و نقاشی بود و عشق فراوان به عرفان داشت و معتقد بود که تمام مشکلات جهان با توسل به تصوف و روح صفا و محبت و برادری حلشدنی است.
🔻... تاگور [پس از ديدار 2 ارديبهشت با رضاشاه و اهدای يک پرده از نقاشیهای خودش]، دو سخنرانی مهم به زبان انگليسی کرد: يکی در تالار مسعوديه (وزارت فرهنگ) با حضور بيش از هزار نفر، و ديگر در هوای آزاد باغ دلانگيز انجمن ادبی ايران که مملو از جمعيت بود... چند بار گفت که من ايرانیام و نياکانم از اين سرزمين به هندوستان مهاجرت کردهاند و مسرورم که به وطن اجداد خود آمدهام و علت اين همه محبت به من همين وحدث نژادی و فرهنگی است، و سبب مسافرت من هم با وجود کهولت و ضعف مزاج و دشواریهای سفر همين يگانگی و عواطفی است که من به ايران دارم...
🔻روز آدينه 16 ارديبهشت 1311 .. مصادف با هفتاد و دومين سالگرد ولادت تاگور بود و به طور شايسته از او تجليل شد. از بامداد تا نيمروز، دانشمندان و فضلا و شعرای کشور، مانند ابوالحسن فروغی و ملکالشعرا بهار و شيخ الرئيس افسر رئيس انجمن ادبی ايران و شيخالملک اورنگ و بديعالزمان فروزانفر و رشيد ياسمی و سعيد نفيسی و وحيد دستگردی، در انجمن ادبی تاگور را ملاقات کردند و تبريک گفتند، و رجال برجسته و وزرا دستههای گل و هدايای نفيس برايش فرستادند، به طوری که نزديک ظهر، تالار بزرگی که پذيرايی میکرد غرق در گل شد.
🔻دو ساعت به ظهر مانده، غلامحسين رهنما معاون وزارت فرهنگ به ديدن او آمد و پس از تبريک و نطق مختصری، يک قطعه نشان علمی (تنها نشانی که در آن وقت در وزارت فرهنگ وجود داشت) از درجۀ اول و يک جلد کليات سعدی به خط زيبا و مذهّب، از طرف وزارت فرهنگ به او اهدا کرد.
🔻عصر آن روز در باغ فرحانگيز اعتمادالدوله در خيابان اربابجمشيد (در محلۀ دولت) جشن باشکوهی برپا بود که در آن هيئت دولت و وزير دربار پهلوی و فضلای برجسته و نمايندگان دانشمند مجلس شورای ملی و سفرا شرکت داشتند. در گوشهای از عمارت ارکستر ساز و آواز ايران مترنم بود. حضار يکبهيک به تاگور تبريک گفتند و پس از اين که از آنان پذيرايی شد، تاگور بر پلۀ عمارت قرار گرفت و اشعاری را که برای سپاسگزاری به انگليسی سروده بود قرائت کرد و «اورنگ» ترجمۀ آن را مرتجلاً به شعر در آورد و با نهايت شيوايی به آوای بلند خواند، که محض نمونه و استحضار از احساسات تاگور و استادی اورنگ چند بيت از اشعار مذکور در اينجا نقل میشود:
همه خاک ايران و گلهای باغ
که رونق فزايَد برِ باغ و راغ
يکی جشن پيروز بگرفتهاند
تو گويی که نوروز بگرفتهاند..
ز خاک تو ای مرز ايران کنون
مرا افتخاری است از حد فزون
چو در تو کمال و خرَد يافتم
ز پود سخن ديبهای بافتم
ز گل دستهای کردهام زين سخن
به رويَت فشانم در اين انجمن
همی گويم ای خاک، آباد باش
ظفرمند و پيروز و هم شاد باش
🔰در يک هرولۀ سهروزه ميان شرق و غرب، از توکيو تا پاريس، همه چيز به فردی در ميانۀ اين دو شهر يعنی ايران ختم شد، جايی که پروفسور کربن، جوانی ايرانی را دعوت کرد تا پس از پايان دورۀ تحصيل در دبيرستان رازی تهران، به فرانسه برود و در آنجا استادان بزرگی را ببيند و نزد آنها زانو بزند و سرانجام در يک انتخابات دروندانشگاهی، کرسی اسلامشناسی استادش را از آن خود کند و از آن پس نام تشيّع را در عنوان کرسیاش بياورد.
آخرين فيلم از مستند سهگانۀ مسعود طاهری که در مشهد اکران شد، پس از پرداختن به زندگی ايزوتسو و هانری کربن، به گفتوگو با محمدعلی اميرمعزی اختصاص داشت که برخلاف دو فيلم نخست، روايت را نه صرفاً در گفتار اين و آن، که بيشتر از زبان خود وی شنيديم که از زندگی شخصیاش و استادانش و باورهايش گفت و آنها را گاه شفاف و نمايان و گاه در پرده و گذرا بيان کرد.
در کنار شنيدن سخنان روشن اميرمعزی در اين باره که «تشیع دین امام است و مسیحیت دین مسیح»، و «ستون فقرات تشیع امام است» و «امام محل تجلی اسماء الهی و موجودی آسمانی است که از نور خدا آفریده شده و نوری آسمانی است که بُعد تاریخی هم پیدا میکند»، شايد شنيدن اين حرفها از زبان وی تازه باشد که: «در جامعههايی که جنبههای عرفانی در آنها نشت کرده، اخلاق بسيار به امور دينی مرتبط میشود و اگر بخواهيد جنبههای دينی آنها بگيريد پايههای اخلاقی آنها را متزلزل میکنيد؛ پس مراقب باشيد که پايههای اخلاقی مؤمنين را سست نکنيد؛ زيرا بخش مهمی از آن چيزی که جامعه را با هم پيوند میدهد و باعث میشود که مردم با هم جامعه را بسازند، همين مسائل اعتقادی است. بسياری از اعتقاداتی که ما به آنها میگوييم عاميانه، ريشههايی عميق در چيزهای غيرعاميانه دارد».
اميرمعزی که در آغاز گفتوگو کمی محتاطانه حرف میزد، بالاخره تا آنجا پيش رفت که وقتی از اصلاحگری اجتماعی سخن گفت، به جايی رسيد که بهصراحت بگويد: «يک چيزهايی هست که بورژوازی درست کرده، تاريخ درست کرده، کليسا درست کرده، اگر بگوييم بايد اينها را از هم بپاشانيم، چون بیخود هستند و زنجيرهايی شدهاند که دست و پای ما را بستهاند. حالا مثلاً پاشانديم، ولی به جای آنها چه آورديم؟ موضوع اين نيست که آدم خراب کند، موضوع اين است که آدم بتواند درست کند؛ چون آدمها با جامعههای سنتی به هر دليلی به يک تعادلی رسيدهاند و دارند همديگر را نگه میدارند، مثلا اينجا يکشنبهها به کليسا يا قبرستان يا جاهای ديگر میروند، اينها يک تعادلهايی به وجود میآورد که شما وقتی اينها را از هم بپاشانيد، اين تعادل از دست میرود و موجب گسستهايی میشود که میتواند خشونتآفرين باشد. بعد، به جای آن چه میآوريد؟ و چطوری میخواهيد اينها را با هم آشتی بدهيد؟... مصلح اجتماعی بودن شوخی نيست!».
اميرمعزی خيلی چيزها را هم در پرده گفت، زيرا خودش تصريح کرد «آنهايی که به امور فراعقلانی باور دارند، معمولاً حفظ سر میکنند تا بسياری از بحثها پيش نيايد»؛ برای همين، به رغم اصرار کارگردان، نه از داستان جمکران رفتنش در نوجوانی گفت و نه از خيلی چيزهای ديگر، هر چند در پايان، وقتی که بيشتر يخها آب شده بود، در برابر اين پرسش جسورانۀ طاهری دربارۀ سبيل پروفسور، با نادرست خواندن همۀ شايعات و حرف و حديثها، خيلی صميمانه و راحت گفت که اين سبيل را گذاشتهام؛ چون خانمم دوست دارد. و اينجا بود که حاضران در سالن برايش کف زدند؛ و اين امر کارگردان را چنان به وجد آورد که در پايان نمايش فيلم، چند بار از آن به عنوان يک خاطرۀ ماندنی ياد کرد.
🔰معلوم نيست خود پروفسور کربَن راضی بود يا نه، که در شب سرد اسفند و زير بارش شديد برف مشهد، به تماشای مستندی به نام «مستشرق» بروم و پای صحبت همراهان و شاگردان و دوستدارانش بنشينم؛ اما رفتم و ديدم که دهها نفر ديگر هم آمدهاند تا برای دومين شب، مسعود طاهری را تنها نگذارند و يک بار در آغاز و بار ديگر در پايان، بشنوند که:
انوار مختلفاند، چنانچه پارهای از آنها در حال صعود، و برخی از آنها در حال نزولاند؛ بنابراین، انوار صاعده، انوار قلبیهاند و انوار نازله انوار عرشیهاند.
طاهری در اين فيلم، با پرهيز از داستانسرايیهای تکراری دربارۀ کربن، به روح تفکر و انديشۀ وی پرداخته و از زبان همراهان اين انديشمند فرانسوی، انگيزههای رويکرد عاشقانۀ او به سهروردی را بازگفته است تا بفهميم که «مستشرق» نه صرفاً به معنای «خاورشناس» که به تعبير شهابالدين سهروردی کسی است که جويای تابش نور حکمت در جان خويش است، و زين رو، در ميانۀ حکمت ايرانی و حکمت يونانی راهی تازه را جستوجو میکند.
بيننده در همين بازی انوار در ميان صعود و نزول، در نگاه کربن، تشيع را باوری بين زمين و آسمان، و امام را وجودی ميان انسان و خدا میيابد و در تکاپوی رد و قبولِ روايت باطنی کربَن از اسلام در برابر روايت سياسی و اجتماعی، با پديدۀ انقلابی روبهرو میشود که ندای آن بار ديگر از همان پاريس، ورق را برمیگردانَد و دفتر خوانش کربَن را همراه با دفتر عمر او به پايان میرساند.
فيلم که به پايان میرسد هنوز، هم سرما ادامه دارد و هم بارش برف و جماعتی که در اين شرقیترين شهر کشور، بيرون میآيند تا پرتو «اشراق» را در جان خويش احساس کنند.
https://www.postbook.ir/uploaded/113-o.jpg
🔻🔻🔻
@post_book
*❇️ديدار با نيکلسون به روايت عيسیخان صديق در کتاب «يادگار عمر»:
🔻در موقع اقامت چند روز در کيمبريج، پروفسور نيکلسون شاگرد و جانشين پروفسور براون روزی مرا به منزل خود به ناهار دعوت کرد. آن روز پنجم شهريور 1308 بود.
🔻با اجازهای که قبلاً از وزير معارف گرفته بودم از پروفسور نيکلسون دعوت کردم تا سفری به ايران کند و مهمان دولت باشد. وی که در آن موقع مشغول تصحيح و تنقيح مثنوی معنوی و ترجمه و تفسير آن به انگليسی بود و سه جلد هم تا آن تاريخ به طبع رسانده بود، گفت:
تا ترجمه و تفسير مثنوی را به پايان نرسانم از پشت ميز خود برنخواهم خاست و همين طور عمل کرد.
🔻*پس از انجام آن خدمت بسيار بزرگ بینظير، درست شانزده سال بعد، در پنجم شهريور 1324 دنيا را بدرود گفت.
*📌 ياد دوست عزيزم استاد حسن لاهوتی (درگذشتۀ 17 اسفند 1391) که شرح نيکلسون بر مثنوی معنوی را به فارسی برگرداند، گرامی باد.
https://www.postbook.ir/uploaded/112-z.jpg
🔻*🔻🔻
@post_book
🔰مستند زيبای «شرقی» تنها اثر سينمايی دربارۀ زندگی توشیهيکو ايزوتسو، اثر مسعود طاهری را يکی دو روز بعد از فيلم گفتوگوی سروش صحت با نهال تجدّد در «اکنون» ديدم که در آن از خودش گفت و بيشتر از همسرش ژان کلود کرير؛ چقدر اين دو فيلم مثل هم تمام شدند؛ يکی از توکيو و يکی از پاريس که هر دو از «وجود» گفتند، از «حضور»، از «هستی» و هر دو اين مفاهيم را از «عدم» گرفته بودند، از «هيچ»، از «نيستی». همانی که از آن با تعبير «فضاهای پر و خالی» ياد میکنند؛ نمادی از فلسفۀ شرقی که ايزوتسو رگههای ريشهدار آن را در آسيای يکپارچه ديده و برای تبيين آن بسیار کوشيده است.
سپاس از مسعود طاهری که اين مستند بلند را ساخت و تشکر از دوستان جهاد دانشگاهی مشهد که آن را در اينجا برای ما اکران کردند.
https://www.postbook.ir/uploaded/111-z.jpg
🔻🔻🔻
@post_book
❇️ دوستان و علاقهمندان ساکن مشهد تماشای این سهگانه را که در آن سه تن از اسلامشناسان خاور و باختر و خاورمیانه معرفی شدهاند، از دست ندهند
🔻🔻🔻
@post_book
*❇️ اولين سخنرانی پروفسور پوپ در ايران به روايت عيسیخان صديق در «يادگار عمر»:*
🔻در ارديبهشت 1304 پروفسور پوپ امريکايی رئيس بخش صنايع خاور نزديک در مؤسسۀ صنايع ظريفۀ شيکاگو به ايران آمد و خواست ضمن سخنرانی، مطالبی را به اوليای امور تذکر دهد.
🔻قرار شد اين سخنرانی در تالار بزرگ خانۀ سردار اسعد بختياری که اکنون باشگاه بانک ملی است، با حضور هيئت دولت و رجال قدر اول مملکت انجام گيرد.
🔻آقای حسين علاء وزيرمختار سابق ايران در امريکا و نمايندۀ تهران در مجلس شورای ملی که بهتازگی از امريکا بازگشته و با پروفسور پوپ آشنايی داشت، از من دعوت کرد تا ترجمۀ نطق را بر عهده گيرم.
🔻متن سخنرانی مفصل بود و ترجمهای که من کردم به صورت رسالهای در چهل و شش صفحۀ خشتی تحت عنوان «صنايع ايران در گذشته و آينده» منتشر گرديد، ولی آن روز مجملی از آن گفته شد؛ زيرا سردار سپه حوصلۀ شنيدن نطق طولانی نداشت. من هر قسمت را بعد از ناطق به فارسی نقل نمودم.
🔻در اين جلسه سردار سپه و تمام وزرا و رجال عمدۀ کشور و نمايندگان برجستۀ مجلس جمعاً در حدود شصت نفر حضور داشتند و از اين عده فقط چند تن به زبان انگليسی آشنا بودند...
🔻شور و اشتياق و حرارت زايدالوصف پروفسور پوپ و مطالب بکری که با کمال صدق و صفا بر زبان آورد، تأثير بسيار عميق در شنوندگان کرد. تا آن روز مردم اين کشور متوجه اهميت هنر و صنايع خود نبودند و نمیدانستند که ايران چه خدمتی به صنايع عالم کرده و چه نقش و تأثيری در هنر ممالک ديگر داشته است.
🔻در نتيجۀ اين سخنرانی حس غرور در مستمعين ايجاد شد و از آن پس، نسبت به هنرهای ملی توجه خاص مبذول گرديد.
*❇️ نخستين تشکيلات برای واژهگزينی فارسی، در خاطرات دکتر عيسی صديق
🔸 عيسیخان صديق در «يادگار عمر» مینويسد:*🔻 در وزارت جنگ متصديان تشکيلات جديد نظام متوجه شدند که با ايجاد مؤسسات تازه و وارد کردن ماشينآلات و ابزارهای نوين، بايد الفاظ و اصطلاحات جديد فارسی به کار برد، و برای وضع آنها با وزارت معارف مکاتبه کردند تا بالاخره انجمنی از صاحبمنصبان ارشد و دانشمند شورای عالی نظام و چند عضو کشوری وزارت جنگ، مانند رشيد ياسمی و آقای غلامحسينخان مقتدر و نمايندگان وزارت معارف، در عقرب (آبان) 1303 در اطاق شورای مذکور تشکيل گرديد.
🔻 صاحبمنصبان مذکور عبارت بودند از سردار مدحت (سرلشگر جلاير)، سردار مقتدر (سرلگشر غفاری)، سرهنگ حاج محمدخان رزمآرا (پدر سپهبد رزمآرا)، سرهنگ مهندس رضاخان شيبانی، سرهنگ کريمخان معاوننظام، سرهنگ علی کريم قوانلو. نمايندگان وزارت معارف سه نفر بودند: حاج ميرزا يحيی دولتآبادی، ميرزا غلامحسينخان رهنما، نگارندۀ اين سطور.
🔻 جلسات انجمن هفتهای يک بار منعقد میشد و در حدود سه ساعت به طول میانجاميد و برای هر جلسه پنج تومان حق حضور داده میشد.
🔻 طرز کار بدين سان بود که اصطلاحات مورد نياز به زبان فرانسه نوشته میشد و قبلاً برای اعضای انجمن ارسال میگرديد. هريک از آنان به ذوق خود، لغات فارسی که به نظرش میرسيد در مقابل کلمات فارسی مینوشت و به انجمن میآورد. هر کلمه جداگانه مطرح و نظريات مختلف گفته و تصميم مقتضی گرفته میشد.
🔻 در ضمن بحث دربارۀ هر واژه، چای صرف میشد. سردار مقتدر معمولاً قليانی به زير لب داشت و صدای قلقل آن مجلس را گرم میکرد. حضار سالخورده به فراخور حال، از بذلهگويی و نقل داستانهای شيرين که به نحوی از انحاء، مربوط به کلمۀ مورد گفتوگو بود، خودداری نمیکردند.
🔻 انجمن مذکور در حدود چهار ماه داير بود و تقريباً سيصد لغت وضع کرد. اصطلاحات موضوعه بيشتر مربوط بود به رشتههايی که در آن وقت به وجود میآمد؛ چون هواپيمايی، آلات و افزار جنگی، توپخانه، مهندسی نظام، سازمان نيروها و مانند آن که اکنون در مملکت رايج است؛ از قبيل: هواپيما، فرودگاه، هواسنج، بادسنج، خلبان، آتشبار، گردان، بنه، ارّابۀ جنگی ....
*📌 تصوير روی جلد اول کتاب يادگار عمر؛ خاطراتی از سرگذشت دکتر عيسی صديق که از لحاظ تربيت سودمند تواند بود.*
❇️تأثير ريش بر کار معلّمی و توصيۀ يحيی دولتآبادی؛ به قلم دکتر عيسی صديق
🔹خاطرهای ديگر از عيسیخان صديق، پس از بازگشت به ايران (1298ش) در کتاب «يادگار عمر»:
🔻چون مسافرت از تفليس تا تبريز نه روز به طول انجاميده بود و در اين مدت تراشيدن ريش در قطار راهآهن کذايی آسان نبود، موی بر صورتم باقی مانده بود.
🔻حاج ميرزا يحیی [دولتآبادی] مرا به نگاه داشتن ريش تشويق مینمود و میفرمود: کار شما در معارف است و در ايران معلم با محاسن محبوبتر و معزّزتر و نفوذش در شاگرد بيشتر است، و مثالها از مخبرالسلطنۀ هدايت و مشيرالدولۀ پيرنيا و مؤتمنالملک پيرنيا و ذکاءالملک فروغی ذکر مینمود که با محاسن زيبا در مدرسۀ علميه و علوم سياسی تدريس يا رياست میکردند، و در ساعتی که به خانۀ موثقالملک وارد شديم چون مرا از تراشيده نبودن ريش ناراحت ديد، دکتر اعلمالملک را نشان داد که صورتش به ريش آراسته و مورد احترام خاص و عام بود و رياست معارف و اوقاف و صحيۀ آذربايجان را بر عهده داشت.
🔻ميزبان ما موثقالملک نيز که از سياستمداران قديمی و به جبّۀ بلند ملبّس بود و شال بر کمر و عصا در دست و کلاهپوست بلند بر سر داشت و صورتش به محاسن بلند مزيّن بود، تراشيدن صورت را در دهۀ محرّم مستحسن نمیدانست و مرا از اصلاح منع فرمود و با همان وضع با لباس اروپايی و کلاه ماهوت ايرانی که در تبريز تهيه کردم، به حضور وليعهد برد و به اين ترتيب، سالها موی بر عارض من باقی ماند.
*📌تصوير جمعی از محصلين ايران در پايان تعطيل تابستان 1912 ميلادی (1291 شمسی) در مدرسۀ تجاری ونسن در حومۀ پاريس
https://www.postbook.ir/uploaded/108-a.jpg
🔻*🔻🔻
@post_book
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago