?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago
زبان شهر
«منظر عمومی هر شهری همچون زبانی است که برای شهروندانش قابل خواندن و فهمیدن است.»
این بخشی از نظریه «آنه ویستون اسپیرن» از برجستهترین نظریهپردازان معماری منظر و طراحی شهری است که در کتاب مهمش «زبان منظر» (The Language of Landscape) آن را شرح داده است.
کوهها به عنوان نشانههای طبیعی پایدار، بخشی از زبان منظر شهری و سازنده حس تعلق به شهر هستند. اسپیرن به تأکید میگوید که این عناصر طبیعی همچون نشانههایی قدرتمند در خوانایی و آشنایی شهر عمل میکنند، چون دستکم به شهروندان در جهتیابی و درک فضای شهری کمک میرسانند.
نه فقط این، که کوهها را به عنوان بخشی از منظر تاریخی و میراثی هر شهری باید چیزی فراتر از عناصر فیزیکی دانست، چرا که به قدمت تاریخِ شهر و در طول زمان با خاطرات جمعی، باورها و آیینهای شهروندان پیوند خوردهاند. عکسهای قدیمی تهران از اولباری که دوربین عکاسی پا به این شهر گذاشته را دیدهاید؟ ما با همه آن تصاویر فقط به کمک شکوه کوههای شمالی یا رخ دماوند عزیز در دوردستها میتوانیم ارتباط بگیریم و بفهمیم که بله واقعاً اینجا تهران است. وگرنه که از آن تهران قاجاری و پهلوی که هیچ چیزی باقی نگذاشتهاند / نگذاشتهایم.
به تصویر توییت دوستی که در عکسهای این پست گذاشتم نگاه کنید. فقدان چهرهی آشنای کوههای شمال تهران حتی پس از چهار سال زندگی در شهری دیگر و ۷ هزار کیلومتر دورتر، هنوز هم به او حس اضطراب میدهد. و طبیعتاً فقدان هر آنچیزی که سالها در ذهن و خاطرهی کسی بخشی از تجسم عینی «خانه» باشد، فقدانی شبیه از دست دادن یک آشنای عزیز است و البته اضطرابآور.
هولناکتر البته این است که زهرآلودی این فقدان را ساختار ناکارآمد و تا بن دندان فاسد موجود، حتی به شهروندانی که همینجا در خود تهران زندگی میکنند هم هر روز میچشاند و آن را مثل سوزنی در چشممان فرو میکند.
دماوند که هیچ، آلودگی هر روز هوا و آلودگی منظر شهری با این همه ساختمان زشتِ بیقاعده که همهجا بالا رفته و میروند، کی و کجا امکان دیدن کوههای شمال را که همین بیخ گوش شهر هستند به ما میدهد؟ فقدان از این دردناکتر؟
این عکس را (اینجا ببینید) یکی از صبحهای دی ماه ۴۰۳ از وسط خیابان میرزایشیرازی گرفتم. میبینید؟ اسکلتهای یک ساختمان چندشآور دیگر سر هم شده و نمای کوههای شمال شهر را از این خیابان مهم و پرخاطره - که اسمش پیش از انقلاب نادرشاه بود - برای همیشه کور کرده است.
خلاصه آنکه دارند زبان تهران را برای ساکنانش غیرقابل فهم و ناخوانا میکنند و کردهاند.
(یادداشتهایی درباره شهر با کمک AI / پنج)
مرگ فضای عمومی
یان گهل (Jan Gehl) معمار و شهرساز دانمارکی میگوید: «فعالیتهای شهری سه دستهاند؛ اجباری، اختیاری و اجتماعی». اجباری مثل رفت و آمد برای کار و خرید. اختیاری مثل قدم زدن برای لذت و اجتماعی مثل نشستن در فضای عمومی و گفتگو با دیگران. او معتقد است شهری انسانمحور است که در آن امکان فعالیتهای اختیاری و اجتماعی برای شهروندانش، وزنی برابر با فعالیتهای اجباریشان داشته باشد.
ولی به حال و روز تهران و دیگر شهرهای ایران نگاه کنید؛ در همه این سالهای پس از ۵۷، هم مدل شهرسازی ماشینسالار و هم سیاستهای زورگویانهای مثل حجاب اجباری و برخوردهای سخت با هر نوع با هم بودن آزادانهی جمعی در فضاهای عمومی باعث شد مردم سال به سال وزن حضورشان را در سطح شهر کم و کمتر کنند و همهچیز را به کنج چهار دیواریهای خصوصیشان ببرند.
البته بدیهی است مردمی که چندین دهه - دستکم از دهه ۶۰ تا اوایل دهه ۹۰ - حتی برای قدم زدن با یک دوست یا همکار و همکلاسی در فضای عمومی بازخواست و ارعاب شدهاند و هنوز هم به خاطر پوشاندن موهای سرشان جریمه و تهدید یا بازداشت میشوند، فقط به وقت ضرورت و اجبار از این فضا استفاده کنند. و خوشیها و ارتباطاتشان - همان فعالیتهای اختیاری و اجتماعی - را به جایی منتقل میکنند که دست سرکوبگر سیستم کمتر به آن برسد.
و اینگونه همان اتفاقی برای تهران و دیگر شهرهای ایران رخ داده که یان گهل آن را «مرگ فضای عمومی» مینامد.
مرگ فضاهای عمومی را هم زمانی میتوان اعلام کرد که هویت انسانی شهر فدای ماشینها شده باشند و فعالیتهای اجتماعی از جنس تعاملات خودجوش مردم از بین بروند یا به ندرت اتفاق بیفتند، وقتی که گپوگفتهای معمول همسایهها در پیادهرو یا نشستن دستهجمعی در فضاهای عمومی به فنا رفت و شهر به مجموعهای از مسیرهای عبوری تبدیل شد که مردم تنها برای رسیدن به مقصد از آنها استفاده کنند. یعنی درست همین بلایی که سر تهران آمده.
میدانها، پارکها و پیادهروهای شهری قرار بود «اتاق نشیمن شهر» باشند؛ مکانهایی که فرصت ملاقاتهای تصادفی، دیدارهای دوستانه و گفتگوهای روزمره و شکلگیری روابط اجتماعی را فراهم میکنند.
اما در تهران اینطور نشد چون سیستم ایدئولوژیکِ بیفکر حاکم، فضاهای عمومی را با تحجر و نادانیاش کُشت. کاری که هم مانع تعامل طبیعی ما با همشهریهایمان شده است و هم حسرت و داغ رونق گرفتن فضاهای عمومی که میتوانست باعث بهبود وضع کسب و کارهای محلی، افزایش امنیت شهر و احساس تعلق بیشتر ما به شهر شود را بر دلمان نشاند.
(یادداشتهایی درباره شهر با کمک AI / چهار)
غریبهسازی شهروندان
ساختار شهری تهران و همه دیگر شهرهای ایران رسماً نوکر دست به سینه ماشینها و ماشینسوارها شدهاند. هدف اصلی اغلب پروژههای شهری بزرگ و پرهزینه یا کوچک و کم هزینه هم چیزی نیست جز تسهیل تردد و افزایش مسیرهای ماشینرو؛ به پلها و تونلهای بزرگ و اتوبانهای طولانی یا حتی نوع دستکاریهایی که در کوچه و خیابانهای وسط شهر میشود نگاه کنید.
و نتیجه این شهرسازی ماشینسالار چه بوده؟ ترافیک بیپایان، آلودگی همیشگی هوا، تبدیل شدن همهجای شهر به پارکینگ و از همه اینها غمانگیزتر قربانی شدن هویت انسانی شهر - زیستگاه میلیونها انسان - زیر چرخ ماشینها.
یان گهل (Jan Gehl) معمار و شهرساز دانمارکی که از پیشگامان حوزه طراحی و برنامهریزی شهری انسانمحور (پروژه میدان تایمز نیویورک از معروفترین پروژههای اوست که در آن بخشهایی از خیابان به روی خودروها بسته شد و به فضای پیادهراه تبدیل شده) معتقد است؛ شهر انسانی جایی است که در آن انسانها اولویت اول طراحی هستند، نه خودروها. پژوهشهای او نشان میدهد سرعت حرکت در شهر تأثیر مستقیمی بر کیفیت تجربه شهری دارد و میگوید وقتی با سرعت ۵ کیلومتر در ساعت (سرعت پیادهروی) حرکت میکنیم، میتوانیم جزئیات را ببینیم، با دیگران تعامل کنیم و شهر را واقعاً تجربه کنیم. و طبیعتاً تنها در این صورت است که ما نسبت به شهر حس تعلق میگیریم و برای بهتر شدنش تلاش میکنیم. شهری که به آن حس تعلق نداشته باشیم، مثل شهر غریبهایست که فقط از آن عبور میکنیم.
چطور میشود شهری که فقط محل عبور است را دوست داشت؟
اینکه در تهران و دیگر شهرهای ایران همه بودجه و برنامههای شهری دارد فقط خرج تسهیل تردد ماشینها میشود، معنایش این است که متولیان امور دارند از ما شهروندان، مسافران بیتفاوتی میسازند که هر روز صرفا از خیابانها و اتوبانها عبور میکنیم، بی آنکه مجالی پیدا کنیم که احساسمان درگیر جایی از شهر شود که با آن خاطره بسازیم. «یان گهل» میگوید شهرها را زمانی میتوان مکانهایی انسانی دانست و دوست داشت که فضاهای شهری شهروندان را به مکث و توقف و آرامش دعوت کنند.
به گفته گهل «ما شهری را میسازیم که میخواهیم، و بعد آن شهر ما را میسازد». تهرانِ این سالها اما دارد شهروندانی را میسازد که ارتباطشان محل زندگیشان محدود به نشستن پشت فرمان و عبور از خیابانها بهسان مسافرانی همیشه در حال گذر است. غریبههایی که همینجا زندگی میکنند اما در دورترین فاصله حسی و تعلقی به این شهر و فضاهایش ایستادهاند.
(یادداشتهایی درباره شهر با کمک AI / سه)
حیف و صد حیف
صدرا محقق
هم کریسمس جشنی مذهبیست و هم بابانوئل (سانتاکلاوس) برگرفته از نام یک کشیش مسیحی. هم هالووین مناسبتی برای بزرگداشت یاد درگذشتگان مسیحیت است و هم ولنتاین مراسمیست به افتخار قدیسی در کلیسای کاتولیک.
عید فطر و قربان یا تولد حضرت محمد و... هم گفتن ندارد که همه آیینهایی مذهبیاند. در سوی شرقی کره زمین هم اغلب آیینها ریشههایی مذهبی دارند.
فارغ از ارزشگذاری این جشنها و خوب یا بد دانستن فراگیر شدنشان، اما بدیهی است که همگی به اصل و اساس برای پیروان دینهایی مشخصاند و طبیعیست که مثلا یک غیرمسلمان حتی با وجود آشنایی کامل، هیچ حسی به عید فطر و قربان نداشته باشد. یا اینکه یک غیرمسیحی با کریسمس و هالووین اصلا ارتباط نگیرد.
و بدیهی و طبیعیست اگر همین آیینها که از تفاوت مذاهب میآیند فاصله آدمها از همدیگر را بیشتر کنند.
با این مقدمه میخواهم یک نکته از فرهنگ ایرانی را بگویم (این را میدانم که خشم از وضعیتی که در آن گرفتار شدهایم طوری شده که اسم آوردن از هر چیز مرتبط با ایران به مذاق عدهای خوش نمیآید، مگر در نقد، تخریب یا تمسخرش باشد) ولی درخواستم این است بدون قضاوت ادامه مطلب را بخوانید.
به ریشه آیینهای فرهنگ ایرانی مثل نوروز، شب چله (یلدا)، چهارشنبهسوری و جشنهای به نسبت فراموششدهای مثل مهرگان و تیرگان دقت کنید. همه از گردش زمین و گذر زمان میآیند. یکی جشن زایش زمین و آمدن بهار است و یکی طولانیترین شب سال و وقت تولد خورشید. چهارشنبهسوری آخرین چهارشنبه سال و وقت پایان زمستان است و مهرگان جشن آغاز فصل بارندگی، تیرگان هم شادی غلبه بر خشکسالی، همزمان با فصل اوج گرفتن گرمای تابستان است.
همه این جشنها از تاریخی کهن میآیند، اما برای دنیای امروز که نیاز جهانیان، مدارا و صلح و با هم بودن است و فارغ از دین و نژاد، دلمان میخواهد فاصله انسانها کمتر شود، آیینی انسانیتر از اینها سراغ دارید؟ آیینهایی که بیآنکه کاری به اعتقاد، طبقه یا نژاد شما داشته باشند (یهودیت از نژاد میآید) میتوانند برای همه به یک اندازه دلیل شادی و با هم بودن باشند.
برخلاف کریسمس و هالووین و عید فطر و قربان و… که فقط معتقدان مذاهبی مشخص میتوانند آنها را از ته دل جشن بگیرند، برای جشن آغاز بهار (نوروز) یا طولانیترین شب سال (یلدا) و… چه فرق میکند شما یهودی هستید یا مسیحی و مسلمان یا حتی بیدین؟ مگر نه اینکه خورشید بر همه یکسان میتابد و فصلها برای همه به یکشکل میگذرند.
حیف و صد حیف که ما دولت ملی و برآمده از بطن مردم نداریم که قدر این داشتههای درخشان را بدانند و از ارزش آنها برای دراز کردن دست دوستی و یکپارچگی و با هم بودن به سمت همه ایرانیان دراز کند و نه فهم آن وجود دارد که در جهان به پاس و پشتوانه چنین داراییهایی ایران و ایرانیان را سربلند کنند.
@sadramohaqeq
منبع مطلب در اینستاگرام: https://www.instagram.com/sadramohaqeq/p/CX1GLBpq1ic/?utm_medium=copy_link
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago