?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago
جلسه 16
05:00 حقیقت استغفار معصومین علیهم السلام وبیان استغفار من غیر ذنب که طلب رحمت است نه طلب آمرزش
11:00 روایت دوم باب دوم، خطبه توحیدی حضرت رضا علیه السلام
14:00 رابطه بنی هاشم با امام رضا علیه السلام، رابطه حسادت نبوده است
21:20 عظمت توحید که کار تعلیم آن اختصاص به شخصی دارد که بتواند خلیفه هم باشد،
28:55 رابطه مستقیم توحید با معرفت خداوند متعال
30:05 بیان رابطه توحید ذات با نفی صفات
34:30 به جهت تضایف بین کل وجزء، اثبات غیر متجزی نفی شریک خواهد بود
35:15 تلازم تعدد موصوف وصفت با امکان تغییر، زیرا امکان تغییر عدم استحاله تغییر است نه عدم فرض تغییر
40:10 توقف غیر متجزی بودن خداوند با نفی شریک ونفی صفت
41:10 تعدد مفهوم از خداوند دال بر تعدد مصداق نیست
58:20 عدم توجه به حقیقت خداوند سبب انحراف عبادت خواهد شد، اختلاف در خداشناسی جدی است.
جلسه 15
00:20 اشاره لطیف عبارت " أقدرهم على طاعته بما جعل فيهم و قطع عذرهم بالحجج فعن بينة هلك من هلك و عن بينة نجا من نجا" به نفی جبر تکوینی وتفویض تشریعی، که در سبیل طاعت قدرت دادیم ولی رها نکردیم، با فرستادن مصداق کامل حجج که اشخاص معصومین علیهم السلام هستند.
06:50 تفسیر طلب هدایت به طلب توفیق تعلم وعمل، در سوره حمد وغیر آن
09:30 معرفی خدا با افعال ممکن است، وگرنه ذاتش قابل شناخت نیست
14:40 چرائی استغفار معصوم علیه السلام از گناهان
15:43 خوف از آینده در دعاها، به جهت احتمال بداء حتی در حق معصومین علیهم السلام
27:10 اختصاص هدایت به توسط معصومین علیهم السلام
29:00 توحید در اطاعت
32:25 شبهه لغویت عذاب اخروی
34:40 مصلحت در خود اخبار یقینی به عذاب است، ونتیجتا عذاب اخروی تصحیح میشود
00:25 تاکید بر احتجاج خدا وبندگان در مقابل انکار حسن وقبح توسط فلاسفه
07:10 توضیح دلالت معجزه بر صدق پیامبر وبلکه اثبات خداوند
30:35 تبیین تکبیر در روایات
45:10 تبیین علوّ خداوند متعال
50:50 عدم تعرض برای نامحدودیت ایجابی خداوند در روایات
52:25 چرائی انحصار معرفت خدا به خدا
???
رفقايى كه آنجا بودند، خيال مىكردند (خيال آنها هم البته درست بود) كه من خلاصه هذيان دارم مىگويم و من خيال مىكردم آنها هم مثل من مىبينند. يكدفعه ديدم رفيقم كه پهلويم بود پيشانىاش شروع كرد به ورم كردن، تدريجا ورم مىكرد. تو چرا اين جور مىشوى؟! باز آن يكى و آن يكى. بعد گفتم برويد ببينيد در مدرسه هم چيزى ورم مىكند يا ورم نمىكند و اختصاص دارد به اين اتاق؟ بعد من به اين چشم خودم ديدم دكتر مدرسى آمد براى من نسخه داد و به گوش خودم شنيدم صداى پاى دكتر مدرسى را قبل از آمدن (كه با صداى پايش آشنا بودم) كه من گفتم بفرستيد دنبال دكتر مدرسى، دكتر مدرسى است، صداى پايش را شنيدم. آمد در اتاق من صحبت كرد، نسخه به من داد. بعد هم كه حالم خوب شده بود تا مدتها من خيال مىكردم دكتر مدرسى آمده. بعد از مدتها فهميدم تمام اينها تجسماتى بوده كه من با چشم خودم داشتم مىديدم و اصلا واقعيت نداشته.
و من واقعا حيرت كردم. آخر انسان يك وقت چيزى را كه نمىبيند تصورش را مىكند، چون در حافظهاش است؛ استمداد از حافظه و تصور كردن. مثلا آقايى كه الآن اينجا نيست، ما در ذهن خودمان يك تصور مبهمى از او مىكنيم. اما هرگز ما قادر نيستيم در حال بيدارى يكى از دوستانمان را كه در اين جلسه نيست الآن جلوى چشم خودمان ببينيم. هر كار بخواهيم بكنيم كه او را جلو چشم خودمان مجسم كنيم، نمىتوانيم. ولى من در آن حال در جلوى چشم خودم مجسم مىديدم.
بعد اين از جنبه روانى براى من مبدأ يك فكر شد كه همين حرفى كه فيلسوفها مىگويند درست است: براى ديدن- يعنى آن حالت روانى ديدن نه حالت فيزيكى ديدن، همان حالتى كه انسان واقعا شيئى را با قوه باصره خودش در جلوى چشم خودش مجسم ببيند- هيچ لزومى ندارد كه اين شرايط طبيعى هميشه باشد، بلكه در بعضى حالات لازم است. بعد هم من به همين دليل قبول كردم كه راست مىگويند كسانى كه مىگويند در عالم خواب، ديدن، واقعا خود ديدن واقع مىشود نه اينكه آدم نمىبيند و خيال مىكند مىبيند. در عالم رؤيا آدم خيال مىكند كه يك وجود مادى در جلويش هست، اين را اشتباه مىكند اما در اينكه مىبيند يعنى آن حالت ابصار برايش رخ مىدهد هيچ اشتباه نمىكند، واقعا حالت ابصار رخ مىدهد؛ و اصلا ديدن در حال عادى شرايطش آن است، در غير حالت عادى شرايطش اين است.
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج4، ص: 351
اقول:
انسان تعجب میکند چطور از یک حالت غیر طبیعی که هر کسی میداند هذیان است، وخود ایشان هم از اطرافیانش نقل میکند، ودر آن حالت انسان مغلوب توهمات وتخیلات خویش است، واصلا نباید روی آن حساب کرد، آقای مطهری خواسته اند حقیقت وحی را بفهمند، حقیقتی که اساس دین وایمان است، واقعا جای تاسف وتاثر دارد.
اولا: وحی در بسیاری اوقات کاملا معمولی اتفاق میافتاده است، و حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله جناب جبرئیل را با چشم عادی میدیدند.
ثانیا: در مواردی هم که وحی به صورت عادی نبوده تشبیه وحی به خواب بسیار نادرست است، زیرا در عالم خواب هیچگاه دیدن نیست، بلکه احساس دیدن است، وبعد از بیدار شدن انسان میفهمد که در این حسش خطا کرده، مثل بسیاری از موارد که خیال میکند گرسنه است، ولی گرسنه نبوده، ویا خیال میکند صدایی شنیده با اینکه توهم زده است، ویا حسی را با حس دیگرش اشتباه میکند.
وبر فرض که استعمال واژه «دیدن» در مورد خواب به نحو حقیقت ونه مجاز باشد، حجیت «دیدن» تابع اصطلاح واستعمال نیست، وهر دیدنی حقانیت ندارد، بلکه تابع شرائط است، واین گونه نیست که هر گونه چیزی که اسمش دیدن باشد حجت باشد، بلکه بایستی در حالت بیداری باشد.
پس نمیتوان از خواب دیدن گمان برد که عالم خواب حقیقتی داشته است وبدتر اینکه وحی را به آن تشبیه نمود.
ثالثا: حجیت وحی برای پیامبر مثل حجیت کلام ایشان برای مردم، توسط معجزه اثبات میشود، که در برخی آیات بسیاری به این حقیقت مهم اشاره شده است، مثل آن که حضرت یحیی (ع) برای راستی آزمایی ندای آسمانی درخواست معجزه فرمود:
قٰالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قٰالَ آيَتُكَ أَلاّٰ تُكَلِّمَ النّٰاسَ ثَلاٰثَةَ أَيّٰامٍ.
اما متاسفانه این برهان قویم مورد بی مهربانی فلاسفه وعرفا قرار دارد، ولذا دچار چنین مطالب سستی گشته اند.
تشبیه وحی به خواب وهذیان!
آقای مطهری بعد از صفحاتی در مورد وحی میفرمایند:
فرضيه حكماى اسلام درباره وحى
به نظر ما بهترين فرضيه همين فرضيهاى است كه حكماى اسلام گفتهاند. با توجه به اين مشخّصات، آنها آمدند اين جور گفتند كه انسان از جنبه استعدادهاى روحى حكم يك موجود دو صفحهاى را دارد. خواستند بگويند: ما داراى روح هستيم و تنها اين بدن مادى نيستيم. روح ما دو وجهه دارد:
يك وجههاش همين وجهه طبيعت است. علوم معمولىاى كه بشر مىگيرد از راه حواس خودش مىگيرد. اصلا حواس وسيله ارتباط ماست با طبيعت. آنچه از حواس مىگيرد در خزانه خيال و خزانه حافظه جمع آورى مىكند و در همان جا به يك مرحله عالىترى مىبرد، به آن كليت مىدهد؛ تجريد مىكند و تعميم مىدهد (كه به عقيده آنها تجريد و تعميم يك مرتبه عالىترى از مرتبه احساس است، كه حالا نمىخواهيم درباره آن بحث كنيم). ولى اين روح انسان يك وجهه ديگرى هم دارد كه به آن وجهه سنخيت دارد با همان جهان مابعدالطبيعه. به هر نسبت كه در آن وجهه ترقى كند مىتواند تماسهاى بيشترى داشته باشد.
آنگاه مىگويند آنچه كه در آن جهان است با آنچه در اين جهان است فرق مىكند. اين جهان، طبيعت است، ماده است، جسم است، جرم است، حركت است، تغيير است، تبدّل است؛ آنجا جور ديگرى است ولى جهانها با همديگر تطابق دارند يعنى آن جهان قاهر بر اين جهان است و در واقع آنچه در اين جهان است سايه آن جهان است و به تعبير فلسفى معلول [آن جهان است.]... از آن طرف روح پيغمبر با يك استعداد خاصى حقايق را در عالم معقوليت و كليتش مىگيرد ولى از آنجا نزول مىكند مىآيد پايين، از آنجا نزول مىكند در مشاعر پيغمبر مىآيد پايين، لباس محسوسيت به اصطلاح به خودش مىپوشاند و معنى اينكه وحى نازل شد همين است؛ حقايقى كه با يك صورت معقول و مجرد، او در آنجا با آن تلاقى كرده، در مراتب وجود پيغمبر تنزل مىكند تا به صورت يك امر حسى براى خود پيغمبر در مىآيد، يا امر حسى مبصَر و يا امر حسى مسموع. همان چيزى را كه با يك نيروى خيلى باطنى به صورت يك واقعيت مجرد مىديد بعد چشمش هم همان واقعيت را به صورت يك امر محسوس مىبيند. بعد واقعا جبرئيل را با چشم خودش مىبيند، اما اين در حالى است كه جبرئيل از آنجا تنزل كرده آمده به اينجا (كه در اينجا توضيحات زيادى دارد).
اينها با اين طريق خواستهاند هم جنبه درونى بودن، هم جنبه بيرونى بودن و هم جنبه الهى بودن [وحى] را توجيه كنند. ...مثل اينكه انسان در عالم خواب با يك نيروهاى ديگرى مىبيند، با يك نيروهاى ديگرى مىشنود.
اين مسأله خواب هم خيلى عجيب است. وقتى آدم خواب مىبيند غير از اين است كه در عالم خواب تصور كند، بلكه در عالم خواب مىبيند. با اينكه چشم كار نمىكند، در عالم خواب مىبيند.
وقتى بيدار مىشود يادش مىآيد كه در عالم خواب ديد عين حالت ابصارى كه در عالم بيدارى رخ مىدهد (از جنبه روانى نه از جنبه فيزيكى). از جنبه روانى شما الآن در بيدارى داريد مىبينيد ولى اين يك مقدمات طبيعى دارد تا اين ديدن براى شما محقق شود. در عالم خواب آن حالت روانى عينا حالت روانى عالم بيدارى است ولى بدون اينكه مقدمات طبيعى پيدا شده باشد. مىگويند پس معلوم مىشود براى خود ديدن هم لازم نيست از اينجا چيزى بيايد در چشم من تا حالت روانى ديدن پيدا شود، ممكن است از درون من بيايد تا آن مركز ديدن و در آنجا حالت ديدن پيدا شود. پس [در عالم خواب] واقعا ديدن است.
البته در حالت بيمارى هم اين جور چيزها پيدا مىشود. ...
تجربهاى در دوره طلبگى
براى خود من در يك بيمارى اين قضيه به صورت بسيار روشن پيدا شد. تقريبا يك سال و نيم بود كه رفته بوديم قم. گويا بيمارى حصبه بود (خيلى عجيب بود). يادم هست كه تبم شديد شد ...آنگاه يك چيزهايى مىديدم. اولين چيزى كه من آنجا ديدم اين بود كه يكدفعه ديدم اين متّكايى كه پهلويم هست تدريجا ورم مىكند، مثل گوسفندى كه آن را باد مىكنند. اصلا به چشم خودم داشتم مىديدم.
با اين ديدن اگر بگوييد يك ذره تفاوت داشت (آخر ديدن خواب كمى ابهام دارد) يك ذره تفاوت نداشت.
???
معاد رجوع الی الله وجمع اجزاء
مرحوم استاد مطهری در کتاب فطرت:
مسأله اينكه آيا اعتقاد به رستاخيز فطرى هست يا فطرى نيست، بستگى دارد به اينكه ما اعتقاد به رستاخيز را در چه شكلى طرح كنيم. يك وقت در آن شكل طرح مىكنيم كه خود قرآن در اكثر آيات طرح كرده است. معنى و مفهومى كه قرآن به رستاخيز مىدهد رجوع و بازگشت به پروردگار است: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. اگر به اين معنى و مفهوم باشد، جواب اين است: بله، اعتقاد به رستاخيز فطرى است.
ولى اغلب، اين امر را به يك صورت ناقص طرح مىكنند كه آن معنى و مفهوم واقعى خودش را ندارد. برخى اين طور به نظرشان مىرسد كه همان طور كه يك صنعتگر، يك چيزى را مىسازد، بعد آن را خراب مىكند و بار دوم همان را مىخواهد بسازد [خداوند نيز چنين مىكند.] كسى هم كه [طبق آيه مذكور] چنين حرفى زده تصوّرش يك چنين چيزى بوده است، نه تصوّر به شكل واقعى كه از معاد بايد داشته باشد؛ شنيده بوده است كه مردم در معاد بار ديگر زنده مىشوند ولى اين زنده شدن را يك نوع بازگشت به دنيا تلقّى مىكرده است- كه اكثر مردم اين طور تلقّى مىكنند- نه بازگشت به خدا. اگر تصوّر ما از معاد اين باشد كه نوعى بازگشت جديد به همين دنياست، قدر مسلّم اعتقاد به معاد يك امر فطرى نيست؛ امّا اگر تصوّرمان از معاد اين باشد كه واقعيّت و حقيقتش بازگشت به خداست، آن وقت يك امرى مىشود مربوط به رابطه انسان و خدا، كه اين را مىتوانيم در محلّش بحث كنيم كه اين، امرى فطرى است.
مجموعه آثار ج3، ص: 471
در کلام ایشان اشکالاتی هست:
1- کاری که چنین صنعتگر میکند، کاری عبث وبیهوده است، ولی دو باره ساختن خداوند به غرض پاداش وکیفر خوبان وبدان است، ولذا کار چنین صنعتگری به کار خدای حکیم قابل قیاس نیست.
2- آنچه که در ذهن متدینین است وضرورت ادیان الهی نیز میباشد، همین معاد جسمانی مادی است، والبته مفاد قطعی آیات وروایات همین است. مثلا:
وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلۡقَهُۥ ۖ قَالَ مَن يُحۡیِ ٱلۡعِظَٰمَ وَ هِیَ رَمِيمٌ﴿٧٨﴾ قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِیٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ ۖ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ﴿٧٩﴾
و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: «چه كسى اين استخوانها را زنده مى كند در حالى كه پوسيده است ؟!»(۷۸) بگو: «همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد؛ و او به هر مخلوقى داناست!(۷۹)
3- دوگانگی ایجاد کردن بین رجوع به خداوند وبین دوباره زنده کردن، صحیح نیست، زیرا مقصود از رجوع به خداوند رجوع برای محاسبه ودیدن پاداش وکیفر است.
تعبیر یاد شده کنایه از حصول روزی است که همگان در پیشگاه عدل الهی (قیامت) حاضر گردیده و باید پاسخگوی نیک و بد افعال خود باشند و معلوم است که حاکم و داور در قیامت هم خداوند سبحان است و این رویارویی (که هرگز به معنای این نیست که همگان در قیامت ذات حق را نظاره گر باشند) با تعبیر لقاء الله نیز بیان گردیده است. (مثل تعابیری چون جاء ربک، یوم یاتی ربک و ... که تماماً کنایه از همان معنای یاد شده است گویی در قیامت بر خلاف دنیا خداوند میآید و به حسابها رسیدگی میکند)
«الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون» «له الحکم و الیه ترجعون»
« و لو تری اذ وقفوا علی ربهم قال الیس هذا بالحق قالوا بلی و ربنا قال فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون» .
قد خسرالذین کذبوا بلقاء الله حتی اذا جاء تهم الساعة بغتة قالوا يا حسرتنا... و لدار الاخرة خير للذين يتقون»
سیاق آیات به وضوح مدعای سابق را تأیید میکند و هیچ نیازی به توضیح زائد نیست.
4- آنچه فطرت انسان موید اوست عدالت خداوند متعال است که در روز قیامت به وعده خویش مبنی بر پاداش وجزاء خوبان وبدان، عمل میکند، ولی صرف رجوع به خداوند که طبق تبیین فلسفی، خداوند همچون بادکنکی در حال جمع شدن است وهمه مخلوقات در درونش فرو بروند، مخالف فطرت وعقل است.
?آقای حسن زاده در گفتگویی در سال ۱۳۶۳ میگوید: « بنده خودم در یکی از نوشتههایم عنوان کردهام و گفتهام که من از دین درآمدم و دوباره دین را قبول کردم. خواه مردم بپذیرند، خواه نپذیرند. بنده دین آبایی ندارم، دین تقلیدی و طایفهای ندارم، من اثنی عشریه به تحقیق شدم، نه به تقلید.»
❌کتاب قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارد ص۱۹:
در اثنای تدرس و تعلم علوم عقلی و صحف عرفانی دچار وسوسه ای سخت سهمگین و دژ خیم و بد کنشت و بد سرشت در راه تحصیل اصول عقائد حقه به برهان و عرفان شده ام و آزرده خاطری شگفت از حکمت و میزان که از هر سوی شبهات گوناگون به من روی می آورد ریشه این شبهات و وسوسه ها از ماهیت انطباق ظواهر شرع انور با مسائل عقلی و عرفانی بوده است که از وقف آنان با یک دیگر عاجز مانده بودم. تنها چیزی که مرا از این ورطه هولناک هلاک رهایی بخشید لطف الهی بود که خویش را تلقین می کردم به این که اگر امر دائر شود بین نفهمیدن نرسیدن مثل تو (حسن زاده) و بین نفهمیدن و نرسیدن مثل معلم ثانی (فارابی) و ابو علی سینا و شیخ اکبر محی الدین عربی و استاد بشر خواجه نصیر الدین طوسی و ابو الفضائل شیخ بهائی و معلم ثالث میرداماد و صدر المتالهین شیرازی. آیا شخص مثل تو به نفهمیدن و نرسیدن اولی است یا آن همه استوانه های معارف.
✅ پس تقلید ایشون پابرجا بوده، فقط از ابوین به غیر آنها رجوع کرده.
متاسفانه خطیب محترم، جهل خویش وعرفاء را به معارف دینی، در قالب "مستی"، بیان میکند.
میگوید که احساست به اینکه دارای ارزش هستی را شیطانی ندان، وآنگاه در میان تناقض بین این مطلب وبین این آموزه عقلی ودینی که "شیطان فریب دهنده است، ونباید به عملت مغرور شوی چون معلوم نیست عملت قبول شده باشد"، میگوید به این تناقض وقعی نگذار، وبرو در حالت مستی.
نمیدانند که خوف ورجاء در همه اعمال باید جاری وساری باشد، ونباید هیچگاه -دقیقا هیچگاه- خود را بالاتر از دیگران دانست ونباید هیچگاه خود را در حال ترقی بداند، ونباید به هیچ یک از اعمال اتکاء کرد وحتی بایستی به بهترین اعمال دنیا که گریه بر اباعبدالله باشد، ظنین بود، که معلوم نیست این عمل دارای شرائط قبولی اعمال هست یا خیر، ومعلوم نیست در آن اخلاص باشد و...
وقتی این معارف را انسان ندانست، میشود مثل عرفا که وحشتناکترین حالت انسان که قبول تناقض وتعطیل عقل باشد را، با لذت پذیرا میشود واسمش را به درستی مستی (جنون) میگذارد، اما در حقیقت غرور شیطانی را به راحتی پذیرا میشود، واسم بهترین حالت را که اشتغال به رب باشد، بر غیر موردش تطبیق میکند.
وخسران مضاعف آن که ذهن مخاطب بیچاره را هم، با تزیین نادرست "مستی" مشوش میکند.
لعنت بر شیطان رجیم که این چنین، انسانها را گمراه میکند.
يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُوراً...
دستورات استاد سلوکی
برخی افراد با دستورات ختوم واذکار، برای خود دکانی باز کرده اند، وبا نام فریبنده "مجرّب" آنها را به خورد افراد میدهند، ویا بعضا با اسم "استاد سلوکی" برای مریدان خویش دستور العمل می پیچند.
ولی چنین دستوراتی وعمل به آنها حداقل دارای سه مشکل اساسی است:
1- تشریع: اذکار وادعیه وآیات قرآن، حیطه اختصاصی شریعتند، چون عبادت، ذاتی این اذکار است، پس نمیتوانید به کسی که مثلا افسردگی داره بگید برو 56 بار فلان آیه را بخوان، زیرا این عمل شما قهرا مستند به شریعت میشود، وتشریع محرم است.
2- قول به غیر علم: این دستور العمل مبتنی بر کدام خبرویت وتجربه است؟ تجربه به معنای تکرار عمل در شرائط مختلف برای به دست آوردن نتیجه یکسان است، اما مگر شرائط روانی وروحی افراد یکسان است؟.
البته در مورد تربیت اطفال که به جهت تجربه مربیان اعمال خاصی به آنها آموزش داده میشود، ویا تجربیاتی که در داروها وجود دارد، دستورات متخصصان این مسائل، کاملا مستند بر تجربیات قابل انتقال به غیر است وهیچ جای تردید در آنها نیست، ولی اینکه فلان ذکر فلان خاصیت را دارد هیچ تجربه ای قابل اعتمادی وجود ندارد.
3- رجوع به کاهن: با توجه به تسلط مدعیان این امور بر علوم غریبه، بسیار محتمل است که تاثیرات این اذکار به جهت فعالیت شیاطین واجنه انجام پذیرد، که در دستورات دینی رجوع به چنین اشخاصی بسیار مورد نهی قرار گرفته است.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago