در باران قدم میزنم،اما نمیدانم کی می‌بارد....

#دژم

....انگار توپ پلاستیکی کودکیم
توی حیاط همسایه  لجبازو فرتوت افتاده باشد
واو هربار آن را پاره میکرد
اما من
دوباره می خریدمش
دوباره و دوباره

حالا

نبودنت، قصه همان همسایه بدذات بچگی است
اما من
میخواهم دوباره دوست داشته باشمت
دوباره و دوباره....

#نسرین

چگونه بی تو سر کنم
عمر گرانِ خویش را؟
چگونه من سفر کنم
بی تو در این جهان سرد؟
چگونه در نبود تو
حال دلم خوش بشود؟
چگونه من خنده کنم
یا قهقهه‌ای سر بدهم؟
بیا که با تو خوش شود
تلخیِ عمرِ این بشر...
"ن.ش"
#ادبی_جات

باز آی به آتش عشق بکشانم
در عشق بسوزان و برهانم

از وعده اول ،خلاف صحبت کن
صحبت نو گوی و باز بسرایم

#فرهاد_جاهد
#ادبی_جات

می آیم نزدیکت با دلی آکنده
می آیم کنارت باآغوشی پرازحسرت
می آیم پیشت باپای پیاده
#حس مبهم...

منم و شب سیاهی
همدمیم گاه به گاهی

تویی و دل سنگت
چه کنم به نیم نگاهی

#فرهاد_جاهد
#ادبی_جات

همه روزای دبیرستانم
با همه ی قشنگی هاش و موفقیت هام
با این که همه معلما مطمئن بودند آیندم درخشانه
با یه درد موذی گذشت
مثل کسی که استخوانی توی گلوش گیر کرده باشه
و درحال خوردن پیتزا باشه
به دلش نمیچسبه هرچیم باشه
ولی نشد، اونی که میخواستم نشد
به قول آقای دکتر به خاطر (پنیک اتک)
مادرم تنها کسی بود که داشتم
و حمایت های مالی و عاطفیش بی نهایت بود
کنارم بود
پس
هر موفقیت دیگه ای رو رها کردیم
تمرکز کردیم رو چیزی که هدف بود
تا بعد اون خوشبخت بشیم
باز تلاش کردیم نشد
زجر کشیدیم نشد
خجالت کشیدیم نشد
افسرده شدیم نشد
نشد و رهاش کردیم
زندگیمون با همه رها کردن
انگار گردی از غم گرفت برای همیشه
ساعت های زندگیمون برا همیشه
( هر یک ساعت و نیم یک ربع استراحت )
دیده میشن
هر جمعه ، صبح زود ، وقتی بیدار میشیم حس میکنیم از آزمون مهمی جا موندیم
خواب هامون پر کابوس شده
و گوشه ای از زندگیمون هنوز بعد از این همه سال، درد می‌کنه
هیچ وقت عدالتی نبوده
ولی دردناکه دیدن کسی که ...
به هرحال
مدالت مبارک دختر ایران :)

#دختر_کنکوری
#ادبی_جات

ای شیوه رویای نو باز هم بیا دزدیده رو
ای درد روح و جان من اینگونه رو دزدیده رو

در قلب من جا افکنی تو قلب من از جا کنی
اینک تو درکوی ما یک دم بیا دزدیده رو

#فرهاد_جاهد
#ادبی_جات

ای کاش غزلم را آغاز کنی تو، من به پایان رسانم
در گیسوی تو غرق شوم، از بی قراری به سامان رسانم

از مهر تو دل هیچ نکندم،تا عمری گذرد، به آبان رسانم
از جان خود آمدم برون ای جان، تا دل به جانان رسانم

#فرهاد_جاهد
#ادبی_جات

بعد از مدت ها دیدمش
**سرش را بلند کرد؛
با چشم های تیره اش نگاهی انداخت و ابرو هایش را کمی بالا و پایین کرد
سعی کرد نگاهش را بدزدد
نمیدانم شاید شرمنده بود؛
شاید شرمنده ی بازیگری بود که
فیلم را تا اخر برایش بازی کرد...
اما پولش را نداد!
مثل بازیگری ک همه ی زحمتش را کشید
تا آن فیلم خوب شود؛
نام آن فیلم همیشگی باشد!
اما کارگردانش وسط فیلم فوت کرد
میدانی؟
شاید هیچ چیز بی بهانه رفتنت را،نمیتواند وصف کند؛
خب شاید هم دوست نداشتی بمانی !
چه کنم دیگر؛
فکر کنم باز هم مرا ندید !
راهش را کج کرد و رفت
درست مثل همیشه...

✍?عسل نقی پور**#ادبی_جات