Dive into the Ultimate Free Library: Your One-Stop Hub for Entertainment!

مزار بیدخت

Description
کانال سایت فرهنگی مزار بیدخت در تلگرام

🗂 مشاهده آرشیو فرمایشات :

https://castbox.fm/ch/3839446
Advertising
We recommend to visit

💯تبلیغات 👇🏻
https://t.me/tarefebankmusic

🎵پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/bankemusic._

تیک تاک tiktok.com/@_musicir

یوتیوب
https://youtube.com/@Musicir_

ساندکلود
https://on.soundcloud.com/rdgTA

🎵آهنگ درخواستی
@TonoBankbot

فرشتــه‌ی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• 🎧🖤📀🔐••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@IranMusicSP

2 weeks, 4 days ago

💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

🔹 جلد دوم - قسمت ۷۴ (صفحه ۳)

مرحوم شیخ محمّد بُه‌بُه یزدی معروف بود به بُه‌بُه، چون کلّه‌اش را تکان می‌داد و بُه‌بُه می‌کرد. خدا او را رحمت کند درویش بزرگواری بود ولی گاهی این کار برای او عادت شده بود. در اصل حالتی به او دست می‌داد، ولی عادت هم شده بود. مرحوم حاج شیخ عماد (شاید بعضی دیده باشید و خدمت ایشان رسیده باشید) از مشایخ خیلی بزرگوار بود. ایشان دو سه بار گفته بودند: نکن، گوش نداده بود. او می‌آمد دست آقای حاج شیخ عماد را می‌بوسید زیارت می‌کرد بعد زانو را می‌بوسید و سرش را می‌زد به پای حاج شیخ عماد. ایشان پایشان درد می‌آمد. گاهی کلّه‌اش را به سینۀ ایشان می‌زد. یک مرتبه وقتی زانو را گرفته بود آقای حاج شیخ عماد آهسته دو گوش او را گرفتند، تا آمد سرش را تکان بدهد گفت: آخ! فهمید که آقای حاج شیخ می‌خواهند ادبش کنند. سرش را بلند کرد و گفت: ای والله حاج شیخ. آقای حاج شیخ عماد خیلی مورد علاقه و احترام بود چون نوۀ مرحوم حاج شیخ ملّاهادی سبزواری بودند که استاد حکمت و فلسفۀ آقای سلطانعلیشاه بود از این جهت به ایشان هم خیلی احترام می‌گذاشتند. حالت خاصّی داشتند.
یک مرتبه در مجلس درویشی یکی از تازه فقرا نشسته بود و نگاهش متوجّه حاج شیخ عماد بود، مجذوب ایشان بود و حال‌آنکه در مجلسی که قطب هست باید توجّه به او کرد، نه مشایخ. آقای صالحعلیشاه با تندی رو کردند به آقای حاج شیخ عماد و گفتند: شما این‌طور درویش تربیت می‌کنید؟ (این را من شنیدم، خودم نبودم) اشاره به او کرد ایشان خیلی منقلب شدند. مرحوم ابوالحسن مصداقی هم این‌طوری بود. چون حاج شیخ عماد حالت خاصّی داشتند. مجذوب ایشان بود و تا حضرت صالحعلیشاه را ندیده بود همین حال را داشت. می‌گفت: آقای صالحعلیشاه هم در معنا تابع آقای حاج شیخ عماد هستند. تا اینکه در یک سفر آقای حاج شیخ عماد ابوالحسن مصداقی را بردند بیدخت که خدمت حضرت صالحعلیشاه رسید. بعد که برگشت دیگر آقای حاج شیخ عماد را فراموش کرده بود. این مطلب را به مناسبت اینکه ذکر خیر آقای حاج شیخ عماد بود، گفتم واِلّا ربطی به بحث ما نداشت.

آدرس اینستاگرام:

🌐 instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht

2 weeks, 4 days ago

💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

🔹 جلد دوم - قسمت ۷۴ (صفحه ۲)

در مواقعی خودتان حق ندارید مستحبّات را انجام دهید. آن مواقعی است که حتماً باید با اجازۀ پیر باشد. البته مستحبّات دیگری هست که به این جریانات برخورد نمی‌کند، اجازه نمی‌خواهد. فرض کنید مثل مستحبّاتی که در تعقیبات نماز هست. اوراد نماز دارید، می‌خواهید هر صبح دو رکعت نماز برای رفتگان خود بخوانید. این اجازه نمی‌خواهد. برای اینکه به آن موانع بر نمی‌خورد. می‌خواهید یک روز روزه بگیرید، به آن موانع برخورد نمی‌کند. بنابراین می‌توانید انجام دهید. البته موانع دیگر را باید فکر کنید. اگر آن یک روز روزه برای زن باردار موجب صدمه به طفل شود یا برای زن شیرده موجب شود که فرزند او گرسنه بماند، نباید بگیرد. این مسئله اصلاً از نظر شریعت حرام است؛ که نباید روزه بگیرد. ولی غیر از آن را می‌توانید. امّا آنهایی که با این موانع و این مشکلات برخورد می‌کنند باید با اجازۀ پیر باشد و این مطلب از اینجا به خاطرم آمد که خانمی نوشته چهل شب می‌خواسته نخوابد؛ بیخود!
من یادم می‌آید گاهی اوقات در پاریس که بودم (خیلی پیش، سی سال پیش) گاهی شب‌ها خوابم نمی‌برد پا می‌شدم شب‌ها چراغ را روشن می‌کردم و قرآن مطالعه می‌کردم و می‌خواندم. خیلی وقت بود نخوابیده بودم، یک شب بعد از یک صفحه که خواندم، رسیدم به این آیه که خداوند روز را برای کار کردن و فکر کردن آفرید و شب را برای استراحت کردن. آیه که تمام شد قرآن را بوسیدم گذاشتم کنار و دراز کشیدم و فوری هم خوابیدم؛ یعنی در واقع با قوّۀ تخیّلی استنباط کردم. احساس کردم که این دستور به من است، مثل اینکه استخاره کرده باشم.
در مورد نماز شب خیلی‌ها اجازه می‌گیرند ولی در اصل بهتر این است که منتظر باشند تا به آنها بگویند: شما نماز شب بخوانید. ولی این همیشه نمی‌شود؛ به‌خصوص در دنیای امروز. در این‌طور مواقع باید پرسید. اجازه گرفتن در این مواقع خاص است. آن وقت مستحبّات هم چه با اجازه باشد چه سر خود، باید به حقّ دیگری لطمه نزند. ما همه در جامعه زندگی می‌کنیم، هر کدام بر دیگری حق داریم، بر ما هم از دیگران حقّی هست. اگر یکی همیشه اخمالو باشد او حقّ دیگران را ادا نکرده. یکی می‌تواند بگوید: آقا یا خانم چرا اخم کردی؟ البته ببخشید این از اینجا یادم آمد که خیلی‌ها به من گفته‌اند، ولی این غیر از اخمی است که طبیعی بدن است. به هر جهت منظور آدم بداخلاق است، به حقّ دیگران نباید لطمه بخورد. این است که حتّی مسافرت‌هایی که می‌روید باید با رعایت این نکات باشد. ظاهراً می‌گویید: چقدر کارها مشکل است، نخیر. همه اینها را فطرتاً متوجّه می‌شوید؛ مثل اینکه بگویند: وقتی نگاه آفتاب می‌کنی چشم‌های خود را هم بگذار. محتاج گفتن نیست، من نگاه آفتاب می‌کنم خود چشم روی هم می‌آید. بسیاری از این چیزها فطری است؛ یعنی اگر توجّه کنید خود فطرت عمل می‌کند. آن‌وقت وقتی آداب اجتماعی مدوّن می‌شود، این فطرت ظاهر می‌شود، مثلاً در پندصالح مبحث خدمت را می‌خوانیم، طبیعی است که در موقع عادی من نباید پشت خود را به مؤمن کنم، محتاج گفتن نیست. حالا آمده‌اند و گفته‌اند. این در واقع برای این است که شمایی که مؤمن نیستید و با ما نیستید بدانید که ما این‌طور هستیم. احترام یکدیگر را داریم. ادب را رعایت می‌کنیم. اینها مستحبّاتی است که از فطرت سرچشمه می‌گیرد. رعایت خیلی از این مستحبّات واجب نیست. امّا ترک آن هم اشکالی ندارد اگر بخواهید بهتر زندگی کنید راهش این است وگرنه ترک آن ضرری ندارد. این تفاوت واجب و مستحبّ است.
تمام آداب اجتماعی ما در واقع جزء مستحبّات است. ولی بیشتر این گونه است که در قرارداد اجتماعی بشر این شرایط را فطرت مشترک انسان‌ها القا می‌کند. خدمت از این قبیل است که گفتیم.
حالاتی که به بعضی‌ها در مواقعی دست می‌دهد تکان می‌خورند یا گریه می‌کنند باید سعی کنند به هیچ وجه مزاحم دیگری نباشد. دیگران احساس نمی‌کنند که این حالی است، چون خودشان در این حال نیستند؛ چه بالاتر چه پایین‌تر. افراد زیادی هستند که این عمل را حمل بر ضعف اعصاب می‌کنند. گاهی اوقات درست هم هست. این‌طور اشخاص بروند دورتر که حرکاتشان، حرف‌هایشان، نفس کشیدن آنها جلب توجّه نکند.

آدرس اینستاگرام:

🌐 instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht

2 weeks, 4 days ago

هــو
‏۱۲۱

💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

🔹 جلد دوم - قسمت ۷۴ (صفحه ۱)

🔸 موضوع: مستحبّات - برخی مستحبّاتی که باید با اجازه پیر باشد - مستحبّات چه با اجازه و چه سر خود نباید به حقّ دیگری لطمه بزند - حالاتی که به بعضی فقرا در مواقعی دست می‌دهد - یادی از آقای حاج شیخ عماد - در مجلسی که قطب هست باید توجّه به قطب کرد و نه به مشایخ

▫️صبح شنبه ۲ آذر ۱۳۸۷ شمسی (جلسه برادران ایمانی)

بسم‌الله الرّحمن الرّحيم

نماز روزانه واجب است؛ یعنی خدا به بنده می‌گوید: دنده‌ات نرم این حرکات را بکن. حالا فکر کنید که این حرکات را بدهکار هستید. وقتی بدهکار، بدهی خود را می‌دهد خوشحال می‌شود. ولی دیگر چیزی طلب ندارد که بگوید من همانم که بدهی خود را دادم. خوب دادی که دادی، باید بدهی. این هفده رکعت این‌طور است. منتها اثر آن این است که اگر آدم بدهکاری، بدهی خود را دیر بدهد، یا بد بدهد، ندهد و بعد به طلبکار بگوید از باغت که میوه داری به ما بده می‌گوید: زهرمار بخوری و در دهان او می‌زند. البته این طلبکار ما (خدا) از آنها نیست که در دهان ما بزند، می‌گوید: خیلی خوب به تو می‌دهم ولی ببینم بعداً چه‌کار می‌کنی؟ این یک فرمول عادی است؛ بدهی داریم و داریم بدهی خود را می‌دهیم. حالا اگر می‌خواهیم مورد محبّت طلبکار قرار بگیریم، آن‌وقت دستورات دیگری داده که اسم آن را گذاشته‌اند: مستحبّات. خداوند گفته بندگان با مستحبّات میل به تقرّب من دارند. برای تقرّب به من این کار را می‌کنند؛ یعنی واجب نیست، بدهکار نیستند. بنابراین ولو از روی اکراه هم باشد، به هر جهت یک مقدار اثر دارد. آن ارباب خیلی کریم است. می‌گوید: زحمتی کشیده یک نقلی بیندازیم جلوی او بخورد. امّا اگر خداوند خود گفت که بیا پیش من، در آن صورت مستحبّات را که انجام دهید برای این است که بروید پیش او و در واقع جواب خواستۀ اوست. البته خداوند به این زبان نمی‌گوید، به این زبان فقط به پیغمبران گفت، وحی کرد. حتّی به ائمه هم به این زبان نگفته است. به پیغمبر ما هم به زبان قرآن گفت. خدا بعد از وحی به زبان دل می‌گوید. زبان دل این است که مستحبّات را که انجام می‌دهید، دارید به منزل کسی، بزرگی، به دیدار او می‌روید بین راه اَخم و تَخم نمی‌کنید که این چه جایی است گرفته‌ای؟ این چه منزلی است؟ چرا ساعت هفت‌ونیم گفتی بعد خودت ساعت هشت می‌آیی، نه دیگر! مثل اسب‌های درشکه که دو طرف چشم آنها یک چشم‌بند گذاشته‌اند که این طرف و آن طرف را نبینند و فقط جلو را ببینند، فقط امر خدا را ببینند، این را ببینید که دارید به سمت او می‌روید. در این مسیر که می‌روید البته اگر مسیر پست و بلند باشد سنگریزه‌هایی هست، اگر صاف باشد آسفالت باشد باران آمده لیز شده آن هم ممکن است اسباب زحمت باشد. باید این مزاحمت‌ها را نداشته باشد بنابراین به سوی مستحبّات که می‌روید با کمال اشتیاق باید رفت. اگر بدون اشتیاق باشد فایده ندارد. کمال اشتیاق این است که هیچ چیزی مانع شما نشود.
یکی از موانع عمده که خدا خود آفریده جسم است. احتیاجات بدن است. بدن به خواب احتیاج دارد. وقتی عبادت می‌کنید یک مانع قوی که خودش آفریده شما را به خواب می‌برد به زور خود را نگه می‌دارید، این درست نیست. این است که من گفتم در هر مستحبّی صحیح یا سقیم، مهم یا غیر مهم که اجرا می‌کنید باید سرحال باشید. در صورتی که خوابتان می‌آید فایده ندارد، انجام ندهید. برای اینکه خواب هم مقتضای بدن است. بدن را هم خدا آفریده است. این هم یک مأمور خداست تا گفت خوابم می‌آید، فوری بخوابید. مستحبّات را باید با اشتیاق انجام داد و به صورت خودکار انجام داد. یک وقتی یکی نماز شب می‌خواند من گفتم: اگر صبح سَر ساعت بیدار می‌شوی و با اشتیاق می‌روی وضو بگیری و نماز بخوانی اشکالی ندارد. امّا اگر ساعت زنگی بالای سر خود می‌گذاری که زنگ بزند، زنگ هم که زد یک خرده نق و نوق می‌کنی فوری پا نمی‌شوی، زنگ را کوک می‌کنی که پنج دقیقه دیرتر زنگ بزند. بعد هم که زنگ زد، هزار خمیازه می‌کشی این طرف و آن طرف و بعد هم که پا می‌شوی می‌روی با آب گرم وضو می‌گیری. آب سرد نمی‌زنی برای اینکه از خواب می‌افتی، این فایده ندارد. این خود را گول زدن است یا بهتر بگوییم خدا را گول زدن است. نه! البته گاهی اوقات باید بر این عاملی که خدا آفریده غلبه کرد. عاملی که خدا آفریده که بدن باشد، ماده باشد این عامل در بعضی موارد دشمنی می‌کند (اقتضایی دارد و دشمنی هم نیست) بدن می‌گوید: من را خدا آفریده گفته باید زندگی کنم، غذا می‌خواهم، خواب می‌خواهم، آب می‌خواهم، همۀ اینها.

آدرس اینستاگرام:

🌐 instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht

3 weeks, 4 days ago

💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

🔹 جلد دوم - قسمت ۶۷ (صفحه ۳)

خداوند وقتی می‌گوید: إِنِّی جَاعِلٌ فِی‌الْاَرْضِ خَلیِفَةً (سوره بقره، آیه ۳۰)، من در روی زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم یعنی نماینده خودم را قرار می‌دهم، این نماینده باید مقداری اختیارات مِنه و عَنه را داشته باشد. خداوند یک مقدار اراده، یک مقدار عقل به او داده، گو اینکه می‌گویند بعضی حیوانات هم عقل دارند، عقل مخلوق خداوند است، همۀ این تفاوت‌هایی که می‌بینید خداوند آفریده، بعد به او اراده داده و گفته این‌هایی که به تو دادم روی هم بگذار اگر توانستی نتیجه‌گیری خوب بکنی و راه خود را انتخاب کنی من آن بالا منتظر تو نشستم، اگر نتوانی، از همان پایین، دیگر بالا نیا، یک راهروی باریکی هست از همان به جهنم برو. البته باریک، این را هم بدانید.
این است که هیچ کاری را بدون اراده و علم خداوند نمی‌شود انجام داد. به این دلیل از اوّل کسی را بد خلق نکرده است. در شرح پندصالح مرقوم فرموده‌اند که هیچ‌کس را ذم نکنید و بد نگویید، از عمل بد بگویید، نه از شخص، روی همین اصل است که خداوند هیچ کسی را بد خلق نکرده، همه را آماده و با استعداد خلق کرده است تا فکر کنند راه صحیح را پیدا کنند. زندگی ما دوران کوتاهی است خداوند می‌گوید: یک روز نزد خداوندبه‌اندازۀ هزار سال است؛ بنابراین با کمال اطمینان به خود یا به خدا، به عبارت دیگر با اعتماد به نفس یا اعتماد به خدا، زندگی کنید، عباداتتان را کنید، از خدا هم جز توقّع خیر و نیکی نداشته باشید. همان بیماری هم که می‌دهد یک نحوه خیر است.

آدرس اینستاگرام:

🌐 instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht

3 weeks, 4 days ago

💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

🔹 جلد دوم - قسمت ۶۷ (صفحه ۲)

چندین بار، آنهایی که اسلام نیاورده بودند، بخصوص قوم یهود می‌خواستند امتحان کنند که محمّد پیغمبر هست یا نه؟ در واقع چون خود معتقد بودند که موسی (ع) با خدا در ارتباط است و همه‌جا خدا او را راه می‌برد، می‌خواستند ببینند پیغمبر ما هم این‌طور است؟ سه داستان بود که یهودی‌ها برای عوام مردم نگفته بودند، معلوم است که در آن ایّام (حالا را نمی‌دانم) آنها تورات اصلی را یعنی آنچه احکام خداوند بود و آنچه مستقیم موسی آورده بود منتشر نکرده بودند، چون همه چیز خطّی بود؛ بنابراین مردم یهود جز احکام ساده‌ای که می‌دانستند، ناچار بودند سایر احکام را از بزرگ و کاهن بپرسند و او به کتاب نگاه می‌کرد و دستور را می‌داد. به همین دلیل سه داستان را از نظر مردم دور نگه‌داشته بودند: یکی داستان اصحاب کهف، یکی داستان ذوالقرنین و یکی هم داستان موسی و خضر. البته بعضی توضیحاتی دربارۀ علّت مخفی کردن این سه داستان دادند. یک علّت این بود که مردم اگر مطّلع شوند که اصحاب کهف این کار را کردند ایراد می‌گیرند شما چرا با دولت ظالم همکاری می‌کنید؟ داستان موسی و خضر را پنهان کردند زیرا بیان می‌کرد حتّی موسی (ع) در هنگام مقام تربیت نیاز به خضر داشت، چرا شما هیچی ندارید نه موسی و نه خضری؟ اعراب بَدوی که کم اطّلاع و کم‌سواد بودند برای اینکه بفهمند پیغمبر راست می‌گوید، می‌رفتند از بزرگان یهود می‌پرسیدند چون خداشناس بودند و دینی داشتند بزرگان یهود به این افراد یاد می‌دادند که بروید از محمّد بپرسید «برای ما از داستان خضر و اصحاب کهف و ذوالقرنین بگو، اگر هم بلد نیستی از خدای خود بپرس تا به تو بگوید. اگر گفتی معلوم می‌شود پیغمبر هستی». (پیغمبر عادت داشت زیرا از این سؤالات خیلی می‌کردند.) در جواب این سؤالات فرمودند: فردا بیایید می‌گویم. اینها رفتند فردا آمدند. (باید وحی به پیغمبر نازل شود تا بداند) فردا آمدند وحی نازل نشده بود. پیغمبر گفت: نمی‌دانم، به من نگفتند. رفتند و فردا آمدند؛ تا چهل روز این کار تکرار شد. همه خیلی ناراحت شدند، هم مؤمنین ناراحت شدند که پیش یهودی‌ها سرشکسته شدند و هم مسلمین که مردّد شدند. پیغمبر هم خیلی ناراحت شد (حالا ننوشته‌اند ولی قطعاً ناراحت شد) و به درگاه خداوند نالید: «من که هستم من را که تو فرستادی»؛ ... بالاخره وحی آمد و ماجرای سه داستان را گفتند پیغمبر به آنها گفت و مجاب شدند.
در همین سوره که این داستان‌ها را شرح داده، یعنی سورۀ کهف، قبل از شرح دادن این‌ها آیه‌ای خطاب به پیغمبر آمد و جبرئیل هم خدمت حضرت توضیح دادند و گفت: چرا ان‌شاءالله نگفتی و به یهودی‌ها گفتی برو فردا می‌گویم؟ مگر تو چه کاره‌ای که فردا می‌گویی؟ نگفتی إِلَّا اَنْ یَشَاءَ الله (سوره کهف، آیه ۲۴) ... این را اصطلاحاً در علم کلام قاعدۀ استثنا می‌گویند؛ یعنی مگر خدا چیز دیگری بخواهد. پیغمبر (ص) همین مطلب را هم به آنها گفت. آیۀ نازل شده را خواند و گفت: من چون ان‌شاءالله نگفتم این‌طوری شد.
پیغمبر فرزند عبدالله (اسم پدرِ حضرت، عبدالله بود) و عبدالله هم پسر عبدالمطلّب بود (از بزرگان قریش). عبدالمطلّب خیلی فرزند داشت. ابولهب یک فرزندش بود، عبدالله یک فرزندش، ابوطالب یک فرزندش، این‌ها خیلی با هم متفاوت بودند. البته نه اینکه فرض کنید ابولهب یا ابوجهل از اوّل به هیچ وجه قابل اصلاح نبودند، نه! اگر خود را اصلاح می‌کردند و کوتاه می‌آمدند، آنها هم انسان بودند. در زمان خود پیغمبر افراد زیادی دشمنی کردند، بعد که فکر کردند و دشمنی را رها کردند، ایمان آوردند و کمک هم کردند. در این صورت، ابولهب، ابوجهل از اوّل با این‌ها هیچ فرقی نداشتند، به یک دوراهی رسیدند این از این راه و او از آن راه رفت.
انسان (و می‌شود گفت همه حیوانات و من‌جمله خود انسان) از یک جسم و روح درست شده است، البته روح هم خیلی در جسم مؤثّر است، جسم هم خیلی مؤثّر در روح است به همین دلیل برای تقرّب به خدا حتّی اعمال جسمی گفته‌اند نماز یعنی خم شو و حرکت کن و.... بعد در حالات ذکر هم گفته‌اند که ذکر خفی و جلی باشد هم این‌طور را گفته‌اند هم آن‌طور؛ برای اینکه جسم هم به اطاعت از خداوند عادت کند. بدن را فرض کنید؛ دست یک کار، چشم یک کار دیگر و گوش یک کار دیگر می‌کند. مجموعۀ این‌ها یک انسان را تشکیل می‌دهد. آیا چشم می‌تواند بگوید خدایا من دیگر نمی‌خواهم ببینم، می‌خواهم عوض به‌جای گوش باشم و بشنوم و گوش بگوید چرا من جایی را نمی‌توانم ببینم؟ هر مخلوقی را که آفریدند منطبق بر امر الهی است. منتها در مورد انسان، برای او دوراهی آفریدند که راه خود را می‌تواند تغییر بدهد.

آدرس اینستاگرام:

🌐 instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht

3 weeks, 4 days ago

هــو
‏۱۲۱

💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

🔹 جلد دوم - قسمت ۶۷ (صفحه ۱)

🔸 موضوع: شنیدن جواب سؤال خود در جواب سؤال دیگران - خداوند به پیامبر هم جواب همه سؤالات را نداده - جسم و روح در یکدیگر تأثیرگذارند - هیچ کاری را بدون اراده و علم خداوند نمی‌توان انجام داد - در مورد اصحاب کهف، ذوالقرنین، موسی و خضر

▫️ صبح جمعه ۲۴ آبان ۱۳۸۷ شمسی

بسم‌الله الرّحمن الرّحيم

به شکل‌های مختلفی می‌توان سؤال کرد؛ همه یکی است. پس به سؤالی که خودتان هم نکرده‌اید و دیگری سؤال کرده، گوش دهید. جواب سؤال خود را آنجا پیدا می‌کنید و چه‌بسا خود صورت‌مسئله را پاک کند و سؤالتان رفع شود.
مرحوم مصداقی، ابوالحسن مصداقی (خدا او را رحمت کند) تابستانی به بیدخت رفته بود، من هم بیدخت بودم، حضرت صالحعلیشاه صبح‌ها می‌آمدند در آن اتاق که هوا گرم‌تر بود می‌نشستند و محاسبات یا کارهای شخصی انجام می‌دادند. آنجا نشسته بودند، آقای مصداقی با ماشین آمد. وارد شد، سلام کرد و نشست و بعد از احوالپرسی‌های معمولی، گفت من تهران که هستم خیلی سؤال دارم و می‌گویم اگر خدمت حضرت آقا برسم از ایشان می‌پرسم، ولی وقتی خدمت شما می‌آیم همه‌اش یادم می‌رود. فرمودند: همان بهتر، همان جواب آن است.
حالا در این قسمت ما تکامل پیدا کردیم. آن‌وقت‌ها سؤال یادشان می‌رفت حالا ما جواب یادمان می‌رود. سؤال می‌کنیم، جواب هم گفته می‌شود (حالا جواب ناقص یا کامل، آن حرف دیگر است) ولی جواب یادتان می‌رود. جواب را نباید یادتان برود. اگر جواب همۀ سؤالات دیگر که داده می‌شود را گوش بدهید حتماً جواب سؤال خود شما هم در آن هست.
خداوند به پیغمبر هم جواب همۀ سؤالات را نداده بود. در قرآن هم دارد: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی لٰایُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّاهُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضِ (سوره اعراف، آیه ۱۸۷)، می‌پرسند آن قیامتی که تو می‌گویی کِی است؟ بگو من نمی‌دانم. چند جا این سؤال است، یک جا می‌گوید: فِیمَ اَنْتَ مِنْ ذِکْرَاهَا (سوره نازعات، آیه ۴۳). این سؤالی است که پیغمبر هم می‌گوید: نمی‌دانم. سؤالات دیگری هم هست که خداوند به پیغمبر جواب آن را می‌گوید. برای اینکه خداوند وقتی در قرآن می‌گوید که إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللهَ یَدُ اللهِ فَوْقَ اَیْدِیهِم‏ (سوره فتح، آیه ۱۰)، آنهایی که با تو بیعت می‌کنند با خدا بیعت می‌کنند آنهایی هم که از تو (در واقع این در آیه نیست ولی می‌شود گفت) سؤال می‌کنند در واقع از خدا سؤال می‌کنند. جواب را هم خدا می‌دهد.

آدرس اینستاگرام:

🌐 instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht

1 month ago

💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

🔹 جلد دوم - قسمت ۶۰ (صفحه ۳)

به هر جهت این‌ها سقوط اخلاقی افرادِ مردم و یا سقوط اخلاقی جامعه است. خود قرآن هم می‌گوید مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمَخْلوُق لَمْ یَشْکُرِ الْخَالِق، در تمام قرآن، هر جا خداوند از خودش و از توحید (که فقط منم) ذکر کرده بلافاصله از پدر و مادر حرف زده. بعد هم برای اینکه ما بفهمیم چرا این کار را کرده صریحاً می‌گوید: اَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ (سوره لقمان، آیه ۱۴)، شکر من و شکر پدر و مادرت را به‌جا بیاور. چه وجه تشابهی بین پدر و مادر و خداوند هست؟ هر دو خالق‌اند. سپهسالار، خالق مسجد سپهسالار است، البته او نیامده درست کند، معمارها و مهندسین و آن کسی که مثلاً آجر پخته ساخته‌اند ولی درجاتی دارد. پدر و مادر خالق ظاهری ما هستند، یعنی وسیلۀ خلقت. اَبَی اللهُ اَنْ یَجْرِی الْأُموُر إِلّٰا بِالْاَسْبَابِ (مفتاح السّعادة، سیّد محمدتقی نقوی قاینی، تهران، مکتب المصطفوی، ج ۷، ص ۵۷)، خدا کارها را جز به‌وسیلۀ اسبابی که خودش آفریده انجام نمی‌دهد. پدر و مادر اسباب برای خلقت است به این دلیل گفتند اگر فرزندی نسبت به پدر و مادر و این‌ها بدرفتاری کرد یا نسبت به آنها بد بود به آن درجه‌ای که بد است خداوند مُهرِ شوم بودن و نحس بودن بر او می‌زند. خداوند می‌گوید که اگر پدر و مادر یا یکی از آنها نزد تو بودند برای اینکه وقتی نزد فرزند باشند و این مدّتی طولانی بشود به هر جهت یک برخوردی می‌شود، مع‌ذلک توصیه کرده که اگر این‌طور بود فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ (سوره اسراء، آیه ۲۳)، اخم نکنی. با روی باز همیشه با او برخورد کن، این درجۀ خیلی کمی است. حالا بستگی به درجات بالاتر دارد. به هر درجه بیشتر باشد بهتر است. در علم حقوق هم می‌گفتیم همۀ انسان‌ها مثل هم هستند ولی در علم کشورهای اروپایی تا آنجا که من خبر دارم و کتابش را خواندم، قتل و قتل عمد یک عنوان دارد، یکی‌یکی دیگر را می‌کشد و پاریسید (Parricide) یعنی پدرکُشی صحبت جداگانه‌ای است، خیلی جدید است.
همۀ این مطالب برای بحثمان که تشکّر است بیان شد. خدا فرمود: اَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ، بایزید بسطامی در مدرسه درس می‌خواند، به این آیه رسیدند. بعد آمد (پدرش که حیات نداشت) به مادرش گفت: امروز من این را خواندم اَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ، من هم باید شکر خدا را به‌جا بیاورم، هم شکر تو را، هیچ‌کدامش را نمی‌توانم به‌جا بیاورم؛ بنابراین یا از خدا بخواه که یکسره در خدمت تو باشم یا مرا رها کن که یکسره در خدمت خدا باشم که مادرش گفت تو را رها کردم برو در راه خدا خدمت‌کن. این شکرگزاری است. تشکّر از زحمات و خدماتی که از پدر و مادر کردند و از همه مهم‌تر خلقت پدر و مادر.
این سخن بگذار تا وقتی دگر.
سؤال: اگر خطایی کرده باشیم خدا می‌بخشد؟
اگر خطایی کرده باشید، خدا می‌بخشد. ولی دنبالش هم این است که به فرزندانتان بگویید عبرت بگیرند؛ بنابراین می‌شود حساب کرد همان‌طور که حقّ‌النّاس را که خدا نمی‌بخشد، لازم است خود مردم ببخشند. اما اینجا خداوند حقّ پدر و مادر را از حقّ‌النّاس بالاتر آورده می‌گوید: اَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ، خودش و پدر و مادر را هم‌ردیف آورده، این است که خدا ان‌شاءالله می‌بخشد.

آدرس اینستاگرام:

🌐 instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht

1 month ago

💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

🔹 جلد دوم - قسمت ۶۰ (صفحه ۲)

ناصرالدّین‌شاه در زمان خودش شرایط اجتماعی که فراهم کرده بود موجب پرورش بزرگانی مثل حاج ملّا هادی سبزواری، میرزای جلوه، قمشه‌ای و خیلی‌های دیگر شد؛ کسانِ زیادی که مثال نمی‌زنم، چون عقاید مختلف است. حتّی وقتی به زیارت مشهد رفت، در سبزوار ایستاد و به دیدن حاج ملّا هادی رفت گفت که اجازه می‌دهید؟ شما ناهار می‌مانید؟ حاج ملّا هادی گفت: خیلی خوب، موقع ناهار بود. آمدند یک کاسه آبگوشت و دو تا تکّه نان با هم خوردند. این تجلیل را از ملّا کرد و نام خودش هم ماند.
و یا به آقای سلطانعلیشاه پیغام داد من می‌خواهم به خدمتتان بیایم، تشریف داشته باشید، ولی ایشان قبول نکردند، همان روز پا شدند رفتند. یعنی آن‌قدر از بزرگان مملکت درک داشت. ما چه تجلیلی کردیم از ناصرالدّین‌شاه یا مظفّر‌الدّین‌شاه؟ فیلم برمی‌دارند و این‌ها را مسخره می‌کنند. مظفّر‌الدّین‌شاه را مثل دلقک نشان می‌دهند. حالا من نمی‌گویم آنها معصوم بودند، نه! خیلی از آن عیب‌هایی که می‌گویند را داشتند. ولی حُسن‌هایشان چه؟ «سپهسالار» در همان دوران مظفّر‌الدّین‌شاه دو تا ساختمان ساخت: یکی مسجد سپهسالار، یکی همین ساختمان مجلس. (یکی دو نفر بودند چنین کردند) مرحوم حاج سیّدرضا فیروزآبادی، مرد خیّری بود. البته از لحاظ علمی در حدّ بالا نبود، ولی برای خودش شخصیتی و وکیل مجلس بود. یک‌وقت در پشت تریبون توصیه اخلاقی به همۀ وکلا می‌کرد و مدرّس گفته بود آقای حاج‌سیّدرضا، سپهسالار دو تا ساختمان داشت، یکی این ساختمان مجلس که ما هستیم، یکی هم مسجد؛ حرف‌های شما جایش اینجا نیست، آنجاست و اشاره به مسجد کرده بود. این حالا راجع به سپهسالار.
ما مسجد سپهسالار می‌گفتیم، همه هم می‌گفتند. سال‌ها به نام مسجد سپهسالار بود. در ساختن مسجد و نظایر این‌ها یا در موقوفه، کلّاً در وقف کردن، همۀ آقایان علما گفته‌اند که شرط قربت لازم نیست؛ یعنی لازم نیست قربة‌ًإِلی‌الله باشد، یکی برای اینکه نامش یا نام پدرش بماند وقف می‌کند، این درست است، غلط نیست. حالا آن آقای سپهسالار یا هر فرد دیگر، آمدیم و نیّت خیر هم نداشت، می‌خواست اسمش بماند، خدمتی به این مردم کرده چنین ساختمانی ساخته (ظلم‌ها و آن چیزهایش به جای خود، ما از آنها تعریف نمی‌کنیم) اسم این موقوفه را عوض کردند!
اسم خلیج‌فارس را ما می‌گوییم. اگرنه، ما که خلیج‌فارس را با بیل نکَندیم، گودال کنیم و بعدش پر کنیم، خلیج‌فارس بشود، از اوّلِ خلقت بوده. اسم خلیج‌فارس را عوض کردند، گفتند: خلیج عربی، خیلی دادوبیداد بلند شد، دادوبیداد هم به‌جا بود، به چه مناسبت عوض کردید؟ اسمی که بشرهای اوّلیه گذاشتند ... ولی از طرف دیگر خودشان؛ در بیدخت ما بیمارستانی که حضرت صالحعلیشاه ساختند و عکسشان که کلنگ اوّلیه را زدند موجود است و دبیرستانی که ما ورثه به نام ایشان ساختیم، گفتیم دبیرستان صالح، اسمش را عوض کردند. مرحوم مطهّری یک آجر در آن مدرسه نگذاشت، برای اینکه وقتی شروع به ساخت آن مدرسه کردند او به دنیا نیامده بود، ولی اسمش را مدرسه مطهّری گذاشتند.
خدا رحمت کند مطهّری مرد خوبی بود، مرد فهمیده‌ای بود اگر خودش زنده بود نمی‌گذاشت. هرچند خودش هم اگر زنده بود، ما هم زنده‌ایم، ولی ...

آدرس اینستاگرام:

🌐 instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht

1 month ago

هــو
‏۱۲۱

💠 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

🔹 جلد دوم - قسمت ۶۰ (صفحه ۱)

🔸 موضوع: لزوم قدردانی و شکرگزاری - قدردانی و تشکّر از پدر و مادر - تغییر نام موقوفه! - خداوند کارها را به وسیله اسبابی که خودش آفریده انجام می‌دهد

▫️ یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۷ شمسی مطابق با سوّم ذیقعده ۱۴۲۹ قمری

بسم‌الله الرّحمن الرّحيم

موردی یادم آمد، تشکّر کنم. مَثلی هست می‌گوید مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمَخْلوُق لَمْ یَشْکُرِ الْخَالِق، کسی که از مخلوق تشکّر نکرد از خالق هم تشکّر نمی‌کند. یعنی الزام است اگر در روابط اجتماعی موجبی برای تشکّر از بندگان خدا پیدا شد، حتماً باید تشکّر کند، یادتان نرود!
به قول آقای باستانی پاریزی (که مقاله‌ای نوشت و در دو شمارۀ مجموعۀ عرفان ایران چاپ شد) وقتی مورّخین، تاریخ‌نویسان، جامعه‌شناسان می‌خواهند علّت حملۀ مغول را بنویسند می‌گویند چنگیزخان چهل نفر را به‌عنوان سفیر فرستاد که بیایند با رجال ایران صحبت کنند، آمدند و (حالا چه شد نمی‌دانم، ننوشتند) خوارزمشاه همۀ آنها را کشت. می‌گویند علّت، آن است. ولی من می‌گویم (یعنی باستانی می‌گوید) علّت اصلی، شهادت حضرت مشتاقعلیشاه در کرمان بود. به‌خصوص که حضرت مظفّرعلیشاه اسمشان محمّدتقی بود. فیلسوف و حکیم بود طبابت هم می‌کردند، فقیه بود و مجتهد، در مسجد که می‌رفت صدر مجلس می‌نشست. خیلی با درویش‌ها بد بود که مشهور بود. روزی حاج آقایی از مکّه آمده و مهمانی داده بود. آقای حکیم تقی یعنی مظفّرعلیشاه را به مهمانی دعوت می‌کند. آقای مشتاقعلیشاه (که از لحاظِ اجتماعی کاره‌ای نبود) ایشان را هم یا دعوت می‌کند یا خودشان بی دعوت می‌آیند. سر سفره اتّفاقاً آقای مظفّرعلیشاه روبه‌روی حضرت مشتاقعلیشاه می‌نشیند (به ایشان مشتاق تار زن می‌گفتند) آقای مظفّرعلیشاه خیلی ناراحت می‌شوند، غذا که می‌آورند دست نمی‌برد. صاحبخانه ناراحت می‌شود می‌گوید موضوع چیست؟ اشاره‌ای با سر به مشتاقعلیشاه می‌کند. بعد مشتاقعلیشاه می‌فرمایند: آقا تقی (یا یک چنین عبارتی) اگر بودن من مانع است، من رفتم خداحافظ. پا می‌شود و می‌رود همین‌طور. آقا تقی حکیم با ناراحتی (حالا چطور شد ...) پا می‌شود دنبالش می‌دود، تا به ایشان می‌رسد. با هم می‌روند یک‌گوشۀ قبرستان می‌نشینند، یک‌قدری صحبت می‌کنند، حرف می‌زنند یا نمی‌زنند، نمی‌دانم. همان‌جا مظفّرعلیشاه منقلب می‌شود. بعد که می‌آید خانمی کاری با ایشان داشته صدا می‌زند و می‌گوید: آقا تقی حکیم ... ایشان می‌‌گویند: آن آقا تقی حکیم مُرد! آن‌وقت ایشان آن‌قدر مشتاقِ مشتاق می‌شوند که دیوان اشعارشان به نام دیوان مشتاق مشهور است. از این تاریخ به بعد شعر می‌گویند؛ مثل مولوی که اشعارش، غزلیاتش را به نام دیوان شمس می‌کند. بعد داستانش مفصّل است که حضرت مشتاق را می‌گیرند و سنگسارش می‌کنند. در هنگام اجرای حکم، مشتاق می‌گویند که چشم‌های مرا ببندید می‌بینیم این چشم‌هایی که نگاه می‌کنند از آنها خرمن خواهند زد که بعد آقامحمّدخان قاجار آمد و از سرها و چشم‌ها خرمن درست کرد.
آقای دکتر پاریزی می‌گوید: به نظر من آن به‌جای خودش، و خوارزمشاه، شیخ مجد‌الدّین بغدادی شیخ مقدّر و در واقع جانشین شیخ نجم‌الدّین کبری را روی توّهم و سوءظن کشت. البته بعد یک شب آمد خدمت شیخ نجم‌الدّین، یک گونی پر از پول، طلا و یک شمشیر آورد. گفت: من با شیخ مجدالدّین که شما جای پدرش هستید چنین کاری کردم اگر دیه قبول می‌کنید این دیه‌اش. اگر هم می‌خواهید قصاص کنید، این شمشیر و این هم گردن من. شیخ نجم‌الدّین می‌فرمایند: در مورد خون فرزندم مجدالدّین دیه که قبول نمی‌کنم، باید قصاص باشد. قصاص خون او هم‌خون تو تنها نیست، خون تو و خون من و خون همۀ شهرهای دیگر است ... که بعد مغول می‌ریزند و خود شیخ هم شهید می‌شوند. البته مغول‌ها با همۀ مغول بودن این رسم را داشتند که هرجایی می‌رفتند به سربازها می‌گفتند بزرگان دینی را نکشید. اینجا هم هر چه کردند که شیخ نجم‌الدّین بیاید بیرون تا حفظ شود، شیخ قبول نکرد. بعد که ریختند شیخ نجم‌الدّین پاره‌آجر در دامنش گرفته بود به سر سربازها می‌زد، سربازی دید، شمشیر برداشت حضرت را شهید کرد که خون شاه، خون ایشان و همۀ اینها ...
از این دو سه داستان و همچنین نظریۀ آقای دکتر باستانی ما این نتیجۀ فردی و اجتماعی را می‌گیریم که وقتی فردی یا انسانی یا جامعه‌ای از خدمتگزارانش تجلیل و تشکّر نکند، بلکه به عکس عمل کند در این صورت خداوند آنجا نه به آن درجه ... ولی به‌هرحال همین وضعی که ما می‌بینیم.

آدرس اینستاگرام:

🌐 instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht

1 month, 1 week ago

🎤فاتحه آخر مجلس

آدرس اینستاگرام:

🌐instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht

We recommend to visit

💯تبلیغات 👇🏻
https://t.me/tarefebankmusic

🎵پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/bankemusic._

تیک تاک tiktok.com/@_musicir

یوتیوب
https://youtube.com/@Musicir_

ساندکلود
https://on.soundcloud.com/rdgTA

🎵آهنگ درخواستی
@TonoBankbot

فرشتــه‌ی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• 🎧🖤📀🔐••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@IranMusicSP