𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 2 days ago
▪︎
تو را مقابل خان کشتهاند، هیچ نگو
تو شهر لهشدهای زیر پای چنگیزی
▪︎
روی بالش یکی دو غلت سرم
در سوال و جواب میافتد
لابهلای مرور بیخوابی
از تنم تخت خواب میافتد
خانه یک خوابگاه توخالی
خانه یک خمرهٔ خیالانگیز
خانه یک خاطره که هر شب در
دبههای شراب میافتد
در سرم بچهایست بازیگوش
گرچه از ارتفاع میترسد
آنقدر تاب میخورد که تنش
آخر از اوج تاب میافتد
من همان آدم سبکسریام
که بهشتش به سیب میارزد
تا دو سیب رسیده میبیند
دهنش باز آب میافتد
من همان کودتاچیام که اگر
تیرِ چشمی به چشم او بخورد
کورکورانه میشود تسلیم
از سرش انقلاب میافتد
تو همان راز خلقتی بانو
راز پنهان و آشکاری که
وقت لبخند شیطنتآمیز
چهرهاش از نقاب میافتد
تن تو محشریست پوشیده
و منم آن گناهکاری که
موقع خوابِ لخت خود هر شب
یاد روز حساب میافتد
▪︎
تا میرسم هر بار با ترفندهای نو به تو
تو میزنی نارو به من، من میزنم نارو به تو
دنبال یک راه فرار از خاطرم بودی ولی
من نقشههای شعر را هرگز ندادم لو به تو
گیلاسهای خانهام طعم لبت را میدهد
کج میکنم سرگیجهها را، میرسم از تو به تو
سرگیجه میچرخانَدم، سرگیجه... میچرخانمت
گیلاس سرخی میدهم با مزّهٔ تانگو به تو
با من عرق میریزی و با تو عرق میریزم و...
در انتها راهی ندارد اینهمه سگدو به تو
□
در بسته شد، گم میشدی در ازدحام شیشهای
آن شب که تنها زل زدم از گوشهٔ مترو به تو...
▪︎
فصل باروت سرختر شده بود
زیر رگبار منتظر بودیم
کشتهها خشتخشت بالا رفت
پشت دیوار منتظر بودیم
نفرت از تار عنکبوت گذشت
قوم ما تارومارتر میشد
عشق پیغمبری فراری و ما
همه در غار منتظر بودیم
پچپچ تیربار، نعرهٔ بمب
موشکی که مچالهتر میشد
توی گوشی، درون تلوزیون
پای اخبار منتظر بودیم
چندتا قرص خواب لازم بود
تا از آن چُرت لعنتی بپریم؟
روز و شب میگذشت در کابوس
خواب و بیدار منتظر بودیم
پیکی از آسمان فرود آمد
بار او وعدهٔ بهشتی بود
ما گدایانِ استکان در دست
دم دربار منتظر بودیم
شعر نشخوارهٔ سیاسی نیست
آروغ جامعهشناسی نیست
اصلاً این داستان حماسی نیست
ما و انکار... منتظر بودیم
فصل باروت تا سیاهی رفت
چشمها منفجر شد و دیگر
دست و پای کسی نمیلرزید
زیر آوار منتظر بودیم
بین ابعاد کوچک مرگ از
شش جهت له شدیم و پوسیدیم
له شدن تازه اول راه است
تا ته کار منتظر بودیم...
▪︎
با لطف و پیگیری چند تن از دوستان عزیز، فعلاً مشکل حل شده و کتابم روی میز و در دسترس عموم قرار گرفته است.
▪︎
قرار دادن کتاب من در پیشخوانِ انتشارات ممنوع شده است. از «بالا» گفتهاند عنوان کتاب منشوریست!
گویا فروش کتاب هنوز ممنوع نشده و میشود به صورت زیرمیزی تهیهاش کرد.
همانطور که میدانید «بالاییها» کتابی را که خودشان به آن مجوز دادهاند -هر وقت دلشان بخواهد- میتوانند توقیف یا محدود کنند.
▪︎
#زنده_باد_یعنی_مرگ را در نمایشگاه کتاب تهران -غرفهٔ فصل پنجم- تهیه کنید.
[شبستان، درِ ۸۵، راهروی ۲۶]
▪︎
انتشار دو غزل از من در سالنامهٔ
#انجمن_ادبی_آیینه - بهار ۱۴۰۳
از محبت آقای #عبدالمهدی_نوری و دیگر دوستان دستاندرکار سپاسگزارم.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 2 days ago