?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago
🍃🌸|لیلی غزل|🌸🍃
نیازی نیست پیغمبر بمانی زن! خدایی کن!
برون آ، عشق را، آیین خود را رونمایی کن!
بمان پهلوی تنهایی که تنهایی نمیخواهند
میان مردمت اندیشهیی اینکه بپایی، کن!
بزن فریاد و ویران کن بُن دینِ دروغین را
دهان زخمهایت را ببند و مومیایی کن
رها شو از قفسهای اسارت، بعد از آن یکعمر
به اوج آسمان عشق، احساس رهایی کن
برقصان گیسوانت را به روی شانههای شهر
به خونت دست بیرنگ خیابان را حنایی کن
حیا، بیدست و پایی نیست، تیز و تند و بُران باش
میان بیحیاییهای مردم، بیحیایی کن
سکوت ممتد شبهای وحشتناک را بشکن
به آواز ضعیفِ ناتوانان همصدایی کن
به روی جادهی آزادهگی محکم قدم بگذار
مسیرت را به سمت و سوی عشق و روشنایی کن
گرفتار مصیبتهای توفانیم یک عمرست
خدا بیچاره است این روزها، ای زن خدایی کن!
✅ t.me/laylighazal 🍃
🍃🌸|لیلی غزل|🌸🍃
شب است و دلتنگی کوچههای مزار سراغم را گرفته است، بیتاب در ذهنم پرسه میزند. نامها، گذرها، خیابانها یکییکی در خیالم جان میگیرند و ناگهان مسیر دروازه بلخ تا دانشگاه بلخ پیش چشمم زنده میشود. راهی که چهار سال تمام با سختی و امید پیمودم. در این خلوت شبانه، نگاهم به طاقچه میافتد، جایی که کتاب «زندهپرست» خاموش اما پرهیاهو نشسته است، کتابی که خواهرم فروزان از بلخ برایم فرستاده بود. آن را برمیدارم و بیاختیار غرق در کلماتش میشوم.
این کتاب، تنها مجموعهیی از کلمات نیست، بلکه پلی است میان گذشتهی درخشان و دنیای امروز، میان دلتنگیها و خاطرات، میان ژکفر حسینی و تمام آنهایی که در سایهی حضور او رشد کردند.
تمنا توانگر، با قلمی توانا، نهتنها از مردی بزرگ نوشته، بلکه روح زندهی او را در میان واژهها جاری ساخته است. با هر صفحهیی که ورق میزنم، حسرتی در دلم مینشیند: چرا هرگز سعادت دیدار و همصحبتی با این عیار زمانه را نداشتم؟ استاد ژکفر حسینی، چهرهیی که همیشه از او شنیده بودم، اما هرگز از نزدیک ندیدمش، حالا در میان این کلمات جان میگیرد، با لبخند مهربانش، با دستهایی که بیدریغ برای کمک به جوانان گشوده میشدند، با چشمانی که در تاریکیها نوری برای دیگران بودند.
او نهتنها یک هنرمند، بلکه مأمن شاعرانی است که در تبعید و سرگشتگی، سایهیی از امید را در او یافتند. از لابلای اوراق کتابها، از پشت دوربین، از کنار صفحهی گرافیک، از دل شبهای شعر و محافل فرهنگی، نام او همچون تکهیی از روح بلخ، بر دلها نشسته است. در روزگاری که بسیاری از اهل قلم سرخورده و خاموش شدند، استاد ژکفر بیچشمداشت، چراغی روشن کرد و راهی گشود.
این کتاب، تنها سرگذشت یک انسان نیست، بلکه روایت عشق، معرفت، و فداکاری است. ژکفر حسینی، عیار آخرین روزگار ما، کسی که همواره «رفیق را بر همه چیز مقدم دارد»، حالا در لابهلای این سطور جاودانه شده است.
چاپ کتاب ارزشمندی چون «زندهپرست»، در بزرگداشت مردی چنین بزرگ، جای تبریک و قدردانی دارد. درود بر تمنا توانگر، نویسندهی این اثر و سپاس از تمامی کسانی که در پدید آمدن این کتاب بیهمتا سهم داشتند. باشد که این اثر همچون نام ژکفر، جاودانه بماند.
✅ t.me/laylighazal 🍃
🍃🌸|لیلی غزل|🌸🍃
دوباره از دل توفان عبور خواهم کرد
اگرچه بیسر و سامان، عبور خواهم کرد
ازین مصیبت مطلق ـ ازین سیاهی محض
اگر که سخت اگر آسان عبور خواهم کرد
قسم به دامن خونین لالههای شهید
که از هجوم زمستان عبور خواهم کرد
من از مسیر درختان زرد آزادی
شبیه بارش باران عبور خواهم کرد
پیاده، یک تنه؛ اما جسور و عصیانگر
من از میان سواران عبور خواهم کرد
من از بهشتش و افسانههای موهوماش
دوباره با تب عصیان عبور خواهم کرد
شکسته خسته و آزرده با غم و غربت ـ
اگر چه دست و گریبان عبور خواهم کرد
ز کورهراه حوادث هزار بار دگر
به پای خویش کماکان عبور خواهم کرد
اگر که قایق شعرم به لای ننشیند
ازین تلاطم و توفان عبور خواهم کرد
✅ t.me/laylighazal 🍃
??|لیلی غزل|??
صدای در زدن محکم درون کفشکن پیچید
صدا زنگ خطر شد در میان مغز زن پیچید
صدای وحشیِ دژخیم از هر کوچه بر میخاست
صدا مثل تماس سنگ بر روی چُدن پیچید
کسی با چند تا مشت و لگد دروازه را وا کرد
غم و یأسی عجیبی در نگاه یاسمن پیچید
تنش یک تکه یخ؛ اما دلش گنگای آتش بود
دو دستش را به فکر امنیت بر دور تن پیچید
فضای خانه از سنگینی این ماجرا پر شد
و زن چون مورچه در زیر پای کرگدن پیچید
زن اما با سگ دیوانهخوی شهر میجنگید
تن آزادهاش را گرچه دشمن با رسن پیچید
بکش، آتش بزن، فریاد آزادی نمیمیرد
صدای داد و فریاد زن تابوشکن پیچید
و دستان شقاوت بیمحابا ماشه را کش کرد
سقوط زندهگی بر ساقههای نارون پیچید
زن از خونش بهای گوهر آزادگی پرداخت
زنِ دیگر غم این قصه را لای سخن پیچید
پس از آن شب دل دریاچه از مهتاب خالی شد
سیاهی هر طرف مثل پر زاغ و زغن پیچید
*
غم این داستان تلخ را حتّا خدا نشنید
اگرچه در تمام جادهها فریاد من پیچید
✅ t.me/laylighazal ?
??|لیلی غزل|??
رسیده خنجر عشقت به استخوان، دیگر
گذشته کار من از کار بیگمان، دیگر
ز بیکسی غم دل را به آسمان گفتم
به تنگ آمده از دستم آسمان دیگر
بیا و بخیه بزن قلب چاک چاک مرا
نمانده یک سر سوزن به من توان دیگر
به نا امیدیِ من واژهها مصاب شدند
نگنجد این غم دیرینه در بیان دیگر
جدایی من و تو کار غیر ممکن است
پریده از سر ما آب این زمان دیگر
میان ما چقدر عشق ناگهان رخ داد
و بعدِ عشق همه چیز ناگهان دیگر
درون سینه دلم بیقرار توست مدام
چو بیقراری«ماهی به مرتبان» دیگر
بیا که قصهی این عشق با زبان غزل
رها شدهست چو تیری که از کمان دیگر
نپرس کار زلیخای دل چرا زارست؟
به مصر عشق رسیدهاست کاروان دیگر
✅ t.me/laylighazal ?
رونمایی از مجموعه شعر «رقص در باروت» اثر لیلی غزل در کانون فرهنگی جامی
در یک مراسم باشکوه که روز یکشنبه ۶ اکتبر ۲۰۲۴ در شهر مِشنیِیهو کالیفورنیای امریکا از سوی کانون فرهنگی جامی برگزار گردید، مجموعه شعر جدید شاعر توانمند، لیلی غزل با عنوان «رقص در باروت» رونمایی شد. این برنامه با استقبال گرم علاقهمندان به شعر و ادبیات همراه بود.
طارق بهاء، مجری مراسم، با خوشامدگویی به حضار و سخنانی دربارهی این اثر ارزشمند و شاعر فرهیخته آن، لیلی غزل، برنامه را آغاز کرد. سپس، بانو محبوبه تیموری با خواندن زندهگینامهی لیلی غزل و دکلمهی یکی از اشعار زیبای مجموعه «رقص در باروت»، به این مراسم رنگ و بوی ویژهای بخشید.
در ادامهی این برنامه، جمعی از منتقدان و شاعران برجسته از جمله بانو بهار سعید، دکتر سرو رسا رفیعزاده، استاد لطیف ناظمی و بانو کریمه ویدا به نقد و بررسی سبک شعری لیلی غزل پرداختند. همچنین، بانو ماریا فانی، جناب یما راوی، جناب لطیف مصدق، بانو نیلاب سرابی، جناب لطیف محجوب و طارق بهاء با دکلمهی اشعاری از این مجموعه، به بیان دیدگاههای خود دربارهی خلاقیت و استعداد شاعرانهی لیلی غزل پرداختند.
در پایان این مراسم، مهمانان در ضیافتی که توسط بانو ماری مایل و خانوادهی محترم ایشان که میزبانی این برنامه را در منزل خود بر عهده داشتند، پذیرایی شدند. اجرای موسیقی توسط هنرمند و عارف برجستهی هراتی، جناب ابراهیم احراری و طارق بهاء، بر زیبایی و جذابیت این مراسم افزود.
غم تو از سرم شبیه آب میپرد بلند، جمعهها
و میزند نگاه آینه هزار نیشخند، جمعهها
لب تراس مینشینم و هوای تازه قورت میدهم
کمی به سمت بادها عزیز من، بگو، بخند، جمعهها
چه تند میدوند سمتِ شنبه و دوشنبههای دور
خیال میکنی که سخت عاشق دوشنبهاند، جمعهها
دوباره پای آن درخت توت، ما نشسته قصه میکنیم
اگر که گور هستی مرا به دست غم نَکَند جمعهها
تو نیستی و خواهشات درون سینهام چقدر تیر میکشد
مرا نموده با تبر جدا جدا، ز بند بند جمعهها
شبیه یک پرنده بر فراز آسمان، تویی تو در سفر
چه چاره دارد این دلی که تنگ میشود دو چند جمعهها
ااا ااا ااا
و مدتیست فکر میکنم که کاشکی امام شهر ما
غزل، ترانه سر دهد بهجای اینهمه چرند، جمعهها
✅ t.me/laylighazal ?
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago