𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 19 hours ago
اگر فرمایشی داشتید، در خدمتم
جناب فاضل نظری میفرماید:
شهرت در این مقام به گمنام بودن است
از من نشان #بپرس ، ولی #بینشان بیا!
https://t.me/HarfBeManBOT?start=Ch_At_a0JuTk5DYmY4NTlWZ2d1SUVrYkVsQT09
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله
.
نقل میکرد که عمار (شهیدمحمدحسین محمدخانی)
خستگی نمیشناخت.
این آخریا هم، از قبل عملیات تا اون روزی که دیدمش، صبحا زودتر از هم بیدار میشد و یه کله سرِ پا بود و مشغول؛ چند ساعت از نیمه شب گذشته،آخرین نفر میومد و تازه ما گیرش میانداختیم. نمیشد و نمیتونست که درست بخوابه. استراحت کنه.
نقل میکرد روزای آخر برگشت بهم گفت:
اصلا خسته نمیشم، یه حالی هستم که هر چی میدوَ م و کم میخوابم، اصلا احساس خستگی نمیکنم.
راست میگفت؛ کار برای خدا که خستگی نداره...
.
گفت:
محمودرضا (شهید بیضائی) یه بار برام تعریف کرده بود که تو سوریه حاح قاسم میاد پیششون و حاجی رو دوره میکنن. میگفت تو اون جلسه من جلوی حاح قاسم گفتم که
من به این نتیجه رسیدم که هر کی خدا شهادت بهش میده بر اثر کار کردن زیاده.
محمود میگفت حاجی هم حرف من رو تایید کرد.
کار که برای خدا باشه، زیادش هم کمه
وقتی برای خدا باشه، خدا به کمِش هم زیاد میده
اگه برای خدا باشه...
.
ایت فیلم صحبتهای حضرت آقا رو که دیدم،
یاد عمار افتادم... یاد محمودرضا...
چقدر شهدا به هم شبیهن
فرق نمیکنه شهید امنیت باشی یا سلامت یا مدافع حرم یا شهید خدمت
راز توفیق شهادت در کارِ زیاده. کارِ برای خدا.
کاش یاد بگیریم...
#رفقا
#عمار
#محمودرضا
#خستگی
#شهیدجمهور
#کار_برای_خدا
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#شهیدسیدابراهیم_رئیسی
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#شهیدمحمودرضابیضائی
در بندگی چو کار من خسته بندگیست
تا زندهام چگونه کنم ترک کار خویش....
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله
ما داریم برای آزادی خودمون تلاش میکنیم برادر...
کی گفته ما دنبال آزادیِ توایم؟
اصلا کی از تو آزادتر...آزادهتر؟
تویی که حتی تو بند هم عدو از دست و زبانت در آرامش نیست.
تویی که دربند هم زندانبانت رو در بند کردی...
اصلا مگه تو در بند هم میشی!؟
به خیالِشون اینکه پدرت افتاده دنبال آزادیت، تو رو میخواد.
چقدر سادهان!
پدری که تو رو نذر این راه کرده،
که سالها خودش راهیت کرده زیر بارونِ آتش و خون،
پدری که تو رو داده، الان دنبال پس گرفتنته!؟
به خیالشون اینکه همسرت بعد این همه سال از پرده در اومده و از تو میگه و مینویسه، از روی احساسه و دنبالِ شوهرشِ!!!
شوهری که از وقتی سر سفرهی محرمیتش نشست، محرمش شد،
شریکش شد.
هر جا
زخم خوردی، زخم خورد
دوری کشیدی، دوری کشید
اشک ریختی، آب شد
آه کشیدی، فریاد شد
بین دشمن تنها شدی، همرزمت شد، پشتت شد، پناهت شد.
دلتنگ بچههات شدی، مادرشون شد، سایهی بالاسرشون شد.
هر وقت قصد سفر کردی، قرآن بالایِ سرت شد
اشک شد، خون شد ولی برات لبخندِ وقتِ رفتن شد
که نکنه دلت بلرزه و زانوهات سست بشه
که نکنه شرمنده حضرت امالبنین بشه.
حالا اینها دنبال جنس فروخته شده هستن؟
دنبال پس گرفتن قربانی؟
دنبال تو؟
نه برادر
نه رفیق
نه عزیز...
اونها دارن نذرشون رو ادا میکنن
با اسارتت...
دارن به تأسی از خانم زینب کبری
با اسارت تو
جماعتِ خواب و خواب زده رو بیدار میکنن.
شاید این وسط
یکی هم به این سپاه اضافه شد.
تو رو به کسی دادن، که هر چه داشت به حسینش داد
که امالبنین بود و امّ بی بنین شد.
ما دنبال آزادیِ تو نیستیم برادر
تو آزادی؛
ما دنبال آزادی خودمونیم...پِیِ آزادگی...
فقط
فقط
فقط
دلِمون
برات
تنگ
شده
.
.
.
.
همین.
باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست
سیری مباد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست
#ابوعباس
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#رفیق
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الى_الله
یه روز یه آرزو تهِ دلم بود
که از من شکسته نا امید شد
آهای آهای ستارهها ببخشید
اینطرفا کجا میشه شهید شد....
نوشتی:
چقدر کم سعادتم ، در تمام این سالها آوارهی کوه و دشت و جنگل و بیابان و ساحل ها شدم ، از تکریت تا سامرا تا حلب و شام تا ضاحیه و بنت جبیل...
دونه دونه رفقایم از کنارم پر کشیدن
گفتم اللهم لک الحمد
مجروح شدم و باز هم از قافله خوبان جا موندم
گفتم اللهم لک الحمد...
...
اینطرفا کجا میشه نشست و
گذارههای ناگزیر و حل کرد
یه همزبون میخوام که روی شونهش
بشه یه بغض کهنه رو غزل کرد
نوشتی:
دارم خفه میشم خدااااااااا جونم
این حالت خفگی داره آبم میکنه...
اینجا هوا خیلی آلوده و کثیفه...
نمی شه نفس کشید...
دلم هوا میخواد...
هوای عمار...
هوای میثم...
هوای روح الله و قدیر و شیخ مالک...
هوای جواد الله کرم...
هوای دایی شاهرخ ،حسن عبدالله ، محمد کامران و محمد معافی...
هوای مهربون محمود شفیعی، سید شفیع و سید ابراهیم...
هوای سجاد عفتی و عبدالحسین و مجیری... هوای حاج سعید سیاح...
هوای اصغر ذاکر ، مرتضی ، حبیب و همه خوبها و سیدالشهداییها...
...
یکی میخوام که خط خطی نباشه
کسی که راست و چپ برام نبافه
یه نازنین که خاطر قشنگش
فقط تو خط عین و شین و قافه
نوشتی:
فقط اجازه بده کنارشون نفس بگیرم...
خسته ام...
خیلی خسته...
دارم خفه میشم خداااا
...
تفنگش گذاشته رو شقیقهم
میگه زبون شیعه طعنه داره
آره جناحِ شیعه ذوالجناحه
آره زبون شیعه ذوالفقاره
چی بهت گذشت برادر
زیر اون شکنجهها و اهانت ها و تحقیرها
توی اون سلول ۹۰ در ۹۰ سانت...
چی سرِ چشمت اومد... سرِ دندههات...
ولی برادر
شیعه باشی
سهمت همینه
که زبونت براشون تلخ باشه و استخونات زیر ضربههای نامردیشون نرم...
نوشتی:
شیعه برپاست، هرچه خواهد شد
رو به دریاست، هرچه خواهد شد
می رود سیل ما به سوی ظهور
فتح با ماست، هرچه خواهد شد
...
اینو میگم که خنجرا بفهمن
که پشت من به یه چیزایی قرصه
یکی میاد که دردمو میفهمه
یکی میاد که حالمو میپرسه
رفیق؛
اونا چه میدونن از عشق خانم امالبنین
اونا چه میفهمن اون سالها تو تکریت و سامراء، که شبا تو حرم امام هادی و امام حسنعسکری بیتوته میکردی،
چی گذشته بین تو و اونها، چیا گفتی و چیا دیدی...
چه میفهمن پشتت به ابالفضل وقتی گرمِ یعنی چی...
چی میفهمن انتظار یعنی چی...
نوشتی:
ما که هرشب مصائبی داریم
در شهادت مراتبی داریم
جمعه انتقام نزدیک است
پشت داریم ، صاحبی داریم
...
کسی که با نگاه نازنینش
بهانهی ترانه روبراهه
شبا با چشم و گوش باز بخوابید
صدا، صدایِ پایِ ذوالجناحه....
ما که خوابیم رفیق
ما که کریم برادر
ما که کوریم دورت بگردم
خودت بیا
زودتر بیا
بیا و دست ما رو هم بگیر
بیا و ببر
جنگ رسیده به ارض موعود...
بیا داداش
یه یا حسین دیگه مونده تا ظهور... بیا
منتظرتیم...
#رفیق
#برادر
#زبان_سرخ
#شب_جمعه
#اسارت
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
بیستمِ دومِ یکهزارو چهارصد و سوم
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الى_الله
یادته از اون شب سرد پائیزی میگفتی؟
از اون شبی که بعد از پنج بااار زدن به روستای خلصه نوبت شما شده بود؟
از اون شبی که بخاطر بارونهای چند روز و شب گذشته اش زمین گِل بود و هر قدمی که رو زمین میگذاشتی، وقتی قدم بعدی رو میخواستی برداری کفشا به قاعدهی ده کیلو سنگینتر شده بود؟
از اون شبی که باید ۶ کیلومتر تو عمق دشمن میرفتید و با دشمن درگیر میشدید و اگه موفق نمیشدید دیگه راه برگشتی نداشتید؟
یادته بچه ها رو جمع کردی و براشون حماسی از یک عملیات بی برگشت حرف زدی و دلاشون آماده کردی؟
یادته از عمار براشون گفتی، از فرمانده شهیدشون و ازش خواسته بودی خوش بیاد باز فرماندهی رو دستش بگیره و باز مثل مرد بزنید و بگیرید...؟
یادته گفته بودی اسم رمز عملیات "یا حضرت امالبنین" بود و پشت بیسیما فقط ذکر یا ام البنین؟
یادته میگفتی دل تو دلت نبود ولی دلخوشی همه اسم خانم حضرت ام البنین بود؟
یادته میگفتی تو اون نیمه های شب، تو اون سختی و سردی، تو همهش از نوع حرکت تاکتیکی نیروها حرص میخوردی و هی از اول ستون میرفتی تهِ ستون و از تهِ ستون میومدی سرِ ستون؟
یادته تو اون نگرانی و پریشونی اسماعیل که حالا بعد از شهادت عمار فرمانده شده بود دستت رو گرفت و بهت گفت:" آروم بگير
يه نگاه كن؛
اصن منو تو هيچ كاره ايم
خودِ خانم ام البنين سر ستون رو گرفته و داره ميره
خودتو جا كن وسط بچه ها و باهاشون برو
بگو يا ام البنين..."
یادته گفتی با این حرف اسماعیل سِرّ و بیحس شدی، یادته گفتی وقتی به خودت اومدی دیدی که دم اذانِ صبحِ و وسط روستای خلصهای بودید که حالا آزاد شده بود و تو پشت بیسیم با بغض و خوشحالی اعلام کردی "به مدد حضرت امالبنین سلاماللهعلیها، اذان صبح به افق خلصه"؟
حالا هم من میخوام بهت بگم برادر! آروم بگير!
اصن من و تو هیچکارهایم،
خود خانم رشته کار رو دست گرفته و اتفاقا رو رقم میزنه.
ما فقط میخوایم خودمون رو وسط بچه ها جا کنیم که ایندفعه جانمونیم...
رفیق
سحر نزدیکِ
سحرِ روزی که بیسیم دست بگیری و بگی:
به مدد حضرت امالبنین سلامالله علیها، اذان صبح به افقِ قدس...
آروم باش عزیزم
سحر نزدیکِ
سرِ رشته دستِ خودِ خانومِ،
ما فقط باید خودمون رو اون وسطا جا کنیم.
که اونوقت
چه بکشیم و چه کشته بشیم، پیروزیم.
اینو حاج ابراهیم گفت...همت.
.
فقط
میمونه
یه کربلا
سهم من و تو
که
دلم داره براش پر میزنه...و برات...
بر مشامم میرسد هر لحظه بویِ کربلا...
#یاامالبنین_سلاماللهعلیها
#سحر_نزدیک_است
#چه_بکشیم_چه_کشته_شویم
#پیروزیم
#منتظرتم
#رفیق
متن این دلنوشته :
اللهم لک الحمد
امروز خبر شهادت تعدادی از خوبان خسته دل رو شنیدم
هنیا لکم و یا لیتنی کنت معکم
چقدر کم سعادتم ، در تمام این سالها آواره ی کوه و دشت و جنگل و بیابان و ساحل ها شدم ، از تکریت تا سامرا تا حلب و شام تا ضاحیه و بنت جبیل ...
هر چه دویدم ، نرسیدم ... هر چه فریاد زدم و صدایت کردم جوابی نگرفتم . امیدوار بودم به روزی که معرکه کبری بر پا شود.
و حالا طوفان اقصی هم براه افتاد و جا ماندم ...
الحمدلله یا ربی و لک الحمد
دونه دونه رفقایم از کنارم پر کشیدن
گفتم اللهم لک الحمد
مجروح شدم و باز هم از قافله خوبان جا موندم
گفتم اللهم لک الحمد
اسیر شدم و در تمام روزهای شکنجه و سلول های وحشت و انفرادی
خانم جانم ام البنین علیها سلام و روحی لها الفداء رو صدا زدم و
گفتم اللهم لک الحمد
هر جا کشیدی و بردی ، هر چه کردی
گفتم اللهم لک الحمد
بازم میگم شکرت خدا ، اما فقط اجازه بده یه نفس بگیرم
دارم خفه میشم خدااااااااا جونم
این حالت خفگی داره آبم میکنه ... اینجا هوا خیلی آلوده و کثیفه ... نمی شه نفس کشید ...
دلم هوا میخواد ... هوای عمار ، هوای میثم
هوای روح الله و قدیر و شیخ مالک ... هوای جواد الله کرم
هوای دایی شاهرخ ، حسن عبدالله ، محمد کامران و محمد معافی
هوای مهربون محمود شفیعی ، سید شفیع و سید ابراهیم
هوای سجاد عفتی و عبدالحسین و مجیری ، هوای حاج سعید سیاح
هوای اصغر ذاکر ، مرتضی ، حبیب و همه خوبها و سیدالشهدایی ها
فقط اجازه بده کنارشون نفس بگیرم
خسته ام ... خیلی خسته ، دارم خفه میشم خداااا
خدایا
تو شاهدی که چه در دلم نهفته ... سنگینی تحمل وزن این همه حرف که هیچ محرمی برایش نیست ، کمرم را شکسته
توان نیست ، نفسی نیست.
اللهم لک الحمد
هر چه می خواهی به سرم بیاری باز هم بیار
آنقدر که رضا دهی
به همنشینی با عمار ، به همنشینی با فرمانده شهیدم حاج قاسم
خُذ ، خُذ یا ربی
خُذ اکثر و اکثر
حتی ترضی ، بعدک ما رضیت یا رب ؟
خُذ ، خذ ... بس خلینی اتنفس مع الشهداء
خداوندا
من از آینده ی این بنده ی رو سیاهت مطمئن نیستم
من از نَفس می ترسم
من از خودم وحشت دارم به چه زبانی بگویم می ترسم
که در آینده چه بلاها می توانم به سر خودم بیاورم
خدایا کمک کن ، به دادم برس
به داد همه اسرا برس که داری سخت امتحانی می کنی ...
خدایا اگر به فضلت نباشد بیچاره ام
به عدلت محاسبه ام نکن
خدایا
به دادم برس ، به دادم برس ، به دادم برس
من دارم خفه میشم ، هوا برسون خدا
هوای پاک و تازه ... هوایی که هیچ بویی از این دنیای سراسر زندان و اسارت نداشته باشه .
هوایی خالی از نفس کثیف دشمن ها و خائن ها به دینت
خدایا به دادم برس دارم خفه میشم
و چه زیبا سخنی است از نبی الله یوسف علیه السلام در توصیف حال زندان و اسارت
السجن
مقبره الاحیاء ، شماته الاعداء ، تجربه الاصدقاء
زندان
گورستان زنده هاست
مورد شماتت دشمن قرار گرفتن است
و مکانی است برای امتحان دوستانت و شناختن آنها
ساکن مقبره احیاء ، مورد شماتت اعداء و تجربه گر اصدقاء
سیصد و هشتاد و یکمین روز این امتحان سخت
اسیر ... ابوعباس
سنگرنوشته ?
@sangar_neveshteh
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 19 hours ago