Unlock a World of Free Content: Books, Music, Videos & More Await!

Miss_ghalam

Description
Advertising
We recommend to visit

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 weeks, 4 days ago

🔷️فقط جهت تبلیغات :👈🏽 @Ads1_Myporoxy






.






.






.








.










.






.






#proxy #poroxy

Last updated 2 months ago

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 2 months ago

2 months, 2 weeks ago

بلوغ در من شاید اصلا شبیه مقالات و فکت‌های روانشناسی نباشد! اصلا مگر کجای روند زندگی‌ام مثل آدمیزادان بوده، که بلوغم نرمال باشد!! مثلا من باب مبحث پذیرش؛ دیگر گلایه‌ای ندارم از آدم‌های اطرافم! فقط نگاهشان می‌کنم و راهم را کج می‌کنم، می‌روم.
یکبار آمدم بگویم: تو خود خواهی! دیدم خودم خودخواه‌ترم!
از بلاتکلیفی‌ یکی دردم آمد، دیدم خودم بلاتکلیف‌ترینم!
سکوت می‌کرد، دیدم صدای خودم مگر کجای قصه‌های مشترک درآمد که اینبار از دیگران، انتظار حرف زدن داشته باشم!

خلاصه که تا اطلاع ثانوی، تا وقتی که مطمئن نشده‌ام در خودم این خصیصه و رفتار وجود ندارد، زبان به کام گرفته و از روابط بین فردی فقط دور می‌شوم.
.
.
پ ن: داشتن شفافیت و صداقت البته حکمش جداست! اگه تار باشی برام، محو می‌شم برات.
.
.
#میس_قلم
#تو_هم_صادق_نبودی
#فک_کنم_تو_کاظم_هم_نبودی
.
.
@miss_ghalam

2 months, 3 weeks ago

"امروز این توییت را خواندم: از تماس‌های عجیب مردم با آتش‌نشانی مشهد:
فرد مسنی تقاضا داشت به هواپیماها بگوییم از ۱۰ شب به بعد از آسمان خانه آن‌ها رد نشوند."

و انگار اگر روزی از من بپرسند ناچاری را شرح بده، این تماس می‌تواند تمامیت واژه"ناچاری" باشد.
چه قدر باید خسته شده باشی، چه قدر باید ترسیده باشی، آرام نخوابیده باشی، شیشه‌های خانه‌ات لرزیده باشند و کسی هم نباشد که با او در موردش حرف بزنی که پناه ببری به آتش‌نشانی و بخواهی تا آنها مگر پا در میانی کنند. از هر طرف که به این قصه نگاه کنی، درد دارد.
آهای پیرمردِ "ناچار"، من هم از حجم صداهای هر روزه خسته‌ام. از ترسیدن، از بیخوابی، از صدای شیشه‌های توی سرم... اگر اینبار تماس گرفتی لطفا نشانی خانه‌‌ی مرا هم بگو....
.
.
#میس_قلم
#ناچاری
.
.
@miss_ghalam

2 months, 3 weeks ago

بر اساس قوانین تیمچه‌ی بزرگمان، برای دود کردن هر نخ از "اسمشو نبر" باید رجعت کنیم به پارکِ کوچکِ سرِ بازارچه.

تقریبا با مرد بی‌خانمان اما ساکن پارک، همزمان فندک را آتش می‌کنیم. هر دو پک‌های عمیقی داریم و هر دو در این مکانِ چند قدم در چند قدم، احساس رهایی می‌کنیم. زل می‌زنیم به چشم‌های هم و سعی می‌کنیم هیچ نفهمیم. امروز یک دختر بچه‌ با روپوش مدرسه سمتِ مرد آمد، از توی کوله‌پشتی صورتی‌ لقمه‌اش را درآورد و بی آنکه حرفی بزند، لقمه را انداختو دوید.
مرد روی آخرین پُک سرفه‌اش گرفت، لقمه را روی پایش گذاشت و نگاهم کردو گفت: این اسمشو نبرای جدید بی ناموسن، چشمو می‌سوزونن...

حالا در راه خانه‌ام، به انسان‌های رفته‌ی زندگی‌ام فکر می‌کنم. به طاقت‌های بی اندازه، به مدال‌های بی مصرفِ ارتشِ "قوی بودن" و دلم "اسمشو نبرهای" قدیم می‌خواهد برای اشک نریختن! از همان‌ها که ناموس سرشان می‌شد...
.
.
#میس_قلم
#قصه_تیمچه
.
.
@miss_ghalam

4 months, 2 weeks ago

میان پرده ۸

در وصف تنهایی و رنج با شکوهش...

توی کوچه، دم دمای غروب، یک صندلی تاشو با پارچه برزنت رنگ و رو رفته‌ای می‌گذاشت.
بعد می‌نشست یک سیگار بهمن از جیب جلیقه‌اش در می‌آورد و با کبریت توکلی آتشش میزد.اولین کام را که می‌گرفت، سرش را تکیه می‌داد به چهارچوب درِ خانه و دود را به سمت کلاهش که کمی روی پیشانی و بینی‌اش را گرفته بود، بیرون می‌داد. درِ خانه را باز می‌گذاشت تا صدای صفحه گرامافونی که توی پذیرایی می‌خواند، به گوشش برسد.

سیگار کشیدنش درست ۵ دقیقه‌ای زمان می‌برد. بعد آرام بلند می‌شد شلوارش را می‌تکاند، بدنش را کش می‌آورد انگار که ساعتها کار طاقت فرسایی کرده باشد، صندلی را باز تا می‌کرد و می‌رفت داخل خانه.

مرد ۱۷ سال و ۲۴ روز است که این صحنه را هر روز راس ساعت ۶ غروب، اجرا می‌کند.
و هر بار همانقدر کش می‌آید ‌و خسته به خانه بازمی‌گردد. انگار همان ۵ دقیقه و همان دم‌دم‌های غروب آن هم با درد تنهایی و دلتنگی، دمار از روزگارش در می‌آورد و توان کل روزش را به یکباره می‌کشید درون خلا.

و این صحنه هر بار باید به صدای صفحه قدیمی تکرار شود که می‌خوانَد:
تو ای پری کجایی......
.
.
#میس_قلم
#کجایی
.
.
@miss_ghalam

4 months, 2 weeks ago

میان پرده ۷

تقویم‌ها!
این فرشتگان پاک و منزه که در کنج تاریخ، ناچار به ورق خوردنند.
هر سال هر روز و هر واقعه و مناسبت را تکرار می‌کنند و گاهی چیزی، کلمه‌ای، روزی بر دلشان اضافه می‌شود. مقربان درگاهِ هستی که تمام و کمال به وظیفه خود رسیدگی می‌کنند.
کاش در میانشان تقویمی سرپیچی کند، شیطانِ تاریخ شود و ندای برائت سر دهد از این همه تکرار و بر تاریخ‌های شوم سجده نکند، بخواهد که تغییر کنند. که لااقل امسال، اینبار حول حالنا الی احسن‌الحالِ جدیدی رخ دهد.
آزادی بیاید، رنج بیرون رود، خنده درآید ....
.
.
#میس_قلم
#سال_نو_حال_نو
.
.
@miss_ghalam

4 months, 3 weeks ago

#زن_سرماییه_زمستان_سال_پیش" ۱۲

موها و ریش‌های بلند و جو گندمی‌اش، کلاه و شالِ دورِ گردنش، لامکان و لازمان بودنش، دائم در سفر بودنش، عدم تعلقش به هر چیز و هیچ چیز باعث شد تا زین پس مردِ فندکی فرودگاه را شازده صدا زند. شازده‌ای نه چندان کوچک اما حیران در سرزمین‌ها. اتفاقا گل رزی هم داشت. ماشینش! دردانه‌ قرمز رنگی که سنسورش خراب شده بود و در بوشهر ماندگارش کرده‌بود. اصلا تهران هم آمده بود تا قطعه‌اش را بیابد.

=خلاصه که جای قطعه، یه گل‌پری یافتم. گل‌پری بالدار و ضدِ بوم و مارکو طوری.
-اسم ماشینت چیه؟
=نمی‌دونم والا، تو براش اسم بذار حالا که اهل قلمی و کلمه.
-من؟ باشه... بذا فکر کنم.
=خب فکر کردی، چه جوری بهم اطلاع می‌دی؟
-فردا می‌یام رو تخته سیاه همین کافه می‌نویسمش. بیا و بخون.
=این تخته مث لوح سرنوشت الهیه، روش همه چی می‌نویسن. از کجا بفهمم؟
-اگه منم که با نشونه برات می‌نویسم.
=تو چرا اینجایی؟
-اومدم کارای پیش تولید پروژه‌ام رو انجام بدم.
=چه پروژه‌ای؟
....
سکوت می‌کند. هیچ وقت فکرش را هم نمی‌کرد که پاسخ به یک سوال، اینقدر برایش سخت باشد. واقعا چه می‌توانست بگوید؟ برای رفتن، آمده؟ آدم‌ها مگر برای رفتن، نمی‌روند؟! در نهایت سعی می‌کند با دایره‌ی دور لیوانِ آمریکانو کم آبش بازی کند و خودش را به نشنیدن بزند.

=حالا نمی‌خوای جواب بدی نده، اما نشنیدن به تو نمی‌یاد.
-آدما کلا نمی‌شنون! کجای کاری شازده!
=می‌شنون، اما چون نمی‌خوان حرف بزنن، چون کلمه‌ها پرده براندازن، اینه که نشنیدن می‌شه ستار‌العیوب.
-عیب که بد نیس! آدمیزاد سراسر عیبه و نقص و خسران.
=پس اگه اینجوره تو نترس! حرف بزن! تو بشنو
-گفتنی زیاد دارم ...
.
.
#میس_قلم
#داستانک
.
.
@miss_ghalam

4 months, 3 weeks ago

میان پرده ۶

اگر زن نبودم ...
چه قدر شرابِ ننوشیده در خانه‌ مانده‌بود.
چه رژهای قرمزی که نمی‌خریدم.
و عطرهای گرم و شیرینی که نمی‌زدم.

اگر زن نبودم...
چه جهان بی حرکتی داشتم.
پای هیچ اجاقی نمی‌رقصیدم.
و زیر هیچ بارانی نمی‌خندیدم.

اگر زن نبودم...
تماشای جهان را به صبر، به بهانه، به دردِ ماهیانه نمی‌نشستم.
و ناخن‌ انگشتانم، بی‌رنگ‌ترینِ تنم بودند.

اگر زن نبودم...
شعر از رونق می‌افتاد.
غزل به قحطی بی سابقه می‌رسید.
و عشق چه تنها می‌ماند.

زن بودن سخت‌ترین که نه، عاشقانه‌ترین اتفاق در جهان است. روزم و روزتان مبارک.❤️
.
.
#میس_قلم
#روز_زن
.
.
@miss_ghalam

4 months, 3 weeks ago

#زن_سرماییه_زمستان_سال_پیش" ۱۱

لیلی! می‌گما: اگر قرار به توقف زمان بود، حتما همین حالا باید اتفاق می‌افتاد. جوری متوقف بشه که آدم لای این کوچه‌های باریک و تبدار و سفید برای همیشه بمونه. نه؟

بعد دستش را می‌کشد به دیوارها و درب‌های چوبی و توی سرش دمام می‌زنند. از صبح زود تا نیمه‌های شب فقط در کوچه پس‌ کوچه‌های بوشهر راه رفته. قهوه و چای و چای‌کرک نوشیده و از هر فرصتی برای حرف زدن با آدم‌ها استفاده کرده. اینقدر قصه شنیده که قصه‌ی خودش را فراموش کرده.
این فراموشی شفاست.

روی تخته سیاه خالی یک کافه دنج و چوبی با گچ نوشت: زندگی اگر اینجا، توی این خاک و شهر نباشد پس کجاست؟ لابد توی جیبِ من؟!

= زیرش امضا بزن بنویس"مارکو"
پشت سرش را نگاه می‌کند و مردِ فندکی فرودگاه را می‌بیند. تعجب می‌کند! می‌خندد و می گوید:

-خبر داری که همه آلودگیست این ایام؟؟
=بله، چون شما اهلی بومِ ما نشدی! شما عشقِ پریدنی ... یعنی با دونِ خوبم نمیشه؟؟ نمی‌مونی؟؟ می‌پری؟؟

- دون که نشد آزادی! دون بدی بالمو می‌گیری.
= اصن تسلیم... دون رو بیخیال یه قهوه بزنیم؟

-برامون قصه داری؟
= من الان از دل قصه دارم باهات حرف می‌زنم.

نگاه می‌کند اما لیلی را نمی‌بیند. با خودش فکر می‌کند که حتما جایی در کوچه‌ها جا مانده و به صحبت کردن مشغول است.

-قهوه که حکمِ دون نداره؟
= دون که هس اما دونش اهلی‌کن نیس. خیالت راحت.
-پس من یه آمریکانو سینگل، کم آب....
.
.
#میس_قلم
#داستانک
.
.
@miss_ghalam

4 months, 4 weeks ago

میان پرده ۵

آقا جانم را نمی‌شناسید، اما پیشترها در مورد حرف‌ها و مَثل‌هایش برایتان نوشته‌ام، که اگر هشتگ #آقاجان را سرچ کنید، می‌خوانیدش.

همیشه می‌گفت: فلانی به یک غوره سردی و به یک مویز گرمی‌اش می‌کند. حکایت خیلی از ماست. ساعتی رنجور و خشمگین و منتقمیم، دقیقه‌ای بعد آرام و بی‌حسرت و مسیر‌یافته!
آدمیزاد است دیگر! هیچ چیزمان به هیچ‌چیزمان نباید بیاید. اصلا تناقض را اگر از زندگیمان بگیرند، می‌شویم مترسک سرِ جالیز. هرچند اکنون هم فقط جالیزمان فرق می‌کند اما در مترسک بودنمان توفیری ندارد.

ثبات، چیز غریبیست. شناختن، گذاشتن و پاسداری کردن از مرز، ماحصل همان ثبات است. حالا چه اهمیتی دارد اگر به مذاق اغیار، خوش نیاید!
خلاصه که اگر به آنی شاکی‌ترین مخلوقِ زمینیم و به لحظه‌ای سرشارِ آرامشو صبر، قطعا پای شوآفِ چندش‌آوری در میان است.
و البته که همیشه..." پای یک شوآف در میان است."
.
.
#میس_قلم
#استغفرالله
#آقاجان
.
.
@miss_ghalam

5 months ago

#زن_سرماییه_زمستان_سال_پیش " ۱۰

-فندک دارین؟

بدون هیچ کلمه‌ای به نشانه‌ی تایید سری تکان می‌دهد و فندکِ روشن را به سمت مردِ جوان دراز می‌کند.

- دارین می‌رین یا دارین برمی‌گردین!؟

=چه فرقی داره؟ رفتن رفتنه

- نه خب آدم بخواد بره ذوق داره ولی بخواد برگرده، انگار یه حالیه! مگه اینکه کسی منتظرش باشه. شما کسی منتظرتون نیس؟

=چرا. الان که دارم می‌رم، کلی خیابون و کوچه و قهوه و موج و موسیقی منتظرمن. اما بخوام برگردم رو نمی‌دونم...

- پس برنگرد! برو و بمون

=برم بمونم؟؟ موندن به کارم نمی‌یاد

- پس سفر کردنو رفتنو دوست داری؟

=از موندن بدم می‌یاد. از یه جا موندن.

- پس این شد که شدی مارکو؟

=شاید... اما به قول یکی: همه آلودگیست این ایام...

- آره هوا خیلی آلوده‌اس، به خاطر زمستونه.

=فک کنم پروازمو اعلام کردن، برم دیگه.

سفرت بی خطر.خوب بپری.

=مگه دست منه؟؟

- بیخیال! شماره‌ات رو می‌دی؟

=میخوای باهام بپری؟

- میخوام برات بوم بشم اینقد نپری

=تلاش الکیه! برای آدمی که قصدِ رفتن داره بوم و سقف، درد جانکاهیه... خدانگهدارت

.
.
#میس_قلم
#داستانک
.
.
@miss_ghalam

We recommend to visit

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 weeks, 4 days ago

🔷️فقط جهت تبلیغات :👈🏽 @Ads1_Myporoxy






.






.






.








.










.






.






#proxy #poroxy

Last updated 2 months ago

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 2 months ago