?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 2 weeks ago
🔹تأثیر شکست گفتمان ادبیات متعهد بر ادبیات ایران و جهان
✍سینا جهاندیده
ماریو بارگاس یوسا( ۱۹۳۶ - ) نویسندهی معروف امریکای جنوبی در ابتدای سخنرانی خود درباره اهمیت آثار بورخس پاراگراف درخشانی میآورد. ابتدا به این پاراگراف دقت کنید:
در دورهی دانشجویی شیفتهی سارتر بودم و به تزهای او اعتقادی راسخ داشتم. اینکه نویسنده در برابر زمانهاش و جامعهای که در آن زندگی میکند تعهد دارد، این که «کلمه عمل است» و اینکه انسان میتواند با نوشتن در تاریخ تأثیر بگذارد. امروز چنین ایدههایی ساده دلانه به نظر می رسند حتی ممکن است آدم را به خمیازه بیندازند - عصری که در آن زندگی میکنیم عصر تردید بجا درباره تاریخ و قدرت ادبیات است. اما در دههی ۱۹۵۰ تصور اینکه میتوان جهان را تغییر داد تا بهتر شود و ادبیات باید به این تغییر مدد رساند نزد همه ما هم قانع کننده بود هم هیجان انگیز(ماریو بارگاس یوسا؛ ترجمهی طاهره فرزانه).
یوسا از دههی سی شمسی یا همان دههی پنجاه میلادی میگوید آن زمان کسانی مثل احمد شاملو، جلال آل احمد، اخوان و حتی نیما جوان بودند . تعریفی که یوسا از تزهای سارتر میآورد همان تزهای ادبیات متعهد در ایران است.
در دههی چهل شمسی بین دو گفتمان ادبی نزاع شدیدی بود: گفتمان ادبیات متعهد و گفتمان ادبیات فرمگرا. البته گفتمان ادبیات متعهد تا دههی شصت شمسی کاملا هژمونیک بود و به همین دلیل این گفتمان این جمله مارکس را که «هدف تغییر جهان است نه تفسیر آن » سرلوحه حکمهای ایدئولوژیک خود قرار داده بود. گفتمان ادبیات متعهد با فرمالیسم دههی هفتاد شکست خورد و هژمونی خود را از دست داد. با از دست دادن همین هژمونی است که رهبری اجتماعی از روشنفکران سلب میشود و جامعه دیگر آنها را به عنوان رهبران تغییرات اجتماعی در نظر نمیگیرد. آیا این تحول که به گونهای شبیه به چرخش زبانی است یک امر منطقهای بود یا جهانی؟ یوسا متولد ۱۳۱۵ است پنج سال از احمد محمود کوچکتر و سه سال از محمود دولت آبادی بزرگتر و ده سالی از اخوان و شاملو کوچکتر است. او هم تحت تأثیر گفتمانی شبیه به گفتمان ادبیات متعهد بود. او هم مثل روشنفکران دههی چهل ایران به ژان پل سارتر و نظریهی او در کتاب ادبیات چیست چشم دوخته بود. چنانکه کتاب ادبیات چیست سارتر در دههی چهل به فارسی ترجمه شد. بنابراین اگر کل جهان درگیر یک گفتمان جهانی بوده است باید به این مسئله مهم تبارشناختی توجه کرد که چه اتفاق افتاد که اینگونه شد نه سادهدلانه بگوییم گذشتگان ما جهان را نمیشناختند و ما بهتر از انها میشناسیم یا آنچه از جهان میفهمیدند کلا اشتباه بوده است. بیشک پیدایش گفتمان ادبیات متعهد برساختهی گرایشهایی نوپدید جهانی بود. بنابراین اگر این ادبیات به انقلاب و حتی مبارزه مسلحانه وصل شد، یک پدیدهی جهانی بود. به همین دلیل روشنفکران ادبیات متعهد به انقلاب الجزایر و کوبا فکر میکردند. یوسا در این پاراگراف به روشنی میگوید که ما در یک فضای هیجانی ویژه بودیم. او دیگر توضیح نمیدهد که این اتمسفر گفتمانی چگونه ساخته شده است. فهم دیگرگونه از ادبیات به شکل جهانی از دههی شصت اتفاق افتاد. به همین دلیل فهم دلوز و سارتر درباره ادبیات یکی نیست. در آمریکای جنوبی هم چنین بود. از دهه شصت میلادی نوعی فرمالیسم بر جهان حاکم شد و فهم ایدئولوژیک و معناگرایانه از قدرت ادبیات به چالش گرفته شد.
@tabarshenasi_ketab
خود را از خواندن این سخنرانی یوسا
محروم نکنید
@tabarshenasi_ketab
بگذارید داستانی واقعی برایتان تعریف کنم. روزی هوشنگ گلشیری همسر فرزانه طاهری که یکی از بزرگترین داستاننویسان ایران است نقدی بر ترجمهی قرآن آقای استاد خرمشاهی نوشت. خرمشاهی چنان از این نقد ناراحت شد که گفت آقای گلشیری شما قرآن را میتوانید از رو بخوانید؟ گلشیری در جواب نوشت باشد قبول نمیتوانم قرآن را از رو بخوانم اما فارسی که بلدم.
حالا حکایت ماست...
@tabarsjenasi_ketab
این فیلم بخشی است از حضور تلویزیونی سید احمد فردید در برنامه «این سو و آن سوی زمان» در سال ۱۳۵۶.
@tabarshenasi_ketab
میگذرد
چون خطور خاطره
بر سفیدی لحظههای تبعید شده
میگذرد
چون گذار شعر
بر ویرانهی کلمات از یاد رفته
عبور میکند
چون عبرت خیام
از زمانهای تمام شده
میگذرد
این نیز
بیآن که لکههایش پاک شود
اکنون متروک
سینا جهاندیده
@tabarshenasi_ketab
?هایدگر روباه
نوشتهی هانا آرنت
(Heidegger the Fox)
ترجمهی محمدسعید حنایی کاشانی
منبع: مجلهی بخارا، ویژهنامهی هانا آرنت، شماره ۵۸، سال ۸۵، صص۳۸۴ - ۳۸۳.
هایدگر با غرور بسیار میگوید: «مردم میگویند که هایدگر روباه است». داستان حقیقی هایدگر روباه این است: روزی روزگاری روباهی بود که آن قدر از موذیگری بیبهره بود که نه تنها در تلهها گرفتار میشد بلکه حتی از گفتن فرق تله و غیرتله نیز ناتوان بود. این روباه به ناتوانی دیگری نیز دچار بود. خز پوستش عیب داشت و بنابراین او در برابر سختیهای زندگی روباهها به طور کامل از محافظ طبیعی بیبهره بود. این روباه بعد از آنکه تمامی جوانی خود را صرف گشتن در اطراف تلههای مردم کرد و یک تکه از پوستش هم سالم نماند، تصمیم گرفت از جهان روباهها نیز کناره بگیرد و برای خودش سوراخی دست و پا کند. او با وجود تجربهی گسترده و باورنکردنی خود از افتادن در تلهها، و نادانی تکان دهندهاش از فرق میان تلهها و غیرتلهها به اندیشهای کاملاً تازه و ناشنیده در میان روباهها رسید: او از سوراخ خود تله ساخت. او خودش را تو سوراخ جا داد و آن را مانند سوراخی معمولی ساخت ــ نه از روی حیلهگری، بلکه به این دلیل که او همیشه گمان میکرد که تلههای دیگران سوراخهایشان بود - و سپس تصمیم گرفت که به شیوهی خودش موذی شود و این تله را که خودش ساخته بود و تنها مناسب خودش بود برای دیگران نامناسب سازد. این باز ثابت میکرد که چقدر نادانی او از تلهها زیاد است: هیچکس در تلهی او نمیرفت، چون خودش در آن نشسته بود این مسأله او را آزار میداد با این همه، همه میدانند که همهی روباهها با وجود موذیگریشان گهگاه در تله گرفتار میشوند. چرا تلهی روباه - به ویژه تلهای که روباهی ساخته باشد که بیش از هر روباه دیگر به تله افتاده است - نباید با تلههای انسانها و شکارچیها رقابت کند؟ بدیهی است به این دلیل که این تله چندانکه باید به وضوح نشان نمیداد که تله بود و بنابراین به ذهن روباه ما گذشت که تله خود را به زیبایی بیاراید و نشانههای کاملاً واضحی در همه جا بر آن بیاویزد که کاملاً به وضوح بگوید: «همه بیایید اینجا؛ این تله است، زیباترین تلهای که در دنیاست». از همین نکته معلوم بود که هیچ روباهی اشتباهی گذارش به این تله نمیافتاد. با این همه، بسیاری آمدند زیرا این تله سوراخ روباه ما بود، و اگر شما میخواستید او را ببینید خانهاش همانجا بود و شما باید به تلهی او قدم میگذاشتید. البته، همه بجز روباه ما میتوانستند باز از آن بیرون بیایند. این تله دقیقاً به اندازهی قامت خودش بود. اما این روباه که در این تله زندگی میکرد مغرورانه میگفت: «بسیاری برای دیدنـم بـه تـلـهام قـدم میگذارند چون من از همهی روباهها بهتر شدهام». و حقیقتی نیز در این سخن بود: هیچکس ماهیت تلهها را بهتر از کسی نمیشناسد که تمام عمر طولانی خویش را در تلهای می نشیند.
@tabarshenasi_ketab
تری ایگلتون
فرهنگ (ترجمهی دوم)
اشکان صالحی
چاپ اول ۱۴۰۳، آذر.
@tabarshenasi_ketab
و روزهاست
روزهای بارانی
که تو مردهای و نمیدانی...
بیژن الهی
(۱۶ تیر ۱۳۲۴ - ۹ آذر ۱۳۸۹)
@tabarshenasi_ketab
نهم آذر( ۱۳۸۹) سالمرگ بیژن الهی
عکس بالا سنگ مزار او ست.
با تشکر از دکتر نیکویی عزیز که عکس را فرستادند.
@tabarshenasi_ketab
سایمون کریچلی
تئاتر حافظه
چاپ اول ۱۴۰۳، آبان
@tabarshenasi_ketab
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 2 weeks ago