شب، سکوت، کویر
#کیهان_کلهر
#محمدرضا_شجریان
.

شاعر:فروغ فرخزاد اجرا،تنظیم و تدوین:رضا کریمی

میکیس تئودوراکیس
(Mikis Theodorakis)

? #برف_زمستان
#فریدون_فرخزاد
.

#عدنان_الصائغ
ترجمه #صالح_بوعذار
اجرا #رضا_کریمی

نمیدونی
تو
که
عاشق
نبودی…

♦️چهار شعر از ضیاءالدین خالقی
از کتاب تازه منتشرشده‌ی «پرنده‌ها به نامِ تو»

?کِشت. . .

بر آن‌چه پیچیده شد بود
                        سبز بود
همه‌چیزِ من برگ بود.
تازه بود از زندگی،
زندگیِ تازه‌یِ من بود.
یاری که خونش چکیده بود از چشمِ قلم
گذشته‌ی من؟
نه
آینده‌یِ من بود از گذشته‌یِ دورتر.
ای آسمان و زمین!
همان و همین!
ای این!
بنشین
بنشین کنارِ این،
این نزدیک
این دور،
این گور،
برآمده از تهوعِ زندگی،
بَرآرَم از «آر» و «بَر»
از این دَر،
از این دَرِ بسته که هرگز باز نمی‌شود هرگز
مگر به دَمِ مسیحا
به یدِ بیضا
آتشِ زرتشت
نیروانایِ بودا

آن که مرا کُشت
پیش از این کِشت.

?انارهای شاهبار

شیرین‌تر از انارهای شاهبارِ سرخ
سرخ‌تر از گُل‌های سرخ
           پیاله‌هایی که لاله‌هایند
           لبالب وُ لبریز از لب‌های شرابی.
جادویِ من!
اَیاز را باز کنید
از آن نسیم‌های تازه به دنیا خواهد آمد.
شعر را بچرخانید
بچرخانید در میدان‌های شهر
از آن شهیدان و شاهدانی تازه
       پا به زمین خواهند گذاشت.
شیطان را رها کرده‌ام تا در مراتعِ سرسبز
                                         چرا کند
تو برای زمین
        صبر را صنوبر کن!

?جزیره

مدتی بی‌خبرم از حال و روزِ دنیا
در این جزیره‌یِ تنها
                 که خودم را تبعید کرده‌ام.
هرازگاهی با بومیانی که نیستند
دورِ هم حلقه می‌زنیم
ذکری می‌گوییم
که حروفش تنها تلفیقی از صداهاست
چیزی که برای شماها بی‌معناست.
اینک یکی از آن ذکرها را برای شما، به زبانِ فارسی ترجمه می‌کنم:
«ما برای رسیدن به جمله‌ای زیبا تلاش می‌کنیم
تا زندگی را زیباتر کنیم
اما شنیده‌ایم از دوستِ تبعیدیِ غیر بومیِ‌مان که
بیرون از این‌جا موجوداتی هستند
که هر روزِشان مثلِ روزِ قبل تکراری‌ست
و یکی از تفریحات سالمِ‌شان خندیدن است!»

?پنجره

من ، پنجره را نامِ دیگرش چیست؟!
چشمی دیگر، که کوچه‌ها را صمیمی می‌کند؛
دیوار را فروریخته
                   لب می‌شود
                   لبخند می‌زند؛
دهانی برای گفتن
عابرانِ ناآشنایِ صبح وُ غروب را آشنا می‌کند...

پنجره از پنجه‌های باد، بسته نمی‌شود؛
برهم خورده، عصبانی، دور برمی‌دارد
مگر که دست‌های تو. . .
مگر که دست‌ها. . .
پنجره با چشم‌های توست
        که با دست‌های تو باز می‌شود
پنجره‌یِ بسته
               شکوفه‌زارِ رازها‌ست
               با میوه‌های مجهول
کرشمه‌ای از آن
                            کوچه را مست می‌کند

پنجره، کتابی‌ست
که وقتی باز می‌شود
تو را می‌خوانم.

#ضیاءالدین_خالقی

آستان جانان

? شعر : حافظ

? موسیقی : پرویز مشکاتیان

? تنبک : ناصر فرهنگ‌فر

? آواز : محمدرضا شجریان

▪️ اجرا : ۱۳۶۲
@AvayeMusighi

"هنوزم وقتی میخندی
دلم از شادی میلرزه"

@Touraj_Shabankhani