𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 days, 19 hours ago
تاریخچه خط در ایران پیش و بعد اسلام
تاریخچه خط پارسی (پیش از اسلام):
خط_جیرفت:
این خط که به تازگی در جیرفت کرمان یافت شده مجموعه ای از شکل های هندسی است که هنوز رمزگشایی نشده.
خط_میخی:
کهن ترین خط شناخته شده جهان است که پیدایش آن را به سومریان نسبت داده اند و پیشینه آن به 5200 سال پیش باز میگردد.
خط_پهلوی:
این خط پس از بیرون راندن یونانی ها و مقدونی ها از ایران بدست پارتیان جایگزین خط میخی هخامنشی شد و از 300 سال پیش از میلاد تا 1700 پس از میلاد به مدت دو هزار سال کاربرد داشت که در دوره صفوی پس از فشارهای بسیار زیاد حکومت شیعه بر یک میلیون زرتشتی جامانده در ایران، شوربختانه این خط باستانی به همراه همه کتاب هایی که بدین خط نوشته شده بودند بی کاربرد شد.
تاریخچه خط پارسی (پس از اسلام):
خط_کوفی
نخستین خط مسلمانان بود که در شهر کوفه اراک (عراق) که بخشی از شاهنشاهی ساسانی بود پدید آمد. خط کوفی نقطه و نشانه های زبر و زیر و پیش ( َ ِ ُ ) نداشت و در سده دوم هجری "سیبویه شیرازی" نقطه و نشانه گذاری را بدان افزود.
خط_نسخ:
در سده سوم هجری و بدست ابن مقله شیرازی پدید آمد که بسیار خواناتر و ساده تر از خط کوفی بود و برای نوشتن نسخه های قرآن و کتاب های دیگر بکار می رفت.
خط_ثلث:
این خط را نیز ابن مقله شیرازی پدید آورد که خطی پیچیده تر از خط نسخ بود و بیشتر برای نوشته های تزئینی روی جلد کتاب ها یا کاشی ها به کار می رفت.
خط_نستعلیق:
در سده هشتم هجری میرعلی تبریزی این خط را از آمیزش دو خط "نسخ" و "تعلیق" پدید آورد. هنرمندان پرشماری در گستره "ایران بزرگ" آثار خوشنویسی زیبایی ازین خط برجا گذاشته اند.
⛔️داستان تجاوز عراقیها به مادر ایرانی
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به زمان جنگ ایران عراق که من 12سالم بود
سربازان عراقی به خانه ها میریختن ...
مادرم خیلی هول شده بودهرکدوم ازمارو یه جای مخفی میکرد ومن رو داخل یه بشکه کهنه قدیمی قایم کرد وروش رو با برگ های نخل پوشوند ...
سربازا رسیدن واتفاق خیلی بدی افتاد..
و من از سوراخ همان بشکه شاهد صحنه های درناکی بودم
اون وحشی ها مادرمو لخت کردن ???..? آیا مسئولین اینا می دانند حالا همین عراقی ها مستحق کمک هستند؟؟؟@yekanat4
??????
?#یکاناتا #بیر #باخیش? کانالینا قوشولون
کمر بستن عروس عروس
در قدیم مردم رسم های مختلفی برا مراسمات مختلف از جمله عروسی و عزا و جشن ها و شادی ها داشتند این رسوم از قرن های گذشته بین افراد یک قوم و یا یک کشور و منطقه از پدر و مادر به فرزندان انتقال پیدا میکرد. در ایل بزرگ بختیاری هم رسوم مختلفی بود هیچ کس ابتدای شروع این رسوم و چرایی به وجود آمدن آنها را به درستی نمی دانست ولی همه بهشان پای بند بودند ولی در این چهل سال گذشته کم کم این رسوم یا ازبین رفتند و یا خیلی کم رنگ شدند
در این خاطره میخوام در باره یکی از این رسوم که در عروسی ها انجام میشد در ایل بختیاری خاطره ای از خودم نقل کنم
در بختیاری وقتی دختری میخواست به خانه بخت بره بعد از جشن عروسی و ساز و آواز محلی و حنابندان و.. مادر عروس پارچه ای ازجنس حریر و یا پارچه اعلاه دیگر و نو را در آن مقداری قند نبات وشیرینی های دیگر قرار میداد و گره میزد و بعد باید یکی از افراد پسر خانواده حالا ممکن بود برادر عروس عموی عروس دایی عروس یا پسر عمو پسر دایی ...قبل از اینکه خانواده داماد وارد اتاق می شدند و دست عروس را میگرفتن و میبردند خانه داماد (زمان قدیم با اسب و جدید با ماشین می بردند ) اون پسر دستمال قندو نباتی را دور کمر عروس می بست و بعد که عروس وارد خانه داماد میشد باید داماد آخر شب که همه دیگه میخواستن برن بیرون و عروس و داماد وارد حجله می شدند از کمر در بیاره و همه از آن قند ونبات می خوردن باحضور کل خانواده وفامیل داماد این کار صورت میگرفت. و در آخر هم کل میزدن زنها و ترانه ای هی گل را با رقص خاص میخواندند
حالا دوستان میگن چقدر توضیح دادی بابا خاطره ات را بگو کشتی ما را .??خوب من یک خواهرم یه دختر عمو و به دختر دایی ام ماموریت کمر بستن به من رسید دو خواهر دیگرم یکیش خیلی از من بزرگتر بود و عمویم بست اون زمان من سه سالم بود و دیگری را سپردم به پسر خواهرم . خوب وقتی کمر دختر دایی ام را می بستم اینقدر محکم بستم که حواسم نبود قسمتی از لباس یکی از زن دایی هام زیر پارچه گیر کرده تو اون شادی و جشن زن دایی فوق الذکر هم اصلا متوجه لباسش نشد همین که مادر داماد اومد دست عروس را گرفت و برد دیدن اون زن دایی هم باهاش میره مادر داماد گفت نه شما نیا بعدا بیا تازه زن دایی متوجه شد لباسش تو پارچه گیر کرده و هر کار میکنه در نمیاد همه خنده شان گرفته بود و به من گفتن پسر چرا اینقدر محکم بستی خلاصه من دوباره باز کردم و بستم (فلسفه این کار این بود که عروس با شیرینی وارد خانه داماد بشه و چون اولاد پسر براشون خیلی اهمیت داشت به همین خاطر باید يه پسر می بست که بچه اول اونا پسر میشد )اما یه چیز باعث شد که من دیگه کمر نبندم این بود که هر سه نفری که من کمرشون را بستم صاحب اولاد نشدند یعنی نه خواهر دوم من نه دختر عمو ونه دختر دایی به همین خاطر میگفتن به لری (باوا ای جغله تیگس نسه )یعنی بابا این پسر پیشونی اش اینه که دختر کمر بسته صاحب اولاد نمیشه ?
ببینید شانس منو همه کاسه کوزه ها سرمن شکسته شد ? خوب دیگه من منع شدم هر موقع دختری میخواست کمرش را ببندند از فامیل با صدای بلند جبغ میزد فقط این نیاد که نازا میشم ??و دیگه من هم راحت میشدم از این کار سنگین ? وکمر نمی بستم .حالا شما بگید آیا من مقصر بودم یعنی پیشونی من این بود یا نه؟ لطفا منو راهنمایی کنید ???
چوبان بیاتیلاری
سن من بیاتیلاری
چوبان غریب اولوبدی
عجیب غریب اولوبدی
سارانی ایتی رن دن
عاشق غریب اولوبدی
چوبان
سارا صنم اولوبدی
اومن سنم اولوبدی
چوبانی ترک ائدندن
اوشاه صنم اولوبدی
چوبان
چوبان عزیز اولوب دی
گور نه عجیز اولوبدی
سارادان آیریلانی
خسته مریض اولوبدی
چوبتن
من الم سن ایاغ سان
ائللریمه دایاغ سان
ایللر بویی یاتمیشام
سن دائیمن اویاغسان
چوبان
من آغیز ام سن دیل سن
من بیلمزم سن بیل سن
من یالنیزام یوخ کسیم
سن میللتسن سن ائلسن
چوبان
سن آلوسان کوزم من
سن مخمل سن بئزم من
سن گئن یولسان چوخ بیوگ
اینجه نازیگ ایزم من
چوبان
من بیر گولم سن دنیز
سن ائل یانیندا عزیز
سن ایگید سن قهره مان
من خسته اهنز انیز
چوبان
سن قیزیلسان میسم من
سن یاخشیسان پیسم من
سن شغله سن آلو سان
من بیر توستی هیسم من
چوبان
سن سلطانسان شهری یار
من بیر آلچاق بی ویقار
من آدسیزام سن آدلی
آدون قالار یادیقار
چوبان
سن یاخین سان من اوزاق
سن گلشن سن من دوزاق
سن اولکه سن بیر ائل سن
سن تورپاغ سان من توزاق
چوبان
سن داغسان هم آرانسان
دشمن باغرین یاران سان
یوخ منیم یار یولداشیم
سن سارایا چوبان سان
چوبان
چوبان بیاتیلاری بوردا توکنیر
بیری بولسن ایکی یه یاری اولار
ایکینی بیر ائده سن تاری اولار
بیریله بیر اولا بیر بیر لیگ اولار
بیر لیگین واردی نه وار واری اولار
بولونه بیر داخی بیرلیگ تالانار
بیر بیریندن هامی بیرلیگ آرانار
یاناشا بیر لر اگر بیر بیرینه
یاریلار بیر اولا بیر لیگ یارانار
آتمیشا یئت میشم من
سگساندان گیت میشم من
دوغساندان سو ویش میشام
یوز اوندا ایت میشم من
گؤزل آزربایجان
@yekanat4
??????
?#یکاناتا #بیر #باخیش? کانالینا قوشولون
آچیلماقدا یئنه اوخول مدرسه
درس اوخوماق اونملی دیر هر کسه
اوشاق گرک اوردا وئره سس سسه
ندن دیلیم تورک اولالی داردادی؟
باغلی قالیب دیل قاپیسی کیتاب دا
باسقین اولوب مین جوره پیچ تاب دا
فارسجا وئریر درس آنلامین گه تاپ دا
اوشاق دئییر آنا دیلیم هاردادی
اوز دیلیمیز ندن یاددی اوخول دا
یابانجی دیل اولوب عاددی اوخول دا
بیزیم دیله درس وئر اوستاد بیر یول دا
بیزی آتمیش ندن دوتوب لار یادی
چوخ ایللردی اوزولموشوک بو یول دا
تاپدالانیب ازیلمیشک بو یول دا
سورونموشوک سریلمیشیک بو یول دا
بلکه ده کی سوچلار سئچمیش یاردادی
دیزج لی شهریار1403/6/26@yekanat4
??????
?#یکاناتا #بیر #باخیش? کانالینا قوشولون
اهمیت جویدن کامل غذا
?خوب نجویدن غذا این مشکلات رو به وجود میآورد??
?پیر شدن و ضعیف شدن دستگاه گوارش
?مستعد شدن معده برای ایجاد زخم و همچنین ریفلاکس اسید معده و افزایش سوزش معده
?مبتلا شدن به یبوست
?افزایش احتمال ابتلا به گرفتگی و سدهی گوارشی
?لاغر تر شدن افراد لاغر و چاقتر شدن افراد چاق
?افزایش شدید نفخ شکمی و دل پیچه
?حفظ سلامتی از واجبات میباشد و یکی از این امور خوب جویدن غذا میباشد، در نتیجه برای غذای خود وقت بذارید و عجله را کنار بذارید و خیلی خوب غذا و لقمه خود را بجوید
? شک نکنید اگه این امر را رعایت نکنید هیچ وقت از مشکلات و بیماری های گوارشی خلاص نمیشوید...
@?اورژانس ۱۱۵کشور
@yekanat4
??????
کودک کار
در زمان کودکی ما بخصوص در منطقه ما نوجوانان باید همراه با درس کار هم میکردند و کار کردن نشانه بزرگ شدن بود
من حدود یازده سالم بود و کلاس پنجم قبول شده بودم خرداد ماه دایی ام بناه بود میخواست بره اهواز کار کنه چند کارگر هم باش میخواستن برن من به پسر دایی ام که همسن من بود گفتم بیا با بابات بریم کار و هر طور بود رضایت خانواده را گرفتیم و رفتیم با یه اتوبوس رفتیم اهواز اولین بار بود که به اهواز رفته بودم دایی ما زا برد منطقه گلستان امروزی اهواز یه ساختمان نیمه کاره شد مسکن و کار ما شب ها در طبقه چهارم ساختمان که سقفش پوشیده بود میخوابیدیم (اون زمان اهواز اینقدر گرم نبود ) وروزهای همانجا کار میکردیم به کارگر های بزرگ روزی شصت تومان می دادند و ما بچه ها سی تومان خوب ده روز کار کردیم صاحب کار اومد حدود چهار بچه کار میکردیم صاحب کار به دایی ام گفت این بچه ها دیگه نباید کار کنند چون ممکن است آسیب ببینند و بعد من باید خسارت بدم . خوب دیگه دایی به ما گفت خودتان برید کار پیدا کنید .روز بعد من صبح زود نون و پیازی خوردم و بقچه ام که شامل لباس کار ومقدار نان بود براصبحانه برداشتم و به یه میدان که کارگران وبناها بیکار بود رفتم یه ساعت گذشت و خیلی از بناها و کارگرهای بزرگ سال وقوی سر کار رفتن و من ویه پیرمرد و یه بچه موندیم داشت گریه ام میگزفت که امروز بیکار می مونم که یه مردی با موتور اومد و گفت کی از باغ داری سر رشته داره . خوب ما تو منطقه مان باغ داشتیم و وارد بودم رفتم جلو گفتم من .نگاهم کرد گفت خیلی کوچک هستی میتونی با بیل کلنگ کار کنی گفتم آره .چون کسی نبود ناچار منو سوار موتور کرد و برد یه خونه بزرگ داشت و چند درخت هم کاشته بود بهم گفت وظیفه تو اینه که خاک باغچه را برداری و خاک جدید که برام آوردند جایگزین کنی و بعد روزهای بعد اگه خوشم از کارت اومد درخت ها را هرس کنی .خوب من شروع کردم لباس عوض کردم تکه ای از نانم را خوردم و شروع کردم به کلنگ زدن اون مرد مغازه دار بزرگ تک بازار اهواز بود رفت سر کار بعد از یه ساعت دیدم زنش با یه سینی نان پنیر و چای اومد بهم خسته نباشید گفت و بهم گفت بیا صبحانه بخور من تشکر کردم و گفتم نه آقا گفته نباید استراحت کنم اون زن گفت نه نترسین بهش نمیگم خوب من نشستم و صبحانه خوردم زن خودش رفت کلنگ گرفت و با سختی کار کرد و من گفتم خانم نه وظیفه منه گفت من هم دوست دارم کار کنم خلاصه قبل از ظهر نهار خوبی بهم داد(قلیه ماهی با طعم عالی ?)و گفت به آقا نگو من ازت پذیرایی کردم و ظهر آقا اومد دید که خوب کار کردم و گفت خوب حالابرات نهاری میارم که بخوری رفت یه نان یه دونه خیار پلاسیده و یه گوجه له شده آورد گفت بخور که بعداظهر بتونی کار کنی من هم بخاطر اینکه نفهمه نهار نوش جان کردم خیار و گوجه را شستم وبعد که او رفت خونه در یه ظرف زباله گذاشتم خوب یه ساعت استراحت کروم زیر یه درخت دستم زیر سرم گذاشتم برا بالش و رو چمن های خوابیدم و یه ساعت بعد بیدار شدم باز کارگروه شد اون مرد دوباره رفت سر کارش بعداظهر خانم عصرانه آورد برام و شروع کرد به پرسیدن که مگه پدر نداری که مجبوری کار کنی براش توضیح دادم که منطقه ما رسم بر کار کردن است و بهش گفتم من تنها پسر خانواده هستم بابام هم مغازه دار وکشاورزی میکنه درآمدش خوبه نسبتا ولی خودم دوست دارم کار کنم باور نمیکرد و گریه کرد چطور مادرت اجازه داد بیای شهر غریب کار کنی و...بعد بهم پیشنهادی داد من حدود پانزده ساله ازدواج کردم و بچه دار نشدم خیلی دوست دارم یه بچه مثل تو فرزندم بشه اگه فرزند من بشی همه جوره تامینت میکنم بهترین لباس و بهترین مدرسه و....گفتم بانو مادرم منو خیلی دوست داره نمیشه گریه اش گرفت و اومد صورت منو بوسید و با گریه رفت عصر شوهره اومد گفت کارت خوب بود وبیست تومان بهم داد برا حقوق خواستم بگم آقا ما روزی سی تومان کار میکنم که زنش اشاره ای کرد که چیزی نگو تا مرد رفت داخل اومد وپنجاه تومان بهم داد و گفت چند روز اینجا کار داریم به آقا میگم خودت را بیاره خلاصه پنج روز کار کردم از آقا خشونت وتندی و حقوق کم از خانم محبت و پول زیاد گرفتم و حدودسیصد پنجاه تومان درآمد گرفتم و با سیصد تومان قبلی که حدود پنجاه تومانش را خرج کرده بودم و ششصد تومان گیرم اومدو برگشتم به شهر خودمان با بابام رفتم خرید برا مدرسه وقتی خودم پول لباس و کفش و کیفم را حساب میکردم مغازه دار ها خوشحال میشدند و تخفیف میدادند و بابام هم کیف میکرد که پسرش تو نوجوانی دستش تو جیب خودش است
خلاصه چند سال گذشت باز اهواز رفتم برا کار ولی نشد برم به اون منطقه اون خانم مهربون تا حدود نوزده سالم بود و تربیت معلم قبول شده بودم و رفتم اهواز که برم شیراز تربیت معلم (مرکزتربیت معلم ما آب بازیک شیراز بود )یه رو وقت داشتم گفتم برم اون خانم پیدا کنم وتشکر کنم رفتم در خونه شون را زدم یه رن دیگه
یه دوستی دارم مدیر هنرستان بود.اخرای شهریور ماه بود برای یه کاری حضوری رفتم ببینمش .
داخل حیاط مدرسه دیدم یه پسری داشت گریه میکرد.
توجهم را جلب کرد، گفتم چرا گریه می کنی؟
گفت مردود شدم.گفتم کارنامه ات را بده ببینم. کارنامه را داد نگاهش کردم دیدم درس هاش خوبن فقط یکی دو درس خراب کرده بود.
گفتم چرا این دو درس را خراب کردی گفت که مشکل خانوادگی داریم و قصه زندکی اش را برامگفت
متوجه شدم راست می گفت.بهش گفتم میریم پیش مدیر تو فقط من را دایی صدا بزن
گفت باشه
رفتم پیش مدیر گفتم این خواهر زاده منه نمره بهش بده صداش هم در نیار
مدیر هم بهش نمره داد و قبول شد و رفت
بعد از پنج سال در نزدیکی قم ماشینم خراب شد منتظر امداد خودرو بودم که یه پژو پارس امد جلوی ماشینم پارک کرد
گفت می شناسی
گفتم نه از امداد خودرو آمدی؟
گفت نه فلانی هستم که برام نمره گرفتی الان مهندس مکانیک هستم از تهران میخوام برم خوزستان ترا دیدم توقف کردم باید ماشینت رو درست کنم بعد برم
ماشینم را درست کرد و کلی به من محبت کردن از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید که برام کاری کرده بود
الان هم در عسلویه مشغول خدمت هستن
? #چربیخون
?
⭕️ علائم :
چربی خون معمولاً دارای علائمی مانند ;
سرگیجه
وزوز گوش
سنگین شدن دست
درد بازوی چپ
و داغی کف پا است.
?? البته گفتنی است که علائم یاد شده علائم اختصاصی چربی خون بالا نیست و ممکن است در بیماریهای دیگر نیز این علائم وجود داشته باشد و با یک آزمایش ساده میتوان اختلالات چربی خون را تشخیص داد.
? درمان:
درهم خوری موجب میشود معده نتواند به خوبی غذا را هضم کند و غذای هضم نشده راهی کبد میشود.
پرهیز از مصرف مایعات سرد همراه غذا، خوب جویدن غذا
مصرف نکردن غذا تا هضم کامل غذای قبلی خود از عواملی است که برای درمان چربی خون موثر است.
همچنین، پرهیز از مصرف آب یخ هنگام ناشتا، بعد از حمام و بعد از نزدیکی
و پرهیز از مصرف غذاهای خیلی شیرین، از راههای پیشگیری از اختلالات چربی خون است.
?اورژانس ۱۱۵کشور
@yekanat4
??????
?#یکاناتا#بیر#باخیش?کانالیناقوشولون
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 days, 19 hours ago