?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated hace 8 meses
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated hace 10 meses, 2 semanas
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated hace 6 meses, 2 semanas
🌱
✨وقتی از ترس و ضعف فرا بری نتیجه مثبتش رو میبینی...
✨کلاس جای کلاسه نه برنامه دیگه...
✨تجربهها برای همدیگه فوقالعاده با ارزشه...
✨مسئله اینه که آگاهانه باشیم...
همچنین مرگ پسر بزرگش را به او خبر دادند. از او خواسته شد که درمورد خداوند برای انسانها صحبت کند و به آنها بگوید که مشکلات و تقلّاهای انسانی همگی فرصت هستند. سرانجام او به بدن خود بازگشت. درنهایت، او را به بیمارستانی در شهر خودش بردند. در چند روز اولیه، در بیمارستان، چند تجربه نزدیک به مرگ داشت که طی آنها با مسیح درمورد موضوعاتی صحبت کرد مثل مرگ پسرش و وظیفه او برای بازگوکردن این تجربه برای دیگران. او گفت که هیچگاه با مسیح درباره برنامه مرگ زودهنگام پسرش بحث و جدل نکرده است، زیرا در آن هنگام او میتوانست ببیند و بفهمد که چگونه همهچیز بهزیبایی کنار هم چیده شده است. به او گفته شد که با هر مشکل با شور و شعف مواجه شود. تنها چیزی که تا دو هفته پس از هشیاری با چشمان ضعیف خود میتوانست بخواند این آیه کتاب مقدس بود: «همواره شاد باشید و به خاطر همهچیز شکرگزار باشید.»ماری درباره تجربه نزدیک به مرگش میگوید که این خاطره یا رویداد با خاطرات معمولی متفاوت است و علیرغم مدت زمانی که از آن سپریشده است برای وی بسیار شفاف و واضح است. او گفت که از زمان بهبودیاش بیش از چهارصد تجربهکننده داستانهای خود را با او درمیان گذاشتهاند که بیشتر آنها با اشک همراه بوده است. آنها داستانهای زیادی را برای او تعریف کرده بودند که برای هیچ فرد دیگری بازگو نکرده بودهاند. او تخمین زده است که حداقل پانزده دقیقه زیر آب بوده است. او توضیح داد که مغز، پس از پانزده دقیقه بدون اکسیژن، سلولهای زیادی را ازدست میدهد که آسیب مغزی دائمی را درپِی دارد. حدس تیم نجات این بود که او به مدت سی دقیقه بیهوش بوده است. بااینحال، او اکنون به زندگی خود و حرفه پزشکیاش ادامه میدهد بدون اینکه دچار آسیب مغزی شده باشد.وی درباره تجربهاش میگوید: «تلاش میکردم بتوانم بین علم پزشکی و تجربهای که داشتم رابطهای بیابم. به تجزیه و تحلیل تجربهها و مرور گزارشهای پزشکی پرداختم. به داستانهای بیمارانم گوش میدادم که محتاطانه میخواستند تجربههای خود را برای من بازگو کنند. به توصیهها و راهنماییهایی فکر میکردم که درطولِ تجربهام به من گفته شد. مخصوصا به مسئله مرگ پسرم در آینده.»چون او میدانست پسرش خواهد مُرد هر روز را با او باخوشی گذراند. او ده سال صبر کرد تا کتاب خود را بنویسد. او میخواست فرزندانش در این مدت آنقدر بزرگ شوند که این موضوع را درک کنند که مادرشان باوجودِ عشق زیادی که به آنها داشته است در تجربه نزدیک به مرگ خود نمیخواسته است به زندگی زمینی باز گردد. او دوست نداشت فرزندانش با شنیدن این داستان احساس طردشدگی کنند. با اینکه او امیدوار بود شاید برنامه فوتشدن پسرش تغییر کند- در تجربهاش به او اشاراتی شده بود که این احتمال را تقویت میکرد- فرزند او روزی پس از تولد هجده سالگیاش –دقیقاً همان روزی که او نوشتن در مورد تجربه نزدیک به مرگش را تمام کرد- با یکی از دوستانش بیرون رفته بود. آنها با ماشینی تصادف کردند و درنهایت پسر ماری کشته شد. افراد زیادی تأیید میکنند که ماری پس از تجربه نزدیک به مرگش به فردی باایمان و باذکاوت تغییر کرد. این تغییرِ چشمگیر به او آموخت که در زندگی بدون ترس جلو برود، برای هر چیزی شکرگزار باشد و به شادی در هر لحظه تمرکز کند. ماری میگوید: «من حقیقت کشفیات علمی را رد نمیکنم و ارزش آن را در جامعه کم نمیکنم. اما فکر میکنم الآن دیگر نمیتوان خدا و معنویت را از علم و دانشهای تجربی جدا دانست. من برای بیمارانم دعا میکنم و به آنها کمک میکنم که این فرصت زیبا را برای رشد درک کنند، گرچه موقعیت آنها بهظاهر وحشتناک است.»ماری اظهار میدارد که انسانها میخواهند همه چیز را تعریف و کنترل کنند تا به چگونگی عملکرد همه چیز پی ببرند. اما او راز غیرِقابلِتوضیح تجربههای پس از مرگ را پذیرفته است و بر این باور است که همه چیز همان گونه است که باید باشد- و از همه ما هم میخواهد که به همین باور برسیم.
منبع: کتاب «مرگ، پایان هشیاری نیست» نوشته دکتر هلدن و دکتر اورامیدیس. ترجمه علی قاسمیان نژاد. انتشارات رازنهان. تهران
وقتی به ساختمان مجللی رسید که میدانست آنجا نقطه بیبازگشت است، متوجه وجودهایی شد که از حضور او بسیار مشعوف و خوشحال بودند. برآورد او این بود که ساعتها در این مکان مانده است حال آنکه بدنش فقط حدود 25 تا 30 دقیقه بیهوش بوده است. در آنجا او متوجه شد که هر فردی عمیقاً دوست داشته میشود و رسالت خاصی برای زندگی خویش دارد.ماری سعی کرد بهسمت این نقطه بیبازگشت خیز بردارد، اما به او گفته شد که زمان او فرا نرسیده است و باید کارهای بیشتری را انجام دهد؛ پاسخ او به این درخواست منفی بود و گفت که باز نخواهد گشت و آنها نمیتوانند او را مجبور کنند. در این لحظه کارهایی را که در آینده باید انجام دهد به او نشان دادند، از جمله اینکه همسر بیمارش به کمک او نیاز خواهد داشت. همچنین مرگ پسر بزرگش را به او خبر دادند. از او خواسته شد که درمورد خداوند برای انسانها صحبت کند و به آنها بگوید که مشکلات و تقلّاهای انسانی همگی فرصت هستند. سرانجام او به بدن خود بازگشت. درنهایت، او را به بیمارستانی در شهر خودش بردند. در چند روز اولیه، در بیمارستان، چند تجربه نزدیک به مرگ داشت که طی آنها با مسیح درمورد موضوعاتی صحبت کرد مثل مرگ پسرش و وظیفه او برای بازگوکردن این تجربه برای دیگران. او گفت که هیچگاه با مسیح درباره برنامه مرگ زودهنگام پسرش بحث و جدل نکرده است، زیرا در آن هنگام او میتوانست ببیند و بفهمد که چگونه همهچیز بهزیبایی کنار هم چیده شده است. به او گفته شد که با هر مشکل با شور و شعف مواجه شود. تنها چیزی که تا دو هفته پس از هشیاری با چشمان ضعیف خود میتوانست بخواند این آیه کتاب مقدس بود: «همواره شاد باشید و به خاطر همهچیز شکرگزار باشید.»ماری درباره تجربه نزدیک به مرگش میگوید که این خاطره یا رویداد با خاطرات معمولی متفاوت است و علیرغم مدت زمانی که از آن سپریشده است برای وی بسیار شفاف و واضح است. او گفت که از زمان بهبودیاش بیش از چهارصد تجربهکننده داستانهای خود را با او درمیان گذاشتهاند که بیشتر آنها با اشک همراه بوده است. آنها داستانهای زیادی را برای او تعریف کرده بودند که برای هیچ فرد دیگری بازگو نکرده بودهاند. او تخمین زده است که حداقل پانزده دقیقه زیر آب بوده است. او توضیح داد که مغز، پس از پانزده دقیقه بدون اکسیژن، سلولهای زیادی را ازدست میدهد که آسیب مغزی دائمی را درپِی دارد. حدس تیم نجات این بود که او به مدت سی دقیقه بیهوش بوده است. بااینحال، او اکنون به زندگی خود و حرفه پزشکیاش ادامه میدهد بدون اینکه دچار آسیب مغزی شده باشد.وی درباره تجربهاش میگوید: «تلاش میکردم بتوانم بین علم پزشکی و تجربهای که داشتم رابطهای بیابم. به تجزیه و تحلیل تجربهها و مرور گزارشهای پزشکی پرداختم. به داستانهای بیمارانم گوش میدادم که محتاطانه میخواستند تجربههای خود را برای من بازگو کنند. به توصیهها و راهنماییهایی فکر میکردم که درطولِ تجربهام به من گفته شد. مخصوصا به مسئله مرگ پسرم در آینده.»چون او میدانست پسرش خواهد مُرد هر روز را با او باخوشی گذراند. او ده سال صبر کرد تا کتاب خود را بنویسد. او میخواست فرزندانش در این مدت آنقدر بزرگ شوند که این موضوع را درک کنند که مادرشان باوجودِ عشق زیادی که به آنها داشته است در تجربه نزدیک به مرگ خود نمیخواسته است به زندگی زمینی باز گردد. او دوست نداشت فرزندانش با شنیدن این داستان احساس طردشدگی کنند. با اینکه او امیدوار بود شاید برنامه فوتشدن پسرش تغییر کند- در تجربهاش به او اشاراتی شده بود که این احتمال را تقویت میکرد- فرزند او روزی پس از تولد هجده سالگیاش –دقیقاً همان روزی که او نوشتن در مورد تجربه نزدیک به مرگش را تمام کرد- با یکی از دوستانش بیرون رفته بود. آنها با ماشینی تصادف کردند و درنهایت پسر ماری کشته شد. افراد زیادی تأیید میکنند که ماری پس از تجربه نزدیک به مرگش به فردی باایمان و باذکاوت تغییر کرد. این تغییرِ چشمگیر به او آموخت که در زندگی بدون ترس جلو برود، برای هر چیزی شکرگزار باشد و به شادی در هر لحظه تمرکز کند. ماری میگوید: «من حقیقت کشفیات علمی را رد نمیکنم و ارزش آن را در جامعه کم نمیکنم. اما فکر میکنم الآن دیگر نمیتوان خدا و معنویت را از علم و دانشهای تجربی جدا دانست. من برای بیمارانم دعا میکنم و به آنها کمک میکنم که این فرصت زیبا را برای رشد درک کنند، گرچه موقعیت آنها بهظاهر وحشتناک است.»ماری اظهار میدارد که انسانها میخواهند همه چیز را تعریف و کنترل کنند تا به چگونگی عملکرد همه چیز پی ببرند. اما او راز غیرِقابلِتوضیح تجربههای پس از مرگ را پذیرفته است و بر این باور است که همه چیز همان گونه است که باید باشد- و از همه ما هم میخواهد که به همین باور برسیم.
?
✨پیامی از راهنمای عشق و نور برای تو عزیزدلِ خداوند.
⬇️
جانم معنای خدا رو درست درک کن
خدا یعنی خودت.
به جای اینکه تمرکزت روی خودت باشه، میره روی کس دیگه... این اشتباه همهی آدما ست !!!
خدا خودتی...
تمرکزو باید روی خودت بزاری...
باید روی خواستههای ذهنت استپ کنی...
تو انتخاب میکنی که با وسوسهها جلو بری یا با انرژی الهیت...
همه چیز به خودِ تو بستگی داره نه به شخص مقابلت...
تویی که همون لحظه تعیین میکنی که افراد باهات چجوری رفتار کنن...
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated hace 8 meses
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated hace 10 meses, 2 semanas
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated hace 6 meses, 2 semanas