𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 23 hours ago
یک خاطره زلزله هم از یک دبیر دیگه هست که نیلوفر دیشب میگفت نسیم یک کانال داره و سالی پنج بار این خاطره رو تعریف میکنه و انشالا اگر وقت شد اخر شب دوباره تعریف میکنم.
دیشب با دبیرهای دبیرستانمون بیرون بودیم و یکم مرور خاطره کردیم و من هم مجبور شدم اعترافاتی بکنم. ما سر کلاس بعضی از دبیرا که اوکیتر بودن مقنعههامون رو درمیاوردیم. ناظم و مدیر و سایر مسئولین هم اگه میفهمیدن حنجره میدریدن که وای الان یک اقا دم پنجره ساختمون بغلی باشه و داخل کلاس شما رو نگاه کنه تحریک میشه و هزاران گلواژه دیگه. بعد یبار یکی از دبیرامون اومد و ما رو در اون وضعیت دید و یکم مکث کرد و گفت خب شما با خودتون فکر نمیکنین وقتی تعطیل بشین یهو نظام برگرده و مجبور بشین با این کله نامرتب تو خیابون باشین؟:)))))) این حرف چنان تاثیر عمیقی رو من گذاشت که در ۶ سال اخیر هرروز صبح که از خواب بیدار میشم دقایقی رو جلوی آینه میگذرونم و تصمیم میگیرم که امروز موهام رو ببافم یا گوجه کنم یا چی. هرروز صبح هم یاد همین حرف و همین دبیرمون میفتم. به خود دبیرمون هم همین رو گفتم و خندید و گفت خب خدا رو شکر مرتب شدی دیگه. حقیقت اینه که قرار نیست تمام درسها برای همه مفید باشه و من از بعد دبیرستان هیچوقت دانش اون کلاس به دردم نخورد و الان هم هیچیش یادم نمیاد. ولی این دبیر تو ذهنم از بقیه خیلی پررنگتره. آدم باید بدونه چی از خودش یادگار بذاره تا بمونه.
ده دقیقه شد که در شاهین پلاستیکدار هستم و تازه سر میدون رسیدیم و سرعت من در جلسه اول کلاس رانندگی بیشتر بود.
هفته رو اینطوری شروع کنیم🩵✨
یک بار عینکمو یادم رفت و همین امروز آفتاب با ته زورش داره پرتو فرو میکنه تو چشمام خدایا شکرت.
همیشه اونی که جلوی بقیه گریه میکنه، اونی نیست که بیتقصیره یا بیشتر آسیب دیده. بعضیها مکانیسم دفاعیشون برای رای جمع کردن همینه.
تو سرویس نشسته بودم و چشامو بسته بودم و اهنگ گوش میدادم و یادم اومد چند وقته صدای ماهان هراتی رو نشنیدم و گوشام در اون لحظه احساس نیاز شدید به شنیدنش داشتن و یک کلافگی عجیبی بود و چشامو باز کردم و اهنگو قطع کردم و کستباکس رو باز کردم و الان خوشحالم.
اول هفته و اول ماه و اول فصل رو اینطوری شروع کنیم.❄️🍸
چندتا آرزو سر بریدی تا الان اینجا وایسی؟
من برای بالا رفتن از این کوه بلند ساخته نشده بودم. بنیه آن را نداشتم و تازه میدانستم که آنور کوه چه هست، اما او نقاش بود. او منظرهای زیباتر از آن چیزی که واقعا در قله کوه وجود داشت، در عالم تصورش میکشید و از این خیال خوش نقش و نگار بیشتر لذت میبرد. او اسیر آینده بود. آینده را زیبا و روشن و صاف و خالی از گرفتاری و عاری از زجر و خشم میدید؛ اما برعکس من، عوض آینده گذشته داشتم، گذشته بیروح، گذشته تیره که در آن یک شعاع نور وجود نداشت. چندین بار در زندگی خیال میکردم درّی به دست آورده و از دستم غلطیده بود. چقدر تلاش کرده بودم که از بالای بلندی دنبال این درّ تابان که از لای سنگها و شنریزهها و از میان جویبارهای تندرو میغلطید بدوم و آن را بیابم. دنبالش میدویدم، بیگدار به آب میزدم، جانم را حاضر بودم به خطر بیندازم، میافتادم، پایم به سنگ میخورد، زخم میشد، باز برمیخاستم، میدویدم، از میان ریگزارهای داغ، از میان خار و خاشاک با پای زخم و خیال پر از ترس میدویدم. و وقتی که آن را به دست میگرفتم، میدیدم که شیشهای بیش نیست. تمام خستگی راه به تنم مینشست و عرق سرد تیره پشتم را میلرزاند. هزاربار به خودم گفتم:«از کجا معلوم که این درّ هم از همان شیشههای شکننده دروغی نباشد؟» این یک فکر من بود. اما آنچه بیشتر مرا عذاب میداد این بود: «از کجا معلوم است که او مرا دوست دارد؟»
-بزرگ علوی
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 23 hours ago