دوستان کسی اطرافتون هست کروسل اینیستاگرام درست کنه تچبا فیگما و پول خون مادرش رو نگیره؟

همچین چیزی میخوام

https://www.figma.com/design/8BTLo2mn45ZGZ0dxb1ZMWv/Elyar-Rose?node-id=30-8&t=V40IYm9f3U4AsYk9-1

این هم توضیحاتش در صورت نیاز:
https://app.napkin.ai/page/CgoiCHByb2Qtb25lEiwKBFBhZ2UaJDk3NmQwZWI0LTc5YzQtNDY4Ny1hZDVkLWYxN2NmNDU3NWEyMQ?s=1

بچه ها
سیمپلی
مرسی که هستید
@telemetr_io_bot

نزدیک نشو... خواهش می‌کنم. آغوش بازت را می‌بینم، گرمای وجودت را حس می‌کنم، و این دردناک است. دردناک چون دلم می‌خواهد به آن پناه ببرم، چون به آن نیاز دارم، اما نمی‌توانم به آن اعتماد کنم. مگر این دیوارها را نمی‌بینی؟ همین‌ها بودند که مرا زنده نگه داشتند. و حالا تو آمده‌ای، با آن نگاه مهربان و آغوش گرم، و می‌خواهی هر آنچه مرا محافظت کرده و ساخته‌ام نابود کنی.
از تو خشمگینم. چگونه جرات می‌کنی به من امنیت ببخشی؟ چگونه می‌توانی مهربان باشی وقتی من یاد گرفته‌ام مهربانی به خنجری بدل می‌شود؟ دلم می‌خواهد فریاد بزنم، تو را از خود برانم، نشان بدهم که به تنهایی می‌توانم قوی باشم. اما وحشت دارم، چون بخشی از وجودم می‌خواهد در آغوش تو فرو بریزد و دیگر هرگز رها نشود.
نمی‌فهمی؟ هر کلام آرامت، هر نگاه مهربانت، مانند پتکی بر دیوارهای سختی است که دور خود کشیده‌ام. هر لمس ملایمت، تهدیدی است برای آنچه سال‌ها مرا حفظ کرده است. از تو عصبانی‌ام چون احساس می‌کنم به تو اعتماد می‌کنم، و اعتماد خطرناک است. اعتماد پیش از این مرا ویران کرده است.
از این خواستن متنفرم. از این‌که دلم برای آغوش تو می‌تپد، از این‌که دیوارهایم برایت شفاف شده‌اند و از این‌که با صبوری من را تحمل می‌کنی، متنفرم. از این‌که برخلاف دیگران به راحتی کنار نمی‌روی، متنفرم. چرا که ترک کردن را می‌شناسم. جنگیدن را بلدم. اما این مهربانی و پایداری تو... مرا می‌ترساند.
می‌گویی می‌خواهی دوستم بداری. اما آیا می‌دانی چه چیزی را دوست می‌داری؟ آیا این تکه‌های شکسته، این تاریکی، این خشم را می‌بینی؟ آیا آن کودک هراسانی را می‌بینی که برای زنده ماندن مجبور شد جنگجو شود؟ آیا می‌خواهی از لطافت من علیه خودم استفاده کنی؟
می‌خواهم باور کنم. خدای من، چقدر می‌خواهم باور کنم. اما نمی‌توانم... نمی‌دانم چطور. نمی‌دانم چطور باید عشق را بدون انتظار خنجر در پسش بپذیرم. نمی‌دانم چطور این دیوارها را فرو بریزم بدون آن‌که احساس کنم دارم نابود می‌شوم.
خواهش می‌کنم... خواهش می‌کنم بفهم چرا با مهربانی تو می‌لرزم. بفهم چرا با لطافتت سخت‌تر می‌جنگم. بفهم که چقدر دلم عشق تو را می‌خواهد، و همین خواستن، خشم را در جانم شعله‌ور می‌کند، چون از این خواستن می‌ترسم.
متأسفم که خشمگینم. متأسفم که نمی‌توانم عشقت را بپذیرم. متأسفم که این‌قدر متناقضم. اما این خشم... گاهی تنها چیزی است که به آن اعتماد دارم. تنها چیزی است که به من خیانت نکرده، تنها چیزی که همیشه مرا محافظت کرده.
این‌قدر مهربان نباش... خواهش می‌کنم. من نمی‌دانم چگونه با مهربانی کنار بیایم. من فقط درد را می‌شناسم.

دوستان روان پزشک خوب برای شروع درمان OCD سراغ دارید؟
اگه کسی باشه که اختصاصا رو وسواس فکری و اضطراب کار میکنن عالی میشه.
من الگو هام رو درآوردم (داده دارم) دارو هایی که ممکنه روم اثر بذاره رو هم درآوردم نیازه با یه متخصص نظارت شده دوره ام رو شروع کنم. اگر می‌شناسید روان‌پزشک که باسواد و اخلاقمند باشه لطفا بهم معرفی کنید.
@elyar_rose

من نمیفهمم کی گفته من به خدا باور ندارم؟ پس این آلتی که روزمره درونمون حسش می‌کنیم ماله کیه؟