?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago
•
از دوستی مطلع، خبرِ درگذشت تیمسار "اکبر حقکردار" را شنیدم؛ آذرماه در فرانسه. پیکرش را هم در امریکا به خاک سپردهاند.
عجیب است که چندماه گذشته و هیچ جا، یادی از او نشده.
حقکردار زادهی ۱۳۰۸ است در انزلی. دانشآموختهی هنرستان موسیقی، نوازندهی خبرهی فاگوت، و از شاگردان روبیک گریگوریان و پرویز محمود. استاد دانشگاه، رییس کل موزیک نیروی دریایی ایران و رهبر ارکستر شمارهی۳ ادارهی هنرهای زیبا.
و اما، ویدئویی که در پیوست میبینید از آیین بزرگداشت اوست در جشن صدمین سال تاسیس هنرستان موسیقی تهران.
کاش در زادگاهش هم قدردانش میشدند...
•
ترلّیللّی للّی...
پدرام یار
•
در یادِ آوازخوانِ آتشبهجان
۱۸بهمن، زادروز احمد عاشورپور (۱۲۹۶-۱۳۸۶) است.
و این،صدای اوست که احتمالاً برای نخستین بار میشنوید. اینجا (در جمعی خصوصی؛ در دهه۶۰) دارد به فارسی، آفتابخیزان را میخواند.
نسخهی اصلی این ترانه گیلکی ست. با شعر و آهنگی از جهانگیر سرتیپپور.
آفتابخیزانِ سرتیپپور را اما خود عاشورپور با ذوق موسیقایی و ادبی منحصر به فردی که داشت در نزدیکترین حالت به فرم و محتوای نسخهی مادر، به فارسی برگرداند. خودش هم این ترانه را در دهه۳۰، با دو زبان خواند و در تاریخ ترانه ایران جاودانهش کرد:
سحرگه او بود و من مست مستانه
دور از چشمان یگانه و بیگانه
رفتیم تا دامن کوه شانه به شانه
روی سبزه، پای چشمه، نزد دلبر
خوش نشستم رو به خاور
بنهادیم چهره برهم آسمان را شعله بر دامن فتاد
آن مه ندا داد: آتش! آتش!
شعله با مه در کشاکش
آسمان آتش به جان است
او مگر از عاشقان است
گفتم ای یار سر مست
اکنون رویت نماید آسمان آیینه در دست
آفتاب خیزان است.
• اشاره:
۱.این صدا بریدهای از فایلیست که جناب آقای جوادی مرحمت کردند و در اختیار گذاشتند و گویی توسط دکتر فروحی روی نوار کاست ضبط شده است.
دربارهی بانوی خوشآوا؛
لیلا شریف اُوا
این یادداشت را متعاقب دریافت پیامی متنی به پیوست فایلی تصویری از سوی دوستی عزیز نوشتهام. فایل ارسالی؛ موزیک ویدئویی قدیمی (سیاه و سفید) بود حاوی بازاجرای بانویی خوش صدا از ترانههایی که پیشتر با صدای احمد عاشورپور و به زبان گیلکی شنیده بودیم، در جایی که حتماً ایران نیست و آنطور که از ظواهر تصویر بر میآید باید در تلویزیونِ دولتیِ یکی از جمهوریهای اقماری شوروی سابق ثبت شده باشد.
دوست موزیکبازم در ادامه پرسیده بود که آیا خانم خواننده را میشناسم؟
خب! بله! میشناختم. او «لیلا شریف ُاوا» بود. و از آنجا که این یکی از بی شمار دفعاتی بود که در فضای مجازی، با این پرسش مواجه میشدم تصمیم گرفتم این بار به جای اکتفا به ارسال پیامی خصوصی، پاسخ را به صورت یادداشتی جامع¬تر برای استفادهی عزیزانی که احتمالاً در آینده با این پرسش مواجه میشوند، به صورت عمومی منتشر کنم.
شریف اُوا کیست؟
لیلا شریفی در ۸ بهمن ماه سال ۱۳۰۸ خورشیدی از پدری ترکتبار (اهل زمیر) و مادری اهل آذربایجان ایران زاده شد. کجا؟
خودش در مصاحبهای از سالهای پایانی عمر، گفت توی هواپیما! در مسیر مسکو به باکو!
و کجا بالید؟ در مشهد. پدر (که بازرگان بود) و مادرش، از پیش به خراسان مهاجرت کرده بودند و در این شهر ساکن شدند. لیلا هم همانجا درس خواند، با موسیقی، بالاخص آواز خو گرفت، عاشق شد، ازدواج کرد و تحت تاثیر گرایشات ایدئولوژیک همسرش (رحیم شریفی) که از ارتشیان هوادار توده، اما دوستدار مصدق و جنبش ملی بود به کنش اجتماعی روی آورد. روایت است با رخداد واقعه¬ی ترور محمدرضاشاه و پیامد آن انحلال حزب توده، زندگی مخفی برخی سران حزب و خروجشان از کشور، او و همسرش نیز به ناچار و پنهانی ایران را به قصد تاجیکستان که آن زمان از ایالات اقماری اتحاد جماهیر شوروی بود ترک گفته و در خواست پناهندگی سیاسی خود را به مقامات محلی در دوشنبه اعلام کردند. با پذیرش درخواست پناهندگی در شوروی، شهرت لیلا از شریفی به شریف اُوا تغییر یافت و با توجه به صدای خوش و تسلطش بر ادبیات فارسی، کارش را به عنوان گوینده در رادیوی دولتی فارسیزبانان تاجیکستان آغاز کرد.
جلوهگری او در عرصهی آواز اما در سال ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) و بعد از آشناییاش با یکی از چهرههای برجستهی موسیقی ملی تاجیکستان رخ داد. به پیشنهاد فضلالدين شهاب اُف (شاعر، موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده¬ی شهیر تنبور) با ورود به کنسرواتوار دوشنبه (در رشتهی آواز) آموزش موسیقی را جدیتر از گذشته پی گرفت و تحصیلاتش هم تا سال۱۳۳۷ (۱۹۸۵) در رشتهی فولکلور ملل شرق ادامه داشت.
کمی بعد به عنوان خوانندهی رسمی رادیو تلویزیون تاجیکستان برگزیده و به یکی از آوازخوانان برجسته و پرمخاطب این کشور بدل شد...
ادامه یادداشت را از اینجا بخوانید
(پایگاه مرور?)
https://mroor.org/kh8
•
راغب استانبولی:
شیری که شکاری نکند روبَه بِه
عمری که بتلخی گذرد کوته بِه
یاری که حقِ نان و نمک نشناسد
گر یوسف مصری بُود اندر چَه بِه!
• چه چیز در سرِ ما بود؟!
رسول جعفریان
مسائل مختلفی در عقب افتادگی علمی ما مهم است، اما شاید کمتر عاملی به اهمیت«چاپ» در رشد علم در اروپا و عقب ماندگی علمی میان ما مهم باشد.
چاپ یک کتاب در هزار مجلد، تا تکثیر یک دستنوشته در یک یا چند نسخه در توزیع علم، نقش مهمی دارد.
حالا مروری بر تاریخ های زیر بفرمایید:اولین کتاب چاپ در اروپا در سال ۱۴۵۵ میلادی «گوتنبرگ». (می گویند قبلش در چین هم بوده است).
اولین کتاب چاپ شده در عثمانی توسط یهود و ارامنه در سال ۱۴۹۳ در حالی که مسلمانان ممنوع می دانستند و ابراهیم متفرقه اولین بار در سال ۱۷۲۹ چاپخانه ای در استانبول دایر کرد.
اولین کتاب چاپی در شبه قاره توسط پرتغالی ها در شهر گوا به سال ۱۵۵۶، و اولین کتاب از سوی مسلمانان و هندی ها در شبه قاره در سا ل۱۸۰۸
اولین کتاب چاپی در ایران (در چاپخانه ارامنه حوالی سال ۱۶۳۸ در جلفای اصفهان) و اولین کتاب توسط مسلمانان در سال ۱۸۱۸ (۱۲۳۳ق).
این تاریخ ها را با یکدیگر مقایسه کنید ببینید فاصله ما با اروپا چه قدر است. ۱۴۵۵ در اروپا و ۱۸۱۸ در ایران. یعنی ۳۶۳ سه سال بعد. حدود چهار قرن. این همان مقدار عقب افتادگی ما را نشان می دهد.
این در حالی است که کتابهای چاپی از زمان شاه عباس (سلطنت از ۱۵۸۸ م ـ ۹۹۶ـ ۱۰۳۸ق) وارد ایران می شد. در دوره شاهان بعدی هم کتابهای چاپی توسط خارجی ها به آنان اهدا می شد. اما نخستین بار در سال ۱۸۱۸ در دوره سلطنت فتحعلی شاه ما کتاب چاپ کردیم.
چه چیزی در سر ما بوده است که با چاپ موافقت نکرده ایم در حالی که از زمان صفویه می توانستیم این کار را انجام دهیم.
•
از علی عمو بشنوید!
به داستان علی عمو، آغازگر غایب داستاننویسی گیلان و شاید ایران، گوش کنید؟
?
https://t.me/rataniproject/406
•
دندان، که نهادست چنین بر جگرِ خویش؟
•
روی پاهام بند نبودم. انگار پَر درآورده بودم. نمیرقصیدم، اما چون خیلی شنگول و خوش بودم، یهجوری راه میرفتم که فقط مخصوص اون شب بود.
اما یهدفعه ورق برگشت. دم ماشین بودم. همینکه راننده در رو وا کرد سوار شم، چند تا مأمور گردنگلفت اومدن سراغم و من رو بردن نظمیه. انگار خواب میدیدم. همهی خوشیهام یه طرف، این نظمیهی وامونده یه طرف!
تو دلم گفتم:
"زن نترس! گیرم اعدامت کردن. مهم نیس. چون بالاخره کار خودت رو کردی..."
کمکم آروم شدم. در این وقت یه افسر خوشگل و جوون اومد تو و پشت میز نشست. آدم فهمیده و پدرومادرداری بود. یه خرده سینجیم کرد و من جوابش رو دادم. بعدش شروع کرد راجع به موسیقی حرفزدن و گفت خودش هم کمی تار میزنه. خوشحال شدم و گفتم: "حالا میخوای منو زندونی کنی". گفت: "نه، فقط یککمی نگهتون میداریم و بعدش میری خونه، فقط باید زیر این ورقه رو امضا کنی".
اونجا من باید تعهد میدادم که دیگه کنسرت ندم...
• اشاره:
این که آمد، بریدهایست از روایت قمرالملوک وزیری؛ (نخستین بانوی آوازخوان ایرانی که حجاب از چهره گرفت و بینقاب به روی صحنه رفت) از نخستین اجرایش به سال ۱۳۰۳ خورشیدی در گراند هتل تهران، به قلم دخترش (زبیده جهانگیری)
• دیگر؟
گفتهاند قمر با این شعر از ایرجمیرزا پا بر صحنهی گراندهتل گذاشت:
نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند
نعوذبالله اگر جلوه بینقاب کند...
• و شرح تصویر؟
سیمای پرستو احمدیست.
•
چون زخمِ تازهدوخته، از خون لبالبم...
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago