?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 4 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago
محمد کلهر می گويد:
زمستان ۱۳۹۱ این ویدئو را از محمدعلی بهمنی ضبط کردم و برای اولین بار است که منتشر میشود.
او پیش از خواندن غزل «دریا»، دلیل نامگذاری این شعر و خاطره بامزه آن را بازگو کرده است که پیشنهاد میکنم ببینید.
.
.
روان هر دو هنرمند بی تکرار محمد علی بهمنی و ناصر عبداللهی شاد و یادشان جاودانه و زندگی محمد کلهر عزیز در بلندا و با عزت باد!
پيرايه
تهران، امروز صبح، اول دی ماه 1403
عکاس: ناشناس
عکس اگر چه حقیقت ترسناکی را بیان می کند، اما از نظر هنری شاهکاری است.
باز نشر از کانال (درباره عکاسی)
@Everythingaboutphotography
ظهر روز چهارشنبه، یازده تیرماه (1303) ، ملک الشعرای بهار برای ناهار به خانه ی میرزاده عشقی می رود. زهرا سلطان (خدمتکارعشقی) زیرزمین خنک خانه را برای آنان آماده می کند و تهیه ی خورش بادمجان می بیند. دو دوست دیرین نیمروز داغ تابستان را در خنکای زیر زمین به بحث و گفتگو می گذرانند و سعی می کنند که با گفتگو اضطرابی را که به جان هر دو چنگ انداخته از خود دور کنند. طرف های عصر، بعد از شکستن گرمای هوا، بهار از عشقی خداحافظی می کند و می داند از آن به بعد کوکب که از دوستان نزدیک عشقی است، پیش او می آید و مأمورمراقبت او خواهد بود.
زهرا سلطان قالیچه ای کنار حوض پهن می کند. عشقی که دو سه شب گذشته را اصلا نخوابیده، امیدوار است که وجود کوکب - که شب را پِیش او می ماند - بتواند به او آرامشی بدهد تا شاید بتواند بخوابد. اما این امیدواری بیش از آنکه خوشایند باشد، فرساینده است، چرا که روان شاعر نیرومندتر از آن است که خطر را احساس نکند. پس همانگونه که سخنان دلگرم کننده ی دوستانش در او بی تأثیر بوده، گفته های عاشقانه و شیرین کوکب هم در او بی تأثیر می ماند و شب کوتاه تابستانی بر بام کاهگلی خانه، برای او سرشار از اضطرابی خفقان آور می شود.
اکنون صبح روز پنجشنبه دوازدهم تیرماه است :
کوکب سپیده ی صبح رفته. و زهرا سلطان برای خرید از خانه خارج شده و در باز مانده است. عشقی از پشت بام پایین می آید و برای شستن سر و صورت به کنار حوض می رود. ناگهان دو نفر ناشناس را در حیاط خانه می بیند. یکی از آنان کنار دالان می ایستد و آن دیگری صحبت کنان به عشقی نزدیک می شود. نگاه شاعر به روی او ثابت می ماند و یک لحظه خطر را فراموش می کند. اما ناگهان قلبش تیر می کشد، مرد ایستاده در کنار دالان از پشت سر به او شلیک کرده. گلوله درست به زیر قلب عشقی می خورد و او کف حیاط در خون خویش می غلتد.
قاتلان می گریزند اهل محل و همسایگان با شنیدن صدای شلیک از خانه های خود بیرون می ریزند. نوکر همسایه قاتل را می گیرد و تحویل پلیس نظمیه می دهد. اما قاتل روز بعد آزاد می شود و نوکر بیچاره چهل روز در زندان می ماند. نخستین کسی که بالای سر شاعر می رسد کاترین ارمنی است که یکی از زیباترین زنان روزگار خویش است. با اینکه خون بسیاری از عشقی رفته، اما هوش و حواسش بجاست و پشت سر هم تکرار می کند و خواهش پشت خواهش که او را به بیمارستان نظمیه نبرند که بیمارستان دشمنان است. اما شاعر بیهوده نگران است، گلوله آنقدر کاری بوده که ديگر این بیمارستان و آن بیمارستان ندارد.
بخش کوتاهی از مقاله ی «از اطلس سرخ پيرهن ساخته ای » به نگارش (پيرايه یغمایی)
با نشانی زیر
https://pirayehyaghmaii.com/mirzadeh-eshghi-1/
تصويرپشت صحنه (در بخش کامنت ها) : بازسازی و صحنه پردازی ترور ميرزاده ی عشقی ، از آزاده اخلاقی
t.me/pirayeh_y
وب سایت رسمی پیرایه یغمایی
ميرزاده عشقی – بخش 1 - وب سایت رسمی پیرایه یغمایی
از پیرهن سرخ پیرهن ساخته ای … ای دوست که گستاخ به شب تاخته ای از چهره ی صبح پرده انداخته ای تا در سفر عشق به مقصد برسی از اطلس سرخ پیرهن ساخته ای پیرایه یغمایی عشقی پیش از … ادامهی خواندن→
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 4 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago