?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months ago
☝️
👇👇
رابطه تنازل شعر و اقتصاد
در سعودی و مصر:
سعودیها که از دیرباز خود را در عرصهی فرهنگی و ادبی در رقابت با غولهای ادبی و نویسندگان و شاعران مصر میدیده و تعریف کردهاند، با این حال واقعیت این است که در بین شاعران معاصر سعودی هنوز هم نه کسی در عیار احمد شوقی پیدا شده و نه شخصیتی در قوارهی ابراهیم ناجی و احمد رامی و صلاح عبدالصبور و نه امل دنقل و بارودی؛ چه برسد به محفوظ و طه حسین و عقاد...
اما حالا که غولهای ادبی و هیکلهای بیمنازع شعری مصر رخت بر بستهاند چهرههای کوتولهی مصری با تولیدات نازل و مبتذل خود در عرصه شعر و ادب به اصطلاح گزکِ لازم را به دست رقیبان سعودی خود دادهاند.
یک مورد از انتقاداتی از این جنس را نقل کنم:
مثلا شعر بالا را ببینید که از اشعار عامیانه و فولکور مصری است.
سعودیها معتقدند شعر کلاسیک آنها همیشه از تشبیهات و استعارات زیبا شناختی کوتاه نیامده و به اصطلاح توان تولیدات فاخر هنری خود را حفظ کرده تا به ابتذال فروکاسته نشود.
مثلاً رخسار محبوب را به قرص ماه و بدر تشبیه میکردهاند و سیاهی زلف وی را به شب و چشمان دلدار را به چشمان غزال تیزپای و و قد وبالای معشوقشان را به رعنایی «المهرة» یا همان مادیان سرکش وقبراق ...
در برابر میگویند شعر و ترانههای امروز مصر را ببینید که به تعبیر آنها [نتاج ثقافه جوع وحرمان] یعنی محصول فرهنگ گرسنگی و فقر و محرومیت است.
برای همین معشوق خویش را به((عسل وملبن وبسبوسه وقشطه ومهلبيه بالفسدء ( الفستق )) عسل و ماست و کره و خامه وقیماق و فرنی با پسته تشبیه میکنند.
حتا مصریان در احوال پرسی میگویند:(( إزیک؟)) و «زی» به معنای لباس و جامه است یعنی سطح حال خوب را به کیفیت لباس و جامهی فرد فرو کاستهاند و اینها بیگمان حاوی دلالتهای طبقاتی ناشی از فقر و محرومیت است.
مثلاً در شعر بالا میگوید:
«عودک عجین خمران» یعنی قد و قوارهی معشوق را به معجون خمیر تشبیه و قیاس میکند انگار همان طور که گرسنهای از دیدن منظرهی خمیر و پخت نان خرسند میشود عاشق نیز از رؤيت معشوق خويش اينگونه به وجد میآید.
سپس میگوید:
«و شهوتی فرنک» یعنی میل و رغبت من به تو مثل تنور نانوایی داغ و ملتهب است که باز استعارهای از گرسنگی در کانتکس آن نهفته است.
در ادامه آمده:
«وشک فطیرة صباحي»
یعنی چهرهی تو ای دلدار من به سان گِردهچرب صبحگاهی به هنگام صبحانهی من است.
«و خدک برام قشطه»
یعنی عارض و گونههای رخسارت برایم به سپیدی خامه و قیماق صبحانه است.
«والشفة قطفة عسل»
یعنی:
لبانت همانند تکهای عسل زلال و گواراست که:
«صاحي يناديني أخد حتة»
که رفیقم فریاد میزند سهم خودت را از آن لبان چون عسل برگیر و بوسهای بر آنها حوالت کن.
•• خلاصه این جنس از نقد هم گرچه نه شامل و جامعنگرانه است و نه چندان منصفانه...، اما ریشههای ابتذال و فروکاست تشبیهات ادبی را به عوامل و بحرانهای اقتصادی وفراز و نشیبهای اجتماعی حواله و ارجاع میدهد که اگر تمام علل و ریشههای انحطاط استعاری را منعکس نکند بیتردید از حفرههای وضعیت و سیاهچالههای مکندهی فرهنگی پرده برمیدارد.
البته باید در نوشتار دیگری به وضعیت شعر خلیج و سعودی هم نقبی بزنیم؛ شعری که گرچه کوشیده تا فخامت و فاخرانگی ادبی خود را حفظ کند اما در صلبیت و تکرار و محتواهای تثبیتشده و کلیشهایش و اصرار بر تابوهای فرهنگی- ادبیاش دست کم تا امروز درجا زده است.
☝️
👇👇
#ازدواج_مضامده چه بوده؟
بگذارید قصهی این ازدواج را از کتاب((الزواج عند العرب)) بگویم که نویسندهاش «دکترعبدالسلام الترمانینی»است ترمانین منطقهای است نزدیک حلب سوریه، وی دکترای حقوق خود را از دانشگاه سوربن پاریس گرفت و صاحب تألیفات بسیاری در زمینههای تطبیقی و تاریخی است.
در این کتاب به توضیح انواع ازدواجهای رایج بین عربهای پیشا و پسااسلامی پرداخته است.
يكي از این ازدواجها((مضامده)) بود
در عربی امروز به "پانسمان" در پزشکی «ضماد» ميگویند؛ در عربی عتیق نیز به معنای پیچیدن و بستن زخم یا دوچیز به یکدیگر است.
در توضیح این نوع ازدواج پیشااسلامی نوشتهاند که مخصوص زمانهای قحطی یا افراد فقیر بوده است که گرسنگی و فقر، زنان شوهردار را به معاشرت با مردان متمول و ثروتمند سوق میداده و در فصولی از سال که تجارت و بازرگانی رو به کساد میگذاشت بازارهایی به همین نام «مضامده» برپا میشد و شوهران با اطلاع خود زنانشان را به همبستری مردان توانگر عرضه میکردند تا مدت زمانی در برابر پول و غذا نزد آنان باشند تا زمانی که احساس بینیازی کنند و دوباره نزد شوهر نخستین خود باز گردند.
در فرهنگ «لسان العرب» ابنمنظور نیز در ریشهشناسی «ضمد» دقیقاً به این موضوع اشاره شده است. در آنجا با تمثل به ابیاتی از شاعرانی چونابیعمرو نشان داده شده که چنین رسمی از روی اضطرارهای سخت صورت میگرفته و مطلوب فرهنگ ایشان نبوده که ابی عمرو میگوید:
لا يخلص الدهر ، خليل عشرا
ذات الضماد أو يزور القبرا
إني رأيت الضمد شيئا نكرا
یعنی:
«هیچ ازدواج مضامدهای بیش از دهروز طول نمیکشید جز اینکه آنان آرزوی مرگ و در گور خفتن میکردند و من مضامده را امری ناپسند یافتم.»
اما ریشهداری این رسم هم به لحاظ کسب درآمد چنان بود که باز در اشعار ابوذؤيب از شاعران صاحب معلقه شاهدیم که گاهی زنانی که از شوهر خود جدا شده بودند تقاضای رابطهی همزمان با دو مرد ثروتمند یا حتا چندین مرد را به صورت همزمان داشتند.
در شعر ابوذؤيب هذلي ميخوانیم که:
تريدين كيما تضمديني وخالدا
وهل يجمع السيفان ويحك في غمد؟
که خطاب به زنی که با مضامده تصاحب کرده میگوید:
آیا میخواهی همزمان با من و خالد مضامده برقرار کنی!؟
وای بر تو مگر دو شمشیر با همدیگر در یک غلاف میگنجند!؟
و باز در شعر ابیعمرو هم آمده:
أردت لكيما تضمديني وصاحبي
ألا لا ، أحبي صاحبي ودعيني
مگر میخواهی با من و دوستم به مضامده در یک بستر روی؟
نه، مرا رها کن و همان رفیقم را دوست بدار.
البته در فرستهی دیگری از این کانال دربارهی ازدواج «ضیزن» اشاره کردهام که محتمل است این نوع ازدواجها مانند نکاح استبضاع نیز برساختهی شعوبیان علیه اعراب باشد.
اما گزارشهای انکارناپذیری از نوع ازدواج مضامده در شعر و حتا احادیث ملاحظه میشود.
از جمله حدیث ذیل:
((وفي الحديث : أن رجلا سأل رسول الله - صلى الله عليه وسلم - عن البداوة ، فقال : ( اتق الله ولا يضرك أن تكون بجانب ضمد))
که مردی از پیامبر در خصوص "بداوة" پرسش نمود يعني باديهنشینی!
پیامبر در پاسخی طعنهوار گفتند:
تقوا پیشه کن، آیا تو را زیانی نباشد اگر در جانب «ضمد» قرار گیری»
گفتهاند ضمد مکانی در یمن بوده که از روی فقر و قحطی بازار «مضامده» در آنجا رواج داشته است.
••خلاصه کز فقر و ناچیزی مستبعد نیست که پدید آید هر آنچه کاندر وهم ناید.
☝️
👇👇
از دگردیسی در اتوریتههای امامت:
با مرگ کریم آقاخان چهارم و جانشینی فرزندش رحیم الحسینی به عنوان پنجاهمین امام مذهب اسماعیلیان نزاری، اظهار نظرها دربارهی زیست و رویکرد متفاوت این سلسله بالا گرفته است.
خواستم در اینباره چند نکته را تذکر بدهم
نخست اینکه بزرگترین دگردیسی در اتوریتهی امامت و ولایت از دیرباز در تاریخ با این سلسله بود که آغاز شده است.
تا جایی که بسیاری از فیلسوفان مسلمان منسوب به فرقهی باطنیان اسماعیلیاند.
مثلاً خواجه نصیر طوسی که «عقل حادی عشر»ش خواندهاند و ابنسینا توسط چندین مصدر و منبع تاریخی از اسماعیلیان به شمار آمدهاند تا جایی که ابنتیمیه، ابنسینا را به دلیل خاندان و اجداد ابنسینا از اسماعیلیان دانسته چنانکه در زندگینامهی خودنوشت ابنسینا نیز به آن اشاره رفته و ظاهراً مستند جوینی در تاریخ جهانگشا نیز همین باشد.
این استناد از چندان قوّت و شهرتی برخوردار بوده که امثال علیبنفضلگیلانی کتاب «توفیق التطبیق» را مینگاشتند تا مبادا سیمرغ حکمت و عنقای مغربی چون ابنسینا را از دایرهی اثنیعشریه از دست بدهند. که تازه «عارف تامر» محقق معاصر اسماعیلیان این نوع تألیفات را کشمکشهایی ناعادلانهای شمرده که در آنها ستمی آشکار بر باطنیان اسماعیلی رفته است.
حتا دربارهی ابوریحان بیرونی نیز این بحث برقرار بوده که آیا از زیدیه است یا از اسماعیلیان؟
و بسیاری دیگر چون أبي حاتم الرازي، ومحمد النسفي، وأبي يعقوب السجستاني همه در ذیل دولتهای قرامطه زیسته و عقاید باطنی و اسماعیلی آنها بر کسی پوشیده نیست.
موضوع دیگر جریان اعتزال و گرایشهای نوافلاطونی غالباً توسط اندیشمندان اسماعیلی رهبری میشده است.
از مهمترین دلایل چنین ادعایی «ابنعربی» است که تصریح دارد تراث افلوطین را از طریق آثار و طلایه داران اسماعیلی به دست میآورده است.
جدای از این تصریح بسیاری از اصطلاحاتی که در آثار ابنعربی به کار رفته غالب آنها پیشتر در میراث و آثار اسماعیلیان دیده میشود.
به عنوان نمونه، باطنیان اسماعیلی چون اخوان الصفا در رسایل خود و دیگران «عقل اول» را با عناوینی چون الحقيقية المحمدية، الكلمة، روح محمد، الدرة البيضاء، الروح الأعظم، الحق المخلوق به، صاحب علم السمسمة، الإنسان الكامل، مدبر هيكل الغراب، العقاب نام بردهاند.
که برخی از آنها مانند مدبر هیکل الغراب و صاحب علم السمسمه و درة البيضاء مورد استفاده ابنعربی و عارفان پس از او قرار گرفته است.
این تحول ترمینولوژی رنسانسی بود که با متفکران اسماعیلی در فلسفهی نوافلاطونی پا گرفت و آغاز شد.
حتا اصطلاح اهلالحقیقة و اهل الحقائق که صوفیان در قرنهای پسین به خود اختصاص دادند ظاهراً با افول دولت فاطمیان رخ داده وگرنه در منابع کهنتر اصطلاح اهل الحقائق و اهلالحقیقه صرفاً به فیلسوفان اسماعیلی اطلاق میشده است. از جمله احمد بن ابراهیم نیشابوری(ح 411هـ) در تعریف فلسفه که فیلسوفان مشاء گفتهاند:
فلسفه تشبه به خداوند على حسبِ طاقةِ البشرِیه است: مینویسد: ((وهذا الكلامُ سَرَقَهُ الفَلاسِفَةُ من أهلِ الحقيقة)) یعنی این تعریف فلسفه را فیلسوفان از اهل الحقیقه)) به سرقت بردهاند.
و اهل الحقیقه نزد او امامان اسماعیلیهاند نه متصوفه.
این دگردیسی اتوریته با ورود به عصر مدرن شتاب و أشکال دیگری را نیز در عرصه درونگروهی آنها نمایان کرد. مثلا دكتور عبدالمحمد لولييف، پژوهشگر معاصر در بنیاد مطالعات اسماعيلی در لندن از مبارک الوخانی شاعر اسماعیلی ۱۹۰۳م نقل میکند که وی موسیقی را به عنوان راهی جایگزین عبادت و پرستش معرفی میکرده است.
((الموسيقى كطريقة بديلة للتأله والعبادة".))
به همین ترتیب باید امور عامالمنفعه و بشردوستانه و دغدغههای محیطزیستی که بنیاد توسعه آقاخان در بیش از ۳۳کشور جهان گسترش میدهد و بودجهای سالانه برابر با یکمیلیارد دلار برای این نوع فعالیتها اختصاص میدهد را باید از مصادیق بارز این نوع دگردیسی در اتوریتهی این امامان عصر جدید با پیروان خویش به شمار آورد. که سویههای دنیوی و زیست اینجهانی را بر انگارههای اخروی و پساجهانی تاخت زدهاند.
قدیسانی که زمین و آبادانی آن را به مثابهی یک زیستبوم و به عنوان بستری برای صلح و معبدی برای انساندوستی، بر مناقشات کلامی و جنجالهای فرقهای ترجیح دادهاند.
☝️
??
ماجرای پرنده شومی که بهانهی قتل خلیفه بغداد گشت:
«ابن دقماق» که مورخ حنفی مذهب مصری در قرن هشتم است؛ تقریبا صدسال پس از فتح و غارت بغداد توسط هولاکو، در اثر تاریخی خود ((نزهة الأنام))از آن واقعه گزارشی متفاوت ارائه داده؛ که از دید خودش روايتي سخت همدلانه و تأسفبار از قتل مستعصم خلیفه عباسی به دست میدهد و ظاهراً نخستین کسی است که نحوهی قتل خلیفه را بدین شکل نوشته و گزارش کرده است:
که چون در پگاه و بامداد بیستم محرمِ سال ششصد و پنجاه و شش تاتارها بغداد را گشودند؛ بر تمامی ساکنان شهر شمشیر گشادند؛ نه بر پیران ترحم ورزیدند نه بر کودکان خُردسال!
وی که کشتهشدگان بغداد را به تفصیل: دو میلیون و سیصد و سی هزار نفر (2330000) ذکر کرده است، جریان دستگیری و کشتن خلیفه را به ماجرای پرندهای بدین صورت گره میزند که:
و آنگاه الامام المستعصم بالله را به اسارت گرفته و به نزد هولاکو حاضر ساختند، به دستور هولاکو، خلیفه را به چادری کوچک نشاندند، پس از نماز ظهر مستعصم در خیمهی کوچکش نشسته بود که پرندهای سپید بر فراز خیمهی مستعصم بالله فرود آمد، لحظاتی بنشست و سپس پر کشید و رفت.
هولاکو که شاهد این صحنه بود خلیفه را به نزد خود احضار کرد و از پسِ چهار حاجب از طریق مترجمان با او به سخن درآمد که با ما بگو که داستان این پرنده که بر خیمهات نشست چه بود که پس از لختی پر کشید و رفت؟ بگو که با او چه در میان نهادی و وی با تو چهها گفت؟
مستعصم بالله پاسخ داد: مگر پرندگان سخن میگویند!؟
هولاکو گفت: چارهای جز اقرار و اعتراف نداری بگو کان پرندهی سپید کز کجا به نزدت آمده بود و میان شما چه رد و بدل شد؟
و از جمله کلماتی که به خلیفه گفت این بود که: شمایان اهل جادو و افسون هستید و آن پرنده بیتردید پیک و قاصد هواداران تو بوده است.
سپس به نزد پسر مستعصم بالله شدند و همین سخنان و پرسشها با فرزند خلیفه نیز رد و بدل شد.
و چون جواب محصلی پدید نیامد هولاکو دستور داد هر دوی ایشان را برابر لشگریان حاضر کنند، بدین ترتیب آن دوتن را در دو جوال بنهادندی که سر آنها سخت محکم بسته بودند و پیوسته زیر پاهای لشکریان لگدمال میشدند تا اینکه جان باختند.
اینجا «ابن دقماق» تاریخنگار مصری، جمله ((رحمهماالله تعالی)) را بهر مستعصم عباسی و پسرش به کار میبرد و سپس ادامه میدهد که:
وانگهی هر چه دختر و زن در کاخ خلیفه بود به اسارت گرفته شد و دشمن بر گنجینهها و اندوختههای جواهر و زیورآلات خلیفه مسلط گشت و تمام ثروت و داراییهای بغداد به یغما رفت چندان که در حساب نایند و درنگنجند.
••البته هم مغولان هم دربار عباسیان به جادو و خرافه باور داشتند، شاید به وقت نشستنِ آن پرنده بر خیمهی خلیفه، مستعصم بالله هم بارقه و نوری در دلش دمیده باشد که این پرندهی اقبال، بیخود و بیجهت در این وانفسا بر چادر ما چنبره نزده است! و لابد حامل پیک آزادی و نوید رهایی من، باید همین پرنده سپید بال و چست و چالاک باشد؛ اما چند ساعت بعد دیدیم که چنین نبود و نشد..
☝️
??
معرفی کتاب در دست انتشار
بررسی خطبه همام:
کتاب بالا پژوهشِ تحقیقی خوبی دربارهی جعلی بودن انتساب خطبه «همام» به امام اول شیعیان است.
دو تصویری که در بالا گذاشتم حدود «۲۰ شرح» بر خطبهی «همام» را ذکر کرده است؛ خطبهای که معروفیتاش بیشتر از این باب است که طبق گفته راویان، «همام» پس از استماع آن تاب نمیآورد و همانجا جان میسپارد.
نویسنده جدای از شروح یادشده در بالا، یادآور شده که بیش از سیصد شارح نهجالبلاغه و بیش از ۱۰۰صد شارح اختصاصی این خطبه، بدون اینکه انتساب و اصالت خطبه و راوی آن را بررسی و صحتسنجی کنند عمر خود را در شرح خطبهای جعلی هدر دادهاند.
نویسنده از محققان حوزه و فرزند آیتالله رضا استادی از فقیهان پیشین شورای نگهبان است و با اصطلاحات حوزوی و رجالی و نسخهشناسی کاملا آشناست، که از قضا کارشناسی ارشد فلسفه غرب را هم گذرانده.
امروز در کتاب «اختلاف الحدیث» آیت الله العظمی سیستانی میدیدم که گفتهاند:
[و من هنا لا نطمئن بمرويات محمد بن سنان] چرا که ایشان منسوب به طایفهی غلات بوده و زعم و گمان این طایفه این بود که اگر کلمات فصیح با مضامین عالی و محتوای بلیغی مییافتند، بدون بررسی «وثاقت صدوری» و وجه «انتساب متون» آنها را به امامان خویش منسوب میکردند.
و حتا راویان مجعول و مجهولی برای این متون خلق میکردهاند.
مثلاً:در روایات طب اسلامی بیش از ۲۰۷ راوی در رجال ذکر شده که طبق یک بررسی رجالی ۲۰۴تن از آنان کاملاً موهوم بودهاند یعنی اصلاً وجود خارجی نداشتهاند.
مورد دیگر فربهشدگیِ این دسته از متونِ انتسابی است مثلاً نویسنده در قدیمیترین متن همین خطبهی همام متوجه میشود که متن ابتدایی آن بیش از «صد کلمه» نبوده است، اما متأخران چنان آن را آراسته و پیراسته و ویراستهاند که بالغ بر چندین صفحه شده است.
البته مولف خاطر نشان میکند که 80 درصد شروح این خطبه، برای نویسندگان و خطیبان دوران معاصر است.
لازم است یادآور شوم که برخی از محققان متأخر مانند استاد محمدتقی جعفری علاقمند به قاعدهی ((دلالته تغنی عن السند)) بودند که وجه مخربی در سندشناسی و نسخهپژوهی ایفا میکند و جهات صدوری حدیث را نادیده بلکه مخدوش میسازد.
نویسنده با بررسی و ارزیابی نسخهها تا قرن هفتم متوجه میشود راوی حدیث در متون متقدم نه تنها همام نیست بلکه به افراد متعددی چون حسن بصری یا ذوالنون مصری یا ابن عباس یا اوفیبن دلهم یا حتا اسامی مجهول و موهوم دیگری منتسب شده وحتا گوینده خطبه نیز در افرادی نامتعین آمده که در بین آنان ابن عباس و و علیبن الحسین و امام صادق و ذوالنون مصری هم دیده میشود.
نویسنده در پژوهش ۲۵۰صفحهای خود به این پرسش میرسد که اگر بشود هر متن رسا و اعجازانگیز و اعجابآوری را به امامان منسوب ساخت، دیگر چه اطمینانی باقی میماند که خطابههای امثال جاحظ و صاحب بن عباد و فصیحان دیگر عرب به امامان پیشین منتسب نشده باشند!؟
و در نهایت نتیجه میگیرد که این خطبه مرتبط با تراث صوفیان است و از مُختلقاتِ ایشان.
☝️
???
#سنة_القطط_السمان یا «سال گربههای چاق»:
از هفتهی پیش نمایشگاه بینالمللی کتاب در کویت برپا و در حال برگزاری است، به ذهنم رسید که رمانی کویتی معرفی کنم که موضوع آن نیز تحلیل جامعهی کویت است اما کویتِ دههی سی یعنی کویت پیشانفتی!
«عبدالوهاب الحمادی»نویسنده رمان متفکر برجسته و تحلیلگر ریزبینی است.
نشان میدهد که عربها هنوز سالها را با رویدادهای مهم تاریخی نامگذاری میکنند از زمان عامالفیل، تا سال شکست اعراب از اسرائیل که «عامالنکبة»نامیده شده و سال حملهی صدام به کویت که هنوز «عام الاحتلال»گفته میشود حمادی میگوید: سال۱۹۳۷م را کویتیها سال"سنة القطط السمان" یعنی سال گربههای چاق نامیدند.
و قصه از این قرار بود که صاحب یک رستوران هندی گربههای شهر را سلاخی میکرد و به عنوان گوشت برّه به خورد کویتیها میداد.
اما «الحمادی»نویسنده رمان، این اتفاق را دستمایهی استعارهای سیاسی-اقتصادی میکند در اشاره به افرادی از طبقه متوسط که به شبکههای افراد صاحب نفوذ میپیوندند و ثروتهای مشکوکی به چنگ میآوردند.
در روند داستان متوجه میشویم که الهندوستانی صاحب رستوران دستگیر و زندانی میشود و ضمنأ مشخص میشود یک جوان کویتی به نام «مساعد» نیز شریک او بوده و در حقیقت قربانی او، که دو منزل خانوادگیاش رو فروخته تا با بهترین رستوران شهر شراکت کند، با دستگیری هندوستانی، دو خانهی «مساعد» هم توقیف میشوند.
تا اینجای داستان شاید طبیعی جلوه کند اما یکباره پای یک « ملا فالح البطانی»به داستان باز میشود که خواننده را مشکوک میکند که مبادا داستان سلاخی گربههای چاق شهر، صرفا شایعه و توطئهای بود که سرمایهگذار آن رستوران را ورشکسته کنند و اموال شرکایش را نیز مصادره کنند!؟
«ملا فالح» که کاراکتری ضد مدرن دارد در حدی که زمان ورود اتومبیل به کویت، ماشینها را ((مراکبالشیاطین)) میخواند، به تدریج بو میبریم که چرا او پشت ماجرای ورشکستگی و توقیف رستوران گربههای چاق نباشد؟
کویت در آن سالها شاهد حفر اولین چاه آزمایشی نفت در میدان «بحرا»ست، از سویی روشنفکران در کافههای شهر همه از روند مدرنیسم در مصر صحبت میکنند، جوانان جویای نام خواهان تحصیلات دانشگاهی در مصر دههی سی هستند.
کسب سنتی پدران این نسل که صید مروارید بوده با حضور رقبای ژاپنی در پرورش مروارید کاملاً با ورشکستگی روبرو شده، حضور بریتانیاییها، سنتگرایانی چون ملافالح را واداشته تا با دریافت رشوه علیه هر شرکتی که با منافع انگلستان همسو نیست فتوای ممنوعیت صادر کنند.
بدین ترتیب «الحمادی» در آینهی یک رویداد ساده جمعی، دارد ما را با «داروینیسم اجتماعی» شخصیتها و گونههای روبه انقراض دوران گذار از سنت به عصر مدرن مواجه و رویارو میسازد.
او با قلمِ دوربین مانند خود با توصیف بافت محلات و بازارهای قدیمی، و نشان دادن هجمهی یکباره و سیلآسای ابزارهای مدرن به چنین شهری چون بانکها و ماشینها و هواپیماو... میخواهد ما را متوجه کند که شخصیتها نیز دچار جهش و موتاسیون اجتماعی و جایگاهی میشوند و طبیعی است که چنین تغییرات سریعی منجر به طمعورزی و سودگرایی عدهای شود.
«مساعد» که زخمخوردهی این تغییرات است وقتی میشنود که ملافالح، خودروها را مراکبالشیاطین خوانده ذهناش فلشبک میزند که یک مرتبه او را سوار بر اتومبیل سفارت دیده است.
«مساعد»ی که برای خواستههای طبیعی و حتا ضروری زندگی خود به شراکت با آن رستوران تن داده بود، با خودش فکر میکند که در چنین شبکههای نفوذی که علیه ساختارهای اقتصادی اجتماعی توطئه میکنند مگر جوان ۲۵سالهای چون او، تا کجا میتواند صخرهی ایمان خود را چون اسطورهی سیزیف تا فراز کوهی از این انباشتهای بیعدالتی بالا ببرد!؟
این رمان ما را در دریای تاریخ دههی سی «کویت» غوطهور میکند، تا نشان دهد ناهنجاریهای اجتماعی و رفتاری با عواملی تکساحتی قابل تحلیل نیست، چنانکه فردی چون مساعد در پیوستن به رستوران الهندوستانی، حق انتخابش از این منظر یکسره مخدوش است چرا که از پشتپردهی شبکههای رقابتی و توطئههای متنفذان اجتماع خود علیه ساختارهای اقتصادی هیچ اطلاعاتی ندارد.
•این دورنمای داستانِ چندوجهی «سال گربههای چاق» الحمادی بود در حدی نوشتم که جزییات ماجرا افشا نشود و به قول معروف سبب اسپویل نگردد.
طبعاً با خواندن اصل داستان شگفتیهای بیشتری در انتظار خواننده رمان است.
☝️
??
ادامه #فلسفه_وجهان_عرب:
مرگ فلسفه در جهان عرب، آری یا خیر؟:
لطفی جمعه فیلسوف مصری در کتاب«تاریخ فیلسوفان عرب» خود ص۲۵۴ فصل نهم جملهای از ابنتیمیهی معروف دربارهی مأمون عباسی نقل کرده که نوشته بود:
((قال فيه ابن تيمية:«ما أظن
الله يغفل عن المأمون، ولا بد أن يعاقبه على ما أدخله على هذه الأمة!»))
یعنی: من گمان نمیکنم خداوند لحظهای از عذاب مأمون غفلت ورزد، به دلیل آنچه که این خلیفه(از متون بیگانه) در امت محمد وارد ساخت.
ببینید«ایمن احمد» مترجم مشهور عرب کتاب «طرح بزرگ»هاوکینگ را به«التصمیم العظیم»به عربی برگردانده که هاوکینگ در مقدمهاش از مرگ فلسفه سخن میگوید به این دلیل که دیگر این فیلسوفان نیستند که مشعلهای بزرگ پرسشگری را حمل میکنند.
اما در جهان عرب، فلسفه به مانند جهان غرب مرگ طبیعی نداشته، بلکه فلسفه با کسانی چون ابنتیمیهها که مشعل تکفیر و ارعاب را به دست داشتهاند هماره به قتل رسیده است، برای همین فلسفه اگر هم در غرب مُرده باشد، مرگش ناشی از این بوده که نتوانسته با تحولات علم مدرن همگام باشد، اما در جهان عرب، فلسفه نه تنها نمرده، بلکه مقتولی است که اگر احیاء شود میتواند در زمين سوخته اندیشه عربی، نقش مسیح را ایفاء کند.
یک فیلسوف و مترجم جهان عرب همروزگار ما به نام «علی حسین» همین امسال به مناسبت #روز_جهانی_فلسفه مقالهای نوشته به نام
هل ماتت الفلسفة حقاً؟
یعنی آیا فلسفه واقعا مرده است؟
آنجا از کتاب «هانتر مید» که «فؤاد زكريا» آن را با عنوان جالب«الفلسفة انواعها ومشكلاتها» به عربی برگردانده نقل میکند که:
اگر کسانی همچون حلقهی وینیها قائل باشند که فلسفه صرفاً گزارههای بیمعناست.قابل پذیرشتر است تا بگوییم فلسفه آمده تا تنها اعصاب ما را به هم بریزد.
اما «علی حسین» در ادامه میگوید: فلسفه هنوز در جهان ما(=دنیای عرب) چنین نیست و از پل ریکور نقل میکند که پرسشهای فلسفی در جوامعی که دچار فقر و پریشانی و سرکوب و تبعیضاند،هنوز اعتراف به کنشهایی امیدبخشاند و آنهایی که این پرسشها را سرکوب میکنند به واقع میخواهند تودهها در یک محیط نکروزه «Necrosis»حرکت کنند.
زیرا پرسشهای فلسفی، حفاری بافت های مُرده است، فلسفه توانایی حفاری در زیر آوار است، آنهم آوارهای باستانی که زیر خروارها خرافات و توهمات، پرسشهای اصیل را دفن کردهاند.
برای همین اعلام مرگ فلسفه در غرب از سوی نیچهها و هایدگرها اگر شعار و اقدام مثبتی است، به عکس، در جهان عرب، اعلان «مرگ فلسفه» شعاری است به سود تندروی و افراطگریی و تیغ تیز سقراطی را به دست سلفیها و اخوانیها سپردن است.
باز کتابی از دیویی به عربی ترجمه شده که در آنجا فیلسوف آمریکایی میگوید در جوامعی چون ما، حتا اگر فلسفه رو به احتضار و جانکندن هم باشد ما باید به دنبال طولانیتر کردن عمر فلسفه باشیم چرا که در غرب اگر انسان مدرن، از فلسفه فراتر میرود، از اینروست که دموکراسی و انقلابهای علمی بودند که پردهی نمایشنامه فیلسوفان را پایین کشیدند.
اما اینجا که بیرق اباحهی خون همواره در دست تئوریپردازانی است که پس از هر جملهشان، مکرر به عبارت ابن تیمیهها میآویزند که «فاستتاب و إلا قتل»، هیچ جایگزینی برای شهیدِ فلسفهشان نیست.
در پایان مقاله «علی حسین» اذعان میکند که آری! فلسفهها نیز مانند آدمیان محکوم به زوال و فنا و مرگاند، اما مهم است که در کدامین نقطه از تطور جوامع بشری آنها دچار مرگ شوند.
معالاسف در بسیاری از مراحل تاریخ، فلسفهها در نطفه شهید میشوند و بدین ترتیب توانایی انسان در مقاومت و استفاده از آزادی خودش را پایمال میسازند.
« آری به گفته فیلسوف مغربی محمد بصری :
فلسفهها با پیامدهای انقلابی خود، نان وگندم تولید نمیکنند،اما میتوانند شورشهایی را دامن بزنند که پایان قحطیهای فکری را تسریع بخشند.»
☝️
??
فیلسوفان مدرن عراقی:
#روز_جهانی_فلسفه را با اشاره به فیلسوفان عراقی به پایان ببریم که اغلب نام آنها را نه تنها شما نشنیدید، بلکه امروز با پنج دکتر ادبیات عرب در دانشگاه بغداد صحبت کردم هیچیک از آنها هم با فیلسوفان معاصر کشورشان آشنا نبودند.
هرچند کشوری که شعر و غزل و قصیده دارد گرانش استعارهها آن را به چالهگاهِ دقتها و ظرافتهای فلسفی تبدیل میکندچنان که میبینید کرده است.
اتفاقاً من فیلسوفان اخیر قرن بیستمیِ عراق را بیشتر از فیلسوفان مصریای میپسندم که فلسفه را با تصوف آلوده و آمیختهاند؛مانند دکتر سامی النشار فیلسوف بزرگ مصری که از فلسفه به آغوش اشعریت غلتید، با این حال همین دکتر و استاد فلسفه مصری جلد دوم کتاب«نشأة الفكر الفلسفي في الإسلام»اش را به فیلسوفی عراقی تقدیم کرده به نام «د.مصطفى كامل الشيبي»که فارغ التحصیل کمبریج انگلستان بود،که استادِ النشار بوده، دنبال علتش میگشتم که متوجه شدم او نیز از ساحت فلسفه دامن برچیده و بر پهلوی تصوف لغزیده که تز دکترایش((الصلة بين التصوف والتشيع» را ذکاوتی قراگوزلو به فارسی برگردانده است.
اما چهرههای شاخص فلسفه مدرن عراق که اتفاقا اغلب در کمبریج انگلستان و دانشگاههای آلمان دکترا گرفتهاند کم نیستند.
به عنوان نمونه در کمتر کشوری کسی در عیار
دکتر«عبد الامير الاعسم» فیلسوف عراقی یا «د.حسام الدين الالوسي»داریم که نه تنها فیلسوف حرفهایاند بلکه به معیارهای روز فیلسوف مدرن و بالاتر از آن صاحب پروژههای فلسفی به شمار میآیند.
کسی چون دکتر الاعسم زیر نظر ( آرتور جان آربری) خاورشناس مشهور پروژهاش را گذرانده بود و چندسال هم به عنوان استاد تمام وقت در آکسفورد و سوربن و کمبریج با عنوان استاد تمام وقت فلسفه، فعالیت کرد.
خوب است بدانید که دانشگاه بغداد دپارتمان و شاخهی مخصوص فلسفه دارد و باز جالب است که بدانید بیتالحکمهای که دیشب از آن سخن گفتم هنوز در بغداد فعال است یکی از تحقیقات دکتر اعسم که ریاست گروه مطالعات فلسفی بیت الحکمه را داشت اتفاقا در این زمینه بود که تمامی آثار منطقی و فلسفی ارسطو در همین بیتالحکمه بغداد بود که به عربی برگردانده شد.همین د.الاعسم انجمن فلسفی فیلسوفان عرب را نیز در بغداد تأسیس کرد.
او در میان همکاران معاصر خود بیشترین تعداد تألیف و ترجمه را دارد اما مهم پروژهی فکری اوست که خواهان بازنویسی تاریخ فلسفه عرب وبازخوانی متون فلسفی عرب و ارزیابی مجدد فیلسوفان عرب بر اساس نیازهای معاصر و مدرن است، مأموریتی که خودش آن را تأسیس فلسفهی عربی مستقل از مفروضات خاورشناسان مینامد.
با اینحال د. الاعسم را باید کانتشناس عراق نیز به حساب آورد، که به نقدها و رویکردهای فلسفه کانت و هگل و غربی هم اشراف دارد.
وی نقطه نظراتی در زمینه انزوای فلسفه عربی که نیاز به ارتقای زبان عربی برای مدرن شدن دارد ارائه کرد که وی را در بین متفکران عرب چون حسن حنفی، طه عبدالرحمن، بدوی و النشار و آدونیس به عنوان اندیشمندی آزاد و روشنگر معروف و مطرح ساخت.
دکتر حسام آلوسی نیز از تکریت عراق جدای از دامنه وسیع آثارش کسی است که دارای طرح فلسفی برای اندیشه و تفکر عربی با استفاده از رویکرد دیالکتیکی اجتماعی- تاریخی است تا فلسفه اصیل و سازگار با مدرنیته ارائه دهد.
اما عراق که پایتخت شعر و استعاره است و چنان بیتوجه به اساطین حکمت که اساتید دانشگاه ادبیاتش هم فیلسوفان جهانی کشور خود را نمیشناسند، مانند حفره و مغاکی عمیق، همین اساتید کمبریجی را نیز سرانجام در چالهگاه شعر و قصیده خود میمکد چنانکه آلوسی را نیز به نشر دیوان شعری سوق داد که دیوان شعرش از کتابهای فلسفیاش مشهورتر است.
فیلسوفان مطرح و مدرن دیگری نیز عراق دارد مانند دکتر ناجی تکریتی که گرایشات افلاطونی و ارسطویی دارد یا دکتر مدنی صالح که دنبال تصحیح نگاه به میراث فلسفی است ودکتر یاسین خلیل که منطقدان و فیلسوف تجریدی و متخصص کارناپ و حلقه وین و ویتگنشتاین است و حتا خانم دکتر فاتنه حمدی و نیز عبدالحمید فتاح و رشید خیون که عموماً تحصیل کردگان کمبریج و آکسفوردند و تمرکزشان بر استقلال فلسفهی عربی بوده است، که معرفیشان را به فرصتهای دیگر موکول میکنم.
هنوز فیلسوفان بسیار از کشورهای عربی مخصوصا تونس و مراکش و مصر ماندهاند که داستانهای ناگفته از آنها بسیار است.
☝️
?
ادامهی فلسفه در جهان عرب:
معرفی کتاب«تاریخ فلاسفة الاسلام»از نویسنده و فیلسوف مصری«دکتر محمد لطفی جمعه»
«د.لطفی جمعه»فارغالتحصیل حقوق از دانشگاه لیون فرانسه،از شخصیتهای جنجالی نیمه نخست قرن بیستم در مصر است که در ساحتهای متنوعی قلم زده.
به خاطر ارتباطاتش با طنطاوی و محمدعبده، با فلسفه شرق کاملاً و به خوبی آشناست و از آنجا که پنجزبان میدانست و مدتی ساکن پاریس بود با فلسفه غرب نیز بیگانه نبود، حتا آشناییاش به زبان فارسی تا حدی بود که از نخستین مترجمان گلستان سعدی ما در ۱۹۱۲م بود.در همین سال او کتاب وظیفه ژان سیمون و شاهزادهی ماکیاولی را نیز ترجمه کرد و ضیافت افلاطون را که در۱۹۲۰م ترجمه کرده و مترجم چندین رمان از فرانسه و انگلیسی به عربی است. وی چنان روابط صمیمانهای با لویی ماسینیون مستشرق مشهور فرانسوی داشت که انبوهی از فیشهای خود را که دربارهی زندگی حلاج جمع کرده بود در اختیار ماسینیون گذاشت که به تحقیق حلاج ماسینیون انجامید.
القصه که «د.لطفی جمعه»به لحاظ جامعیت و ابعاد شخصیتی در عیاری بود که توماس کاتل روزنامهنگار ایرلندی وقتی شاهد سخنرانی او در کنفرانس ژنو بودد، او رابا «جوزپه مازینی» فیلسوف و سیاستمدار ایتالیایی مقایسه کرد.
حالا چنین کاراکتر جامعی از تاریخ فیلسوفان اسلامی مینویسد.
«لطفی جمعه» بر این کتاب که فایل آن را «دکتر تمدن»عزیز در اختیار من گذاشتند و از این باب((له فضل عليّ و منة))مقدمه جامعي در باب فلسفه و نهضت ترجمه بر آن نگاشتهاند.
مهمترین چیز چشمگیری که لطفی جمعه را در نگاه من پژوهندهای برجسته جلوه داد این است که از نگاه وی جهان عرب، فیلسوفان عربی-اسلامی دارد اما فلسفه اسلامی به معنای نظام مستقلی از مقولات فلسفی، نه. برای همین او تاریخ فلسفه اسلامی ننوشت بلکه تاریخ فلاسفه اسلامی نوشته است.
نکتهی دوم نهضت ترجمه و بیتالحکمه در زمان مأمون عباسی است.ظاهرا همگان بر این گمانند که مترجمان آن ایام، از مسلمانان بودهاند، اما لطفی جمعه در این مقدمهی تحقیقی روشن میکند، مترجمانی که به ترجمه از یونانی و سریانی و سانسکریت و فارسی، به عربی پرداختند غالب و اکثریت آنها مسیحی،یهودی و زرتشتی و حتا از مانویان بودند.
بختیشوع که از سریانی ترجمه میکرد طبیب مسیحی خلیفه منصور بود یا آل حنین چون اسحاق و پسرانش از نصرانیان حیره بودند، و حبیش الاعسم از شام نیز که از همین سلسله مترجمان بود خواهرزاده حنین و مسیحی است.
قسطای بن لوقا که ادبیات ما آکنده از همهچیزدانیِ اوست نام و نسبش واضح است که از نصرانیان دمشق است.
آل ماسرجویه که خاندان مترجمان سده نخست نهضت ترجمه بودند جملگی از یهودیان بودند.
و آل ثابت حرانیها از حران از صابئیاناند.
ابن مقفع و خاندان نوبختیها و پسرش فضل خاندانیاند که از اساس تبارمجوسی دارند.
به گفته لطفی جمعه در همین سده نخست از آثار افلاطون ۸جلد، از منطق و فلسفه ارسطو ۱۹مجلد،از طب بقراط و جالینوس۵۸ جلد، در ریاضی و فلکیات ۲۰ج و از آثار فارسی در تاریخ و ادب ۲۰ج و از سانسکریت ۳۰ج و از سریانی و عبرانی و نبطی نیز که۴۰جلد ترجمه شد که غالب قریب به یقین آنها آثار مترجمان غیر مسلمان است.
اما آنچه که این رخداد عظیم جهان آنروز را سترگ جلوه میدهد این است که مدیریت این هماهنگی زیر سلطهی خلیفهای عباسی در کمال تسامح با باورهای مختلف صورت گرفته که حتا حاضر شد به نفع معتزله در تئوری خلق قرآن، عقیده کلامی پیشیناش را تغییر دهد.
لطفی جمعه مینویسد زمانهای بود که مردمان نفرتی به آراء متفاوت ديگران ابراز نمیکردند تا جایی که در منزل «ابوجعده» شش برادر میزیستند که دوتن از ایشان شیعه بودند دوتن دیگر از مرجئه و دوتن دیگر از خوارج که زیر یک سقف زندگی میکردند.
برای اینکه طولانی نشود از معرفی باقی فصول کتاب میپرهیزم کتابی است که بر جریانهای فکری مصر در آن روزگار سخت تأثیرگذار بوده و از نکات جالب آن این است که کسی چون ابنعربی را نیز در زمرهی فیلسوفان میشمارد چرا که نگاهش به تصوف را، در ساختاری نظاممند صورتبندی کرده است.
خلاصه که دکتر لطفی جمعه از دانشمندان موسوعی و دایرةالمعارفي يک سده گذشته است که بیگمان دیدگاهها و نقطهنظراتاش بر وضعیت فلسفه پس از خود تأثیری مستقیم داشته است.
☝️
??
سعودی و چالشهای #موسمالریاض:
دیشب جشنواره مد و سرگرمی-تفریحی ریاض باز جنجالآفرین شد، به ویژه فشنشوی الیصعب که برند معروف لبنانی است با زرق و برقی که حضور خوانندگان آمریکایی و کانادایی و اروپایی مانند جنیفر لوپز و سلین دیون به آن بخشیدند، دوباره حملات گستردهی تندروها و سلفیها را در پی داشت.
این نوع جشنوارهها معمولاً در سایر کشورهای عربی هم مانند حوزهی خلیج حتا در مصر و تونس نیز نظائری دارد اما از آنجا که عربستان پرچمدار بیرق اسلامی در منطقه است، انتظار اسلامگرایان همواره این بوده که از برگزاری چنین جشنوارههایی که خطوط قرمز شریعت را رد میکنند، پرهیز کند.
اما به نظر میرسد مشکل سعودی در دوگانگی گفتمانی است که دولت آن به کار میبرد،دولتی که خاستگاه قوانیناش را منابع اسلامی کتاب و سنت معرفی میکند اما در عین حال مجوز فعالیتهای سرگرمی- هنری و رقصیدن نیمه برهنه جنیفر لوپز و گردشگری در استخرهای شنا و جنبههایی از مد که مختص کشورهای سکولار است را نیز صادر میکند.
اما اقتصاد سعودی که قصد دارد کشور خود را در نقشه جهانی اقتصاد و گردشگری قرار دهد و جدای از نفت منابع درآمد خود را متنوع و چندساحتی کند،با اصلاحات ولیعهد بن سلمان چندین سال است به صرافت افتاده تا ساختار و سرمایه گذاری و زمینههای مختلف بانکهای ربوی، دیسکوها، بارها و مشروب فروشیها، سینماها و تمام جنبه های زندگی مدرن را هم در کشورش فراهم کند که با روح قوانین شرعی او متعارض است.
ظاهراً راه حل دولت سعودی برای رفع و رجوع چنین تعارضاتی، وضع قوانین خاص برای شهرهای مقدس مکه و مدینه است که موقعیت استثنایی و مشابه واتیکان را برای این اماکن در نظر گیرد، و سیاستگذاریهای توسعهی مدرن و سکولار را در سایر نقاط کشورش تجلی بخشد.
استدلالی که پشت این تصمیم بوده به ظاهر از این قرار است که ایالت وسیع و گستردهای که مساحت آن دستکم برابر با ده کشور بزرگ اروپایی است و مساحت آن دو شهر مقدس در آن صرفا یکدرصد کل این سرزمین است، پذیرفته نیست که سیستم یک کشور غول پیکر با مساحت بیش از دو و نیم میلیون کیلومتر مربع را با قوانین منحصر به فرد آن دو شهر اداره کند.
استدلالی دیگر که از سوی مدیرانی چون شاهزاده بدر بن عبدالله بن فرحان، وزیر فرهنگ فعلی سعودی، و استاد حامد بن محمد فايز معاون وزیر فرهنگ در رسانههایی چون الشرق الاوسط به گوش میرسد این است که حرمت شهرهای مقدس واجب است اما شهرهایی چون ریاض و جده و النماص و غیره در این کشور وسیع، تاریخا و شرعاً از هیچ نوع قداستی برخوردار نبوده و نیستند که با منع برنامههای جاهطلبانه اقتصادی و گردشگری و مقررات و قوانین خاصی روبرو باشند.
مدیران دولت سعودی از این استدلال تحت عنوان «چشم انداز روشن توسعه بدون مغایرت با ارزش های اسلامی» دفاع میکنند که جهت دستیابی به تعادل بین اصالت و مدرنیته باید بین دین و اهداف بلندپروازانه دولت مدرن تعادل برقرار شود.
بنابراین، طبیعی است که فعالیتهای اقتصادی و گردشگری سازماندهی شده با هدف ارتقای کیفیت زندگی و پیشبرد توسعه و در عین حال تنظیم کنترلهایی که به فرهنگ و سنتهای جامعه احترام میگذارد، اجرایشان در تقابل و تعارض با منافع و مصالح سنتگرایان نیز قرار نمیگیرند. چرا که تمامت آنها به بخشی از یک چشم انداز گسترده تر که هدف آن تقویت اقتصاد ملی، ایجاد فرصت های شغلی و کاهش وابستگی به نفت است تفسیرپذیرند، چنانکه هیچ دولتی در سراسر جهان، ریختارِ تمام شهرها و استانهای خود را به قالب و فرم شهرهای مذهبی طراحی نمیکند، اولویت شهرسازی در چشمانداز سعودی نیز به توسعه و نوسازی مناطق شهری در راستای منافع ملی قرار گرفته است.
این مجمل دیدگاههایی است که دولتمردان متمایل به ارزشهای عصر سکولارسعودی در پاسخ منتقدان سنتی خود و انتقاداتی که آنها به جشنوارههایی چون #موسمالریاض دارند، ابراز کرده و ارائه میکنند.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months ago