خب بازو-

الان دقت کردم اسم ساعد سهیلی، ساعده.

یعنی چی پیام می‌دی ساعت ۲۰:۰۰ شروع تخفیفات شب یلدا عنتر مگه من وسط مهمونی خونه مامان‌بزرگم که نشستم بین تخمه و هندونه میام سایت تو خرید کنم؟

خیلی روز قشنگ و نرمی بود. در کمال تعجب، قشنگ بود و دیر می‌گذشت.

با نور زرد شمع‌ها، فضای اتاق روشن شده بود. روی قالیچه‌ی قرمز رنگ نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم؛ صدای ویگن که از رادیو پخش می‌شد پس‌زمینه‌ی صحبت‌هامون بود.
نگار میزبان این مهمونی بود.

تهرانی بمون تو خونه‌ت، می‌میری.

ما که هرچی دیدیم معدل الف و ساختمونی و قالتاق و بازاری و سبیل و سرپرست کارگاه و بی‌اعصاب و خسته بود.

ازینا که بگو‌ و بخند و شوخی و مهمونی و دور دور و آهنگ و بازی و رقص

این بچه باحالای دانشگاه کجاان پس

آدم گاهی فرح حیران می‌شه.