خواندنی‌های میناوش

Description
یادداشت‌های میثم موسوی
ارتباط با من:
@meysammousavi1363
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 4 weeks ago

1 year ago

?اتهام به خود

پیتر هانتکه (متولّد ۱۹۴۲) نویسندۀ مطرح اتریشی با آثاری ازجمله رمان «ترس دروازه‌بان از ضربه پنالتی»، داستان «زن چپ‌دست» و نمایشنامۀ «اهانت به تماشاگر» و «اتهام به خود» شناخته می‌شود. و اما نمایشنامۀ مختصر «اتّهام به خود»، قطعه‌ای کلامی و فاقد نقش و نوشته‌ای شگرف و ساختارشکنانه است که در عین خودنقدانگاریِ راوی می‌توان آن را مدح و ستایش او از عصیان خویشتن و حرکت در مسیری برخلاف عرف و قوانین جامعه دانست.

من به دنیا آمدم. من شدم. من هست شدم. من بزرگ شدم. من یاد گرفتم. من لغت‌ها را یاد گرفتم. من تبدیل شدم به باز و بسته شدن دهان. من تبدیل شدم به یک سلسله حروفِ الف-با. من روی چهاردست‌وپا خزیدم. من سرِپا شدم. من عمودی راه رفتم. من یاد گرفتم بیرون از لباسم قضای حاجت کنم. من قوانین را یاد گرفتم. من توانستن را یاد گرفتم.

من مکلّف شدم از شر دوری کنم. من مکلّف شدم خدمت زیر پرچم انجام بدهم. من مکلّف شدم به مدرسه بروم. من مکلف شدم شناسنامه داشته باشم. من مجبور شدم. من ابراز وجود کردم. من با تف کردن ابراز وجود کردم. من با نارضایتی ابراز وجود کردم. من با قضای حاجت ابراز وجود کردم. من با کشتن موجودات زنده ابراز وجود کردم. من با فین کردن و اشک ریختن ابراز وجود کردم.

من تف انداختم. من تف انداختم در جاهایی که تف انداختن ناشایست بود. من تف انداختم به صورت کسانی که تف انداختن به صورتشان توهین علنی به مقدّسات بود. من آشغال را در ظرف آشغال نریختم. من آشغال را وسط جنگل گذاشتم. من با حرف زدن ابراز وجود کردم.

من رفتم. من از راه‌هایی رفتم که رفتن از آن‌ها ممنوع شده بود. من به قلمروهایی رفتم که رفتن به آن قلمروها ننگ بود. من به سرزمینی پا گذاشتم که پا گذاشتن به آن ممنوع بود. من در راه‌پیمایی‌ها ایستادم. من وقتی نیاز به کمک بود به راه خود رفتم. من از اتوبوس درحال حرکت پایین پریدم.

من سخن گفتم. من به زبان آوردم. من چیزهایی را که دیگران فکر می‌کردند به زبان آوردم. من چیزهایی را که دیگران به زبان می‌آوردند فقط فکر کردم. من در جاهایی که سخن گفتن توهین به مقدّسات بود سخن گفتم. من از مرده‌ها به نیکی سخن نگفتم. من بی‌آن‌که از من بخواهند سخن گفتم.
من قوانین زبان را رعایت نکردم... من به طبیعت گفتم آزاد. من به آزادی گفتم الزامی. من به صداقت گفتم مُثُلی. من به گناه‌کار گفتم بی‌چاره. من به نظریه گفتم سودمند. من به اخلاق گفتم مزوّر. من به سبّابۀ در اهتزاز گفتم اخلاقی. من به ضدّ و نقیض گفتم پُرثمر. من به ایدئولوژی گفتم کذب. من به جهان‌بینی گفتم رنگ‌باخته. من به نقد گفتم سازنده. من به علم گفتم از پیش‌داوری به دور. من به دقّت گفتم معلّم. من به نظر گفتم ذهنی. من به تصوّف گفتم مبهم. من به واقعیّت گفتم سطحی... من به جنگ گفتم عادلانه. من به صلح گفتم تنبل.

من چیزها را مال خود کردم. من چیزها را به ملکیّت خود درآوردم. من به چیزهایی دست زدم که دست زدن به آن‌ها عین بی‌ذوقی و گناه بود. من چیزهایی را به چیزهایی مالیدم که مالیدن آن چیزها به یکدیگر بی‌فایده بود. من در مراسم عزای خویشان لباس عزا نپوشیدم. من تجارت برده کردم. من نگاه کردم. من گوش کردم. من نگاه کردم به چیزهایی که نگاه کردن به آن‌ها بی‌حیایی بود.

من به دیدن جاهای ممنوعه رفتم. من فیلم‌های ناشایست و ناخوش‌آیند تماشا کردم... من بازی کردم. من غلط بازی کردم. من با زندگی آدم‌ها بازی کردم. من با قوطی‌های اسپری بازی کردم. من با زندگی بازی کردم. من با احساسات بازی کردم. من با خودم بازی کردم. من با گرایش به شرّ و بدی بازی کردم. من با فکر خودکشی بازی کردم. من با ناامیدی خود بازی کردم. من با انگشتانم بازی کردم. من با کلمات بازی کردم.

من خیلی دیر از خواب برخاستم. من جلوی وردوی‌ها پارک کردم. من گدایی کردم. من آن چیزی نیستم که بودم. من آن چیزی که باید می‌شدم نشدم. من آن چیزی را که باید رعایت می‌کردم نکردم. من به تئاتر رفتم. من این نمایشنامه را شنیدم. من این نمایشنامه را گفتم. من این نمایشنامه را نوشتم (هانتکه، ۱۳۷۷: ۷ الی۲۴).

منبع:

_ هانتکه، پتر، ۱۳۷۷، اتهام به خود، ترجمه حسن ملکی، تهران، تجربه.

https://t.me/khandanihayeminavash

Telegram

خواندنی‌های میناوش

یادداشت‌های میثم موسوی ارتباط با من: @meysammousavi1363

***?***اتهام به خود
1 year ago

?اهانت به تماشاگر

آهای حقیرهای بدبخت، آهای توسری‌خورده‌ها، بی‌عرضه‌ها، آلت دست‌ها، حقه‌بازها، تفاله‌های اجتماع. آهای ان‌دماغوها، حرام‌زاده‌ها، اوباش‌ها، نامردها، لومپن‌ها، حیوان‌ها، کثافت‌ها. آهای امل‌ها، مترسک‌ها، انگل‌ها، جنازه‌ها، دلقک‌ها، نوکرصفت‌ها، الکی‌زنده‌ها، بی‌بو و خاصیت‌ها، آهای گوسفندهای دنباله‌رو، آهای عقب‌مانده‌ها، خوار و ذلیل‌ها، هیچ و پوچ‌ها، آهای بی‌نام و نشان‌ها، شما هنرپیشه‌های قهّاری هستید (هانتکه، ۱۳۷۸: ۴۴ الی۴۷).

نمایشنامۀ «اهانت به تماشاگر» که فاقد هرگونه بازی و صرفاً نمایشی کلامی است، اثری عجیب و بی‌پروا و ایده‌ای تکان‌دهنده است که در آن عدّه‌ای تماشاگر برای دیدن نمایشی به سالن تئاتر می‌روند ولی به جای تماشای نمایش، در اتفاقی عجیب و غریب و غیرقابل پیش‌بینی، مخاطبِ اهانت‌ها و ناسزاهای متعدّدی از سوی نویسنده و بازیگران می‌شوند که درحقیقت آنان نیز جزیی از تماشاگران هستند.

پتر هانتکه، نویسندۀ نامدار اتریشی، در این نمایشنامۀ خواندنی گویی به تشریح و تحقیر بسیاری از مردم و افراد جامعه پرداخته است و به انسان‌هایی که همواره در زندگی سکوت کرده‌اند و تنها تماشاگر بوده‌اند، جایگاه واقعی‌شان را نشان داده است.

منبع:

_ هانتکه، پتر، ۱۳۷۸، اهانت به تماشاگر، ترجمه علی‌اصغر حداد، تهران، تجربه.

https://t.me/khandanihayeminavash

Telegram

خواندنی‌های میناوش

یادداشت‌های میثم موسوی ارتباط با من: @meysammousavi1363

***?***اهانت به تماشاگر
1 year, 1 month ago

?نام کتاب: سرهای بریده

?نام نویسنده: میثم موسوی

1 year, 3 months ago

?قدرت بی‌قدرتان

یکی دیگر از نویسندگان نامدار پراگ، واتسلاف هاوِل (۱۹۳۶-۲۰۱۱)، سیاست‌مدار و اوّلین رئیس‌جمهور جمهوری چک است که با نوشتن کتاب ارزشمند «قدرت بی‌قدرتان» خود را در عرصۀ نویسندگی به شهرت رساند. کتابی که در سال ۱۹۷۸ در نقد اندیشه‌های کمونیستی و سوسیالیستی انتشار یافت و قدرت بی‌قدرتان، یعنی مردم را با چهرۀ این نظام توتالیتر آشنا کرد (هاول، ۱۳۹۸: ۸۴-۱۱۵).
واتسلاف هاول سبزی‌فروشی را به تصویر می‌کشد که شعار «کارگران جهان، متّحد شوید!» را بر روی شیشۀ مغازه‌اش چسبانده است. البته چنین کاری بدین معنا نیست که او این بیانیه را پذیرفته است، بلکه او این کار را انجام می‌دهد تا مورد آزار و اذیّت مسئولین حکومت قرار نگیرد.

اما این قاعدۀ بازیِ رژیم است و ما امروز با نظامی پساتوتالیتر روبه‌رو هستیم که گذشته از توتالیتر بودن، از پایه و اساس با دیکتاتورهای کلاسیک تفاوت دارند (همان: ۲۷). مردم لزومی ندارد این دروغ‌ها را بپذیرند. کافی است بپذیرند که با این دروغ‌ها زندگی کنند، زیرا بدین ترتیب بر نظام صحّه می‌گذارند، اطاعتشان را از نظام نشان می‌دهند و اصلاً خودِ نظام می‌شوند.
زندگی در نظام پساتوتالیتر آکنده از ریا و دروغ است. حکومت بوروکراتیک، حکومت مردمی خوانده می‌شود؛ کارگران به نام طبقۀ کارگر به بردگی کشیده می‌شوند؛ سرکوب فرهنگ، رشد و توسعۀ فرهنگ خوانده می‌شود؛ به انتخاب‌های نمایشیِ مضحک، عالی‌ترین شکل دموکراسی اطلاق می‌شود. چون رژیم در بندِ دروغ‌های خودش است، باید همه‌چیز را جعل کند و وارونه جلوه دهد (همان: ۳۴-۳۵).

البته نباید فراموش کرد که ایدئولوژی و باورهای مذهبی هم ضامنِ اصلی قدرت نظام‌های پساتوتالیتر و سبب فریب و اطاعت کورکورانۀ افراد جامعه از حاکمان دیکتاتور شده است تا جایی که مردم منافع ایدئولوژی را بر منافع خود ترجیح می‌دهند! ایدئولوژی به انسان‌ها توهّمِ هویّت، کرامت و اخلاق می‌دهد و به افراد امکان می‌دهد وجدانشان را فریب دهند و به همه‌چیز مشروعیّت ببخشند (همان: ۳۰ الی۳۲).
نظام پساتوتالیتاری بر پایۀ دروغ‌ها ساخته شده است و این ساختمان تا زمانی دوام خواهد آورد که مردم حاضر باشند زیر سقف دروغ زندگی کنند (همان: ۴۳).

منبع:
_ هاول، واتسلاف، ۱۳۹۸، قدرت بی‌قدرتان، ترجمه احسان کیانی‌خواه، تهران، فرهنگ نشر نو و آسیم.

https://t.me/khandanihayeminavash

Telegram

خواندنی‌های میناوش

یادداشت‌های میثم موسوی ارتباط با من: @meysammousavi1363

***?***قدرت بی‌قدرتان
1 year, 3 months ago

?وجدان بیدار

دل آدمی به درد می‌آید از زجر روحی جان‌های آزاده و فرزانه‌ای که مدعیانِ تعصب‌پیشه و نامردمانِ مصلح‌نما با عربده‌جویی‌های ابلهانه و زورورزانۀ خویش فریاد می‌زنند حقیقت همان است که ما آموزش می‌دهیم... تا به امروز هرگز نشده است که سراسر کرۀ خاکی به زور به زیر چتر یک فلسفه، یک‌شکل از جهان‌نگری و یک دین درآید و در آینده نیز درنیامدنی است؛ زیراکه جان بشری هر شکل از بندپذیری را پس می‌زند و به اندیشیدن در قالب‌های از پیش‌پرداخته تن درنمی‌سپارد (تسوایگ، ۱۳۷۶: ۹-۱۰).

کتاب «وجدان بیدار» یا «کاستِلیو و کالوَن» سرگذشت معلم و نویسنده‌ای صلح‌طلب و منتقد و اومانیستی بی‌پروا به نام سباستین کاستلیو است که در سدۀ شانزدهم میلادی در مقابل یکی از حاکمان و روحانیون مستبد مسیحیت، ژان کالون، ایستاد و نه‌تنها کالون و استبداد او بلکه هرگونه خودکامگیِ فکری و جزم‌اندیشیِ مذهبی را به مناظره و مبارزه طلبید.

لوتر مذهب کاتولیک را درهم شکست و آیین پرتستان را جایگزین آن کرد و کالون آن را سامان بخشید. هرچند ژان کالون در ادامه گونۀ تازه‌ای از جزم‌اندیشیِ دینی را به گردش انداخت و با اعتقاد جنون‌آمیزی که به خطاناپذیری خود داشت، هرگونه مخالفتی با خویش را کفرآمیز خواند (همان: ۱۲۶).

این روحانی قدرتمند و مهاجر فرانسوی، مانند همۀ دیکتاتورهای جهان، خود را موهبت خدا و گفته‌هایش را حقیقت ناب و مطلق می‌انگاشت. لذا معتقد بود تنها اوست که باید سخن بگوید و دیگران صرفاً باید به اطاعت وی بپردازند و از هرگونه مخالفتی خودداری کنند؛ چراکه مخالفت با خود را دشمنی با زمین و آسمان و خدا و سبب به خطر افتادن دین می‌دانست (همان: ۳۳-۳۴). از این‌رو کلیسا وظیفه داشت تا همۀ انسان‌ها را بالاجبار و بی‌چون‌وچرا مجبور به اطاعت کند و کوچک‌ترین تردیدی را به سختی کیفر دهد (همان: ۲۸).

چه تفاوت‌ها که نمی‌کند و چه برتری‌ها که ندارد انسان آزاده‌فکرِ آزاده‌جان بر کسی که در احساس دعوی‌پرستی و حق‌به‌جانبی خویشتن چون سنگ فرو مانده است در خود! تا دنیا دنیاست ناسازگاری بین آزاداندیشیِ انسانی و خشک‌اندیشیِ مکتب‌پرستانه برقرار خواهد ماند. بین جان‌های آرامی که جز نگهداشت باورهای خویشتن خواسته‌ای ندارند و دعوی‌پرستانی که تا جهانی را به ثناگویی و پیروی از اندیشه‌هاشان به ابتذال نکشانند آرام نمی‌گیرند (همان: ۲۱۶).

کالون از مأموران خود می‌خواهد که در همۀ کارهای مردم دخالت کرده و هرچه را به زندگی شادی و روح می‌بخشد، ممنوع کنند! مأموران باید لباس زنان را اندازه بگیرند تا مبادا زیاده کوتاه یا زیاده بلند باشد. گیسوان زنان را بسنجند تا آراسته‌تر از آنچه مجاز است نباشد. به قفسۀ کتاب‌ها سرکشی کنند تا مبادا کتابی بدون مهر بازبینی و سانسور آنجا یافت شود. مراقب باشند تا کسی ترانه‌ای دنیوی نخواند، سازی ننوازد، طاسی نریزد، ورق بازی نکند و از این‌ها بدتر، گناه شادی کردن را مرتکب نشود (همان: ۵۶ الی۵۸).

ژان کالون پس از سال‌ها حکمرانی بر شهر ژنو می‌کوشد تا همۀ جهان را تحت سلطۀ نظام خود درآورد (همان: ۲۴۱) و به همگان گوشزد می‌کند که هرگونه انتقادی از خودکامگیِ او، گناهی کبیره و از بدترین جرم‌هاست (همان: ۶۰). پس شیوۀ کالون هیچ تازگی ندارد و همان شیوۀ دیرینۀ همۀ رهبران و حاکمان مستبد تاریخ جهان است. با این تفاوت که شهری چون ژنو، قریب به پنج قرن پیش شاهد این اتفاقات ددمنشانه بود و در کشورهایی مانند کشور ما حکایت همچنان باقی است...

لازم به ذکر است که داستان وجدان بیدار در سال ۱۳۷۶ در نشر فرزان روز با ترجمۀ سیروس آرین‌پور منتشر شد تاآن‌که در سال ۱۳۹۵ انتشارات زرین‌کلک آفتاب در مشهد، این ترجمه را عیناً و بدون هیچ تغییری با نام بهارک بهارستانی – اگر چنین مترجمی وجود خارجی داشته باشد – به چاپ رساند!

منبع:

_ تسوایگ، اشتفان، ۱۳۷۶، وجدان بیدار: کاستلیو و کالون، ترجمه سیروس آرین‌پور، تهران، فرزان روز.

https://t.me/khandanihayeminavash

Telegram

خواندنی‌های میناوش

یادداشت‌های میثم موسوی ارتباط با من: @meysammousavi1363

***?***وجدان بیدار
1 year, 3 months ago

ادامهٔ صفحهٔ قبل:

میرزا حسینعلی که همۀ ملازمانش را به کسب و کار تشویق می‌کرد، خود به کاری جز نزول آیات بی‌شمار - عربی و فارسی که شناخته شده‌ترین کتاب‌های مکتوبش بیش از پنجاه جلد است (همان: ۷۰۷-۷۰۸) - اشتغال نداشت (همان: ۶۳۶). او در عَکّا تمام مردم و حاکمان کشورهای مختلف را به پیروی از خود فرا خواند (همان: ۶۷۵) و آنچنان به مَن یُظهِرُهُ‌الله بودن خویش یقین داشت که می‌گفت:

هرکس این فضل آشکار را منکر شود و دشمن این غلام (اشاره به خودش) باشد، بی‌تردید شیطان وارد بستر مادرش گردیده است (همان: ۶۱۷).چنان‌که در «اقتدارات» می‌نویسد: اگر جمیع اموالِ عرض را بخواهیم تصرّف نماییم احدی را مجال لِمَ و بِمَ [چون و چرا] نبوده و نخواهد بود (همان: ۶۴۴).        

کتاب «اقدس» که گویی بهائیان آن را مهم‌ترین کتاب بهاءالله می‌شمارند، متن مقدّس بهائیان است که در آن شریعت، احکام و بسیاری از مسائل دیگر این دین آمده و در واقع جانشین کتاب بیان سید باب است. و بنابر گفتۀ بهاءالله حدود و احکام این کتاب تا مدّت هزار سال ثابت و لایتغیّر است تا آن‌که موعود هزارۀ بعدی ظهور کند (همان: ۶۹۶). حدودی که ازجمله احکام جدید آن می‌توان به وظیفۀ مؤمنان به خواندن نُه رکعت نماز در ظهر و بامداد و شامگاه اشاره کرد (همان: ۶۱۸). 

بهاءالله که در روز دوّم محرّم ۱۲۳۳ هجری در تهران متولّد شد، در دوّم ذی‌قعده‌ سال ۱۳۰۹ در عَکّا و در سنّ هفتاد‌وشش سالگی دیده از جهان فرو بست (همان: ۱۹۳-۷۰۵) و مزار او زیارتگاه بلکه قبلۀ بهائیان گردید. چنان‌که قبل از مرگش زیارت‌نامه‌ای برای خود نازل کرد که در بخشی از آن آمده است: 

ای مظهرِ عظمت و سلطانِ بقاء و پادشاهِ هر آن‌کس که در آسمان‌ها و زمین است! گواهی می‌دهم که به واسطۀ وجودِ تو سلطنت خداوند و اقتدار و عظمتش ظاهر و آشکار گشت... و گواهی می‌دهم هرکه تو را شناخت پروردگار را شناخت. پس خوشا به حال آن‌کس‌ که به تو و آیات تو ایمان آورد و وای بر آن‌کس که تو را انکار کرد و به آیات تو کفر ورزید (همان: ۷۰۷).

بهاءالله وصیّت می‌کند که پس از مرگ او پسر ارشدش، میرزاعباس، که او را غُصن اعظم می‌خواند (و حال آن‌که میرزاعباس همواره خود را عبدالبهاء می‌نامید) و سپس پسر کوچک‌ترش، میرزا محمدعلی، که بهاءالله نتوانسته بود پیش‌بینی کند که او روزی در زمرۀ مخالفان او درمی‌آید، به‌عنوان جانشین و رهبر جامعۀ بهایی تعیین گردند (همان: ۷۱۸-۷۱۹). اما عبدالبهاء علی‌رغم ارادت بی‌قید و شرطی که به پدرش داشت، به سبب اندیشه‌های میرزا محمدعلی برخلاف نصّ بهاءالله، نوۀ دختری‌اش، شوقی افندیِ بیست ساله را که مشغول تحصیل در انگلستان بود، جانشین خود اعلام کرد (همان: ۷۲۱). 

در ادامه شوقی افندی نیز که فرزندی نداشت، رهبری جامعۀ بهائیان را به مـؤسسه‌ای از تشکیلات اداری بهایی واگذار کرد (همان: ۷۲۹). چند سال بعد هم با تأسیس بیت‌العدلِ اعظم و هیئتی نُه نفره که هر پنج سال یک‌بار توسّط اعضای محافل ملّی بهائیان جهان انتخاب می‌گردند، این جامعه اداره شده است. چنان‌که در نظر بهائیان، نمایندگان بیت‌العدلِ اعظم، ملهم به الهامات غیبی و معصوم و مصون از خطا می‌باشند (همان: ۷۳۱).                                                                                                       
و اما دایرةالمعارف بریتانیکا بهائیت را دین مستقلّی می‌شمارد که از حیث پراکندگی و انتشار در جهان بعد از مسیحیت قرار دارد (همان: ۷۳۳). چنان‌که تا کنون آثار سید علی‌محمد شیرازی و حسینعلی نوری به بیش از هشتصد زبان مختلف دنیا ترجمه شده و جامعۀ بهاییِ امروز بیش از پنج میلیون نفر می‌باشند که در سرتاسر جهان سکونت دارند (همان: ۷۳۲).

منبع:

_ عبدالکریمی، بیژن، ۱۳۹۷، دن کیشوت‌های ایرانی، تهران، نقد فرهنگ.  

https://t.me/khandanihayeminavash

Telegram

خواندنی‌های میناوش

یادداشت‌های میثم موسوی ارتباط با من: @meysammousavi1363

***⬆***ادامهٔ صفحهٔ قبل:
1 year, 5 months ago

?در هوای حق و عدالت

یکی دیگر از آثار مهم دکتر محمدعلی موحد که در سال ۱۳۸۰ نگاشته شد، کتاب «در هوای حق و عدالت» است. کتابی خواندنی که دکتر موحد آن را با تشکّر از برادر خود، صمد موحد، و دوستانش ابراهیم گلستان، ضیاء موحد، عباس میلانی، منوچهر انور و نجف دریابندری آغاز می‌کند و متذکر می‌شود که این کتاب نه فلسفه است و نه حقوق و نه فلسفۀ حقوق؛ گشت و گذاری است در همۀ این عوالم، بی‌هیچ ادّعایی در هیچ قلمرو خاص (موحد، ۱۳۸۱: ۳۲ الی۳۴).

واژۀ حق دارای معانی مختلفی چون ثبوت، وجوب، راست، سزاوار، حقیقت و عدالت است که با توجه به جمله‌ای که در آن بکار رفته است، مورد استفاده قرار می‌گیرد. چنان‌که یکی از معانی جهل نادانی است و قرآن دوران پیش از اسلام را جاهلیت می‌نامد. اما محققان معتقدند این سخن به معنای این نیست که عرب‌ها پیش از اسلام بی‌سواد بودند و پس از آن باسواد شدند؛ که جهل اینجا به معنی تعصّب و خشونت است. به‌شکلی که در اشعار جاهلیت و لغت هم جَهَلَ به معنی جَفا و غَلَظَ آمده است (همان: ۴۳۳).

از کتاب معروف فرهنگ فلسفیِ ولتر نقل کرده‌اند: حقوق بشر یعنی آن‌که جان و مال آدمی آزاد باشد و او بتواند به زبان قلم با دیگران سخن گوید. حقوق بشر یعنی آن‌که نتوان کسی را بدون حضور یک هیئت منصفۀ متشکّل از افراد مستقل به مجازات محکوم کرد، یعنی آن‌که محکومیت کیفری برحسب مقررات قانون صورت گیرد، یعنی آن‌که انسان بتواند با آرامش خاطر به هر دین که خود بر می‌گزیند متدیّن گردد (همان: ۳۷۹).
اما نباید فراموش کرد که تعریف برخی از اندیشمندان مانند افلاطون و ارسطو از حقوق و آزادی متفاوت است و زنان و بردگان و بیگانگان در نظر آن دو فاقد حق بوده‌اند (همان: ۴۸۲-۴۸۳). در دولت و حکومت مورد نظر افلاطون جایی برای آزادی‌های فردی و حقوق طبیعی باقی نمی‌ماند. افراد جامعه باید چه از طریق اقناع و چه از طریق زور، به اطاعت از فرامین حکومت تن در دهند. چنین حکومتی اگر هم نیک‌خواهان و مصلحان مؤسس آن باشند، خواه و ناخواه سرانجام به زورگویی و سلطه‌گری می‌انجامد و جامعه‌ای فاشیستی و تمامت‌خواه و سرکوبگر بار می‌آورد (همان: ۱۰۹). چنان‌که ارسطو بردگی را به‌عنوان نهادی طبیعی می‌شناسد و بر آنان که برده‌داری را مخالف حقوق طبیعی انسان‌ها می‌دانند، می‌تازد. ارسطو در کتاب سیاست می‌گوید:

برخی از انسان‌ها به حکم طبیعت برای خدمت کردن آفریده شده‌اند. وی آزادی و سروری را در انحصار یونانیان می‌داند و غیریونانی را لایق نمی‌شمارد: بیگانه همیشه باید به یونانی خدمت کند، ما آزادیم و آن‌ها بنده (همان: ۹۴).

شیخ فضل‌الله نوری نیز در انتقاد از اصل هشتم متمم قانون اساسی که مقرر می‌داشت: افراد مملکت متساوی‌الحقوق‌اند، در رسالۀ حرمت مشروطه می‌نویسد:

محال است با اسلام حکم مساوات... اسلامی که این‌قدر تفاوت گذارد بین موضوعات مختلفه در احکام، چگونه می‌شود گفت که معتقد به مساوات است. ای ملحد اگر این قانون دولتی مطابق اسلام است که ممکن نیست در آن مساوات (همان: ۲۱۹-۲۲۰).

روشن است که ذهن شیخ فضل‌الله از قبول و هضم فکر تازه و نامأنوس وحشت دارد و شگفت‌تر آن‌که هنوز در روزگار ما که نود سال بیش‌تر از صدر مشروطیت می‌گذرد، این بحث‌ها در میان ما تقریباً به همان مضمون ادامه دارد (همان: ۲۲۰). در این‌که مسئلۀ حقوق بشر به‌عنوان دستاویزی در جهت اجرای مقاصد سیاسی غرب به کار می‌رود جای هیچ‌گونه تردیدی نیست، اما آیا واقعاً سوءاستفادۀ غرب از این مسئله تخلفاتی را که در سایر کشورها صورت می‌گیرد توجیه می‌تواند کرد (همان: ۴۱۴)؟

فریدون هویدا که سفیر ایران در سازمان ملل بود در مقاله‌ای که در روزنامۀ نیویورک تایمز به چاپ رسید شکایت می‌کرد که غرب و به ویژه آمریکا نباید روی تخلفاتی که در ایران – به‌عنوان کشوری در حال رشد - از معیارهای حقوق بشر صورت می‌گیرد حساسیت به خرج دهد. متأسفانه این نگرش پیش از انقلاب در ایران که برای توجیه یک حکومت خودکامه مطرح شده بود پس از انقلاب نیز با شدّتی بیش‌تر ادامه پیدا کرد و تفوه به حقوق بشر از سوی برخی از گروه‌های چپ و راست به مثابۀ فحش و ناسزا تلقی شد (همان: ۴۱۳).

در جمهوری اسلامی ایران قوانینی وجود دارد [مانند دیۀ زن که نصف دیۀ مرد و به اعتباری دیگر کمتر از دیۀ بیضۀ چپِ مرد است] که شائبۀ تبعیض و عدمِ‌تساوی در حقوق بین زن و مرد در آن‌ها به چشم می‌خورد. مثلاً در مورد اعتبار شهادت، شهادت مرد و زن یکسان نیست. در بعضی موارد، اصولاً شهادت زن معتبر نیست و در برخی موارد هم که اعتبار دارد، شهادت دو زن معادل شهادت یک مرد است (همان: ۴۴۳).

منبع:

_ موحد، محمدعلی، ۱۳۸۱، در هوای حق و عدالت: از حقوق طبیعی تا حقوق بشر، تهران، کارنامه.

https://t.me/khandanihayeminavash

Telegram

خواندنی‌های میناوش

یادداشت‌های میثم موسوی ارتباط با من: @meysammousavi1363

***?***در هوای حق و عدالت
1 year, 5 months ago

?دخترک سیاه در جستجوی خدا

یکی از نمایشنامه‌های ممنوعۀ بِرناد شاو که در دهۀ سی شمسی به توصیۀ صادق چوبک به فارسی ترجمه شده است، کتاب «دخترک سیاه در جستجوی خدا» است (شاو، ۱۳۳۵: ۵). نمایشنامه‌ای که در آن دختری آفریقایی و تازه ‌مسیحی شده، برخلاف اکثر مؤمنان ادیان، در پی شناخت خدا است.

سه تَن از شخصیّت‌های اصلی نمایشنامه که دخترک سیاه در این سفر با آنان آشنا می‌شود، عیسی مسیح، پیامبر اسلام و ولتر است. عیسی‌یی که در نقش شعبده‌باز می‌گوید:

من آنقدرها آدم حسابی نبودم. مرا شکم‌پرست و شراب‌خوار می‌خواندند. با زنانی که از آنچه باید باشند بهتر نبودند، مهربانی می‌کردم و با مادرم نامهربان بودم (همان: ۷۱).

و محمدی که در صورت مردی عرب ضمن بیمار خواندن و روانی شمردن مرد شعبده‌باز اذعان می‌کند:

مرد بایستی زنان بسیار بگیرد و تا با چند زن آشنا نشود قدر و قیمت هیچ‌یک ازآن‌ها را نخواهد شناخت. من تا زن جوانِ شیطان آخری را نگرفته بودم نمی‌دانستم که زن اوّلم چه فرشته مهربانی بوده است. دخترجان در خانۀ من هنوز جا برای یک زن دیگر باقی است. تو خیلی خوشگلی، پوست تنت مانند حریر سیاه است (همان: ۶۵-۷۱).

دختر پرسید: چندتا زن داری؟ عرب گفت: مدّتی است آن‌ها را نشمرده‌ام ولی می‌توانم به تو بگویم عدّۀ آن‌ها به قدری‌ست که می‌توانم به تو ثابت کنم که شوهر با تجربه‌ای هستم و بلدم چه طور باید زن‌هایم را تا جایی که خداوند اجازه دهد شادکام و خوشبخت نمایم (همان: ۶۵).

دختر پرسید: آیا زن‌های شما هم باید با مردان بسیاری آشنا شوند تا قدر و قیمت شما را بشناسند؟ مرد عرب با خشم فریاد برآورد: از دست این دخترِ سیاه‌زادۀ ابلیس به خدا پناه می‌برم... من هر زن دل‌پسندی را می‌دیدم و می‌خواستم، مالک می‌شدم و این بی‌عدالتی نسبت به جنس زن از اسرار الهی است (همان: ۷۱-۷۳).
مرد عرب که بزرگ‌منش و خوب‌روی است و عمّامه‌ای بر سَر و شمشیری در کمر دارد، مدام شعبده‌باز و مجسّمه‌سازِ عیسیِ مصلوب بر صلیب را به مرگ و هلاکت تهدید می‌کند (همان: ۵۷) و در بحثی با شعبده‌باز که معتقد است در رسالت او مردم نباید یکدیگر را بکُشند، می‌گوید: همان‌طور که بـاید باغ را آبیاری کرد، همان‌طور هم بـاید علف‌های هرزۀ آن را وجین نمود (همان: ۶۰).

چنان‌که در ادامه از سرهم بندی کردن احکام الهی از جانب خود سخن گفته است (همان: ۶۱) و بر آن باور است که مردم چون قادر به درک ارادۀ خدا نمی‌باشند، باید آنان را به امور جاودانی چون بهشت و جهنّم فریفت و آن‌ها نیز باید ارادۀ او را بپذیرند هرچند حاصل شهوات او باشد (همان: ۶۲).
دخترک سیاه از خدای مسیحیان و مسلمانان ناامیده می‌شود و به راه خود ادامه می‌دهد تااین‌که با پیرمردی به نام ولتر آشنا می‌شود و سخن او در چگونگی شناخت خدا را می‌پذیرد (همان: ۷۴). پیرمردی که اذعان می‌کند بعد از مدّت‌ها تعمّق بر او ثابت شده که بهترین راه برای پیدا کردن خدا کشاورزی است (همان: ۷۶).

منبع:

_ شاو، برنارد، ۱۳۳۵، دخترک سیاه در جستجوی خدا، ترجمه علی اشرف شیبانی، تهران، طهوری.

https://t.me/khandanihayeminavash

Telegram

خواندنی‌های میناوش

یادداشت‌های میثم موسوی ارتباط با من: @meysammousavi1363

***?***دخترک سیاه در جستجوی خدا
1 year, 5 months ago

ادامهٔ صفحهٔ قبل:

از دیگر نکات مطرح شده در این کتاب می‌توان به تمجید دکتر محمدعلی موحّد از ابن‌خلدون اشاره کرد. او ابن‌خلدون را تیزبین و نقّاد خوانده و او را در میان مورّخان اسلامی بی‌مانند می‌شمرد و بر آن باور است‌ که داوری‌های ابن‌خلدون در بیش‌تر موارد بر مستندات و شواهد کافی از واقعیات تاریخی استوار است و با معیارهای امروزین نقد علمی سازگار می‌باشد (همان: ۲۳۶-۲۳۷).   

محمدعلی موحّد ضمن اشاره به حمله‌های اعراب در زمان خلافت ابوبکر، عُمَر، عثمان و علی به ایران (همان: ۲۵۹)، از اعتقاد به سعد و نحس کواکب و جبراندیشی ایرانیان (همان: ۹۸ الی۱۰۰) سخن گفته و بر آن اعتقاد است که نخستین گروهی که از ایرانیان اسلام آوردند، سپاهیان مزدور بودند و پس از آن اشراف (همان: ۱۸۲).

منبع:

_ موحد، محمدعلی، ۱۳۹۸، در کشاکش دین و دولت، تهران، ماهی.

https://t.me/khandanihayeminavash

Telegram

خواندنی‌های میناوش

یادداشت‌های میثم موسوی ارتباط با من: @meysammousavi1363

***⬆***ادامهٔ صفحهٔ قبل:
1 year, 5 months ago

?در کشاکش دین و دولت

یکی از آثار دکتر محمدعلی موحّد که در سال ۱۳۹۸ روانۀ بازار شد، کتاب «در کشاکش دین و دولت» است. کتابی که حاصل یادداشت‌های چهل پنجاه سال پیش موحّد بوده و اکنون با کمی تصرّف و بازبینی به چاپ رسیده است. دیدگاه اصلی این کتاب برخورد دین و سیاست و رابطۀ آن دو در ایران بعد از اسلام است. گزارشی از دوران سی سالۀ پس از رحلت پیامبر اسلام، یعنی از وفات محمّد تا پایان خلافت خلیفۀ چهارم.
دکتر محمدعلی موّحد در ابتدای کتاب «در کشاکش دین و دولت» این اثر خویش را به ابراهیم گلستان تقدیم می‌کند و می‌نویسد: به پاس شصت‌وهشت سال دوستی با ابراهیم گلستان، شمشیر آهیخته در جدال با فرومایگی و ابتذال (موحد، ۱۳۹۸: ۱۲).
عرب‌ها در گذشته هم الله را خدای خود می‌دانستند و هر قبیله از طریق بت خود با الله ارتباط برقرار می‌کرد (همان: ۲۲۷)، تاآن‌که محمّد خود را تنها واسطۀ الله با مردم معرّفی نمود. پس از او برخی از بزرگان عرب با ابوبکر بیعت کردند و ابوبکر را به خلافت برگزیدند. او نیز عُمَر را بعد از خود خلیفه نامید. و عُمَر هم پس از معرّفی چند نفر، انتخاب خلیفۀ سوم را به گروهی واگذار کرد که عثمان انتخاب شد.
علی بن ابی‌طالب و یاران او گرچه نسبت به انتخاب خلیفه گِله داشتند و علی را سزاوار خلافت می‌دانستند، اما به مخالفت علنی برنخاستند و از مشاوران و معتمدان تراز اول دو خلیفه بودند (همان: ۱۷-۱۸). علی در پاسخ به معاویه که از او خواسته بود قاتلان عثمان را به او بسپارد و امر خلافت را به شورا واگذار کند، می‌گوید:

پس از رحلت رسول خدا مردم ابوبکر را به خلافت برداشتند، او نیز عُمَر را خلیفه کرد. این دو نفر روشی پسندیده و عادلانه داشتند و از همین‌رو ما خاندان پیامبر (که خلافت را حق خود می‌دانستیم) آنان را بخشیدیم؛ اما چون زمام کار به دست عثمان افتاد، کارهایی کرد که مردم بر او شوریدند و پس از کشتن او پیش من آمدند و من برای آن‌که اختلاف در میان امّت نیفتد حاضر شدم (همان: ۵۰)...
دکتر موحّد در قسمت‌های دیگر این کتاب نیز عُمَر را که دختر علی، امّ کلثوم، همسر او بود (همان: ۲۷۲)، مردی کاردان، هوشیار، خردمند، با صلابت و صاحب عزم معرّفی می‌کند که هیچ گام مهمّی برنداشت مگر آن‌که با بزرگان و صاحب‌نظران به مشورت نشست (همان: ۲۷). چنان‌که در کلام منتسب به او مبنی بر هذیان گفتن پیامبر اسلام در بستر بیماری تردید کرده و باآن‌که معتقد است که این روایت مذکور در کتاب‌های مختلف حدیثی و تاریخی مانند صحیح بخاری، صحیح مسلم، تاریخ طبری و تاریخ ابن‌اثیر آمده است، اما همۀ این روایت‌ها را به ابن‌عباس منتهی دانسته (همان: ۲۸) و این روایات را که در حکم خبرِ واحد می‌باشد، مغایر یکدیگر شمرده است (همان: ۲۰).
استاد موحّد در ادامه از تقسیم مناصب مهم به نزدیکان، ضعف مدیریّت و عدمِ‌عدالت عثمان سخن گفته و به کشتار فجیع این داماد پیامبر در سنّ هشتادودو سالگی می‌پردازد و متذکّر می‌شود که اموال عثمان را چنان به تاراج بردند که حتی از لباس زیر همسرش نیز چشم پوشی نکردند (همان: ۴۴).

محمدعلی موحد به خصومت عایشه با علی، جنگ جمل و داستان حکمیّت اشاره کرده و اذعان می‌کند که برای نخستین‌بار به پیشنهاد علی بن ابی‌طالب بود که در جنگ جمل قرآن‌ها را بلند کردند (همان: ۵۴). چنان‌که علّت دشمنی همسر پیامبر با علی را نامعلوم شمرده و معتقد است این عداوت شاید به سبب حسادت عایشه به فاطمه باشد، یا ممکن است به علت خودداری علی از بیعت ابتدایی با ابوبکر باشد، و یا به دلیل پیشنهاد علی مبنی بر طلاق دادن عایشه پس از واقعۀ اِفک باشد (همان: ۵۹).

https://t.me/khandanihayeminavash

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 4 weeks ago