⫷ ????? ??? ⫸

Description
این ها همه تخیلات منه پس سعی کن زیاد تو دنیایه خیالی غرق نشی⛓?

جهت ارتباط با ادمین ?
@Dreamsky_admin

.
?کپی فیکشن ها، pov هاحتی با ذکر منبع ممنوع?
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago

11 months, 3 weeks ago
11 months, 3 weeks ago

https://t.me/Drreamsky

من خودمو پاره کردم اقا بشتابید تو چنل محافظ
بشتابید دیگه?‍♀ یهو چنل اصلی به چوخ رفت اسمر نمیخواید شما دیگه؟?‍♀
۱۰۰ تاام نشدیم اونور??

Telegram

Dreamsky(چنل محافظ)

***❤️‍🔥***DREAMSKY***❤️‍🔥*** 《چنلی پر از فیکشن ها و pov های هات و خاص》 اسمر های جذاب و سسکی

من خودمو پاره کردم اقا بشتابید تو چنل محافظ
11 months, 3 weeks ago

پارت ۱۷ فیکشن ران ?

کامنت : +60

11 months, 3 weeks ago

_ایمیلی که دیشب یهت فرستادم رو ندیدی نه؟هاه تعجبی هم نکردم...گوش کن مایکی خودش شخصا یکی رو پیدا کرده بادیگارد ا/ت بشه.
ران بهت زده تکیه از در گرفت و گفت:
_چی؟؟
ریندو ادامه داد:
_گفتم یکیو پیدا کرده بادیگارد ا/ت بشه، مشخصاتش رو برات پست کرده بودم دیشب احتملا الان دستت رسیده.
ران کلافه سمت میزش راه افتاد با دیدن دوتا پاکتی که روی میز بود گقت:
_دوتاس؟
ریندو با تعجب گفت:
_دوتا؟ ولی من یکی فرستادم
ران بدون توجه به او گوشی را دوی حالت بلند گو گذاشت و روی میز قرارش داد و یکی از پاکت هارا باز کرد، با دیدن مشخصات داخل پاکت گفت:
_یه یارویی به اسم شو هاه؟
قبل از این که به صحبت های ریندو گوش کنه اون یکی پاکت رو باز کرد
ران:و...کورو؟

11 months, 3 weeks ago

_نگاش کن این یه هرزه کوچولو داری واسه دیکم له له میزنی.
اکی خودش را به پایین تنه ران میکشاند و حین این که گوشه ای از لبش را گاز میگرفت گفت:
_مشکلش چیه؟همونطور که گفتم ما زن و شوهریم ران...
ران لبخندی که بیشتر به لبخندی تمسخر آمیز شبیه بود زد و گفت:
_هعی ا/ت تو اتاقشه ها؟اگه ببیتمون چی؟برات مهم نیست؟
اکی تک خنده ای سر داد دستش دا سمت کروات ران بود و تو یه حرکت از دور گردنش جدا کرد و گوشه ای روی زمین پرتش کرد،بعد از آن یکی یکی از دکمه های پیرهنش را باز کرد و گفت:
_واسه چی باید نگران دختری باشم که حتی از خون خودم نیس؟
عالی بود،منتظر همین حرف بود که از طرف اکی باشه، خوشحال از این که نتیجه کاری رو که میخواست گرفت ، دوباره سمتی را که ا/ت انجا ایستاده بود نگاه کرد ولی خبری از سایه اش نبود.ران رضایت بهش لبخندش پرنگ تر شد، تو یه حرکت اکی را از روی خودش کنار زد از جایش بلند شد و گفت:
_حالو حوصلتو ندارم بسه...
اکی بهت زده گفت:
_چی؟ولی...
ران نفسش را بیرون داد و برزخی به اکی نگاه کرد گفت:
_تا حالا کی دیدی انگشتم بهت بخوره که این دومین بار باشه؟منو تو فقط واسه اون قرار داد لعنتی الان اینجاییم!یه بار دیگه--
انگشت اشاره اش را تحدید وار جلوش تکان داد و ادامه داد:
_فقط یه بار دیگه همیچین غلطی کنی تو شرکتت رو یه شب از بین میبرم!

/////////////////
(همان لحظه___بونتن)
ریندو لیستی که اماده کرده بود به شو داد و گفت:
_این لیست رو پر کن،اسم فامیلی سن و شماره تلفنت رو اینجا بنویس.
شو نفسش رو بیرون داد و لیست رو از ریندو گرفت و نگاهی گذرایی بهش انداخت و گفت:
_عجب گیری افتادما.
ریندو دست به سینه تکیه به میز پشت سرش داد و گفت:
_دستور مایکیه...چاره ای نداری به جز اینکه به عنوان بادیگارد وارد اون عمارت بشی.
شو محکم برگه را روی میز کوبید،فکش از شدت عصبانیت منقبض شد و رگ گردنش بیرون زد،با لحنی که سعی بر کنترلش داد تا فحش ندهد گفت:
_من یه عمر سگ دو نزدم که اون زن نفهمه من زندم حالا شما---
نفسش را کلافه بیرون داد و نفس عمیقی کشید تا بر روی خودش کنترل داشته باشد، گفت:
_حالا داری بهم میگی که پاشم برم خونه اش؟جلو چشم خودش؟هاه؟
ریندو شانه ای بالا انداخت و فنجان قهوه اش را از روی میز ورداشت و حین این که زره زره از قهوه اش مینوشید گفت:
_به هر حال بهتر از اینه که از دور مراقب خواهرت باشی.اون زن خطرناک تر از چیزی که فکر میکنی با پول دادن به ادمای بازار سیاه که ازش مراقبت کنن همه چی ختمه به خیر نمیشه احمق جون.
فنجون قهوه اش را پایین اورد و ادامه داد:
_به عنوان بادیگار ۲۴ ساعته کنارش باش.
شو پوزخندی سر داد و دست به سینه گفت:
_چرا مایکی میخواد من از ا/ت مراقبت کنم؟خیلی خوب یادمه که چشمش دنبال شرکت بود.
ریندو خونسرد گفت:
_خیلی دلایل هست؛اون دختر تنها دختریه که فعلا میشه اکی رو باهاش زمین زد اون زن خیلی بیشتر از چیزی که نشون میده نفوذ و قدرت داره.
لبخندی زد و ادامه داد:
_البته که این تنها دلیلش نیست...اون میخواد بسنجه که تو چقدر مهارت داری.
شو نفسش را بیرون داد و گفت:
_خیلی خوب...
ریندو با رضایت دست هایش را بهم کوبید و گفت:
_ من همین الان با ران تماس میگیرم تا همه چیزو حل کنه...

//////////
(صبح روز بعد)
(عمارت اکی)
جلوی در اتاق ا/ت ایستاد و نفس عمیقی کشید ، بعد از دیشب به خاطر اکی نتوست بهش سر بزنه خوشبختانه امروز اکی خونه نبود، دستش را بالا اورد و چند تقه ای به در زد و گفت:
_ا/ت باید باهات حرف بزنم!
با سکوتی که در جواب گرفت کمی محکم تر به در کوبید و گفت:
_گوش کن ا/ت!دیشب مجبور شدم اونکارو کنم تا اکی به حرف بیاد و به زبون بی زبونی بناله که حقیقت چیه!
اما باز هم سکوت در جواب گرفت.
از در فاصله گرفت و کلافه گفت:
_خیلی خوب...بهت زمان میدم تا بهش فکر کنی.
بعد از آن عقب گرد کرد و با کلی افکار که ذهنش را درگیر کرده بود سمت اتاق کارش راه افتاد و با شتاب در را باز کرد و محکم بست،صدای گوش خراش بسته شدن در تو فضای اتاق پیچید،کلافه نفسش رو بیرون داد و تکیه به در داد و با چشمان بسته گفت:
_لعنتی.
همان لحظه با حس کردن ویبره رفتن گوشی اش داخل جیبش کلافه بدون این که چشمانش را باز کند ، گوشی را از جیبش بیرون اورد ، به صفحه مانیتور نگاه کرد، با دیدن اسم ریندو که روی صفحه خودنمایی میکرد ایکون سبز رنگ را فشار داد و گفت:
_حوصله ندارم حرفت رو بزن.
ریندو تک خنده ای سر داد و گفت:
_اوی اوی تازه اول صبحه تو انقدر بی عصابی؟
ران با حرص بیشتری ادامه داد:
_گفتم حوصله ندارم بنال ببینم چی میگی!؟
ریندو سرفه ای کرد و جدی شد و گفت:

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago