⿻·˖⊱krishoDreamཻུ۪۪⸙

Description
°•And in my dreams I will always find my way back to you..:ʚɞ'٭

°•Krishodream,PM→ @krishodreamPM_bot ༄

°•Welcome to my little world..🪵🌱
Advertising
We recommend to visit

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 1 day, 23 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month, 3 weeks ago

2 months, 2 weeks ago

You're all I want We fucked so hard,
it left me faded
For all you are
There is no other love
It's only yours

#Music
✁-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  - 
              ㅤ࿆
⌜‌‌‌@krishodream‌‌‌‌⌟

2 months, 2 weeks ago
⊹𝗬𝗼𝘂'𝗿𝗲 𝗮𝗹𝗹 𝗜 𝘄𝗮𝗻𝘁⊹

⊹𝗬𝗼𝘂'𝗿𝗲 𝗮𝗹𝗹 𝗜 𝘄𝗮𝗻𝘁⊹
𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘒𝘳𝘪𝘴𝘩𝘰
𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘏𝘪𝘴𝘵𝘰𝘳𝘪𝘤𝘢𝘭, 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘴𝘮𝘶𝘵

Click to read

_باید به سلامتیتون اهمیت بدین اگه اینکارو نکنین
تا آخرین لحظه‌ی زندگیم پیش تمام خدایانی که می‌شناسم شمارو لعنت میکنم!
+لعنت و نفرینی که باعث بشه تا آخرین لحظه‌ی زندگی بازم به من فکر کنی؟ چه لعنت شیرینی..
من هر چیزی که از جانب تو باشه می‌پذیرم.

#oneshot #Levi

✁-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -
              ㅤ࿆
⌜‌‌‌@krishodream‌‌‌‌⌟

2 months, 2 weeks ago
⿻·˖⊱krishoDreamཻུ۪۪⸙
4 months, 4 weeks ago

کریس پيام میده به سوهو*
آروم باش، نترسيا
من از پله های کمپانی سر خوردم و سرم خورد به نرده‌ها
بيهوش شده بودم
خانم پارک زنگ زد به اورژانس
الان بيمارستانم
مچ پای چپم در رفته

سوهو: خانم پارک دیگه كيه؟!!
کریس: ...

#tweet ︎❦ #fun
✁-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -
              ㅤ࿆
⌜‌‌‌@krishodream‌‌‌‌⌟

5 months ago

#Music
✁-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -
              ㅤ࿆
⌜‌‌‌@krishodream‌‌‌‌⌟

5 months, 2 weeks ago

گایززز
میخواید پوستتون صاف و شفاف شه؟؟?
یا ی لبخند زیباتری داشته باشین؟?
تو کامنتا براتون میگم
کاملا تست شده و امن?↕️

7 months, 1 week ago

بعد از چندین بار پلک زدن به آرامی چشم‌هاش رو باز کرد و تکونی به بدن کرخت شدش داد، شاید همه چیز تا اینجا خیلی عادی بنظر میرسید، اما همه ی این ها قبل از مواجه شدنش با یه تپه موی برعکس شده ی جلوی چشماش بود. اون پسر مو قهوه ای با تاجِ عجیب غریبِ ساخته شده از میوه ـش با لبخند دندون نمایی صورتش رو برانداز میکرد و تمشک دیگه ای رو توی دهنش انداخت.

-تو دیگه کی هستی؟! نه نه، باید دیوونه شده باشم...

همونطور که از شوک نفس نفس میزد، نگاهی به اطرافش کرد و تازه متوجه شد بین انبوهی از درخت های میوه و چمن های بلند گیر افتاده. خب.. حتی فکرش رو هم نمیکرد که از مسابقه بسکتبال دوستانش به همچین جایی کشیده بشه و با یه موجود کله فندوقی و بالدار سرو کله بزنه.

-من؟! جونمیونی؛ پری طبیعت که از تو محافظت میکنه.

"هیچوقت پری طبیعت رو عصبی نکن ووییفان این یک هشداره!"
با پیچیدن صدای عجیب غریبی توی گوشش، که انگار قبلا هم شنیده بود، نامطمئن پلک زد و با ستون کردن دستش از روی جایی که بیهوش شده بود بلند شد. این مزخرفات و لحظات مصنوعی چی بودن که هر لحظه توی مغزش می پیچیدن و حالش رو خراب میکردن؟

-این چه مزخرفاتیه که میگی؟!

جمله ی کوتاهش باعث شد پسر با کمی تعلل پاهاش رو از درخت جدا کنه و روی زمین فرود بیاد؛ نامطمئن سرش رو کج کرد و همونطور که موهای لختش در جهت وزش باد میچرخیدن چشمای خرگوش مانندش رو ریز کرد. صدای قلب اون انسانِ ممنوعه رو میشنید و وجودش برای صحبت باهاش فریاد میزد.

-داری میگی اسمم مزخرفه؟!

پسر قدبلند طبق غریزه ـش کمی خودش رو عقب کشید و مضطرب نگاهی به اطرافش انداخت، توی این لحظه ی حساس به طرز عجیبی حس میکرد که دلش برای خانوادش تنگ شده، مطمئن نبود که اون پری کوچولوی توهمی کی قراره با بالهاش لهش کنه؛هرچند از نظر ییفان کسی که توهم میزد خودش بود.

-اره.. خب.. یجورایی.. پری طبی.. طبیعت..؟!

-جونمیونی.

پسر کوچک تر به سرعت زمزمه کرد و درجواب ییفان با شوک هوم کوتاهی کشید. شاید بهتر بود به سرعت از کنار اون پری میگذشت و با تمام توان ازش دور میشد؛ اما طبق چیزی که حالا میدونست احتمالا اون خیلی بهتر از ییفان این مکان خوفناک رو میشناخت و هر لحظه ممکن بود باید کردنش خونش رو بمکه!

-اسمم جونمیونی ـه.

ییفان حاضر بود قسم بخوره که حالا پلک چپش میپره و نمیتونه عصبی تر از این بشه.اون احمق کوچولوی رو اعصاب، با ییفانی که توی عجیب ترین حالت ممکن گیر افتاده بود؛ بخاطر اسمش بحث میکرد.

-برام مهم نیست که اسم لعنتیت چیه! فقط بهم بگو چطور از این مکان بیرون برم.

چشم های پری هر لحظه خشمگین تر میشد و انگشت های لرزون ییفان بیشتر به سبزه های زیر دستش فشار میاورد. حتی به یاد نمی اورد که شجاعت چند ثانیه پیشش رو از کجا اورده و حالا چرا انقدر از اون موجود زیبا و عجیب میترسه.پسر کوتاه تر با قدم های کوتاهی که هر حرکتشون تهدید خاصی داشتن، به پسر گمشده نزدیک تر شد و باعث شد پسر قد بلند با ترس چشم هاش رو ببنده و دستش رو جلوی صورتش حفاظ کنه. چهره ی مادر پدرش پشت پلکاش میچرخید و بخاطر صدای خش خش بلندی که از پشت سرش به گوشش میرسید نفس هاش هر لحظه کوتاه، و سریع تر میشد.

-هیهی تو واقعا کیوتی ییفانا.

همراه با بهم ریختن موهای لخت پسر اعلام کرد و صدای ذهن پسر رو به خاطر سپرد. ییفان هنوز هم جرعت باز کردن چشم هاش و دیدن اون لبخند دندونی رو نداشت اما جونمیون همزمان با نوازش موهای پسر، لبخند میزد و گاهی به خونِ روونه شده از دستش نگاهی میکرد.
"قراره بخاطرت خیلی آسیب ببینم.. پس بهتره باهام مهربون باشی زیبا."

|black,Calm|

#Scenario ❁ཻུ۪۪⸙ Unknown
✁-  -  -  -  -  -  -  - -  -  -  -  -  -  -  -  -  -
              ㅤ࿆
⌜‌‌‌@krishodream‌‌‌‌⌟

9 months ago

چرخی به محفظه‌ی سربسته و لاکیِ بابل‌تیش داد و بی‌توجه به مکان عمومی که در اون حضور داشت آخرین ذراتش رو پرصدا هورت کشید.
-گالری هنری..بیش از اون چیزی که فکر میکردم کسل کننده‌است البته قراره اولین بار و آخرین بارم باشه.
اگه قرار با اکیپش کنسل نمیشد الان باید گوشش توسط صدای جیغ لاستیک‌ فراریش درحالی که روی آسفالت خط مینداخت نوازش میشد ولی حیف امروز از اون هیجان و آدرنالین به دور بود. کلافه روی یکی از نیمکت‌های نمایشگاه نشست و لیوان خالیش رو توی سطل زباله کنارش پرت کرد.
به مردمی که متفکر بعد از چند دقیقه زل زدن به تابلو ها سراغ اثر بعدی میرفتن نگاه کرد و زیر لب هوفی کشید.
محض رضای خدا اون حتی راجب سبک نقشیام اطلاعی نداشت پس اینجا چه غلطی میکرد؟ چون فقط سر راهش بود و کنجکاو شد ببینه درونش چخبره؟! خب دیگه بس بود نیاز به هوای آزاد داشت چون به طرز عجیبی هوای اون فضا قلبش رو سنگین می‌کرد.
ولی با بلند شدنش ناخواسته از گوشه‌ی چشم اثری که پشت سرش به نمایش گذاشته شده بود توجهش رو جلب کرد.
تایی از ابروش بالا رفت و قدم‌هاش نزدیک و نزدیک تر شدن و بدون اینکه خودش متوجه باشه ریتم نفس‌هاش نامنظم شدن.
بنظر یک پرنس بود همین ولی..نمیفهمید چرا هر لحظه بیشتر و بیشتر دلش می‌خواست به چهره‌ی بی‌حس و خاصش زل بزنه!
کت و زیورآلاتی که بشدت برازنده‌ی پرنس بنظر میومدن نیمه‌ای از صورتش که توی نقاشی براق و درخشان بود موهای خوش حالت و قهوه‌ای سوختش و در آخر نگاهی که پسرک جوان از بیننده‌اش دزدیده بود.
+بنظر شخصِ تو قاب جذبتون کرده
ییفان با صدای واضحی که یکهو اون رو از عالم خودش بیرون کشیده بود بدنش کمی پرید و سمت صدا برگشت.
-من فقط خب...بقیه...؟
نگاهِ ناباورش رو توی نمایشگاهی خالی که همین دقایق پیش صدای همهمه‌‌ی گنگش به گوش میرسید چرخوند. حالا جز خودش و شخص رو به روش هیچکسی حضور نداشت ولی چطور؟؟!
مرد مقابلش با لبخند مرموزی کاملا شونه به شونه‌ی ییفان ایستاد و به تابلوی مقابلش چشم دوخت.
+بقیه چه اهمیتی دارن وقتی من و تو اینجاییم وو.
ییفان که نگاهش تا اون لحظه روی استایل کلاسیک مرد در گردش بود و حدس میزد اون صاحب گالری باشه با شنیدن فامیلیش سرشو بالا گرفت و به نیم رخش چشم دوخت.
نیم رخی که حالا بشدت شبیه تابلوی مقابلشون بود چطور از همون اول متوجه‌ی شباهتشون نشده بود؟! با صدایی که کمی از بُهت می‌لرزید به حرف اومد:
-تو...یه گالری از چهره‌ی خودت تو دوره‌های مختلف تاریخ کشیدی؟! واقعا مسخرس چه مردک از خود راضی!
برای فرار از شرایط عجیبی که داخلش بود از کنار فرد گذشت ولی مچش اسیر شد و اون رو ثابت نگه داشت.
+تو تصادفی بخاطر کنسل شدن قرار با اکیپ به اینجا نیومدی شنیدی که میگن هیچی تو این دنیا تصادفی نیست حتی افتادن یه برگ از درخت!
-بس کن لعنتی!
با فریاد درمونده‌ای دستشو بیرون کشید و چند قدم عقب رفت ولی جونمیون با لبخند خونسردی فاصله هایی که ییفان بینشون ایجاد می‌کرد رو پر کرد و دست‌هاش روی شونه‌های پهنش نشستن.
+کنجکاویت تورو به جای اشتباهی نیاوردن و اینارو من نکشیدم فقط جمع آوری کردم اونم از سراسر دنیا..برای نقاش و صاحب اصلیش یعنی خودت! تو در دوره‌های مختلف زندگیت عاشقانه از شخصی کشیدی که هیچوقت نتونستی بهش برسی یعنی به من..
جونمیون برخلاف چشم‌های لرزون و وحشت زده‌ی مقابلش بشدت آروم بود چون بالاخره تونسته‌ بود با هر روش خوب بد یا حتی وحشتناکی که ممکن بود مردش رو پیدا کنه.
-تو دیوونه‌ای فقط از من دور ش...
بی‌توجه به فریاد پر از خشم مرد سرش رو جلو برد و لب روی لب‌های سرد ییفان گذاشت و با کشیدن یقه‌ی کت جینش اون رو طرف تابلویی که حکم دام رو داشت پرت کرد.
+حالا باهم از اولین دوره‌ی زندگیمون شروع میکنیم ووییفان و این دفعه قول میدم چیزی اشتباه پیش نمیره ما بهم میرسیم!

#Scenario
✁-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -
              ㅤ࿆
⌜‌‌‌@krishodream‌‌‌‌⌟

We recommend to visit

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 1 day, 23 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month, 3 weeks ago