?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 3 weeks ago
ابیات مطلب بالا ⬆️
@TafsireKiri
▫️
اصولا علما و فقها یکی از دلایل منطقی پشت مقولهی روزه گرفتن رو، درک کردن حال فقرا و گرسنگان میدونن. جدای از درست و غلطش، از این زاویه قبلا زیاد راجع به موضوع صحبت شده.
اما از اونجا که ما بیضوی هستیم و همیشه از زوایهای به موضوع نگاه میکنیم که قبلا هیچ کس نکرده، امروز میخوایم به کمک یکی از شعرای کهن ادب پارسی یک افق جدیدی در این موضوع باز کنیم؛ به این شکل که با توجه به ممنوعیت سکس از سحر تا افطار، از کفار عزیز که «میتونن بکنن» (یا بزنن) دعوت کنیم که حال روزهدارایی که نمیتونن بکنن و بزنن رو درک کنن.
یک عارضهای هست که قدیما بهش میگفتن «نیمفو مانیا» که بعدا با اسم علمیتر «هایپر سکشوالیتی» جایگزین شد. این مقوله از نظر علمی «بیماری» تلقی نمیشه، و در مورد علل بروزش هم ظاهرا بین علما اختلافه، اما هرچی هست به عطش زیاد و سیری ناپذیر برای سکس گفته میشه.
حالا ممکنه بگید عطش برای سکس رو که منم دارم. آره دارید، عمهتونم داره اتفاقا؛ ولی شما یه بار که میزنی تا یکی دو روز عقلت سر جاشه و به زندگی طبیعی برمیگردی. اون بندگان خدا بعضا با پنج بار در روز هم به جایی نمیرسن؛ همیشه هم وضعیتشون همینه، و این فشار روانی زیادی روشون میذاره و تو فعالیتهای روزمرهشون شدیدا اختلال ایجاد میکنه.
از اونجا که تو ماه رمضون در طی روز که طرف روزه گرفته، سکس ممنوعه و یارو حق نداره دس به سیاه و سفید بزنه، اون دسته از مسلمونهای عزیزِ هایپر که هورمون از چشماشون داره میزنه بیرون، نه تنها در ناحیهی شکم گرسنگی و تشنگی رو تحمل میکنن، بلکه در ناحیهی زیر شکم هم همین وضعیتو دارن.
بیاین بریم از زبان خودشون بشنویم. شاعر هایپر سکشوال ما کی بوده؟ آفرین، جناب سوزنی سمرقندی. از اونجا که صحیح خوندن بعضی ابیات این شعر ایشون میتونه سخت باشه، خودمم میخونمشون و ضبط میکنم و میذارم پایین همین مطلب.
خب، بریم ببینیم چی میگه:
جِماعِ آن صنمِ سرو قدِ سیماندام
ز شرع گشته به من بر، به روزِ روزه حرام
غلام شرع همی بود باید از بُنِ گوش
نگشت گرد کُسِ زن به روز و کون غلام
«جِماع» یعنی سکس؛ تو بیت اول صرفا میگه متاسفانه سکس در زمان روزهداری حرامه. تو بیت دوم هم میگه من باید «از بیخ گوش» (یعنی با رغبت و تسلیم کامل) قوانین شرع رو رعایت کنم و در طول روز نه ترتیب زنمو بدم نه کون غلامم بذارم. از اینجا کمکم دیگه سر صحبتش گل میکنه و غرغرشو شروع میکنه:
فکند بایدم از حرمتِ مهِ روزه
طعامِ شام به صبح و جماعِ صبح به شام!
میگه این ماه رمضون کلا روتین زندگی ما رو به هم ریخته. غذایی که آخر شب میخوردیمو حالا باید کلهی سحر بخوریم، کُسی که اول صبح میکردیمو حالا باید آخر شب بکنیم 😐 کی پاسخگوئه آخه…
و شکایت رو ادامه میده:
برون ز روزه به هر نیمروز بود مرا
به حقِ سرخسرِ لعلفامِ خود اِنعام
کنون به نیمشب افتاد و شرمگینم از او
چو وامدار ز روی طلبکنندهی وام
تو بیت اول منظور از «سرخسر لعلفام» کیرشه. هردو کلمه روی قرمز بودن مقولهی مورد نظر تاکید دارن، و به لطف این توصیف شاعرانه شما بعد از هشتصد سال میدونید کیر سوزنی سمرقندی چه رنگی بوده. دیگه چی میخواین خدایی؟
تو این دو بیت هم داره میگه آخه میدونی چیه؟ من خارج از ماه رمضون عادت داشتم حداقل روزی دوسهبار بکنم («حق» کیرم رو ادا کنم). الان اینجوری شدم که عین بدهکاری که قرضشو نداده، اصلا از خجالت نمیتونم تو صورت کیرم نگاه کنم.
اینجا شاعر احساس میکنه که احتمالا مخاطب اینجوری عمق دغدغه رو نمیگیره، اینه که سعی میکنه با جزییات بیشتری توضیح بده که برای یه مسلمون پر از تستسترون تو ماه مبارک چقدر مشقت ایجاد میشه. میگه ببین، چنان ذهنم بیست چاری درگیر سکسه، که وسط نماز یادم میره الان باید بلند شم یا بشینم:
چنان به وسوسه افتد دلم ز بهر جماع
که در نماز ندانم قُعود را ز قیام
و نقطهی اوج:
گهِ نمازِ تراویح در رکوع و سجود
به وهم، کیر همی در برم به کون امام 😂
به روشنایی قندیل بشمرم صف صف
که کون گرد و سُرین سمین کجا و کدام؟
نماز «تراویح» یه نماز خیلی طولانیه که سنیها تو ماه رمضون میخونن. تو بیت اول میگه اینقدر تشنهی سکسم که وسط نماز هربار امام جماعت خم میشه که رکوع و سجود بره، تو تخیلاتم دارم کیرمو میکنم تو کونش! «قندیل» یعنی چراغ؛ و تو بیت دوم میگه تو کورسوی نور همش چشمم تو صف نماز میگرده که ببینه کدوماشون کون سفید و تپل دارن.
خلاصه میگه این کیر روزگار ما رو سیاه کرده دیگه:
بلای من همه زین کیر سهمناک من است
که می تباه کند بر من اینچنین ایام
که خب فکر میکنم تقریبا همهی آقایون محترم دست کم تا حدی با این بیت آخر همزاد پنداری میکنن.
آره خلاصه؛ اگه رفیق روزهدار دارید، این روزا یه کم بیشتر هواشونو داشته باشید. بعد افطار یه سری بزنید بهشون ثواب داره. شب نمونید فقط.
@TafsireKiri
▫️
شاید بعضیاتون بدونید که سعدی باب پنجم بوستان که عنوانش «در رضا» (یعنی در مورد مقولهی رضایتمندی) هست رو یه مقدار عجیب و بیربط و مشخصا با کلهای کیری شروع میکنه.
اینم چیزی نیست که من بگم، ذهن خیلی از پژوهشگرای ما درگیر چرایی این قضیه شده و البته آدمای مختلف تئوریهای گوناگونی هم راجع بهش نوشتن که بعضیاشون خیلی هم جالبه.
به طور خلاصه، سعدی این فصل رو اینجوری شروع میکنه که «یه شب داشتم واسه یه جمعی زر میزدم، یه بابایی بلند شد گفت این آقای سعدی کارش خیلی درسته، حرفای خوبی میزنه، شعرای خوبی میگه، پندهای خوبی میده. ولی شعر واقعی، شعر حماسیه. سعدی حماسهسرایی بلد نیست؛ فیالواقع کیر فردوسی رو هم نمیتونه بخوره».
اینا ابیاتیه که سعدی از حرف اون طرف در مورد خودش نقل قول میکنه:
... که فکرش بلیغ است و رایش بلند
در این شیوهی زهد و طامات و پند
نه در خشت و کوپال و گرز گران
که این شیوه ختم است بر «دیگران»
و اینجا منظور از «دیگران» فردوسیه، که طرف به عنوان کسی که «ختم حماسه» بوده ازش حرف میزده و میریده به سعدی.
سعدی هم به گفتهی خودش در این لحظه قاطی میکنه و میگه من نمیتونم حماسه بگم؟ حماسه میگم، ننهتم میگام:
نداند که ما را سر جنگ نیست
وگرنه مجال سخن تنگ نیست
توانم که تیغ زبان بر کشم
جهانی سخن را قلم در کشم!
و بعدم به قول فرنگیا، میگه challenge accepted و شروع میکنه:
بیا تا در این شیوه چالش کنیم
سر خصم را سنگ بالش کنیم
منتها متاسفانه گوزگوزی که میکنه اصلا به جای جالبی ختم نمیشه و یکی دو تا داستانِ مثلا حماسی سر هم میکنه که چندان چنگی به دل نمیزنن و تو چندتا از نقدهایی که قدیما راجع بهشون خونده بودم، ایرادهای فنیای معقولی در حوزهی حماسهسرایی ازش گرفته بودن که برای کسی در قامت سعدی اصلا جالب نیست.
اما حالا ما کاری به این حرفا نداریم، بیاین خلاصهی اولین داستان حماسی آقای سعدی رو بخونیم یه کم بشوره ببره. اینطوری شروع میشه:
مرا در سپاهان یکی یار بود
که جنگاور و شوخ و عیار بود
(سپاهان همون کلمهایه که بعدها با تاثیر از عربی شد «اصفهان».)
اینجا سعدی یه دوازده سیزده بیتی در مورد قدرت بدنی و تواناییهای جنگی و رزمی این رفیق پهلوونش گندهگوزی میکنه؛ که البته کسی که شاهنامه رو خونده باشه، با خوندن این ابیات سعدی کاملا به اون شخص ناشناسی که فردوسی رو به روش میاورده حق میده. چند بیتش رو بخونیم:
مدامش به خون دست و خنجر خضاب
بر آتشْ دلِ خصم از او چون کباب
ندیدمْش روزی که تَرکِش نبست
ز پولاد پیکانْش آتش نجَست
دلاور به سرپنجهٔ گاوزور
ز هولش به شیران در افتاده شور
نزد تارک جنگجویی به خشت
که خود و سرش را نه در هم سرشت
(خود با تلفظ khood به معنی کلاهخووود)
چو گنجشک، روز ملخ در نبرد
به کشتن چه گنجشک پیشش چه مرد ?
پلنگانش از زور سرپنجه زیر
فرو برده چنگال در مغز شیر
گرفتی کمربند جنگ آزمای
وگر کوه بودی بکندی ز جای
زره پوش را چون تبرزین زدی
گذر کردی از مرد و بر زین زدی
…
و خلاصه دیگه، هی میگه طرف خیلی شاخ بود، خیلی قوی بود، خیلی گنده بود، خیلی کاربلد بود، خیلی شجاع بود و از این حرفا. بعد توضیح میده که من دیگه برای ادامه تحصیل پاشدم رفتم بغداد و از اونجا هم رفتم سوریه و فلان و بیسار. سالها گذشت و دلم برای این بابا تنگ شد، گفتم برگردم برم یه سری بهش بزنم. پا شدم رفتم اصفهان و پیداش کردم؛ ولی دیدم یارو شده یه تن لش داغون تریاکی که دماغ خودشم نمیتونه بگیره:
به دیدار وی در سپاهان شدم
به مهرش طلبکار و خواهان شدم
جوان دیدم از گردش دهر، پیر
خدنگش کمان، ارغوانش زریر
بهدر کرده گیتی غرور از سرش
سرِ ناتوانی به زانو بَرش
اینجا سعدی که پشماش از دیدن وضعیت یارو فر خورده، میگه حاجی چی شد تو چرا به گا رفتی؟
بدو گفتم ای سرور شیر گیر!
چه فرسوده کردت چو روباه پیر؟
طرف هم توضیح میده که آره دیگه تو یه جنگی از مغولها شکست خوردم و کیر شدم و فرار کردم و از اون موقع دیگه بیشتر با یه قل دو قل وقت میگذرونم:
بخندید کز روز جنگ تَتَر
به در کردم آن جنگجویی ز سر!
(تتر: تاتار، مغول)
سعدی میگه آخه مگه میشه، مگه داریم؟ بابا تو با این همه زور و جنگاوری و نیروهای نیابتی و عمق استراتژیک و فلان، چجوری یهویی همه چی رو ول کردی فرار کردی آخه؟ یارو هم جواب میده:
زمین دیدم از نیزه چو نِیسِتان
گرفته عَلَمها چو آتش در آن
غنیمت شمردم طریق گریز!
که نادان کند با قضا پنجه تیز
میگه آره دیگه، دیدم زمین بسته بود، آسمانها بسته بود، نامردا همهی راهها رو بسته بودن؛ این شد که دستمو گذاشتم دم کونم و تا خونه دویدم.
بالاخره بعضیا هم «حماسه»شون این شکلیه دیگه، ما چیکاره باشیم که بخوایم نظر بدیم. ?↕️
@TafsireKiri
▫️
قائم مقام فراهانی - که از معدود آدمحسابیای دم و دستگاه حکومت قاجار بود - رو بعد از فقط یک سال صدارت، یه تعدادی مادرجنده زیرابشو پیش محمدشاه زدن و زندانیش کردن. نهایتا هم از شاه حکم قتلش رو گرفتن و اگر اشتباه نکنم بنده خدا رو خفهش کردن.
میگن چند ساعت قبل از قتلش، روی دیوار سلولی که توش زندانی بود مطلع غزلی رو نوشت که قبلا سروده بود:
روزگار است این که گه عزت دهد، گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد
این مفهوم به ظاهر ساده (که بنا به دلیلی در عین سادگیش گندهگوزای خاورمیانه نمیفهمنش) بیانهای زیباتری هم تو ادبیات کهن ما داره، که البته بمونه برای وقتی که اون اتفاقای زیباتری که منتظرشونیم هم بیفته. برای امشب همین کافیه :)
@TafsireKiri
▫️
[یک از دو] امروز میخوایم یه کار گروهی انجام بدیم ? به این صورت که من یه داستان کثافت قدیمی و فراموششده از ادبیات کهنمون براتون میگم، و شما بگید که چه پند و نکتهٔ بهدردبخوری میشه ازش یاد گرفت؛ چون خودم به چیز خاصی نرسیدم. داستان از سنایی غزنوی عزیزه،…
[یک از دو] نمیدونم بین خوانندههای این کانال کسی هست که چیزی که میخوام بنویسم به دردش بخوره یا نه، ولی امروز گپ کوتاهی با یکی از دوستام داشتم که منو به یاد خاطرهای انداخت و گس وات، به تبعش به یاد ابیاتی از مثنوی. سال ۲۰۱۱ وقتی که بیست و سه-چهار سالم بود،…
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 3 weeks ago