𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 2 hours ago
قلعهی میمونها
میمونک چون پیامِ گوریلِ پشمالو مبنی بر اینکه همه مکلفند فقط از او تقلید کنند را نادیده گرفت؛ به سنگسار محکوم شد. آخرین سنگ به آینهای توی دستش خورد. هر میمون تکهای برداشت و بسیاری از میمونها کمکم دیگر از گوریلِ پشمالو تقلید نکردند. گوریل پشمالو دستور داد دستگیر و بازداشت شوند و باز هم میمونکهایی را محکوم به سنگسار کرد و زندانی و... تا اینکه میمونهای معترض بر علیه او قیام کردند.
عدهای این وسط با آنکه ناراضی بودند و آگاه از جنایات گوریل پشمالو ولی سکوت کرده بودند. از وسطبازان بودند و میگفتند بعدش چه؟ اگر او سرنگون گردد چه کسی جانشینش شود؟ از تخم و ترکهی شاهگوریلِ بیپشم هم هر که بیاید بیفایده است. اوضاع بدتر خواهد شد. گوریلهای خارجی شرقی و غربی هم دنبال استثمار و موز و نارگیل خودشانند.
بوزینههایی هم بودند که همهچیز را مسخره میکردند. حتی میگفتند میمونکها را خود معترضان که تعدادی اغتشاشگرند، میکشند و سیاهبازیست و از گوریلخارجیها نارگیل گرفتهاند. حتی به زور مانع نزدیکانشان میشدند که اعتراض نکنند. عدهای هم میترسیدند و از ترس میلرزیدند. گروهی هم اکثرا پشمالو و دمدراز و وحشی، جیرهخوار گوریل بودند و مدافع گوریل و به میمونکها هم رحم نمیکردند.
اما در نهایت گوریل پشمالو سرنگون شد. میمونها گروه به گروه، درخت به درخت، جنگل به جنگل جمع شدند. همه کنار هم از بزرگ و کوچک، قوی و ضعیف، نر و ماده، کمرنگ و پررنگ بگیر تا دُمدار و بیُدم، پشمدار و بیپشم، پرپشم و کمپشم! و بر اساس آنچه که میخواستند از بین خود نمایندگانی انتخاب کردند و...
به آزادی رسیدند.
محسن عظیمی
پاییز این روزها نه شاعرانه است عزیزم
نه عاشقانه
آبستنِ آزادیست!
ماشینها فریاد میکشند
و هوای آلودهی این روزها
بوی خون گرفته
با لکههای خشکیدهی خون
روی سفیدی خطوطِ وسطِ خیابانها
واژهای نقش بسته
که برای خواندنش سواد و مدرک لازم نیست
کمی شعور کافیست
تا از زندانِ جزمآلودهی ذهنت بیرون آمده
به کف خیابان بیایی
و با چشمان خودت ببینی
که پاییز این روزها نه شاعرانه است عزیزم نه عاشقانه
آبستنِ آزادیست!
خیابان. ششمِ پاییز ۱۴۰۱. محسن عظیمی
این نوشته که نه شعر است؛ نه ترانه و دلنوشته و... را سال ۸۸ نوشتم. وقتی بعد از سالها دوباره خواندمش حس کردم شاید یک لالایی باشد که آن روزها، منِ آن روزها زمزمهاش کردهام.
و این روزها گویی تکرار همان روزهاست. تکرار روزهای سال ۸۸ که نسل من در آستانهی سی سالگی بود. سال ۷۸ که در آستانهی بیست سالگی، سال ۶۷ در آستانهی ده سالگی و سال ۵۷ در آستانهی تولد.
حقیقت این است نسل من سینه به سینه سوخته و درحال سوختن است اما نساخته نه با زمانه نه زمانهای بهتر اما نسل جدید که از نطفهی تن و ذهن نسل من است گلویش پر از باروت است و ساز سوختن نمیزند؛ میسوزاند.
محسن عظیمی
@azimimohsen
https://www.instagram.com/tv/Ci3QSwzImcH/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
تکهای از نمایشنامهی ژینوساید
محسن عظیمی
طرح: رامتین رحمتی
موسیقی: تکهای از یک قطعه از آلبوم کوبانی ساختهی سهراب پورناظری با صدای دنیا کمالی
گفتوگوی صوتی من با زندهیاد اسماعیل شنگله دربارهی خودش و استادش رفیع حالتی
۱۶ مگابایت
یک ساعت و ده دقیقه
محسن عظیمی
@azimimohsen
برو سراغ اسماعیل شنگله!
زندهیاد دکتر ایرج زُهَری در آخرین سال بودنشان قصد داشتند درباره رفیع حالتی بنویسند. به توصیهی ایشان قرار شد با اسماعیل شنگله از شاگردان مرحوم حالتی، گفتوگویی داشته باشم و برای ایشان بفرستم. زهری گفت اگر بیشتر میخواهی بدانی دربارهی حالتی برو سراغ شنگله!
هدف این بود کتابی مفصل دربارهی رفیع حالتی تدوین شود اما ایرج زهری ناتمام ماند و از میان ما رفت؛ پس ماند گفتوگوی بنده با اسماعیل شنگله که او هم رفت.
دیدار من با ایشان برمیگردد به شاید ده سال پیش در منزلشان پیش از فرارشان از هوای خفهی تهران که حالشان مساعد بود.
محسن عظیمی
گفتوگوی کاملِ من با اسماعیل شنگله درباره خودش و رفیع حالتی را میتوانید به طور کامل در کانالم گوش کنید: https://t.me/azimimohsen/809
همچنین بخشی که مربوط به رفیع حالتیست هم در وبگاهم با بازکردن نشانی زیر به طور کامل مطالعه کنید:
بهشت زیر پای مادران است!
تکهای از نمایشنامهی گنجشکک اشیمشی
صدا و متن: محسن عظیمی
طراحی: رامتین رحمتی
https://t.me/hularahmati
نمایشنامهی «گنجشکک اشیمشی» دربارهی مردیست که با دستانِ خودش زندگیاش را سوزانده است. مرد در چهار صحنه از نمایشنامه صدای زنش را میشنود که در صحنه نخست و پایانی زنش از خودش، صحنهای دیگر دخترش، و صحنهای دیگر از معشوقهی مرد میگوید.
این بخش، چهارمین تکگویی اوست از زبان زنش که بنابهنوع حس و حال و شخصیت زن سعی کردم احساسش را منتقل کنم و اسمش را گذاشتم:
بهشت زیر پای مادران است!
متن کامل تکگویی: mohsenazimi.ir
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 2 hours ago