?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
هر چند کم٫ اما میشناسم بغض آن شاعر بزرگوار « استاد زرکوب » عزیز را٫ چون نشستهام با او و میدانم با چه حسی سروده است٫ و سپاسگزار دوست عزیزم « میلاد جان مطهری » که شعر زندهیاد استاد زرکوب را که سالها قبل در فراق آن ادیب٫ شاعر و استاد نهایت بزرگوار « استاد محمد مسعود رجایی » سروده بود و من تا حال نشنیده بودم فرستاد٫ این شعر را با شما عزیزان به اشتراک میگذارم تا هم از این شعر زیبا لذت ببریم و هم یادی از آن همیشه بزرگوارن کرده باشیم!
این درد را کجا برم ای خیل دردمند!
درد جوانه ای که نرویید و شد سپند
بی درد را چه سود حکایت ز کوه درد
بر گوشِ کر؛ سرود نکیسا ست چون چرند
بغضی دو دسته می فشرد بر گلوی من
چندان که مثل نی شده باریک و بند بند
بغضی که گر بترکد و جوشد ز سینه ام
ابری شود سیه ز هریرود تا خجند
بغضی ز بی وفایی این کاسهباژگون
این کژدمی که هیچ نداند بجز گزند
بر برگ گل نشانه رود نیشِ گُرزه را
گاهی به نوشخند و زمانی به نیشخند
با مهر؛ قهر و با گل لبخند در ستیز
بر چهرۀ ملیحِ تبسم به ریشخند
بسیار بی لحاظی و نامرد؛ روزگار
تا چند یاوه؟ این دهن گند را ببند
ای دلقک دو روی سیهکار چند رنگ
زهر نژادگانی و بر سِفلگان چو قند
بر من مگوی قصه ز اُسطوره های تلخ
من خوانده ام تمامی پازند را و زند
غیر از گلوی صید که داند که چیست حال؟
بر گردنی که تنگ شود حلقۀ کمند
من دانم و دلم که چه بیرحم؛ نشتری
پا یِ اسیرِ آبله داند ز کال و کند
زان دردناکتر که ببینی به چشم خویش
جان تو را گرفته و بر شانه می برند
زمانی که خبر مرگ هنریته را به ما دادند، در منزل، میز را برای صرف غذا می چیدند. آنا دستمال سفرهی هنریته را که هنوز به نظر نمی رسید آنقدر لک شده باشد، داخل حلقهی زرد رنگ مخصوص آن بر روی کمد گذاشته بود و همهی ما نگاه هایمان متوجه دستمال سفرهی هنریته شده بود که هنوز آثار قدری مربا و یک لک کوچک قهوه یی سوپ یا سس بر روی آن دیده میشد. برای اولین بار در زندگی ام به ارزش وحشتناک اشیایی پی بردم که یک نفر بعد مرگ یا در زمان حیاتش بر جا میگذارد. ( تکه ای از رمان عقاید یک دلقک از هاینرش بل)
هرگاه این متن را میخوانم، نا خودآگاه به تمام چیز های که ارزش دارند و یا بی ارزش اند و بعد مرگ آدمی باقی میمانند فکر میکنم. به اینکه چقدر این اشیا پایدار و ماندگار اند ولی آدمی نه. به اینکه بعد مرگ ما همه اشیایی که برای ما جنبه ای خصوصی و مقدس داشتند، سر دست همگان است. به اینکه بعد مرگ مان قدم های خودی و بیگانه وارد اطاق مان خواهد شد و همه چیز را لمس خواهند کرد.
مرگ بسیار شگفت انگیز و پر راز است. در یک دم همهی آن چیز هایی که برایت دوست داشتنی و ماندگار به نظر میرسیدند، از تو نیست و همانطور که خودت به غبار تبدیل میشوی و میروی در خاک میخوابی، آنها نیز پیش چشمت به غبار تبدیل خواهند شد. کتاب هایت، میز کارت، پیاله ای که همیشه در آن چای می نوشیدی، لب تابت، لباسهایت، برس مویت، کیف جیبی ات، تسبیح دستت و و و... تنت، مغزت و قلبت با تمام عشق گنجانده در آن، میرود زیر خاکی سرد. کم کم فراموش میشوی. همه میروند دنبال زندگی روزمره ی شان. تو تنها میمانی و خاکی سیاه. این رسم زندگیست، همه ی ما تنهاییم.
تمام اینها در یک دم به ذهنم هجوم آوردند، وقتی که برنامه ی تهیه شده برای سالمرگ استاد عزیز، استاد رهیاب را دیدم. همان زینه هایی که بار ها استاد از آن ها بالا شده بود.
آن کتابخانه، میز و همه چیز. به حسرتی که باقی میماند و به اندوهی که همچنان عمیق است؛ به اینکه چشم بر این حسرت و اندوه می بندیم و به زندگی پوچ و یکنواخت خود همچنان ادامه میدهیم.
روان تان شاد باد استاد عزیز! برای من دوست داشتنی و یگانه اید.
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان و عقیقی در یمن
یک سال از وداع تلخ و فراق غم انگیز بزرگمرد عرصه ادب و ادبیات سرزمینم سپری گشت و اما چه دشوار گذشت،قرنی بود انگار! انسان با آن قلبش چه پیمانه درد را که متحمل نمی شود و با روح نازکش چه میزان رنج را که بر دوشش نمی کشد! در برابر اراده و خواست خالق لایزال،جز پیشه ساختن صبر و شکیبایی چاره نیست.همه از خدا هستیم و بازگشت ما به سوی اوست.
ضمن گرامیداشت نخستین سالگرد رحلت جانکاه استاد بزرگوارم زنده یاد « پروفیسور محمد ناصر رهیاب» محضر خانواده محترم و معظم شان با اخلاص و ارادت خالصانه و با اتحاف فاتحه و دعا،دومین مجموعه داستانم را که با عنوان« آیینه بخت » در دست چاپ است به روح بلند استاد گرامیم تقدیم می دارم.خداوند متعال توفیق عنایت نماید تا در مسیر اهداف متعالی و انسانی آن استاد نستوه و اسوه علم و اخلاق،گام برداریم و مصدر خدمت به فرهنگ و ادب دیار مان گردیم.روحشان شاد و یادشان گرامی و ماندگار.
با حرمت: شیما قاضی زاده
پردهی پنجم« پری جو۲ » به تاریخ پیوست
از بس زیباست و حقیقی
تو بار این درخت عشقی هیرمان
فدای کاکُلت « بابا نریمان »
چه خوشبختی که نارون مادر توست
دلت آکنده از عشق باد و ایمان
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago